چادرت را بردار، به احترام اين ميت!

کشف حجاب از زنان مسلمان و انهدام وجدان مشترک اسلامي، واقعيت ترديد ناپذير تاريخي است که از ديرباز مورد توجه جدي استعمار جهاني بوده است. از سال هاي دور کوشش هاي فراواني شده است تا زمينه هاي رواني، فرهنگي و اجتماعي گريز از ارزش هاي اسلامي ايجاد شود. پيدايش مسلک بابيگري در ايران نيز همين مقصود را تعقيب مي کند. اين نوشتار شخصيت زنان بهايي را که زمينه ساز و مجري توطئه کشف حجاب در ايران بودند، مورد بررسي قرار مي دهد.
سه‌شنبه، 30 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چادرت را بردار، به احترام اين ميت!
 چادرت را بردار، به احترام اين ميت!
چادرت را بردار، به احترام اين ميت!

نويسنده:زهرا حاجي پور



پيشتازي بهائيت در کشف حجاب زن ايراني
اشاره

کشف حجاب از زنان مسلمان و انهدام وجدان مشترک اسلامي، واقعيت ترديد ناپذير تاريخي است که از ديرباز مورد توجه جدي استعمار جهاني بوده است. از سال هاي دور کوشش هاي فراواني شده است تا زمينه هاي رواني، فرهنگي و اجتماعي گريز از ارزش هاي اسلامي ايجاد شود. پيدايش مسلک بابيگري در ايران نيز همين مقصود را تعقيب مي کند. اين نوشتار شخصيت زنان بهايي را که زمينه ساز و مجري توطئه کشف حجاب در ايران بودند، مورد بررسي قرار مي دهد.
آتش طبع تو عشقي که روان است چو آب
رخ دوشيزه نگر از چه فکنده است نقاب
از حجاب است که اين قوم خرابند خراب
اين خرابي ز حجاب است که نايد به حساب (1)
اين ادبيات خوش رقصي و چرب زباني شاعران نوگرا و متجددي بود که کام ناصرالدين شاه را شيرين مي کردند. اين ادبيات منظوم در قالب تجددخواهي، زماني به محافل روشنفکري و مطبوعات نفوذ کرد که شاه از سفر روسيه بازگشت. او در اين سفر ضمن ديدار از نقاط تماشايي مسکو به تئاتر کارولين رفت. لباس بالرين هاي اين تئاتر توجه ناصرالدين شاه را جلب کرد. او در بازگشت به ايران، دستور داد زنان حرم، اين مدل لباس جديد را که براي وي بسيار تازگي داشت بپوشند. زنان شاه نيز با عمل به اين دستور، دامن هاي خود را کوتاه کردند . اين دامن هاي کوتاه اولين جرقه هاي کشف حاب در دربار ناصر الدين شاه بود. البته به دليل مقاومت خانواده ها اين پديده به غير از دربار و محافل نزديک شاه رشد چنداني نيافت؛ زيرا اين تغييرات بيش تر در نوع دوخت و مدل هاي ظاهري بود و ربطي به تزلزل بناي اصيل حجاب نداشت. استفاده از حجاب توسط زنان تقريباً به همان صورت تاريخي خود ادامه پيدا کرد. تا زمان کشف حجاب و شروع تغييرات پر دامنه مدرنيسم رضاشاهي، نمونه اي يافت نمي شود که زنان ايراني و حتي بانوان درباري، سر برهنه و بي حجاب در ملأ عام ظاهر شوند مگر يک زن! زني به نام فاطمه زرين تاج که او تا قبل از گرايش به سيد علي محمد باب، به عالمه و فاضله و شاعره بودن مي ستودند. فاطمه در خانواده اي روحاني به دنيا آمد. پدرش از مجتهدان معروف قزوين و برادر ملا محمد تقي برغاني مجتهد مشهور و قدرتمند آن موقع ايران بود. زماني که سخنان محمد باب به مذاق زرين تاج خوش آمد، خود برخلاف حکم شريعت اسلامي، مطلقه و فرزندانش را رها کرد؛ او شاگرد سيد باب شد و تبليغ وسيع مرام بهائيت را آغاز نمود. شاگردان باب نيز پروانه وار گرد او مي گشتند و به خاطر حسن و جمالش او را بدرالدجي و شمس الضحي مي خواندند. سيد باب در مکاتبات خود زرين تاج را قره العين خواند و همين وصف براي وي ماندگار شد. (2)
او نخستين زني است که در تاريخ معاصر ايران، بر اساس دستورالعمل يک مکتب استعماري پوشش را از روي و تن برگرفت و در اجتماع مسؤولان ظاهر شد. و با اين اقدام گستاخانه و متهورانه، نخستين سنگ بناي بي حجابي را در جامعه اسلامي ايران به جا گذاشت و براي شروع هدف هاي استعماري و بر افروختن جهنم توطئه جرقه نخست را زد.
قره العين با ارائه رفتاري کاملاً متضاد با دستور دين اسلام و نيز شرايط روحي و اجتماعي آن دوران و با نمايش گذاشتن سيماي برهنه ي خويش، کوشيد اولين کسي باشد که رسوم گذشته را از بين مي برد و زمينه هاي اجتماعي گسترش بي ديني و اباحي گري را فراهم مي کند.
او از نخستين کساني بود که منسوخ شدن شريعت را پذيرفت. قره العين با سيمايي آراسته بر منبر مي نشست و با صراحت تمام مي گفت: « آن چه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغي و منسوخ است و چون باب قائم حق دارد که در مذهب تصرف نمايد، پس شريعت اسلام بعد از ظهور قائم، منسوخ است و چون قائم هنوز احکام و تکاليف جديد را مدون و تکميل نکرده است زمان فترت است و کليه تکاليف از گردن مردمان ساقط. تا امروز تبعيت از احکام دين اسلام بر شما واجب بود، ولي از هنگام ظهور باب ديگر بر هيچ مسلماني جايز نيست که از دستورات دين اسلام پيروي نمايد. با لذت کامل زندگي کنيد و از هر قيدي آزاد باشيد.» (3)
تشکيلات بهائيان و جريان هاي فکري و سياسي مخالف اسلام، از او به عنوان يک نابغه و زني داراي هوش سرشار و ذوقي قوي ياد مي کنند. و هدفشان اثبات اين ادعاست که اگر قره العين از اسلام دوري جست و مروج بابيت شد، ناشي از دانش و استعداد و نبوغ او بوده است.
خانم کارلا سرنا کهبه شدت طرفدار بابيگري است، اين خيزش را يک حرکت اصلاح گرايانه مي داند. او سيد علي محمد باب را همان لوتري مي خواند که قصد داشته در ايران اصلاحات بنيادين ديني به وجود آورد. کارلاسرنا قره العين را اين گونه مي ستايد : «اولين گردهمايي بابي ها در دشت بدشت با رهبري قره العين تشکيل شد. از بالاي منبري که از تخته درست شده بود و روي آن قالي انداخته بودند، قره العين براي جمعيت حاضر، سخنراني مي کرد. صورت او به خلاف آداب و آيين رايج کشور کاملا باز بود و چون راهبه هاي قديمي، نور و روحانيتي خاص در چهره اش تجلي داشت. بسياري از سخنان او از چنان فصاحت و زيبايي خاصي برخوردار بود که در دل پير و جوان اثر مي کرد و انبوهي از مردم را هوادار آيين جديد مي ساخت.» (4)
اما تاريخ گواهي مي دهد که جذب قره العين به باب نه از جهت فکري، بلکه به علت شهوت پرستي او بود. او نمي توانست به يک شوهر روحاني اکتفا کند، از طرف ديگر خاندان وي، مظهر زهد و قناعت و عصمت و عفت بودندو در چنين خانداني براي او وسايل عيش و عشرت و آزادي وجود نداشت. به همين سبب تصميم گرفت که يکباره خود را از قيد و بند دين و مذهب آزاد سازد و با حزبي که به هيچ نظم و قاعده اي مقيد نيست همراه شود. بابيان تنها حزبي بودند که داراي مرام اشتراک جنسي بودند. از همين رو قره العين با آنها پيوند خورد و اولين نغمه هاي شوم بي حجابي زنان را سر داد و خود را به عنوان اولين زن بي حجاب تاريخ معاصر مطرح کرد.
او در خلال تبليغ مرام بهائيت، بدون هيچ واهمه اي عقايد سخيف بابيان را درباره ي اشتراک جنسي وصف مي کرد و به حضار بشارت مي داد که نه تنها از اين پس زنان مي توانند آزاد و رها در اجتماع حضور يابند، بلکه يک زن مي تواند با چندين مرد ارتباط داشته باشد. (5)
نبود امکانات ارتباطي در آن عصر، ناگزير روحانيت را از گرفتن يک موضع قاطع و همه جانبه دور کرد. اما شبکه ديپلماسي استعمار که از امکانات ارتباطي خوبي برخوردار بود و هدف روشني را دنبال مي کرد، تبليغات را براي گسترش بابيت جهت مي داد. ناآگاهي عمومي مردم نيز در اين ماجرا ناخواسته در خدمت اين تبليغات قرار مي گرفت.
نمونه ي بارز اين ناآگاهي عمومي در جمله اي که به قره العين نسبت داده اند به خوبي آشکار مي شود: او در يکي از سخنراني هايش گفته بود: «من مظهر فاطمه زهرا (س) هستم، بنابراين به هر چيزي که نظر کنم پاک مي شود.» (6) عده اي از مردم او را واقعاً مطهر مي دانستند؛ به همين سبب وي را طاهره قره العين مي ناميدند.
قره العين در اول ذيقعده 1268 هجري قمري به دست عزيزخان، سردار سپاه ناصر الدين شاه در باغ ايلخاني اعدام شد. (7) پس از مرگ او، انديشه بي حجابي زنان که يکي از برنامه هاي استعماري براي فرهنگ زدايي ار ملل مسلمان بود، نه تنها از بين نرفت بلکه با مدد انجمن هاي فراماسونري و شيفتگان غرب و منورالفکران تقويت شد. در همين دوران، در کشورهاي اسلامي نيز حرکت هاي گسترده اي آغاز گرديد. در مصر اسماعيل پاشا، در الجزاير نيروهاي اشغالگر فرانسه، در ترکيه مصطفي کمال پاشا (آتاترک) و در افغانستان امان الله خان به تغييرات وسيعي در عرصه ي فرهنگ دست زدند.
در ايران هم رضاخان به اجراي سياست هاي استعماري متعهد شد. او در مدت کوتاهي پس از تاجگذاري به گسترش کانون ها و انجمن هاي بانوان، همت گمارد. رضاخان به خوبي مي دانست که اين انجمن ها و کانون ها، محل مناسبي براي تبليغ بي حجابي هستند. در سال 1314 کانوني به نام کانون بانوان در تهران تأسيس شد . در اسناد به جاي مانده با صراحت کامل اعلام شده که اين کانون به رياست شمس پهلوي و تحت نظارت وزارت معارف در تاريخ 1314/2/22 براي تحقق رفع حجاب تأسيس شده است. (8)
رياست بعدي اين کانون به صديقه دولت آبادي، يکي از بهائيان دلباخته ي غرب داده شد. او خواهر يحيي دولت آبادي، مشروطه خواه بابي ازلي معروف و نويسنده کتاب حيات يحيي، بود. دولت آبادي تحصيلاتش را در سوربن به پايان رساند و سال 1306 به ايران بازگشت. او از جمله زناني بود که چند سال قبل از کشف رسمي حجاب، بي حجاب از خانه خارج مي شد و در محافل مردان شرکت مي کرد.
وي آن چنان بر بي حجابي اصرار داشت که حتي در وصيت نامه اش نوشت: «زناني که با حجاب بر مزارم بيايند، نخواهم بخشيد.» (9) صديقه دولت آبادي ها، زندخت ها، فاطمه سياح ها، ايرج ميرزاها تقي زاده ها همه و همه ادامه دهندگان مسيري بودند که قره العين آغازگر آن بود و رضاشاه کامل کننده ي آن!

پي نوشت ها:

1. رسول جعفريان، داستان حجاب در ايران پيش از انقلاب، ص 162.
2. سينا واحد، قره العين درآمدي بر تاريخ بي حجابي در ايران، ص 13.
3. همان، ص 17 و 12.
4. همان، ص 21.
5. مرکز بررسي اسناد تاريخي، تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، ص 78.
6. سينا واحد، همان، ص 31.
7. همان، ص 38.
8. تغيير لباس و کشف جاب به روايت اسناد، سند شماره ي 189.
9. رسول جعفريان، همان، ص 29.

منبع: مجله ي پويا




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط