بررسی معنای «معنا» در علوم انسانی

شاید کمتر بتوان مسئله‌ای به پیچیدگی «معنای معنا» یافت. پرداختن به این مسئله، زمانی در انحصار فلسفه بود، اما در دوره‌های جدید، علاوه بر فیلسوفان، مردم‌شناسان، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان نیز از آن سخن گفته‌اند و با آن سروکار داشته‌اند.
شنبه، 20 مرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی معنای «معنا» در علوم انسانی
مسئله‌ «معنای معنا» زمانی در انحصار فلسفه بود، اما در دوره‌های جدید، علاوه بر فیلسوفان، مردم‌شناسان، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان نیز از آن سخن گفته‌اند
 
چکیده
شاید کمتر بتوان مسئله‌ای به پیچیدگی «معنای معنا» یافت. پرداختن به این مسئله، زمانی در انحصار فلسفه بود، اما در دوره‌های جدید، علاوه بر فیلسوفان، مردم‌شناسان، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان نیز از آن سخن گفته‌اند و با آن سروکار داشته‌اند. گرچه هسته‌ی مشترکی از همانندی در همه‌ی این رشته‌ها نسبت به معنا وجود دارد، اما تفاوت‌ها نیز چنان چشم‌گیر هست که بیان متمایزی را در پی داشته باشد. شاید آن هسته‌ی مشترک را بتوان این‌گونه تعریف کرد: «معنی یک چیز به وسیع‌ترین مفهوم آن عبارت است از موقعیت ارتباط آن با تمام چیزهای دیگری که در تجربه‌ی فرد (یا گروه) مورد بحث با آن‌ها هم‌بستگی و ملازمه دارد.»

تعداد کلمات 1655/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
بررسی معنای «معنا» در علوم انسانی
نویسنده: عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)

فلسفه و معنا

در میان فلاسفه رویکردهای متفاوتی به معنا یافت می‌شود. نازیک در فصل پایانی کتابش با عنوان «فلسفه و معنای زندگی» تلاش کرده است تا این رویکردها را بیان کند. نویسنده در این فصل از کتاب کوشیده است تا معانی مختلف معنا را از نگاه فلاسفه بیان کند. مهم‌ترین معانی برشمرده شده در فصل یادشده عبارت‌اند از:
    1. معنا به عنوان ارتباط علّی – معلولی. نازیک این معنا را به دو گونه زیر به کار می‌برد:
        -   نتایج علی - معلولی میان دو یا چند پدیده؛ برای مثال وقتی که می‌گوئیم: «این رفتار به معنای جنگ است»، یعنی این رفتار به جنگ می‌انجامد.
        -   امور مقدم یا مقارن بر نتایج علّی - معلولی میان دو یا چند پدیده؛ مثلا وقتی می‌گوییم که «آن دانه‌های روی پوست شما به معنای سرخک‌اند» یا «آسمان سرخ رنگ شبانگاهی به معنای هوای مساعد است»، یعنی نشانه سرخک هستند یا نشانه هوای مساعد است.[1]
    2. درس عبرت؛ درس گرفتن یا درس عبرت گرفتن معنای دیگر«معنا» است؛ مانند وقتی که می‌گوییم: «موفقیت گاندی به این معناست که شیوه‌های صلح‌آمیز بر زور و خشونت ترجیح دارد»؛ یعنی درسی که از موفقیت گاندی می‌گیریم این است که شیوه‌های صلح‌آمیز بر زور و خشونت ترجیح دارد. یا وقتی می‌گوییم زندگی مردان خدا به این معناست که هیچ‌گاه نباید در تنهایی ناامید شد؛ یعنی درس یا درس عبرتی که از زندگی مردان خدا می‌گیریم این است که هیچ گاه نباید در تنهایی ناامید شد.
    3. معنا به معنای هدف؛ برای مثال وقتی که می‌گوییم: «معنای این کار شما توهین به دیگران است»؛ یعنی هدف شما از این کار توهین به دیگران است.
    4. معنا به معنای ارزش؛ ارزش، اعتبار و اهمیت یکی از معانی مهم «معنا» در عرف است. برای مثال وقتی که می‌گوئیم: «این‌گونه زندگی چه معنائی دارد؟» در حقیقت منظور ما این است که این زندگی چه ارزشی دارد.
    5. معنا به معنای کارکرد که با معنای «هدف» ارتباط تنگاتنگی دارد. پرسش از کارکرد یک چیز به معنای پرسش از نقش و فایده‌ای است که آن چیز در تحقق هدف و برنامه یک مجموعه بزرگ‌تر از خویش، بر عهده دارد. در واقع باید مجموعه بزرگ‌تر را دارای هدف یا اهدافی بدانیم تا بتوان از کارکرد زیر مجموعه آن پرسید؛ برای مثال وقتی که می‌پرسیم: «خوردن این داور بی‌معناست.» در حقیقت مرادمان است که این دارو هیچ نقشی در بهبود و بازیابی سلامتی شما ندارد.[2]
  «جان هیک»، در مقاله‌ای با عنوان «معنای دینی زندگی»، می‌گوید معنا را نباید معناشناختی، یعنی معنای الفاظ و جمله‌ها دانست؛ بلکه باید آن را در چیزی دانست که در کنش و واکنش‌های انسان تفاوت ایجاد می‌کند. از نگاه هیک معنای شیء برای ما عبارت است از تفاوت بالفعل یا بالقوه‌ای که آن شئ برای ما ایجاد می‌کند. با این بیان و در ادامه برای ارائه‌ی تعریفی از معنا، که بر اساس توضیح یاد شده آن را «معنای عملی» توصیف می‌کند، این‌گونه سخن می‌گوید: «واضح‌تر بگویم، معنای یک شئ برای ما عبارت است از کاری که پرداختن به آن و یا پرهیز از آن در شرایط خاص در باره‌ی آن شئ، مناسب به نظر آید. یک مثال پیش‌پا افتاده می‌زنم: من در صورتی معتقدم که آنچه در دست دارم یک توپ تنیس است که در مورد من این مطلب، درست باشد که من در شرایط مقتضی با آن معامله‌ی یک توپ تنیس را می‌کنم و نه یک توپ کریکت و یا نارنجک دستی یا هر چیز دیگر را. معنای آن برای من چنان است که من این نحوه‌ی رفتار را با آن بکنم.»[3]

 

بیشتر بخوانید: معنای معنا


انسان‌شناسی و معنا

 در انسان‌شناسی، مفهوم معنا به این دلیل اهمیت یافته است که فهم خصوصیات رفتاری در هر فرهنگی، نمی‌توان بدون آگاهی از زمینه‌های فرهنگی آن رفتار باشد. برای فهم رفتار انسان‌ها باید به خصوصیات رفتاری متراکم‌شده در فرهنگ آن‌ها توجه کرد؛ بدون این کار نمی‌توان از کار آن مردم سر درآورد. شما اگر ساعت‌ها در یک آیین «مرده‌سوزی» در هند شرکت کنید، احتمالا هیچ چیز از آن رفتار نخواهید فهمید؛ مرده‌سوزی وقتی برای شما معنا پیدا می‌کند که شما به خصوصیات فرهنگی هندوها نیز توجه کنید. لینتون در تعریف معنا این‌گونه می‌گوید: « معنا مجموعه‌ای از خصایص(فرهنگی) شامل پیوندهایی است که هر جامعه‌ای به آن نسبت می‌دهد. این‌گونه پیوندها ذهنی‌اند و غالبا جنبه‌ی ناهوشیاری دارند و فقط به طور نامستقیم در رفتار متجلی می‌شوند.» مردم شناس دیگری به نام بارنت، با تأکید بر همین پیوندها در معنا این‌گونه می‌گوید: «معنا همانا بصیرتی است که زمانی پدید می‌آید که تصور شیء ارائه‌شده به تصور تجربه‌ای در گذشته، قابل استناد باشد. تا آن‌جایی که به تجربه‌های نا‌آشنا مربوط می‌شود، معنا در صورتی به ظهور می‌رسد که پیکر‌بندی آشنایی خواه مستقیم و خواه نامستقیم، خواه خود‌به‌خودی و خواه در اثر تلاش و جستجو سر برآورد.»
 

روان‌شناسی و معنا

  روان‌شناسان نیز، چون انسان‌شناسان، معنای هر واقعه‌ی خاص را در کل رشته حوادثی می‌یابند که آن واقعه‌ی معین با آن‌ها در پیوند است یا همبستگی دارد. تفاوت این دو گروه ظاهراً تنها در محمِل معناست. چه این که انسان‌شناسان محمل معنا را در قلمرو پیکره‌بندی‌های فرهنگ و روان‌شناسان در حیطه‌ی تجربه‌ی خصوصی فرد جستجو می‌کنند. با این حال این مسأله در تجربه‌ی دانش روان‌شناسی موجود است که روان‌شناسان بیشتر به مسأله‌ی معنای نمادهای زبانی پرداخته‌اند تا به مسأله‌ی کلی‌تر معنای تمام علایم.
 

جامعه‌شناسی و معنا

در میان نظریه‌های جامعه‌شناسی، بیش از همه، این «جامعه‌شناسیِ پدیده‌شناختی» و نیز «جامعه‌شناسی رفتارگرا» است که به مسئله‌ی معنا توجه دارد. این نظریات جامعه‌شناسی را گاه «تفسیرگرایی اجتماعی» هم خوانده‌اند. جورج هربرت مید(1863- 1931) که شاید پرآوازه‌ترین جامعه‌شناس رفتارگرا باشد، اساساً معنا را نه یک امر جوهری که یک رابطه می­داند. از نگاه او معنا در میان حرکات و اشارات یک ارگانیسم انسانی معین و رفتار بعدی آن ارگانیسم که به وسیله‌ی همان اشارات به ارگانیسم انسانی دیگری نشان داده می‌شود نهفته است و از آن سرچشمه می‌گیرد. اگر آن اشارات برای ارگانیسمی ‌دیگر نمایشگر همان رفتار بعدی(یا منتج) ارگانیسم معین باشد، در آن صورت آن اشارات دارای معنا هستند.»
بر این اساس، از نگاه جامعه‌شناسان رفتارگرا، و به‌ویژه مید، کنش، زمانی معنادار می‌شود که بتوانیم طوری ذهنمان را به کار بریم که خودمان را جای دیگران بگذاریم و از این طریق اندیشه‌ها و کنش‌های دیگران را تفسیر کنیم. مید معتقد است که معنی «نه از ذهن، بلکه از موقعیت اجتماعی بر می‌خیزد. معنا پیش از آن‌که ذهن به آن آگاهی یابد، در عمل اجتماعی حضور دارد. یک عمل در صورتی معنا می‌یابد که یک کنش‌گر از طریق ادای یک کنش‌گر دیگر، رفتار منتج از آن ادا را تشخیص دهد.»[4]معنای عملیِ معنا در جامعه‌شناسی همواره با «موقعیت» در پیوند است. بر این اساس، معناداریِ رفتار عبارت است انجام آن بر اساس موقعیت و ناهنجاری، و بی‌معنایی آن عبارت است از رفتاری که بیگانه‌ی از موقعیت است. رفتار معنادار در این نشست به معنای رفتار متناسب با آن است. هر گونه رفتاری که متناسب با این موقعیت نباشد، بی‌معنا شمرده می‌شود، حتی اگر در یک موقعیت دیگر معنادار شمرده شود. معیار معناداری نیز همان است که در سخن مید بود؛ یعنی این که اگر کنش‌گری دیگر آن رفتار را ادا کند، همان نتایج، قابل پیش‌بینی باشد.
  به بیان دیگر، معنای عملیِ معنا در جامعه‌شناسی همواره با «موقعیت» در پیوند است. بر این اساس، معناداریِ رفتار عبارت است انجام آن بر اساس موقعیت و ناهنجاری، و بی‌معنایی آن عبارت است از رفتاری که بیگانه‌ی از موقعیت است. رفتار معنادار در این نشست به معنای رفتار متناسب با آن است. هر گونه رفتاری که متناسب با این موقعیت نباشد، بی‌معنا شمرده می‌شود، حتی اگر در یک موقعیت دیگر معنادار شمرده شود. معیار معناداری نیز همان است که در سخن مید بود؛ یعنی این که اگر کنش‌گری دیگر آن رفتار را ادا کند، همان نتایج، قابل پیش‌بینی باشد.
به عنوان مثال، یک مسابقه‌ی فوتبال یک موقعیت است. بر این اساس رفتار یک بازیکن، تنها در صورتی رفتار معنادار شمرده می‌شود که برابر نقشی که موقعیت از او مطالبه می‌کند رفتار نماید. اگر او به دلیل نا‌آگاهی از موقعیت و نقش خویش، رفتاری انجام دهد که متناسب با آن نقش نباشد، در حقیقت رفتار بی‌معنایی انجام داده است. فرض کنید، یک نفر که از بازی فوتبال سر در نمی‌آورد، وقتی در این موقعیت قرار می‌گیرد چون به آنچه در این موقعیت باید انجام دهد آگاه نیست، رفتاری انجام خواهد داد که بدون معنا شمرده می‌شوند. بر اساس این تعریف از معناداری، افراد می‌توانند رفتار هم‌دیگر را تفهم‌کنند؛ زیرا وقتی حود را جای آنان در همان موقعیت قرار می‌دهند، می÷بینند رفتاری تا اندازه‌ای مشابه انجام خواهند داد.
چراغ راهنمایی و رانندگی را به عنوان یک مثال زنده می‌توان بررسی کرد. در این مجموعه چراغ، رنگ قرمز، در حقیقت ما را از موقعیتی که در آن قرار گرفته‌ایم آگاه می‌سازد؛ یعنی به ما می‌گوید که خطر بالقوه برخورد با دیگر اتومبیل‌ها وجو دارد، اما در ضمن، همین چراغ قرمز ما را آماده می‌کند تا به شیوه‌ای خاص رفتار کنیم. در مجموع این چراغ هم به ما نشان می‌دهد که در چه موقعیتی قرار داریم و هم به ما می‌گوید چه رفتار معینی را باید انجام دهیم. بر این اساس، ما وقتی معنادار رفتار کرده‌ایم که کنش و آگاهی‌مان از موقعیت متقابلاً هم‌دیگر را تأیید کنند. همین که موقعیت ما تغییر کند، نوع کنش نیز تغییر خواهد کرد. در این‌جا وقتی چراغ مقابل ما سبز می‌شود نشان می‌دهد که موقعیت ما تغییر کرده است بنابراین ایستادن خطاست و باید حرکت کرد.
«ویک» که بیشتر در قلمرو معنابخشی نهادها در جامعه‌شناسی مطالعه کرده است، معنا را مجموعه‌ای از فرضیه‌های فلسفی، موضوعات عینی، و قواعد روش‌شناختی معرفی می‌کند. از نگاه او، معنابخشی فرآیندی اجتماعی است و طرز تفکر انسان و کارکردهای اجتماعی، دو جزء جدانشدنی از این فرایند هستند. نتیجه‌ی این فرآیند تعیین‌کنندگی رفتار و ایجاد روابط قابل پیش‌بینی میان انسان‌هاست. به این بیان که انسان‌ها با فهم موقعیت و هماهنگی با دیگران در تعمیم‌پذیر کردن دیگری، الگوهای رفتاری و نقش‌های اجتماعی رفتاری از خود بروز می‌دهند که متناسب با انتظاری است که از کنش‌گر در آن نقش می‌رود.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]  بیات، محمدرضا، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، قم، انتشارات ادیان و مذاهب، پاییز، 1390، ص53.
[2] . همان، ص54.
[3]  صادق نیا، مهراب، کارکردهای اجتماعی مرگ با تأکید بر معنا بخشی(مقایسه دو جامعه‌ی مسیحی و اسلامی، رساله‌ی دکتری، دانشگاه علامه، دانشکده علوم اجتماعی، 1391.
[4]  صادق نیا، مهراب، پیشین.

منابع:
    - صادق نیا، مهراب، کارکردهای اجتماعی مرگ با تأکید بر معنا بخشی(مقایسه دو جامعه‌ی مسیحی و اسلامی، رساله‌ی دکتری، دانشگاه علامه، دانشکده علوم اجتماعی، 1391.
    - بیات، محمدرضا، دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی، قم، انتشارات ادیان و مذاهب، پاییز، 1390.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط