پیروان و معتقدان فرهنگ غربی، با دین همانند یک فن و هنر ظریف معامله میکنند و متدین را همانند شاعری میدانند که با خودش خلوت میکند و به خیالپردازی میپردازد و گاهی ماه و خورشید و مانند آنها را مخاطب خویش قرار میدهد. همانطور که نمی تخیلات شاعر جایز نیست و او میتواند هر چه میخواهد بگوید و منظرههای زیبایی را خلق کند، در نظر آنها متدین نیز همینطور است. او برای عالم هستی خالقی را تخیل میکند که غیرمادی است و آنگاه او را مخاطب خویش قرار میدهد و در مقابلش سجده کرده، او را میپرستد؛ اما این کار او رکن اصلی زندگی نیست، بلکه اصل زندگی همان خوردن و نوشیدن و لذتهای مادی است.
تعداد کلمات 3543/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
تفاوت در امکان دستیابی به معرفت یقینی
قلمرو علوم اسلامی
مسائلی که علوم انسانی نامیده میشوند و ارتباطی با مسائل دینی ندارند، از حوزه بحث ما خارج است؛ هرچند جزو علوم انسانی متعارف به شمار آیند. مثلاً علم آمار، حسابداری و کتابداری، علومی از علوم انسانیاند که هیچ ربطی به دین ندارند و در کتاب و سنت بحثی درباره آنها نشده است؛ این علوم از بحث ما خارجاند.[2]
اگر از یکسو علوم انسانی را شامل مباحثی، از قبیل خداشناسی، روحشناسی، معاد، نبوت، وحی و نظیر اینها بدانیم و از سوی دیگر شامل حقوق، قوانین حقوقی و سیستمهای اقتصادی و مانند آنها باید گفت فرهنگ اسلامی و ایدئولوژی اسلامی نمیتواند از علوم انسانی جدا باشد و هیچ نظری درباره آن نداشته باشد. وقتی اسلام، دینی است که درباره مسائل اقتصادی قوانینی دارد، چگونه میتواند نسبت به سیستمهای اقتصادی بینظر باشد؟ وقتی اسلام، دینی است که حقوقی برای فرد و جامعه و حتی حقوقی برای خدا بر انسان، برای حکومت بر مردم و مردم بر حکومت تعیین فرموده، نمیتوانیم بگوییم اسلام با علوم انسانی ارتباطی ندارد؛ بنابراین، یک سلسله از علوم انسانی با اسلام ارتباط عمیق، بلکه با بخشی از اسلام که احکام است، اتحاد دارند. ارتباط اسلام با علوم انسانی در همین بخش خلاصه نمیشود. مهمترین ارتباطی که اسلام با علوم انسانی دارد، در مسائل اخلاقی و بهخصوص مبانی و مبادی اخلاق مطرح میشود.[3]
اما آیا علوم طبیعی با دین نیز ارتباطی دارد؟ اوایل پیروزی انقلاب این سؤال در سطح مجامع علمی و دانشگاهی مطرح شد که مطالب علمی چه ارتباطی با دین دارد؟ به نظر نگارنده سه گرایش دراینارتباط وجود دارد: نخست، گرایش افراطی که معتقد است همه علوم میتوانند اسلامی و یا ضد اسلامی باشند؛ مثلاً میتوانیم فیزیک اسلامی، شیمی اسلامی، هندسه اسلامی، ریاضیات اسلامی و ... داشته باشیم. اینها معتقدند علوم انسانی اسلامی و غیر اسلامی و حتی علوم پایه و علوم تجربی اسلامی و غیر اسلامی وجود دارد. در مقابل این گرایش، عدهای میگویند: اصلاً علم با دین، هیچ نقطه ارتباط و تماسی ندارد، بلکه آنها دو مقوله جدا از هم هستند. به نظر نگارنده این هم یک گرایش تفریطی است و درست نیست؛ زیرا ازیکطرف میبینیم در قرآن و در روایات، ممکن است اسلام چیزهای بسیاری گفته باشد، ولی به دست ما نرسیده باشد. ما معتقد نیستیم که تمام آنچه بر پیامبر(ص) نازلشده است و تمام آنچه پیامبر و امامان(ع) و بیان فرمودهاند، به ما رسیده است. بسیاری از احادیث بهکلی محوشده است؛ بنابراین آنچه در دست ماست، تمام اسلام نیست. مقصود ما از اینکه میگوییم اسلام از چیزی فروگذار نکرده، این است که اسلام اموری را بیان کرده که بر اساس آنها حکم مواردی را هم که بعداً در طول زمان و در هر دورهای و برای هر جامعهای ممکن است پیش بیاید، میتوان تعیین کرد.مطالبی بیانشده که از سنخ مطالب علمی است؛ مانند مباحثی که مربوط به خلقت آسمان و زمین یا حرکت ماه و خورشید و چیزهایی از این قبیل هست که اینها مسائل علمی است. هرچند شأن دین این نیست که در ارتباط با اینها صحبت کند، ولی بههرحال در قرآن و روایات از مسائل طبیعی صحبت شده است؛ هرچند این موارد مسائل اصلی دین نیستند. باملاحظه آیات شاهد آنیم که قرآن درصدد است مردم را متوجه حکمتهایی کند که در آفرینش وجود دارد تا انسان به خدا توجه پیدا کند؛ حتی خداوند اشاره میکند: در حکمتهای آفرینش دقت کنید و آنها را بشناسید و درباره آنها تحقیق کنید. معنای آن، این نیست که قرآن وظیفهاش بیان مسائل هیئت و یا مسائل فضایی و جهانشناسی است. ذکر اینها بهعنوان مسئله جنبی است و مسائل اساسی دین نیست؛ اما اگر چیزی درباره یک مسئله علمی در قرآن آمده است، باید آن را بپذیریم؛ زیرا بیان قرآن است و حق است و در قرآن هیچ باطلی وجود ندارد. یکوقت علم در جهت دین به کار گرفته میشود و گاهی ممکن است در جهت ضد دین از آن استفاده شود. همانگونه که میدانید، در فیزیک زمینه ساختن بمب اتم فراهمشده است؛ علم فرمول آن را فراهم کرده است. از این فرمول میتوان برای تخریب ناکازاکی و هیروشیما استفاده کرد و میتوان از آن برای بازدارندگی دشمنان خدا و خلق استفاده کرد تا جرئت نکنند از این سلاح استفاده کنند یا میتوان برای زندگی مسالمتآمیز از این نیروی اتمی استفاده کرد. پس به یک معنا میتوانیم بگوییم علم دینی هم داریم یا علم با دین ارتباط پیدا میکند و آنجایی است که کسانی این علم را برای خدمت به دین و خلق خدا میآموزند.
نکته دیگری وجود دارد که در دین از بعضی از فعالیتهایی که با علم و صنعت ارتباط پیدا میکند، منع شده است و بعضی چیزها تجویزشده است. فرض کنید در اقتصاد در مورد نرخ بهره صحبت میکنند و فرمولهایی ارائه میدهند؛ مانند اینکه اگر تورم در جامعه باشد، باید سیاست قبض را به کاربرد و اگر شرایط معکوس باشد، باید از سیاست بسط استفاده کرد و نرخ بهره را زیاد کرد یا نرخ بهره را کم کرد تا تعادل در جامعه حاصل شود. اینیک فرمول اقتصادی است و کار علم است که آن را بیان کند؛ اما استفاده از نرخ بهره و ربا در سیستم اقتصادی صحیح است یا خیر؟ این، دیگر کار علم نیست. این را دین باید بیان کند. پس اگر اقتصاد بر ارزشهای اسلامی مبتنی شد، اقتصاد اسلامی میشود. اینجا نیز از موارد ارتباط علم و دین است.[4]
مرتبه و شأن پیغمبر هیچوقت بیان مطالب طبی یا مطالب فیزیکی نبوده، بلکه شأن او هدایت است. دلیلی که برای نبوت اقامه میکنیم، این نیست که نیازهای مادی بشر را رفع کند. بشر با تحقیقات علمی خود و به همراه انگیزههایی که در نهان دارد، میتواند راه زندگی دنیایی و راه تأمین سلامتی خود را کسب کند. اگر پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (ع) و مطالبی در این زمینهها فرمودهاند، برای این نبوده که وظیفه نبوت و رسالت آنان اقتضا میکرده است؛ بلکه آن مسائل، مصالحی از روی تفضل و کمک به مردم بوده است. وظیفه اسلام این نیست که مطالب طبی و هواپیماسازی و انرژی اتمی را به ما معرفی کند و راه غنی کردن اورانیوم را به ما نشان دهد. اگر طبی بهعنوان طب اسلامی نداشته باشیم، هیچ نقصی در دین اسلام یا در انجاموظیفه پیغمبری به وجود نمیآید. اگر در این زمینه میخواهیم تحقیقی کنیم، باید بدانیم پیامبر و امامان علاوه بر وظیفه نبوت و رسالت چه کمکهایی به انسانیت کردند و چه مواریث علمی و گرانبهایی برای ما جهت بهرهگیری بر جا گذاشتند.[5]
نکته قابلتوجه اینکه: ممکن است اسلام چیزهای بسیاری گفته باشد، ولی به دست ما نرسیده باشد. ما معتقد نیستیم که تمام آنچه بر پیامبر(ص) نازلشده است و تمام آنچه پیامبر و امامان(ع) و بیان فرمودهاند، به ما رسیده است. بسیاری از احادیث بهکلی محوشده است؛ بنابراین آنچه در دست ماست، تمام اسلام نیست. مقصود ما از اینکه میگوییم اسلام از چیزی فروگذار نکرده، این است که اسلام اموری را بیان کرده که بر اساس آنها حکم مواردی را هم که بعداً در طول زمان و در هر دورهای و برای هر جامعهای ممکن است پیش بیاید، میتوان تعیین کرد.[6]
بیشتر بخوانید: قرائت های مختلف از دین
ملاک اسلامی بودن علوم انسانی
محل و موطن رشد علم
روششناسی کشف نظریه علمی
مورد تأیید بودن نظریه از سوی اسلام
تأمینکننده عزت مسلمین بودن
ارائه نظریات خاص و روشهای علمی از سوی اسلام
کاشفیت از واقع
تأثیر ارزشهای اسلامی بر بنیانهای علم
برای رسیدن به هدف این بحث، باید این سیر منطقی را طی کنیم: شناختشناسی هستیشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی و رابطه آن با دین و درنهایت کیفیت تأثیر نظام ارزشی در مدیریت. روشن است که بررسی اصول اولیه بحث از شناختشناسی تا پایان در مجال چنین نوشتاری نمیگنجد؛ ولی بههرحال برای تبیین عقلانی نظام ارزشی اسلامی چارهای جز شناختن انسان نیست.[13]
اکتشاف از منابع اختصاصی دین
چهبسا مطلبی در قرآن یا حدیثی بیانشده و از راه تجربه هم بهدستآمده است؛ برای مثال، روایات بسیاری در مدح برخی غذاها و آثار آن داریم. در روایت داریم که اتفاقاً اهلبیت (ع) به اصحابشان فرمودند از این غذا تناول کنید یا از این غذا تناول نکنید و اینها باتجربه هم اثبات میشود. آیا این علم دینی است؛ البته اگر کسی بگوید علم دینی است، ضرری نکرده و خلاف عقلی هم نگفته است؛ اما ظاهراً این اصطلاح دینی نیست. اول باید بگوییم دین چیست و مربوط به چه چیزهایی است؛ برای نمونه اگر فرمودند برای ضعف مزاج کباب بخورید، آیا این علم دینی است؟ آیا این ربطی به دین دارد و آیا شأن دین این است که این مطالب را بیان کند؟ یا اینکه ارشاد کند؟ تفاوت آن با علوم دیگر این است که آنها این منبع را ندارند. در هیچ کتاب فیزیک یا شیمی ازآنجهت که کتاب علمی است، برای اثبات مطلبی به آیهای از قرآن یا انجیل یا تورات استدلال نمیکنند. کار آنها این نیست و روش تحقیقشان این نیست. اگر چیزی را اثبات کند، باید باتجربه و اگر از علوم تعقلی و تحلیلی است، از راد برهان عقلی اثبات کند. اگر تاریخ و جغرافیا را جزو علم دانستیم، بیوگرافیها باید از اسناد تاریخی به دست آیند. تاریخ هم علم است؛ اما تجربه و عقل در آن نقشی ندارد. آنجا اسناد تاریخی اثبات میکند در چه زمانی اسکندر در کجا زندگی میکرد و کجاها را خراب کرد. اینها علم دینی نیست. پس فرق علم دینی با غیردینی در این است که در علم دینی به یکی از منابع اختصاصی دین استناد میشود؛ یعنی چیزی که درنهایت به وحی منتهی میشود. این بدان معنا نیست که در دین، دلیل عقلی را معتبر نمیدانیم؛ اما هرچه را عقل در هر جا اثبات کرد، دین نیست؛ هرچند در اسلام، عقل معتبر است. بسیاری از عقاید نخستین را باید باعقل اثبات کرد. مگر خدا را از راه دیگری جز عقل میتوان اثبات کرد؟ اما هرچه عقل اثبات میکند؛ مانند معادله دو مجهولی - دین میشود؟ برای مثال در منطق عقل ثابت میکند عکس سالبه کلیه، موجبه جزئیه است. آیا چون عقل این را ثابت کرده، دین است؟ عقل معتبر است؛ برخی از امور فقط باعقل اثبات میشود؛ اما این بدان معنا نیست که هرچه باعقل اثبات شود، دین است. باید حوزه دین را مشخص کنیم.[15]
فرض کنید میخواهیم در علوم انسانی از علوم دینی بهرهبرداری کنیم؛ برای پیشرفت علوم انسانی به روایتی تمسک کنیم که در فقه نمیتوان حتی برای یک فرع فقهی ساده به آن استناد کرد. در فقه، وقتی میخواهیم به یک خبر واحد تمسک کنیم، سند آن را بررسی میکنیم تا مرسل نباشد، در سلسله سند آن افراد ضعیف وجود نداشته باشد و با شرایط زیادی رجال و درایه را بررسی میکنیم تا بگوییم این روایت اعتبار دارد و ازنظر شرعی میتوان به آن استناد کرد. برای اثبات مسئله فقهی مانند پاک بودن با نبودن غساله آب متنجس، اینقدر روایت و اسناد آن را بررسی میکنیم؛ حال درباره علوم انسانی و در مقابل نظریههایی که صدها سال است در دانشگاههای غرب مطرحشده و طرفداران و مخالفانی دارد، میتوان با روایتی مرسل اظهارنظر کنیم؟ پس برای پیشبرد علوم انسانی با استفاده از منابع غنی اسلامی و تأثیربخشیدن علم دینی در توسعه، رواج و رشد و تکامل علوم انسانی، باید بکوشیم پایههای محکم بنا کنیم و چیزی که به دین نسبت میدهیم، یک امر متزلزل و مشکوک نباشد. بسیاری از انحرافاتی که گروههای الحادی و التقاطی پیدا کردند و ضربههایی که به اسلام و انقلاب اسلامی زدند، از همین سهلانگاریها شروع شد.[16]
نمایش پی نوشت ها:
[1] همو، چکیدهای از اندیشههای بنیادین اسلامی: ص ۱۱۵-111.
[2] همو، «رابطه ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی با علوم انسانی»، حوزه و دانشگاه، کتاب اول، ص ۸۰
[3][3] همان، ص 83.
[4] همو، «سخنرانی در طرح ولایت خواهران الزهراء»، 29/5/1380، در www.anjomedu. ir
[5] همو، پیشفرضهای طب اسلامی، پرسشهایی دام پژوهش»: سخنرانی در همایش ۱۳۸۵ / ۱۲ / ۱۰. در:www. mesbahyazdi. org
[6] همو، «علم و دین رابطه، مرزهای دلالت و انتظارات»، حوزه و دانشگاه؛ کتاب اول، ص ۱۲۰.
[7] همان، ص 115.
[8] همان، ص 116
[9] همان، ص ۱۱۷.
[10] همو، «پیشنیازهای مدیریت اسلامی»؛ ص ۲۶۰.
[11] همان، ص ۲۶۱.
[12] همو، «سخنرانی در هشتمین هماندیشی وحدت حوزه و دانشگاه»؛ ۱۳۸۹/ ۹ / ۲۹. درwww.mesbahyazdi.org
[13] همو، پیشنیازهای مدیریت اسلامی، ص ۲۶۲
[14] همو، «سخنرانی در هشتمین هماندیشی وحدت حوزه و دانشگاه»؛ ۱۳۸9/ ۹ / ۲۹. در Www.mesbahyazdi.ogr
[15] همان.
[16] همان.