مترجم: مجتبی فاضلی
مطالعهی جامعهشناختی تاریخ، به تازگی در جامعهشناسی آمریکایی جایی برای خود باز کرده است. اگرچه پژوهش تاریخی، در سنت جامعهشناسی اروپای سدهی نوزدهم جایگاه مهمی داشت، (1) پژوهشگران آمریکایی دیرزمانی این تقسیم کار علمی را پذیرفته بودند که مطالعهی گذشته به مورخان، و مطالعهی موضوعهای امروزی به جامعهشناسان سپرده شود. حوزهی جامعهشناسی تاریخی نخستین بار در دههی 1950 با انتشار دو کتاب یعنی کار و اقتدار در صنعت (1956) اثر رینهارد بندیکس، و دیگری دگرگونی اجتماعی در انقلاب صنعتی (1959) اثر نیل اسملسر احیا شد.(2) در طی این سالها، تنها معدودی از اندیشمندان اتخاذ رویکردی تاریخیتر به مسائل جامعهشناسی و همکاری نزدیکتر میان این دو رشته را خواستار بودند. (3) تمایزهای خاصی که گهگاه میان روششناسی جامعهشناسان و مورخان گذاشته میشود (مثل رویکرد قیاسی در برابر رویکرد استقرایی، (11) یا بهرهگیری از دادههای دست دوم در برابر بهرهگیری از دادههای دست اول،(12)) پیچیدگی و تنوع پژوهش در هر دو رشته را در خلال چندین دههی گذشته نادیده میگیرد. علاقهمندی به پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی در دههی 1960، روز به روز زیادتر میشد، و در همین دهه بود که کتابهای مهمی چون ملتسازی و شهروندی (1964) اثر بندیکس، وانده (4) (1964) اثر چارلز تیلی، ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دمکراسی (1966) اثر برینگتون مور، به چاپ رسید.(5) با این همهی اینها، تنها در دههی 1970 بود که مطالعهی جامعهشناختی تاریخ، جایگاه ثابتی در این رشته به دست آورد، و نماد این تغییر نیز اعطای جایزهی معتبر سوروکین در سالهای 1976 و 1977 به جامعهشناسانی بود که رویکردی تاریخی داشتند.(6)
حوزهی رو به گسترش جامعهشناسی تاریخی، رهیافتهای روششناختی و مسائل جدیدی پدید آورده که همچنان آن اندازه که شایسته است، مورد توجه قرار نگرفتهاند. (7) هدف این مقاله کاوش در برخی از این مسائل است؛ آغاز بحث من نگاهی گذرا به تقابل میان چشماندازهای روششناسانه در این دو رشته است. به اعتقاد من، بنیادهای روششناسانهی پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی را نخست باید در شیوهی صورتبندی نظریهها و مفهومها، و نحوهی بهرهگیری از آنها برای حل مسائل تاریخی جست. در اینجا، دو شکل از راهبرد پژوهشی مورد بحث قرار خواهد گرفت: یکی ورود به حوزهی تاریخ از مجرای نظریه، و دیگری ورود به حوزهی تاریخ از مجرای مفهومها. یک مؤلفهی روششناسانهی مرتبط و به همان اندازه مهم در پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی، بهرهگیری از مقایسه است. در اینجا نیز میتوان یک تمایز دوگانه میان اشکال «توضیحی» (8) و «تحلیلی» (9) مطالعهی مقایسهای برقرار کرد.
در بررسی این مسائل، من به آثار منتخبی از بندیکس، مور، اسملسر، تیلی و والرشتاین توجه خواهم کرد. این پنج جامعهشناس تاریخی مبرز که نظریههای آنها از حیث روششناختی و ماهوی متفاوت است، سهم بسیار ارزندهای در این حوزه دارند.(10) داشتن تحلیلی از نحوهی بهرهگیری آنان از سه ابزار «نظریه»، «مفهوم» و «مقایسه»، فهم ما را از مطالعهی جامعهشناختی تاریخ افزایش میدهد.
تمایزهای خاصی که گهگاه میان روششناسی جامعهشناسان و مورخان گذاشته میشود (مثل رویکرد قیاسی در برابر رویکرد استقرایی، (11) یا بهرهگیری از دادههای دست دوم در برابر بهرهگیری از دادههای دست اول،(12)) پیچیدگی و تنوع پژوهش در هر دو رشته را در خلال چندین دههی گذشته نادیده میگیرد. به واقع، کاربرد تکنیکهای کمّی در مطالعات تاریخی، (13) موجب نزدیکی این دو رشته شده و حوزهی همکاری (14) مهم، هرچند محدودی، را ایجاد کرده است. اما این تحول، و نیز اندیشهورزیهای هواداران «وحدت اندیشگی»، (15) (16) نمیتواند باعث همگرایی این دو رشته شود. واقعیت این است که شاغلان در این دو رشته اصرار دارند در طراحی راهبرد پژوهشی خود از مفهومها و رویههای متفاوتی استفاده کنند. اگرچه این تفاوتها ممکن است صرفاً برآمده از تفاوت در تأکیدها و میزانبندها باشد، نشانگر جهتگیریهای متفاوت هر یک از این دو رشته نیز هست.
نخستین گام در طراحی راهبرد پژوهشی- انتخاب مسئله برای پژوهش- رویکردهای متباین در دو رشته را آشکار میکند. اسملسر به خوبی این تفاوت را توصیف کرده است:
"جامعهشناسان و مورخان، با وجود برخی همپوشیها در پژوهشهای خود، روشهای متفاوتی در پیش میگیرند... علائق و تأکیدات متفاوتی به نمایش میگذارند. یک مسئله تاریخی، عموماً ریشه گرفته و برخاسته از منطق حوادثی است که در یک مکان و زمان خاص رخ دادهاند؛ برای مثال، چرا نظام پادشاهی (مونارشی) و اشراف سالاری (آریستوکراسی) تا آن اندازه به مطالبهی اصلاحات اجتماعی در طی سدهی هجدهم، بیتوجه بودند؟ در مقابل، یک مسئله جامعهشناختی، عموماً در یک دستگاه مفهومی ریشه دارد؛ برای مثال، رابطهی میان بسیج اجتماعی سرکوب شده و اعتراض اجتماعی، که در فرانسهی سده هجدهم تجلی یافت، چیست؟(17)"
همچنین، جامعهشناسان و مورخان دربارهی اعمال تحلیل مقایسهای میان ملتها و دورههای زمانی مختلف، اختلافنظر دارند. در حالی که برای جامعهشناسان بدیهی است که این نوع از مقایسه، هم ممکن و هم سودمند است (اگرچه ممکن است دربارهی واحدهای مناسب برای مقایسه، اختلاف نظر داشته باشند)، بسیاری از مورخان به سادگی نمیپذیرند که چارچوب مقایسه را به خارج از یک دورهی تاریخی، ملت یا فرهنگ واحد، بسط دهند بیمیلی به جهش مفهومی از یک زمان یا مکان، به زمان و مکانی دیگر، به اختلافنظر سوم میان جامعهشناسان و مورخان باز میگردد؛ یعنی اختلاف در برداشتی که هر کدام از آنها از نظریه و رابطهی آن با تاریخ دارد.
تعمیمهایی که برای تعیین پدیدههای تجربی به کار میروند، در سه سطح صورتبندی میشوند: گزارههای کاربردپذیر بر یک یا چند پدیده در یک مورد واحد؛ گزارههای کاربردپذیر بر یک یا چند پدیده در دستهای از موارد، که اغلب به آن نظریه میانبرد میگویند؛ (18) و گزارههایی که کاربرد عام دارند. در حالی که مورخان مایل هستند قانونهای کلی از نوع اول را صورتبندی کنند، جامعهشناسان قاعدتاً به دنبال نظریههایی میگردند که با سطح دوم و سوم کاربردپذیری سازگار باشند.
منطق نظریهسازی جامعهشناختی، ما را مستقیماً به سوی مطالعهی مقایسهای میکشاند. یک مورد مطالعاتی توضیحی یا پارادایمی را میتوان برای آزمایش یک نظریه از نوع دوم یا سوم، یا برای صورتبندی فرضیههای جدید به کار گرفت؛ اما شیوهی مقایسهای از آنرو مورد نیاز است تا با قطعیت مشخص کنیم که آیا یک گزارهی نظری که برای مورد خاصی کاربرد دارد، قدرت توضیحی خود را برای موارد دیگر هم حفظ میکند یا نه. بنابراین، بخش اصلی یک پژوهش تاریخی- جامعهشناختی، تحلیل مقایسهای است، اگرچه تنوع در خور توجهی در کاربرد آن وجود دارد. (19)
به طورکلی، جامعهشناسان، نه تنها بیش از مورخان به دنبال ارائه گزارههای نظری فراگیر هستند، بلکه ترجیح میدهند از دستگاه مفهومیتر و صوریتر استفاده کنند که آگاهانهتر به گزینش واقعیتها میپردازد». (20) این به معنای آن نیست که مورخان، آگاهانه یا ناآگاهانه، از «مفاهیم، مفروضات پیش پرداخته و پیوندهای احتمالی میان وقایع تاریخی» استفاده نمیکنند، بلکه مراد آن است که در مقایسه با جامعهشناسان، مورخان این کار را معمولاً با صراحت کمتر و درجهی انتزاع پایینتری انجام میدهند.(21)
تمایز میان جامعهشناس و مورخ، تنها تمایز میان رویکردهای قیاسی و استقرایی آنان نیست؛ بلکه جامعهشناس آموزش دیده است تا برحسب مفاهیم و مسائل نظری بیندیشد و بر همین اساس، موضوعها و شواهد تجربی خاصی را برگزیند. این گزینشگری، در بهترین حالت آگاهانه (22) است و در فهم فرد از ادبیات نظری متناسبی که از پیش میان پدیدههای مختلف پیوندهایی (علی یا غیرعلی) برقرار کرده است، ریشه دارد به گفتهی رابرت مرتون:
"آشنایی با اذهان جامعهشناس هوشمندی مثل ذهن دورکهایم و وبر، به ما یاری میرساند که برای سلیقه و قضاوت، معیارهایی درست کنیم تا به وسیلهی آنها یک مسئله جامعهشناختی خوب را شناسایی کنیم- مسئلهای که نتایج ارزشمندی برای نظریه داشته باشد- و بفهمیم که یک نظریهی خوب برای حل این مسئله، چگونه باید باشد.(23)"
برخی آرای اساسی در روششناسی
اشتغال به تعمیمهای تحلیلی، (24) جامعهشناسان تاریخی را در دو راستا هدایت کرده است. برخی پژوهشگران به ارزیابی مجدد نظاممند نظریههای رایج پرداختهاند. پژوهشگرانی مثل تیلی و مور، با تکیه بر منابع اطلاعاتی جدید، یا با تأملی دوباره بر شواهد موجود، تبیینهای پذیرفته شده را در معرض آزمونهای تجربی سفت و سخت قرار دادند و در برخی موارد، به نقص آنها پی بردهاند. (25) نظریهآزمایی، (26) به خودی خود، اصلاحات مهمی در دانش جامعهشناسی به وجود آورده است.اما در نهایت، بیشتر جامعهشناسان تاریخی در پی آن بودهاند تا نظریههای جدیدی طرح کنند که برای الگوها و ساختارهای تاریخی، توانایی اثبات تبیینهای جامعتر و قانعکنندهتری داشته باشند. این تبیینها برای پدیدههای تاریخی، که بر یک مورد خاص، یا دستهی خاصی از موارد- یا به طورکلی بر همهی موارد- کاربردپذیر است، میتوانند با استفاده از روشهایی به دست آیند که اصولاً استقرایی، قیاسی یا ترکیبی از هر دو هستند. به علاوه، هدفهای تبیینی گزارههای تعمیمبخش، بسته به این که آیا رابطهی علی و یا همپراکنشی احراز شده باشد، تفاوت میکنند.
همچنین، لازمهی یک راهبرد پژوهشی، گزینش مفاهیم است. همانند گزارههای تعمیم دهنده، (27) این مفاهیم را میتوان در سطوح مختلفی از کاربردپذیری صورتبندی کرد. به طورکلی، جامعهشناسان با «مفاهیمی که کاربردپذیری محدودی دارند»، یا با مفاهیمی که دارای کاربرد عام هستند، کار میکنند؛ مانند مفهوم «طبقه» (28) در برابر مفهوم «اجتماع منفعتی». (29) (30) انتخاب مفهومها، و نیز هدفهای نظری یک پژوهش، آن مفروضهای زیربناییای را به ما نشان میدهد که پژوهشگر، به صراحت یا تلویح، وارد پژوهش خود میکند. «ربط ارزشی»، (31) بنا به اصطلاح وبر، معرف جنبهی مهم، اما فراموش شدهای از فرآیند روششناسی است.(32)
ضروری است که علاوه بر نوع ابزار مفهومی و نظریای که پژوهشگر به کار میگیرد، کارکردی را که این ابزار در کل پژوهش ایفا میکند، مدنظر قرار دهیم. این بُعد کارکردی، زمانی در آشکارترین وجه نمایان میشود که ما دو موضوع مرتبط را پیش چشم آوریم: نخست، تعامل نظریهها و مفهومها با شواهد تاریخی، و دوم صورتهای مختلف مقایسه که در پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی یافت میشوند.
ورود به حوزهی تاریخ از مجرای نظریه
جامعهشناسان تاریخی چگونه شواهد تاریخی را انتخاب، سازماندهی و تفسیر میکنند؟ جامعهشناسان با بهرهگیری از چارچوب نظری و مفهومیای که صوریتر وصریحتر از چارچوب مورد استفادهی مورخان است، به شیوههایی به بررسی دادههای تجربی میپردازند که با دغدغههای تحلیلیشان مرتبط شود. به طور خاص، بسته به این که پژوهشگر نظریه را به عنوان ابزار پژوهش اصلی خود انتخاب کرده باشد یا مفاهیم را، دو نوع رویکرد به تاریخ میتوان تشخیص داد.یک رویکرد اصلی را میتوان در میان آن دسته از جامعهشناسان تاریخی نشان داد که دغدغهی اصلیشان، صورتبندی گزارهها یا الگوهای نظری است، که اغلب علّی و قانونساز (32) هستند. برای این پژوهشگران، تاریخ را میبایست از مجرای نظریه مطالعه کرد نیل اسملسر، با ایضاحی منحصر به فرد، بنیادهای روششناسانهی یکی از انواع این رویکرد را نشان میدهد که در کتاب خود با نام دگرگونی اجتماعی در انقلاب صنعتی به کار گرفته است.
"رویکردی که پژوهش من را از بیشتر پژوهشهایی که مورخان انجام میدهند، متمایز میسازد، آن است که من انقلاب صنعتی را به عنوان مثالی ایضاحی (33) از یک الگوی مفهومی صوری و صریح که برگرفته از سنت عام اندیشهی جامعهشناختی است، مورد مطالعه قرار میدهم... این امر، یک الگوی تحلیلی انتزاعی است... که مسائلی سر راه من قرار میدهد، نه خود دورهای که انقلاب صنعتی در آن روی داده است. من میتوانستم دگرگونی صنعتی در کشور دیگر و دورهی دیگری را انتخاب کنم؛ یا حتی نمونهای از دگرگونی اجتماعی سریعی را که در آن صنعتی شدن نقش مهمی ایفا نکرده بود، بررسی نمایم.(34)"
"همانگونه که عنوان فرعی این پژوهش نشان میدهد، اسملسر در اصل، به «کاربرد نظریه بر صنعت نخسازی بریتانیا» علاقهمند است. نظریهی میانبردی که او برای تحلیل ساختار خانوادگی، سازمان و اعتراضات طبقهی کارگر مورد استفاده قرار میدهد، به شکل قیاسی و بر مبنای نظریهی کلی پارسونز دربارهی «کنش» (35) صورتبندی شده است.(36) اسملسر، به طور خاص، زنجیرهی هفتبندی میسازد، تا از علل و نتایج انفکاک ساختاری و جنبشهای اجتماعی در جوامع صنعتی، تحلیلی به دست دهد. او این الگو را بر دو بستر ساختاری- صنعت و خانواده- اعمال میکند و میگوید، اعتراضات مردمی در نیمهی نخست سدهی نوزدهم، بیانگر «نشانگان آشوبی» (37) بود که میتوان آن را به دگرگونیهای رخ داده در نهاد خانواده منسوب نمود."
به اعتقاد اسملسر، این الگو «جعبههای نظری خالی» را عرضه میکند. وظیفهی پژوهشگر، پر کردن این جعبههای خالی با شواهد تجربی، و پیامد آن تأیید یا رد شایستگی این نظریه برای تفسیر تاریخ است. اسملسر، این تأثیرگذاری تاریخ و نظریه بر یکدیگر را چنین توصیف میکند:
"برای تعیین شایستگی [این الگو]، پژوهشگر باید به کار سختی روی آورد که همان تحلیل تاریخی است. او باید مفاهیم و روابط عام را به شرایط خاص تاریخی برگرداند. همچنین باید بهترین منابع تاریخی را بیابد تا بفهمد رابطهی مفروضی که میان وقایع تصور میشود، تا چه اندازه برقرار است. او باید قضاوتی را که تا حد ممکن عینی و دقیق است در این باره انجام دهد که آیا شواهد تاریخی مؤید روابط موردنظر در این الگو هست، یا نه؛ و اگر تاریخ مؤید زنجیرهای نبود که وی به عنوان الگو میان وقایع فرض گرفته است، پژوهشگر باید در پرتو این یافتهها، الگو را اصلاح کند.(38)"
اهمیت پایدار کتاب اسملسر، حتی دو دهه پس از انتشار، مرهون پژوهش دقیق و روششناسی منازعه برانگیزش است. (39) رویهای که در این پژوهش دنبال شد، با جهتگیری صریحاً قیاسی و گزارههای قانونساز و علّیاش، از برداشت ایدهآلی از پیشهی مورخ، بسیار به دور است. اما رویکرد اسملسر، تبار جامعهشناسانهی روشن و طولانیای دارد که از مارکس در سدهی نوزدهم آغاز شده و تا پارسونز در سدهی بیستم ادامه یافته است.
جامعهشناس دیگری که کانون توجهاش، همانند اسملسر، طرح الگوهای نظری محسوب میشود، ایمانوئل والرشتاین است. والرشتاین، پژوهش خود را، به نام نظام جهانی مدرن، به وسیلهی تشبیه جالبی معرفی میکند:
"من ملهم از آن علم ستارهشناسی هستم که در آن تلاش میشود تا قوانین حاکم بر جهان کشف شود، اگرچه (تا آنجایی که میدانیم همواره تنها یک جهان (و به همین ترتیب یک نظام جهانی) وجود داشته است. ستارهشناسان چه کاری انجام میدهند؟ چنان که من فهمیدهام، منطق استدلالهای آنها، مستلزم دو عمل جداگانه است: آنان از قوانینی بهره میگیرند که از مطالعهی موجودات فیزیکی کوچکتر، یعنی قوانین فیزیک، استخراج شدهاند، و معتقدند که این قوانین (به استثنای چند مورد خاص) با قیاس تمثیلی، بر کل این نظام اطلاقپذیر است. دیگر آن که، آنان به «استدلال از نتیجه به علت» (40) اعتقاد دارند. اگر قرار است کلیت نظام در زمان y، یک وضعیت خاص داشته باشد، به احتمال زیاد در وضعیت x نیز، وضعیت مشخصی داشته است. (41)"
جستجوی گزارههای قانونساز علّی، والرشتاین را به پژوهش تاریخی «انضمامی» (42) میکشاند «همچنان که در کیهانشناسی تنها راه طرح نظریهای دربارهی قوانین حاکم بر جهان تحلیل انضمامی تکوین تاریخی همین جهان است».(43) والرشتاین، همانند یک ستارهشناس، پژوهش خود را بر مبنای این فرض پیش میبرد که، آنچه او مطالعه میکند، نظامی را به وجود میآورد که در آن، همه بخشهای تشکیل دهنده، کارکردهای مرتبطی دارند. اما در تاریخ، برخلاف ستارهشناسی، نمیتوان وجود چنین نظامی را مسلم انگاشت. بنابراین الگوی والرشتاین بر یک اصل اولیه (مقدم بر تجربه) (44) مبتنی است که از علوم طبیعی اقتباس کرده و آن را برای حوزهی روابط اقتصادی بینالمللی، کم و بیش دلبخواهانه، به کار گرفته است.
الگوی «نظام جهانی» والرشتاین، جدای از تصویرپردازیهای ستارهشناسانهاش، قیاسی- صوری است که دو پایهی نظری (45) آن («امپراتوری جهانی» و «اقتصاد جهانی») به تصدیق خود او، به طور منطقی و نه تجربی، استخراج شده است. (46) او نیز، مانند اسملسر، الگوی خود را بر نظریهی جامعهشناختی عمومی (در این مورد، ترکیبی از مارکسیسم و کارکردگرایی) مبتنی میکند. اما برخلاف اسملسر که برای دگرگونی اجتماعی یک نظریهی میانبرد صورتبندی میکند، والرشتاین الگویی با کاربردپذیری عام ارائه میدهد و میکوشد تا تحولات جهانی را از زمان «انقلاب نوسنگی» تا زمان حاضر تبیین نماید. (47) والرشتاین، در جلد نخست از مجموعهی موردنظر خود، به بررسی ریشههای سرمایهداری در اروپای سدهی شانزدهم میپردازد- یعنی سرزمینی که نویسنده، آن را مرکز گسترش «اقتصاد جهانی» میداند. وجه تمایز این تحلیل، چشمانداز جهانی و برداشتی است که از سرمایهداری به عنوان محصول یک نظام توزیعی با ابعاد بینالمللی، دارد. (48)
الگوی نظام جهانی، «جعبهای خالی» است که باید با دادههای تاریخی پر شود. اما گزینش آن دسته از شواهد تاریخی که برای آزمودن نظریهای با این دامنهی وسیع مورد نیاز است، با چه معیاری باید صورت گیرد؟ والرشتاین معتقد است باید به سراغ قیاس تمثیلی (49) و «استدلال از نتیجه به علت» رفت، یعنی همان رویههایی که در علوم طبیعی به کار گرفته میشود. استدلال بر مبنای قیاس تمثیلی، یعنی آن که بگوییم هر مؤلفهای از نظام، تحت فرمان «قانونهایی خواهد بود که به قیاس بر کل نظام حاکم دانسته میشود». (50) استدلال از نتیجه به علت، مستلزم آن است که یک وضعیت پیشینی در نظام از وضعیت پیآیند آن اقتباس شود؛ یا به عبارت دیگر، عکس راستای معمول پژوهش تاریخی حرکت کنیم. به جای کاوش در وضعیتهای حاضر براساس شناخت وضعیت گذشته، وضعیت گذشته بر مبنای وضعیت حاضر شناخته میشود. پیشفرض هر دو فرضیه آن است که تاریخ تحت فرمان قانونهای ثابت و تغییرناپذیری است. به این ترتیب، خود این گزاره که نیازمند آزمودن است، در روششناسی تعبیه میشود.
کاربردهای «توضیحی» و «تحلیلی» مقایسه
والرشتاین به جای آن که همانند اسملسر بر درون جامعه متمرکز شود، پژوهش خود را به حوزهی جامعهشناسی کلان (51) میبرد. پژوهشهای جامعهشناختی کلان، مثل کار والرشتاین، با تکیه بر یک یا چند واحد تحلیلی، مثل کل یک جامعه، یک تمدن، یا یک واحد فراملی، ذاتاً مقایسه را وجه اصلی راهبرد پژوهشی قرار میدهند.به بیان کلی، مقایسه- یا کنارهمگذاری (52) واحدهای همارز (53)- در پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی به دو شکل انجام میشود. (54) در شکل نخست که «تحلیلی» است، مقایسهی اصلی میان دو یا چند واحد همارز انجام میگیرد. این مقایسه مستلزم شناسایی متغیرهایی است که به کار توضیح الگوها یا رویدادهای (55) رایج یا متباین میآیند. (56) پژوهشگر، واحدهای همارز را کنار هم میگذارد، تا نظم و ترتیبهایی را بشناسد که میتواند او را در کشف «تعمیمهای تبیینی» (57) راهنمایی کند. در نوع دوم که «توضیحی» است، مقایسهی اصلی، میان واحدهای همارز از یک سو، و یک نظریه یا مفهوم از سوی دیگر، صورت میگیرد. این شکل از مقایسه، به ارزیابی واحدهای منفرد، نه در پیوندشان با یکدیگر، بلکه در پیوندشان با یک نظریه یا مفهوم اصلی که اطلاقپذیر به همه آنهاست، میپردازد. شکل شماره 1، تفاوت میان شکلهای «تحلیلی» و «توضیحی» مقایسه را نشان میدهد:
واحد تحلیل در پژوهش والرشتاین، یک نظام واحد فراملی متشکل از چندین بخش یا مرحلهی منفرد است. به گفتهی مؤلف، «ما در درون چنین چارچوبی... میتوانیم تحلیل مقایسه سودمندی- از کل و از بخشهای مختلف کل- داشته باشیم». (58) اما مقایسهای که در این تحلیل انجام میشود، به ندرت «کنار همگذاری تحلیلی» (59) واحدهای همارز مثل ملتها، طبقات اجتماعی، یا سازمانهای دولتی را شامل میشود.
در عوض، والرشتاین از مقایسه بهره میگیرد، تا پیش از هر چیز، موقعیت نسبی و کارکرد عناصر تشکیل دهندهی نظام جهانی را شناسایی کند و توضیح دهد. واحدهای همارز مختلف، نه در کنار هم، بلکه در کنار یک الگوی نظری (نظام جهانی با هسته، نیم حاشیه و حاشیهی آن) قرار گیرند. این کاربرد مقایسه، پیش از هر چیز، به کار تبیین یک الگوی از پیش طرح شده میآید.
کاربرد «تحلیلی» مقایسه
ورود به حوزهی تاریخ از مجرای مفاهیم
در نگاه نخست، آثار چارلز تیلی و رینهارد بندیکس، وجوه مشترک اندکی با یکدیگر دارند. این دو پژوهشگر پرکار، براساس واحد تحلیلی که برگزیده و منابع و شواهدی که به کار گرفتهاند، دو راهبرد کاملاً متفاوت را دنبال کردهاند. اما آن دو، در مقایسه با بسیاری از افرادی که به پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی مشغول هستند، کارشان به کار مورخ شبیهتر است؛ آنان همچنین رویکردی مشابه به تاریخ و مقایسه دارند.این شباهتها هنگامی خود را نشان میدهد که ما نوشتههای تیلی را دربارهی خشونت جمعی (سهم وی در کتاب سدهی سرکش (1830-1930) و مقالههای مرتبط با آن)، (60) با مطالعات بندیکس، با عنوان ملت-سازی و شهروندی و پادشاهان یا مردمان، (61) مدنظر قرار میدهیم. در این آثار، به جای نظریهها و الگوها، ابزار اصلی پژوهش، مفاهیم هستند. البته اینطور نیست که تیلی و بندیکس هیچگونه هدف نظری نداشته باشند؛ چرا که هر دو این نویسندگان به شیوههای مختلف در پی آزمودن و صورتبندی کردن گزارهای قانونساز دربارهی پدیدههای تاریخی هستند. اما برخلاف اسملسر و والرشتاین، این دو پژوهشگر نخست بر مفاهیم تکیه میکنند، تا گزینش، سازماندهی و تفسیر دادههای تاریخی را آسان نمایند. به این ترتیب، مفهوم «خشونت جمعی» تیلی و مفهوم «اقتدار» بندیکس، کارکردی شبیه به الگوی «دگرگون اجتماعی» اسملسر و الگوی «نظام جهانی» والرشتاین دارند. اینها مفاهیم کلیدی هستند که شواهد تاریخی از طریق آنها مورد پردازش قرار میگیرند. در مقدمهی کتاب سدهی سرکش، تیلیها هدفهای تحلیلی خود را توضیح میدهند:
"خلاصه آنکه، شواهد لازم برای آزمودن مطابقت نظریههای مختلف «فروپاشی» و «همبستگی» با تجربیات مدرن کشورهای اروپای غربی وجود دارد؛ این شواهد به چنگ کسانی خواهد افتاد که مایل هستند با کار سخت به گردآوری آنها بپردازند. دست کم، ما میتوانیم مسائل گسترده مربوط به تغییر همگام (62) را بررسی کنیم: آیا میزان جرم و میزان خشونت جمعی دوشادوش هم تغییر میکند (چنان که بیشتر استدلالهای مربوط به فروپاشی چنین میگویند)؟ آیا اعتصابها و خشونت جمعی، به طور معمول در میان گروههای کارگری واحدی، اتفاق میافتد. (چنان که برخی گونههای نظریهی وحدت معتقدند)؟ البته امکان دارد که گردآوری اینگونه، شواهد برای دورههای خاص، انواع ویژهای از تغییرات ساختاری، اشکال به خصوصی از منازعه، و انواع مخصوصی از رفتارهای ناپسند دشوارتر باشد. (63)"
بنابر معیارهای جامعه شناختی، اینها هدفهای محدودی هستند که تنها به آزمایش نظریههای جاافتاده، با بهرهگیری از شواهد، و صورتبندی قانونهای کلی مربوط به تغییرات همگام، نظر دارند. این قانونهای کلی، که از روی دقت باید آنها را «تحلیل» یا «گزاره» نام نهاد، نه «نظریهها» یا «الگوها» (64) با استقرار از دادههای تجربی، استخراج میشوند.
آنچه گفتیم ظاهراً با رویههای پژوهشی ریشهداری که (دست کم در کلیتشان) مورد عنایت مورخان است، همخوان هستند. اما این همخوانی تنها نسبی است. در کتاب سدهی سرکش و مقالات مرتبط، مفاهیم، برای دادههای تجربی قابل اندازهگیری «جعبههای خالی» فراهم میآورند. تنها تکیه بر مفاهیم نیست که از لحاظ روششناختی بر کار تیلی تأثیرگذار است، بلکه ماهیت این مفاهیم هم تأثیرهای روششناختی خود را در پی دارند. کانون توجه سدهی سرکش، مفهوم «خشونت جمعی» است که مؤلفان کتاب، آن را چنین تعریف میکنند:
"وقایع خشونتباری که در این کتاب به طور نظاممند تحلیل میشوند... شامل کنشهایی میشوند که در آنها دست کم تشکیلاتی (گروهی از کنشگرانی که با یکدیگر کار میکنند): که بزرگتر از اندازهی مشخصی است- بیست تا یا بیشتر در آلمان، پنجاه تا یا بیشتر در ایتالیا یا فرانسه- شرکت جسته است، و در آن دست کم یک گروه به توقیف یا تخریب اشخاص یا چیزهایی میپردازد که متعلق به خودش نیست. (65)"
این مشخصهها لازم بودند تا از سودمندی مفاهیم عام در مجموعهی دادههای واقعی اطمینان یابیم. اما مفاهیم کماکان از درجهی بالایی از «عدم دقت» (66) برخوردارند و بنابراین میتوان انتظار داشت که طیف مختلفی از وقایع را، مثل تظاهرات سیاسی، اعتصاب اقتصادی، آزار و کشتار همگانی و نزاع میان مستان را در برگیرد. گستردگی این مفاهیم، دادههایی را تولید میکند که هم انبوه و هم متمایز نشده هستند. بنابراین، بخش عمدهای از تحلیل تیلی، به تمایزگذاری میان این دادهها با استفاده از طبقهبندیهای مختلف میپردازد (مثل تقسیم فرعی کنش جمعی به انواع رقابتی، پیش دستانه و واکنشی). (67)
سدهی سرکش، اثری آشکارا مقایسهای است. در کنار فصلهای مربوط به مطالعههای موردی سه کشور (فرانسه، ایتالیا و آلمان)، چندین فصل به مقایسهی میان آنها اختصاص داده شده است. یافتههای تجربی نخست، در ارتباط با گزارههای تحلیلی کلی (مربوط به تغییر همگام خشونت جمعی با صنعتی شدن، شهری شدن و کشمکش بر سر قدرت دولتی)، و سپس در ارتباط با گونهشناسیهای مختلف کنش جمعی و خشونت جمعی، مورد ارزیابی قرار گرفته است. (68) از هر دو کاربرد، «تحلیلی» و «توضیحی» مقایسه، عناصری را در اینجا میتوان دید. تجارب هر کشور در برابر تجارب کشورهای دیگر گذاشته میشود، تا الگوهای مشترکی به دست آید. اما همهی اینها در چهارچوب یک دستگاه مفهوم انجام میگیرد، که خودش اغلب کانونی برای پردازش دادههای مقایسهای است.
بندیکس هم مفاهیم را ابزار اصلی پژوهش خود قرار میدهد. او در دو کتاب ملتسازی و شهروندی و پادشاهان یا مردمان به وسیلهی مفاهیمی مثل «اقتدار» و «مشروعیت»، برای بررسی تحول تاریخی نهادهای سیاسی چارچوبی فراهم میآورد. این مفاهیم، همانند نمونههای ایدهآلی وبر، بنا به ماهیتشان، دشوار فهمتر از اصطلاحات تیلی هستند که به کنشهای انضمامی، نه به حوزهی ناملموس ایدهها و روابط ارجاع میدهند.
مفاهیم بندیکس، مثل مفاهیم تیلی، کاربردپذیری عام دارند، و این وضعیتی است که به اعتقاد بندیکس، مانعی بالقوه بر سر راه پژوهش تجربی به شمار میآید. وی در کتاب ملتسازی و شهروندی به این مسئله پرداخته و راهبرد پژوهشی خود را چنین توصیف کرده است:
"مفاهیم عام، مثل تقسیم کار، نیازمند تخصیصهایی که فاصلهی میان مفهوم و شواهد تجربی را پر کند؛ اما چنین خصیصههایی کاربردپذیری محدودی دارند... اینکه بفهمیم تقسیم کار در یک ساختار اجتماعی چه تفاوتی با تقسیم کار در ساختار اجتماعی دیگری دارد، روشنگرتر از آن است که بخواهیم دوباره بیان کنیم که در هر دو ساختار، تقسیم کار وجود دارد. این ملاحظات به مسئلهی دیرپایی در جامعهشناسی اشاره میکند. مفاهیم و نظریهها را به سختی میتوان به یافتههای تجربی مرتبط نمود؛ در حالی که بسیاری از پژوهشهای تجربی فاقد دلالت نظری است...، پژوهشهای پیش رو تلاش میکنند تا با تکیه بر مفاهیم آشنا، به عنوان نقطهی آغاز حرکت، میان این دو راه نجاتی بیابد. (69)"
یافتن سطح مناسبی از کلیت برای مفاهیم، معرف دغدغهی روششناختی اصلی در پژوهش بندیکس است. از آنجایی که این پژوهش از مجرای مفاهیم، به پژوهش در تاریخ میپردازد، لازم است تا مقولاتی طرح کند که نه خیلی دقیق باشند و نه خیلی فراگیر. بندیکس تلاش میکند با تخصیص زدن بر مفاهیم عام و محدود کردن دامنهی کاربرد آنها، این مشکل را برطرف نماید. مفهوم «اقتدار» که بسیار در کار بندیکس محوری است، در کتاب ملتسازی و شهروندی، دامنهی کاربردش کوتاه میشود، تا انواع خاصی از روابط اقتدارآمیز (مثل «دیوانی»، «شخصی»، «عمومی») را شامل شود. کار تحلیلی بندیکس، تا اندازهای متکی بر تجزیهی مفاهیم با عمومیت زیاد و کاربردشان، به بسترهای تاریخی خاص است، ویژگیای که آن را در کار تیلی مشاهده کردیم. هر دو مؤلف از طریق طرح گونهشناسیها، به مجموعهی اصطلاحاتی دست مییابند که بیش از آن گسترده است که بتواند تحلیلی معنیدار از موقعیتها یا پدیدههای تاریخی خاص به دست دهد. آنان به دلیل علاقهی زیادشان به دستهبندی با استفاده از مفاهیم عام، در سنت وبری قرار میگیرند.
بندیکس، از استخراح نتایج علّی از دادههای مقایسهای به صراحت دوری میکند. مخالفت روششناختی او چنین استنباطهایی مبتنی بر این اعتقاد است که در پژوهش جامعهشناختی او با چنین استنباطهایی مبتنی بر این اعتقاد است که در پژوهش جامعهشناختی کلان «تعداد موارد مطالعاتی به اندازهای اندک و شمار متغیرها به قدری زیاد است» که نمیتوان از دل آنها گزارههای علّی استخراج کرد. (70) وی در مقدمهاش بر کتاب شاهان و مردمان، مینویسد: «تحلیل مقایسهای باید فهم ما را از بسترهایی که میتوان استنباطهای علّی تفصیلیتری از آنها بیرون کشید، دقیقتر سازد». (71) به این ترتیب، بندیکس امکان رسیدن نهایی به تبیین علّی را رد نمیکند، اما پژوهش خود را به بررسی و مقایسهی بسترهای تاریخی خاص محدود مینماید. همین تشریح دقیق بسترها، همراه با اتکا بر مفاهیم تعمیم یافتهی خاص است که به پژوهشهای بندیکس، آهنگ تاریخی متمایزی میدهد.
در حالی که بسیاری از جامعهشناسان به دنبال یکریختی تاریخی (72) هستند، بندیکس به اختلاف جوامع در پاسخگویی به مشکلات بنیادین، علاقهی پایداری از خود نشان میدهد. این تأکید بر جنبههای منحصر به فرد تحول تاریخی، محور پژوهش مقایسهای بندیکس درباره پنج جامعهی اصلی در طول یک دورهی چندین سدهای است. وی در کتاب پادشاهان یا مردمان، با توصیف شیوهی مقایسهای خود، چنین میگوید:
"من پرسشهای واحد یا دست کم پرسشهای مشابهی، دربارهی بسترهای بسیار متفاوت طرح میکنم، و به این ترتیب، مجال ارائه پاسخهای مختلف را فراهم میآورم. ساختارهای اقتدار در کشورهای مختلف، متفاوت هستند؛ جوامع به شیوههای مختلفی به چالشهایی که مولود پیشرفتهای خارج از خودشان است واکنش نشان میدهند. ارزش این پژوهش وابسته به روشنگریای است که از دل پرسشهای طرح شدهی مذکور و نیز چشمانداز مقایسهای به دست میآید. (73)"
رویکرد بندیکس به تحلیل مقایسهای، یک مؤلفه کارکردی دارد؛ چرا که او به بررسی مسائل دشواری میپردازد که پیش روی جوامعی قرار میگیرد که با شکل حکمرانی (مثلاً پادشاهی) مشابه، یا به سبب عقب ماندگی نسبیشان، جایگاه بینالمللی همانندی دارند. (74) مقایسهی میان جوامع از آنرو سودمند است که راهحلهای مختلف این مسائل را- اغلب به شیوههای متباین- در بسترهای ملی و زمانی مختلف توضیح میدهد. در کاربرد «تحلیلی» مقایسه در پژوهش بندیکس، مفاهیم به صورت رشتههای شفافی عمل میکنند که پس از بافته شدن در بافت روایت تاریخی، به مؤلف اجازه میدهند که الگوهای عام را شناسایی و در عین حال، ویژه بودن تاریخی آن را حفظ کند.
کتاب ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دمکراسی اثر برینگتون مور، نشان میدهد که چگونه عناصر روششناختی مختلف میتوانند با پژوهش تاریخی- جامعهشناختی ترکیب شوند. مور، پژوهش جامعهشناختی کلان خود را با یک استعاره معرفی میکند؛ او قانونهای کلی دربارهی تاریخ را با نقشهی کلاننگر از یک منطقه مقایسه میکند- مثل زمانی که خلبان یک هواپیما به هنگام گذر از یک قاره مورد استفاده قرار میدهد. (75) وی، در جستجوی قانونهای علّی درخصوص پیامدهای سیاسی، همان دغدغهی نظری را که در آثار اسملسر و والرشتاین دیده میشود، از خود نشان میدهد. اما مور به دنبال صورتبندی مجموعه از قوانین ثابت نیست. قانونهایی که او به دست میدهد تا ساختارها و روابط طبقاتی را به پیامدهای سیاسی پیوند بزند را نمیتوان به فرمولها یا الگوها تقلیل داد.
همانطور که استعارهی آغازین نشان میدهد، گزارههای تحلیلی مور شبیه به نقشهی منطقهای است که موقعیت اصلی (یا متغیرهای مستقل) بر روی آن مشخص شده باشد. راهبرد مؤلف آن است که متغیرهای مستقلی را شناسایی کند که ترکیب و جابهجاییشان (76) تحت شرایط تاریخی خاص، به یکی از انواع سه گونه نظامهای سیاسی (دموکراسی، فاشیسم و کمونیسم) منتهی میگردد.
نبود رویکرد دقیق و قاعدهمند درخصوص قانونهای کلی، به پژوهش مور آهنگی نسبتاً استقرایی میبخشد. به واقع، کتاب ریشههای اجتماعی...، ترکیبی از عناصر قیاسی و استقرایی از خود به نمایش میگذارد. (77) از سوی دیگر، مؤلف مفروضهایی را اتخاذ میکند که آشکارا پیشینی است و به برخی از عوامل (مثل طبقات و روابط اجتماعی) ارزش تبیینی میبخشد و اهمیت عوامل دیگر را (مثل ایدئولوژی، فرهنگ و روابط بینالمللی) یا نادیده میگیرد و یا تقلیل میدهد. مور آثار دست دوم موجود را از غربال این عوامل عبور میدهد و به ارزیابی تفاسیر رایج و گردآوری شواهد تجربی میپردازد، تا آن که با کمک استقرا به هم نهاد (synthesis) جدیدی دست یابد.
بیشتر بخوانید: تاریخ جامعه شناختی یا جامعهشناسی تاریخی
کتاب ریشههای اجتماعی... حول محور شش مطالعهی موردی تفصیلی و چندین فصل تحلیلی، سازمان یافته است؛ یعنی همان قالبی که کتاب پادشاهان یا مردمان بندیکس دارد. با وجود این که میان این دو کتاب تفاوتهای روششناختی و ماهوی بسیاری وجود دارد، هر دو مؤلف، مقایسه را به سبک مشابهی به کار گرفتهاند، که در صورتش «تحلیلی» و در محتوایش- البته به شیوههای مختلف- کارکردگرایانه است. مور، با این رویکرد پیش میرود که جوامع در مراحل مشابهی از تکامل، مسائل یکسانی را تجربه میکنند. وی از طریق مقایسهی «تحلیلی»؛ راههای مختلفی را که جوامع به حل و فصل این مسائل میپردازند و نتایج درازمدتی که این راهحلها در پی خواهند داشت، روبه روی یکدیگر میگذارد. بندیکس، نگاهی را که در رویکرد مور به تاریخ وجود دارد، رد میکند؛ اما چنان که گفتیم، نحوهی کاربرد او از مقایسه نیز مؤلفهای کارکردگرایانه دارد. مور، بر «شیوههایی که طبقات زمیندار فرادست و روستاییان به چالش کشاورزی تجاری واکنش نشان میدهند». (78) و به طور عامتر، بر شیوهای که جوامع در مواجهه با موانع پیش روی تحول سرمایهداری در پیش میگیرند تمرکز میکند.
هنگامی که جامعهشناسان به مطالعهی تاریخ روی میآورند، گرایشهای خاص رشتهی خود را نیز به همراه میآورند. همانگونه که گفتهام، نگاه جامعهشناس به تاریخ، از مجرای نظریهها یا مفاهیمی میگذرد که بیش از یک مورد کاربردپذیرند. یک سنخ از تاریخ جامعهشناختی، که نمونهاش را در کتاب دگرگونی اجتماعی و انقلاب صنعتی اسملسر و کتاب نظام جهانی مدرن والرشتاین میتوان سراغ گرفت، از نظریه یا الگو، اغلب از نوع علّی و قانونساز قیاسیاش، به عنوان ابزاری برای گزینش، سازماندهی و تفسیر شواهد تاریخی بهره میگیرند. سنخ دیگری از این رویکرد را میتوان در کتاب ریشههای اجتماعی... مور مشاهده کرد. اگرچه مور نیز برای مفهومی ساختن تاریخ بر دستگاهی نظری تکیه میکند، از طرح قانونهای ثابت دوری میجوید و گزارههای علّیای را صورتبندی میکند که تنها تا اندازهای قیاسی هستند.
در دستهی دوم پژوهشهای تاریخی- جامعه شناختی، تفسیر تاریخ از مجرای مفاهیم صورت میگیرد. اثر تیلی دربارهی خشونت جمعی و مطالعههای بندیکس راجع به اقتدار، معرف این رویکرد هستند که در آن، به جای نظریهها یا الگوها، «مفاهیم» ابزار اصلی پژوهشاند. در میان این دسته از پژوهشگران، قانونهای تحلیلی، بیشتر استقرایی هستند تا قیاسی، و به جای گزارههای قانونساز علّی، حداکثر شاهد گزارههایی درخصوص تغییر همگام هستیم.
جامعهشناسان تاریخی، از هر دو شکل «تحلیلی» و «توضیحی» مقایسه بهره میگیرند. شکل «تحلیلی» که در آن مقایسه میان دو یا چند واحد همارز انجام میگیرد، در آثار مور، تیلی و بندیکس دیده میشود. شکل «توضیحی»، که واحدهای همارز را، نه در پیوند با یکدیگر، بلکه در پیوند با یک نظریه یا مفهوم اطلاقپذیر به همهی آنها کنار یکدیگر میگذارد، در آثار والرشتاین و تا اندازهای تیلی یافت میشود. این دو شکل مقایسه، در یک راهبرد پژوهشی، کارکردهای متفاوتی را بازی میکنند. مقایسهی «تحلیلی» برای آن است که متغیرهای مستقلی را که مبین الگوهای مشابه یا متباینی هستند، شناسایی کند؛ در حالی که مقایسهی «توضیحی» بر تناظر میان یک واحد یا واحدهای تحلیل و یک نظریه یا مفهوم، متمرکز میشود.
من معتقدم که نوع رویکرد به تاریخ و مقایسه، بینشهایی اساسی را دربارهی چشمانداز رشتهای (79) جامعه شناسانی که به مطالعهی تاریخ مشغولاند، و نیز شیوهای که پژوهشگران مختلف، مسائل کلیدی را در پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی خود حل میکنند، به دست میدهد. در نهایت، آنچه باقی میماند، تأمل دربارهی روندهای معاصر و افقهای آتی در حوزهی جامعهشناسی تاریخی است.
طی چندین دههی گذشته، پژوهشهای تاریخی- جامعه شناختی، درجهی بالایی از پیوستگی را به نمایش گذاشتهاند. آثاری که از لحاظ زمانی و ماهوی بسیاری از هم فاصله داشتهاند، مثل کتاب دگرگونی اجتماعی در انقلاب صنعتی اثر اسملسر (1959) و کتاب نظام جهانی مدرن اثر والرشتاین (1974)، جنبههای روششناختی مشترکی را به ما نشان میدهند که نشانگر برداشتهای رشتهای رایج از تاریخ جامعهشناختی است. ثبات شکلبندی روش شناختی، (80) به طور خاص در پرتو دو تحول مهم توجه برانگیز است: کاربرد فزایندهی الگوهای کمّی در پژوهشهای تاریخی، و روی آوردن غیرمنتظرهی جامعه شناسان به پژوهش تاریخی دست اول (81) (از جمله بهرهگیری از منابع آرشیوی). اما فنون کمّی و پژوهش تاریخی دست اول، چه تأثیری بر چارچوب نظری و مفهومی یک جامعه شناس دارد؟ هرگاه روش جدیدی به یک رشته وارد میشود، پرسشهایی از این دست سر برمیآورند؛ استفاده از روشهای کمّی، حقیقتاً بحثهای داغ و زندهای را به وجود آوردهاند. (82) اما تأثیر پژوهش تاریخی دست اول از سوی جامعه شناسان، تا حد زیادی نادیده گرفته شده است.
تا همین اواخر، مطالعهی جامعهشناختی تاریخ، اصولاً مبتنی بر منابع دست دوم بود. این تکیه بر منابع دست دوم، جامعه شناسان تاریخی را از قید تتبع سخت و زمانگیر بر روی دادههای دست اول بررسی نشده، رها میکرد و تحلیل جامعهشناختی را در سطح بالایی از کلیت (83) امکانپذیر مینمود. اما همین تکیه بر منابع دست دوم، به ناچار، موضوع پژوهش را به طیفی از موضوعهایی محدود میکرد که پیش از آن توسط مورخان، اقتصاددانان، مردم شناسان، جمعیت شناسان و دیگران مطالعه شده بود، و مانع از تتبع در بسیاری از مسائلی میشد که آثار جمعیت شناسانه به اندازهی کافی به آنها نپرداخته بود. (84) علاوه بر این، تا زمانی که تحلیل جامعهشناختی بر بنیادی تجربی که توسط دیگران پی ریخته شده است استوار بود، شواهد پژوهش امکان داشت ناکافی یا غیردقیق باشد. (85)
مطالعات تیلی، که با کتاب وانده آغاز میشد، موجب شد که برای نخستین بار نقش جامعهشناسان از مبدعان نظریهها و مفاهیم، به عاملانی تغییر یابد که شواهد تجربی را گردآوری میکند و کنار هم میچیند. پژوهشگرانی مثل اسملسر، بندیکس و مور، گهگاه، در پژوهشهایشان از منابع دست اول منتشر شده نیز استفاده کردهاند. (86) اما به ندرت تلاش نمودهاند تا به حوزهی تاریخی جدیدی وارد شوند. بنابراین، شایان ذکر است که در سالهای اخیر، جامعه شناسان به مشارکت در روندی دوگانه آغاز کردهاند که هم شامل پژوهش تاریخی متعارف (کشف، سامانبخشی و ارزیابی دادههای تاریخی خام)، و هم در بردارندهی تحلیل جامعهشناختی عمومی است. (87)
به طورکلی، گرایش به پژوهش تاریخی دست اول، بدون شک تأثیر سودمندی بر حوزهی جامعهشناسی تاریخی داشته است. این اقدام، معیارها و فنون پژوهش را ارتقا میدهد، رویکرد هشیارانهتری در قبال دادههای تجربی ایجاد میکند، و مهمتر از همه، هماهنگی نزدیکتری را میان تخیل جامعهشناختی و شواهد تاریخی تضمین مینماید. با همهی اینها، نباید این روند را دگردیسی جامعه شناسان به مورخان تلقی کرد. این امر مرا به مسئلهای باز میکشاند که نقطهی آغاز این پژوهش بود: واگراییهای روششناختی ذاتی میان دو رشتهی جامعهشناسی و تاریخ. جالب آن است که جامعه شناسان تاریخی، در حالی که به منابع و شواهد جدید روی آوردهاند، در تحلیل تاریخی همچنان از انواع خاصی از مفهومها و نظریههای تعمیم دهندهی صریح و انتزاعی استفاده میکنند. با آن که جامعهشناسان، برخی از ابزارهای مورد استفادهی مورخان را به کار گرفتهاند، در مطالعهی تاریخی و مقایسه، از روشهای خود چشمپوشی نکردهاند. میتوان پیشبینی کرد که تعلق خاطر به نظریات و مفاهیم، همچنان بر راهبرد پژوهشی در مطالعهی جامعهشناختی تاریخ مستولی خواهد بود. اهمیت پژوهشهای تاریخی- جامعه شناختی، دقیقاً به دلیل همین تعهد متمایزش به تحلیل ساختارها و وقایعی است که فراتر از مرزهای زمانی و ملی قرار میگیرند.
* این مقاله در اصل، به شکلی نسبتاً متفاوت، در گردهمایی سالانهی انجمن تاریخ آمریکا در دسامبر سال 1978 ارائه شد. مؤلف از همه دوستان و همکارانی که نظرات خود را دربارهی این مقاله و پیشنویسهای پیشین آن ابراز کردند، سپاسگزاری میکند.
نمایش پی نوشت ها:
1. برای بحثی دربارهی ریشههای روش تاریخی- مقایسهای در سدهی نوزدهم، نک.
kenneth E. Bock The Acceptance of Histories. Toward a Perspective for Social Science (Berkeley and Los Angeles: University of California Press. 1956)
2. Reinhard Bendix, Work and Authority in Industry. Ideologies of Management in the Course of Industrialization (New York: John Wiley and Sons. 1956); Neil J. Smelser, Social Change in the Industrial Revolution. An Application of Theory to the British Cotton Industry (Chicago: University of Chicago Press, 1959)
این دو پژوهش، تنها آثار جامعهشناختی با جهتگیری نیست که در دههی 1950 منتشر شدهاند. آثار مهم دیگر عبارتاند از:
Seymour Martin Lipset, Agrarian Socialism. The Cooperative Commonwealth Federation in Saskatchewan (Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 1950); Wolfam Eberhard, Conquerous and Rulers. Social Forces in Medieval China (Leiden, Netherlands: E.J. Brill, 1952); Barrington Moore, Jr., Terror and Progress (Cambridge: Harvard University Press, 1956); Robert N. Bellah, Tokugawa Religion: The Valuer of Pre-Industrial Japan (Glencoe, I11: The Free Press, 1957).
3. برای مثال، نک:
Seymour Martin Lipset, "A Sociologist Looks at History," Pacific Sociological Review. I:1 (Spring 1958).
در میان مورخان، سیلویا ثراپ، مشهورترین حامی این دیدگاه در دههای بود که بین تاریخ و جامعهشناسی شکاف ایجاد شده بود. او تا آنجا پیش رفت که مؤسسه مطالعات مقایسهای تاریخ و جامعه را در سال 1958 بنیان نهاد. مقالههایی که ثراپ در این دوره نگاشته است، اخیراً در کتاب زیر منتشر شدهاند:
Raymond Grew and Nicholas H. Steneck, eds. Society, and History: Essays by Syliva Thrupp (Ann Arbor: University of Michigan Press, 1977)
4- نام منطقهای در فرانسه
5. Reinhard Bendix, Nation-Building and Citizenship,: studies in our Changing Social Order (New York: John Wiley and Sons, 1964): Charles Tilly, The Ventige (Cambridge: Harvard University Press, 1964): Barrington Moore, Jr. Social Origins of Dictatorship and Democracy: Lord and Peasant in the Making of the Modern world (Boston: Beacon Press, 1966)
تعدادی از پژوهشهای تاریخی- جامعهشناختی مهم دیگر در دههی 1960 شکل گرفتند؛ از جمله:
Guenther Roth, The Social Demorats in Imperial Germany: A Study in Working-Class Isolation and National Integration Totawa (Bedminster Press, 1963); S.N. Eisenstadt, The Political Systems of Empires (New York: The Free Press of Glencoe, 1963); Guy E. Swanson, Religion and Regime: A Sociological Account of the Reformation (Ann Arbor: University of Michigan Press. 1967)
6. در سال 1976، جفری پیچ و رابرت بلا، مشترکاً برندهی جایزه سوروکین شدند؛ ایمانوئل والرشتاین در سال 1977 برنده این جایزه شد.
7. آثار مربوط به جنبههای روششناختی جامعهشناسی تاریخی/ مقایسهای بسیار اندک هستند. برخی اندیشههای جالب دربارهی این موضوع را میتوان در منابع زیر یافت.
Daniel Chirot, Introduction: Thematic Controversies and New Developments in the Use of Historical Materials by Sociologists, Social Forces 55: 2 (December 1976); Bruce C. Johnson, Missionaries, Tourists and Traders: Sociologists in the Domain of History, (unpublished paper, 1979); Timothy McDaniel, Meaning and Comparative Concepts, Theory and Society, 6 (July-November 1976); Arthur L. Stinchcombe, Theoretical Models in Social History (New York: Academic Press. 1978); Ivan Vallier, Empirical Comparisons of Social Structure: Leads and Lags, in Ivan Vallier, ed., Comparative Methods in Sociology; Essays on Trends and Applications (Berkeley, Los Angeles, London: University of California Press.1971)
برای آشنایی با منابع کتابشناختی دربارهی موضوع روششناسی، نک: پانوشت7.
8- illustrative
9- analytical
10. شایان ذکر است که هر کدام از این پژوهشگران درباره خود روششناسی هم آثاری نگاشتهاند. برای مثال، نک:
Neil J. Smelser, Comparative Methods in the Social Science and Essays in Sociological Explanation; Barrington Moore, Jr., Strategy in Social Science, in Barington Moore, Jr., Political Power and Social Theory; Reinhard Bendix, Concepts ans Generalizations in Comparative Sociological Studies, American Socilogical Review 28:4 (August 1963), pp. 532339 and Reinhard Bendix and Bennett Berger, Images of Society and Problems of Concept Fomation in Sociology, in Reinhard Bendix, Embattled Reason; Essays on Social Knowledge; Terence K. Hopkins and Immanuel Wallerstein, The Comparative Study of National Societies, Social Science Information. VI-5 (October 1976), pp. 25-28
چارلز تیلی آثار بسیاری دربارهی روششناسی نگاشته است. برای مثال، نک:
Ch. 8 and Appendices 1-4 in From Mobilization to Revolution (Reading, Mass:1978)
آثار دیگری را که تیلی در این باره نگاشته، در منبع زیر بیابید:
Charles Tilly, Louise Tilly, and Richard Tilly, The Rebellious Century 1830-1930 (Cambridge: Harvard University Press, 1975),p.341
11. اصطلاحات «قیاسی» و «استقرایی» در این مقاله به کار گرفته شدهاند تا به فرآیندی از استدلال اشاره کنند که از گزارههای پیشینی آغاز میشود و، به شواهد تجربی میرسد (قیاس)؛ یا به عکس، از شواهد تجربی آغاز میگردد و به صورتبندی گزارهها میرسد (استقرا). پژوهش در علوم اجتماعی به ندرت تنها بر یکی از این دو شیوه مبتنی میشود؛ اما در آثار خاصی میتوان تمایل صرف به یکی از این دو شیوه را مشاهده نمود. کتاب دگرگونی اجتماعی در انقلاب صنعتی اثر اسملسر، مورد شفافی از استدلال قیاسی صوری به شمار میآید که در آن از نظریهی جامعهشناسی عمومی استنباطهایی صورت گرفته است. برخی از آثار دیگری که در ذیل مورد بحث قرار خواهد گرفت، مثل سدهی سرکش اثر تیلی، گزارههای تحلیلی را عمدتاً اگرچه نه منحصراً بر مبنای دادههای تجربی گردآوری شدهاند، صورتبندی میکند.
z 12. من از واژهی «دست اول» (primary) استفاده میکنم تا معرف هر منبعی به شمار رود که در همان زمانی تولید شده باشد که حادثه یا پدیدهای تحت بررسی است؛ برای مثال، گزارش پلیس از یک تظاهرات، اخبار روزنامهها هر نوعی از اسناد، دادههای احصاصی یا دادههای آماری دیگری که در همان زمان تهیه شدهاند. واژهی «دست دوم» در اینجا برای ارجاع به گزارشهایی به کار میرود که بر مبنای منابع دست اول تهیه شدهاند.
13. Val R. Lorwin and Jacob M. Price, eds., The Dimensions of the Past: Materials, Problems, and Opportunities for Quantiative Work in History (New Haven and London: Yale University Press, 1972)
14- area of cooperation
15- intellectual unity
16. برای مثال، ایمانوئل والرشتاین معتقد است که «عینیت بخشیدن به انگیزههای پژوهشگران برای انجام دادن پژوهشهای خاص در این دو رشته- اول تاریخ و دوم علوم اجتماعی- مثل آن است که به امر عرضی و گذرا، ماهیتی گمراه کننده ببخشیم، و وحدت فکری این دو رشته را از دست بدهیم». نک:
Immanuel Wallerstein, The Capitalist World-Economy (Cambridge, England: Cambridge University Press, 1979), p.x. See also Gareth Stedman Jones, From Historical Sociology to Theoretical History, The British Journal of Sociology, 27:3 (September 1976)
17. Neil J. Smelser, Essays in Sociological Explanation (Englewood Cliffs: Prentice-Hall, 1968), p.35
مورخان مارکسیست استثنایی بر این قاعده هستند. برای بحثی جالب دربارهی رویکرد مارکسیستی، نک:
Richard Johnson, Thompson, Genovese, and Socialist-Humanist History, History Workshop, 6 (Autumn 1978) and An Interview with E.P. Thompson, by Michael Merrill, Radical History Review 3:4 (Fall 1976)
18. مرتون، سطح دوم نظریه را «میان برد» (middle range) مینامد: (نظریههای میانبرد) در بین فرضیه خُرد اما ضروری و عملیی که در تحقیقات روزمره به وفور متحول میشوند، و تلاشهای نظاممند جامع برای بسط نظریهی واحدی که همهی یکریختیهای مشاهده شدهی رفتار اجتماعی، سازمان اجتماعی و دگرگونی اجتماعی را تبیین میکند، قرار میگیرند... این نظریههای (میانبرد) حدوسط نظریههای عام و نظامهای اجتماعی هستند که بیش از اندازه از طبقات خاصی از رفتار، سازمان و دگرگونی اجتماعی دور هستند، که بتوانند به تبیین آنچه مشاهده میشود، بپردازند؛ همچنین این نظریهها حدواسط توصیفهای دقیق و منظم از موارد جزئییی هستند که هیچگاه عمومیت نمییابند. البته نظریهی میانبرد با انتزاعیات سرو کار دارد؛ اما به اندازهی کافی به دادههای مشاهده شدنی نزدیک است تا با گزارههایی ترکیب شود که از لحاظ تجربی آزمونپذیر هستند». نک:
Robert K. Merton, Social Theory and Social Structure (New York: The Free Press, 1968), p.38
19. For further discussion of this point, see below pp. 16467
20. Smelser, Essays in Sociological Explanation, p.35
21. Ibid
ثراپ اعتقاد دارد: «به طور آرمانی، هدف مورخان آن است که با همهی وجوه فرهنگ یک دوره آشنا شوند، پیش از آن که مسائل خاصی را برای پژوهش جدا کنند. این امر سرنخی دربارهی این که در کدام نقطهها وقایع، اندیشهها و ساختارهای ارتباطی، حقیقتاً دچار تحول جدید، جرح و تعدیل یا گسست از قواعد و رسوماتی میشوند که در گذشته تأسیس شده بودند. این سرنخها به وسیلهی مطالعهی عمومی گسترده و رجوع به منابع دست اول دورهی قبلی به دست میآیند. اما اینها راهنماییهایی برای تکامل کار هستند که، در عمل اغلب به عنوان این که بسیار طاقتفرسایند، کنار گذاشته میشوند». اگرچه این برداشت، به ندرت در شکل آرمانیاش تحقق یافته است، با وجود این، بر شیوهای که مورخان مسائل تجربی خود را انتخاب میکنند، تأثیرگذار بوده است. نک:
Sylvia L. Thrupp, History and Sociology: New Opportunities for Coperation, reprinted in Grew and Steneck, eds., Society and History, p.299
22- deliberate
23. Merton, Social Theory and Social Struchure, p.36
24- analytical generalization
25. آزمودن نظریههای جاافتاده، یکی از دغدغههای اصلی آثار تیلی است. او مینویسد: «هنگامی که من پژوهش طولانی خود را دربارهی نزاع، اعتراض و کنش جمعی آغاز کردم، امیدوار بودم شواهدی را برای رد قاطع نظریهی دورکهایم به دست آورم». نک:
Charles Tilly, The Uselessness of Durkheim in the Historical Study of Social Change, Center for Research on Social Organization, university of Michigan, Working Paper, No.155, March 1977, p. 19. Moore, Social Origins, ch. vii, viii, ix.
26- theory-testing
27- generalizing statements
28- class
29- interest aggregation
30. Reinhard Bendix and Guenther Roth, Scholarship and Partisanship: Essays on Max weber (Berkeley, Los Angeles and London: University of California Press, 1971), p. 218
بندیکس مفاهیمی را که کاربردپذیری محدودی دارند، چنین تعریف میکند: «مفاهیم به طور سودمندی شایستهی اطلاق به بیش از یک جامعه برای دورهای دارند که نقطهی آغاز و پایانش، خود مورد بررسی است». برای بحث روشنی دربارهی مفاهیم جامعه شناختی، نک:
Renhard Bendix, Comparative Sociological Studies in Transaction of the Fifth World Congress of Sociology, Washington, D. C., 2-8 September 1962 (Louvain, Belgium: International Sociological Association, 1964).
31- value relevance
32- nomotheitc
33- case illustration
34. دغدغههای اخلاقی و سیاسی جامعهشناسان تاریخی شایسته تأمل جدی است که البته اینجا مجال آن نیست. بحث کامل دربارهی این مسئله را میتوان در منابع زیر یافت:
Reinhard Bendix, Social Science and the Distrust of Reason (Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 1951). On this subject, see also Immanuel Wallerstein, Introduction, The Modern World-System (New York: Academic Press, 1974) and The Capitalist World-Economy (Cambridge, England: Cambridge University Press, 1977), pp. x-xii
35- action
36. Neil J. Smelser, Sociological History: The Industrial Revolution and the British Working-class Family, in Smelser, Essays in Sociological Explanation, p.77
این مقالهی مهم نخستین بار در منبع چاپ شد:
The Journal of Social History, 1 (1967), pp. 17-36
و سپس در منبع زیر تجدید چاپ شد:
M.W. Flinn and T.C. Smout, Essays in Social History (Oxford: At the Clarendon Press, 1974), pp. 23-38.
37- symptoms of distubance
38. Smelser, Social Change, Ch. 11
39. Smelser, Sociological History, in Flinn and Smout, eds., Essays in Social History, p.28
40- posteriori
41. برای بحثی مهم و جدید دربارهی پژوهش اسملسر، نک:
Michael Anderson, Sociological History and the Working-Class Family: Smelser Revisited, Social History 3 (October 1976).
42- concrete
43. Wallerstein, The Modern World-System, p.7
44- a priori
45- hypostasis
46. Wallerstein. The Capitalist World-Economy, p.7
47. Ibid, p.5
48. Ibid, p.158
49- analogy
50. منبع زیر، دربارهی استدلال والرشتاین به بحث پرداخته است:
Robert Brenner, The Origins of Capitalist Dvelopment: A Critique of Neo-Smithian Marxism, New Left Review, 104 (July-August 1977)
51- macrosociology
52- juxtaposition
53- equivalent units
54- Wallerstein, The Modern World-System, p.7
55- occurrence
56. این مفهومسازی از رویکردهای مختلف به مقایسه، تا اندازهای برگرفته از مقالهی منتشر نشدهای از دانلد رنو است. نک:
Donald Reneau, Comparative Historical Analysis: A Critique of Sociology 242A. Berkeley, California, Fall 1978
57- explanatory generalization
58. مارک بلوخ به اهمیت مقایسهی میان پدیدههای متباین و نیز مشابه اشاره کرده است: «ما باید از سوء فهمی آگاه باشیم که روش مقایسهای از آن بسیار ضربه خورده است. بسیاری از مردم معتقدند که تنها هدف مقایسه، جستجوی مشابهتهاست... در مقابل، روش مقایسهای، اگر درست فهمیده شود، باید مستلزم توجه به درک تفاوتها باشد، حال چه این تفاوتها اصیل باشند، چه برخاسته از واگرایی در آغازگاه باشند». نک:
Marc Bloch, Land and Work in Medieval Europe: Selected Papers by Marc Bloch, trans. by J.F. Anderson (Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 1967), p.58
59- analytical juxlaposition
60. Wallerstein, The Copitalist World-Economy, p.36
61. Charles Tilly, Collective Violence in European Perspective, in Hugh Graham and Ted Robert Gurr, eds., A History of Violence in Arnerica: Historical and Comparative Perspective (Washington, D. C.: U.S. Govemment Printing Office, 1969); Charles Tily, Revolutions and Collective Violence, in Fred I. Greenstein and Nelson Polsby, eds., Handbook of Political Science (Reading, Mass: Addison-wesley, 1974).
62- covariation
63. Reinhard Bendix, Kings or People: Power and Mandate to Rule (Berkeley, Los Angeles, and London: University of California Press, 1978).
64. Tilly, Tilly and Tilly, The Rebellious Century. 1830-1930, p.11
65. Ibid., p.244 (برای آشنایی با نظراتی در اینباره)
66- imprecision
67. Ibid., p.312
68. Ibid., p.250
برای آشنایی با بحث بیشتر دربارهی این گونهشناسیها، نک:
Charles Tilly, Collective Violence in European Perspective, in Graham and Gurr, op.cit., and Revolutions and Collective Violence, in Greenstein and Polsby. op. cit.
69. Ibid., Chs. 5-6
70. Bendix, Narion-Building and Citizenship, p.249
71. Reinhard Bendix, The Mandate to Rule: An Introduction, Social Forces 55:2 (December 1976), p.246
72- historical uniformity
73. Bendix, Kings and People, p.15
74. Ibid
بندیکس در جایی دیگر مینویسد: «به وسیلهی تحلیل مقایسهای، من میخواهم تا آنجایی که میتوانم از «جزئینگری» تاریخی محافظت کنم، در عینحال که کشورهای مختلف را با یکدیگر مقایسه میکنم. من به جای آن که بخواهم قانونهای گسترده دامنی را طرح و جزئینگری را رها کنم، میخواهم پرسشهای یکسان یا دستکم مشابه را دربارهی دادههای واگرا مطرح و جایی برای پاسخهای واگرا باز کنم. من میخواهم واگرا بودن ساخارهای اقتدار و شیوههایی را آشکار نمایم که جوامع مختلف به چالشهای مضمر در دستاوردهای تمدنی کشورهای دیگر واکنش نشان میدهند». نک:
Bendix, The Mandate to Rule, p.247
75. See, for example, ch. 7,8 in Bendix, Kings or People
76- permutation
79- discplinary perspective
77. Moore, Social Origins, p. xiv
78. مور در مقدمهی خود بر کتاب ریشههای اجتماعی، مینویسد: «با وجود این، هنوز تنشی میان نیاز به تبیین کافی و وافی یک مورد خاص و جستجوی قانونهای کلی وجود دارد، زیرا ناممکن است پیش از آن که همهی موارد خاص را بررسی کنیم، بفهمیم که یک مسئلهی خاص تا چه اندازه مهم است». نک:
ibid., p. xvii
79. Moore, Social Origins, p.xvii
80- methodological configuration
81- original historical research
82. Lorwin and Price, eds., The Dimensions of the Past; Moore, "Strategy in Social Science, in Moore, Political Power and Social Theory
83- generality
84. ورود اخیر جامعهشناسان به پژوهش تاریخی دست اول، در پیوند نزدیک با توجه فزاینده به موضوعهایی قرار دارد که نمیشد آنها را بر مبنای تکنگاریهای موجود یا حتی منابع منتشر شدهی دست اول، بررسی کرد. به همین دلیل، بسیاری از پژوهشهای دست اول جامعهشناسان تاریخی به مطالعهی جنبشهای اجتماعی و کنش جمعی میان گروههای طبقاتی فرودست میپردازد، موضوعهایی که خیلی وقت بود از سوی مورخان و جامعهشناسان، به یک اندازه نادیده گرفته میشد. پیشرفتهای بیشتر در این حوزهها نیازمند پژوهشهای دست اول و جدید، با بهرهگیری از دادههای آرشیوی یا منابع دست اول دیگری است.
85. بندیکس در مقدمهاش بر کتاب شاهان و مردمان (ص16)، به صراحت این مسئله را پیش میکشد: «مطالعات مقایسهای بر قضاوتهای کیفی و کاربرد توضیحی شواهد متکی است. من بر قضاوتهای مورخان، و البته پیش از آن بر تصور خودم از این مسئله که چه اندازه دادهی توضیحی برای ارائه تصویری روشن از یک نکته به خواننده نیاز است، تکیه کردهام. به خصوص، من دریافتهام که لازم است تا بهترین قضاوتهایی را که میتوانم، انجام دهم و سپس به خواننده هشدار دهم، چنان که میدهم، که این قضاوتها هنوز آزمایشی هستند و ممکن است در مطالعات آتی یا به دلیل قضاوتهای پژوهشگرانی که پیش از من در این حوزه صاحبنظر هستند، تعدیل شود».
86. برای مثال، نک:
Smelser's Social Change in the Industrial Revolution: Bendix's Work and Authority in Industry, Ch. 2; Moore's Terror and Progress and Iniustice: The Social Bases of Obedience and Revolt (White Plains, N.Y.:M,.E.Sharpe, 1978)
87. پژوهشهایی از این دست، که بسیاریشان توسط پژوهشگران جوانتر انجام شدهاند، تنها اخیراً پدیدار شدهاند. نک:
Ronald Aminzade, Breaking the Chains of Dependency: From Patronage to Class Politics, Toulouse, France, 1830-1872, Journal of Urban History, 2:4 (August 1977); Idem, The Transformation of Social Solidarities in Nineteenth-Century Toulouse, in John Merriman, ed., Consciousness and Class Experience in Nineteenth-Century Europe (New York: Holmes and Meier: 1979); Idem, The Development of the Strike in Mid-Nineteenth-Century Toulouse, Social Science History, 3:1 (January 1980);Victoria E. Bonnell, Radical Politics and Organized Labor in Pre-Revolutionary Moscow, 1905-1914, Journal of Social History, 12:2 (March 1979); Idem, Trade Unions, Parties and the State in Tsarist Russia: A Study of Labor Politics in St. Petersburg and Moscow, Politics and Society, 9:3 (1979) David Mandel, Petrograd Workers in 1917, 2 vols., Ph.D. diss., Department of Sociology, Columbia University, 1977; Allan Sharlin, From the Study of Social Mobility to the Study of Society, American Journal of Sociology 8, 4:7 (1979) Jonathan M. Wiener, Planter-Merchant Conflict in Reconstruction Alabama, Past and Present, 68 (August 1975); Idem Social Origins of the New South: Alabama, 1560-1585 (Baton Rouge: Louisiana State University Press, 1978)
Victoria E. Bonnell, "The Uses of Theory, Concepts and Comparison in Historical Sociology", Comparative Studies in Society and History, Vol.22, No.2. (Apr. 1980), pp.156-173
منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1395) گفتارهایی دربارهی تاریخ و همکاریهای میان رشتهای، ترجمه سید محسن علوی پور، مجبتی فاضلی، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام، چاپ اول.