مجاهدین خلق همانند ارتش عراقاند؛ از آنها حرف شنوی داشته باشید
چکیده
در جریان جنگ خلیج فارس، کردهای عراق با استفاده از ضعف حکومت مرکزی، فرصت را غنیمت شمرده و مناطق کردنشین را به دست گرفتند. رجوی به خواست مستقیم ارتش عراق، جهت حفظ حکومت صدام و با بهانه حمله نیروهای جمهوری اسلامی به پایگاههای مجاهدین خلق، نیروهای خود را به سمت مناطق کردنشین حرکت داد و اقدام به سرکوب اکراد عراقی نمود تا لشکریان صدام از جنوب برسند.
تعداد کلمات 2029/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
در جریان جنگ خلیج فارس، کردهای عراق با استفاده از ضعف حکومت مرکزی، فرصت را غنیمت شمرده و مناطق کردنشین را به دست گرفتند. رجوی به خواست مستقیم ارتش عراق، جهت حفظ حکومت صدام و با بهانه حمله نیروهای جمهوری اسلامی به پایگاههای مجاهدین خلق، نیروهای خود را به سمت مناطق کردنشین حرکت داد و اقدام به سرکوب اکراد عراقی نمود تا لشکریان صدام از جنوب برسند.
تعداد کلمات 2029/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
ماهیت عملیات موسوم به «مروارید»
در ابتدای اشغال کویت توسط عراق، مجاهدین خلق در منطقهای به نام «نوژول» (واقع در شمال عراق) مستقر شده بودند.[1] در این منطقه، پیش از حضور عوامل رجوی، کردهای عراقی زندگی میکردند؛ لیکن به هنگام واگذاری آن به مجاهدین خلق، کاملاً تخلیه شده بود! بدین معنا که ارتش صدام شهرکها و روستاهای این منطقه را مورد حمله قرار داده و مردم آن را کشته یا به کشورهای ایران و ترکیه متواری کرده بود. چند ماه پس از عملیات «فروغ» (مرصاد)، حفاظت و نگهبانی نوژول را به عوامل رجوی سپرد؛ که در آنجا - برای پر شدن وقتشان - گندم و جو کاشته بودند. با شروع جنگ خلیج فارس، نیروهای رجوی از پادگان موسوم به اشرف به منطقه نوژول رفتند.در جریان حملات هوایی متحدین به مناطق نظامی و استراتژیک عراق، پناهگاههای مجاهدین خلق - با نوعی توافق - از آسیب در امان ماند؛ به عنوان مثال، در قرارگاههای اشرف و نوژول، دو پرچم بزرگ ایران همراه با عکس مسعود و مریم نصب شده بود که برای هواپیماها به خوبی قابل رؤیت بود.[2]
صدام که با شکست مواجه شده بود، کلیه نیروهای باقی ماندهی خود را نیز به مرز کویت برد؛ در نتیجه معماری از نیروهای بعثی تخلیه شد. در این حال، فرصت مناسبی ایجاد شده بود تا گروههای کرد عراقی، به این مناطق یورش ببرند و دوباره در شهرهای کردنشین ساکن شوند.
کردها در قسمت شمالی، شهرهای بزرگ و اصلی «موصل» و «سلیمانیه» را اشغال نمودند و سپس به سوی شهرهای مثل «طوز»، «کفری» و «جلولا» پیشروی کردند. با اشغال این شهرها، کافی بود که کردها از سهراهی «سلیمان بیگ» عبور کرده، به جاده اصلی برساند و مستقیم به طرف شهرهای «خالص» و «بغداد» پیشروی کنند. در چنین موقعیتی، هیچ نیرویی نمیتوانست مانع از آنها شود.[3] برخورد کردها و نیروهای رجوی و سرکوب کردها در همین مرحله پیش آمده است. ما در اینجا، سه روایت از این ماجرا را نقل میکنیم. روایت نخست، مطالبی است که در بخشی از گزارش وزارت خارجه آمریکا به کنگره آن کشور آمده است:یک عضو سابق سازمان مجاهدین خلق که در عراق بوده، گفت که اختلاف او با رهبری مجاهدین، زمانی آغاز شد که عملیات سازمان علیه کردها را زیر سوال برد.
روایت دوم از شخص حائری، عضو قدیمی و جداشده سازمان است که ضمن شرح وقایع، زمینههای نیز به دست میدهد که نشانگر برنامهریزی قبلی در مورد نقش سرکوبگر مجاهدین خلق علیه کردهاست؛ چنانکه در ابتدای این بخش نیز اشاره کردیم، مناطقی از عراق که کردنشین بود، توسط صدام - به طور موقت - به رجوی «حاتمبخشی» شده بود.
در ماه مارس ۱۹۹۱، به دنبال عملیات «طوفان صحرا» بر طبق گزارشها، ارتش آزادیبخش ملی [معدود نیروهای رجوی] با پاسداران انقلاب اسلامی ایران، در نزدیکی شهر مرزی قصرشیرین به نبرد پرداخت. تحلیلگران، چنین میپندارند که صدام به ارتش آزادیبخش ملی اجازه داد تا در این زمان به داخل ایران نفوذ کند تا بدین وسیله نشان دهد که حمایت ایران از قیام شیعیان در جنوب عراق را تحمل نخواهد کرد.[4] در آن زمان، کردهای عراقی نیز ادعا کردند که مجاهدین در سرکوب کردها، به ارتش عراق کمک کرده اند؛ ادعایی که از سوی پناهندگانی که به نزدیکی مرز ایران گریخته بودند، مورد تهیه قرار گرفت.[5] جلال طالبانی، رهبر اتحادیه میهنی کردستان، به خبرنگاران گفت: «...مجاهدین در نبرد کرکوک به نیروهای صدام پیوستند.»[6] گزارش اخیر وال استریت ژورنال میگوید: «تنها تهاجم عمده ارتش آزادیبخش ملی، طی ۶ سال گذشته در سال ۱۹۹۱ و درست پس از جنگ خلیج [فارس] صورت گرفت؛ و این زمانی بود که صدام حسین به رجوی دستور داد، برای فرونشاندن شورش کردها در شمال عراق به کمک بیاید؛ و این را شرکتکنندگان در آن عملیات بیان میدارند.»[7]
یک عضو سابق سازمان مجاهدین خلق که در عراق بوده، گفت که اختلاف او با رهبری مجاهدین، زمانی آغاز شد که عملیات سازمان علیه کردها را زیر سوال برد.[8]
روایت دوم از شخص حائری، عضو قدیمی و جداشده سازمان است که ضمن شرح وقایع، زمینههای نیز به دست میدهد که نشانگر برنامهریزی قبلی در مورد نقش سرکوبگر مجاهدین خلق علیه کردهاست؛ چنانکه در ابتدای این بخش نیز اشاره کردیم، مناطقی از عراق که کردنشین بود، توسط صدام - به طور موقت - به رجوی «حاتمبخشی» شده بود. حائری مینویسد:
طبق شهادت بسیاری از اعضای مجاهدین خلق - که در محل حاضر بودند و من قبل از رفتن به زندان، [چه] مهمانسرا و چه در زندان با همه آنها گفتوگو کردم- سازمان مجاهدین قسمت بزرگی از مناطق کردنشین شامل شهرهای «طوز»، «خرماتو»، «کفری»، «سلیمان بگ» و «خانقین» را قبل از اینکه کردها به این مناطق بیایند، به اشغال خود درآوردند. در شهر سلیمان بگ، اولین عملیات مجاهدین خلق علیه کردها، در محدوده ساختمان راهآهن، با وارد شدن یک مینیبوس به شهر، آغاز شد. این مینیبوس، پُر از پیشمرگ بود که قصد داشتند شهر را آزاد کنند. یک تیپ از ارتش آزادیبخش، به فرماندهی حسن و تیپ دیگر، به فرماندهی احد، در دو جبهه به این مینیبوس حمله کردند. در اولین لحظات، مینیبوس آتش گرفت و سرنشینان مینیبوس که قبلاً پیاده شده بودند، به سرعت پراکنده شدند و به سمت «کفری» عقبنشینی کردند. سلاح این پیشمرگها، کلاشینکف و قناسه بود، [ولی] مجاهدین خلق آنها را با بی.ام.پی و تانکهای آ.۵۵ و سایر سلاحهای سنگین مورد حمله قرار دادند. چند نفر از این عده [کردها] زیر پل راهآهن مخفی شدند و مجاهدین خلق، بدون اینکه قصد درگیری و اسارت آنها را داشته باشند، با توپ منهدم کردند و روز بعد آنها را در همان نزدیکی پل دفن کردند. پیشمرگها مجموعاً ۱۶ نفر بودند که اکثر آنها، کفشهای لاستیکی و لباسهای ژنده به تن داشتند.
بیشتر بخوانید: نگاهی به عملیاتهای تروریستی منافقین
در سهراهی که «طوز- سلیمان بگ- کفری»، مجاهدین خلق یک کامیون بنز قرمز رنگ را که حامل ۱۰ تن مهمات برای کردها بود، متوقف کردند. راننده، نفر همراه و دو کودک را از کامیون پیاده کردند؛ و آنها، به حالت تسلیم ایستادند. مجاهدین خلق، با توپ ۲۳ میلیمتری، آن دو را به گلوله بستند؛ یکی از آنها مغزش متلاشی و دیگری مجروح گردید. یکی از کودکان روی جسدی که مغزش متلاشی شده بود، افتاد و گریه و شیون سر داد؛ به نظر میرسید که راننده مقتول، پدر کودک بود... از سرنوشت آن مجروح و دو کودک خبری در دست نیست.
بسیاری از سربازهای کرد عراقی که از جبهه فرار کرده و قصد رفتن به نزد خانوادههای خود را داشتند و از ترس ارتش عراق و ناامن بودن جادهها، از کوهها عبور میکردند، در بین راه مورد تهاجم و حمله مجاهدین خلق قرار میگرفتند و کشته میشدند. در حین جنگ، یکی از فرماندهان [مجاهدین خلق]، به نام رضا کرمعلی... پس از صدور دستور تیراندازی به سوی خانه اکراد در شهر «طوز»، توسط مدافعین کرد کشته شد؛ و بعد جسد او را به عنوان شهید در پادگان اشرف به خاک سپردند. علاوه بر رضا کرمعلی، دهها نفر از اعضا نیز - که بعضاً مخالف جنگ با کردها بودند، اما به علت اطلاعات غلطی که مجاهدین خلق به آنها داده بودند، فکر میکردند که با... [مأموران] رژیم که لباس کردی به تن کردهاند میجنگند – ناخواسته در مناطق کردنشین کشته شدند.
مجاهدین خلق، برای سرپوش گذاشتن رویِ کردکشی و دخالت در امور داخلی کردها، جنگ با کردها را «عملیات مروارید» نامگذاری کردند و مدعی شدند که نیروهای رژیم، به آنها حمله و آنها این حمله را دفع کردهاند؛ در صورتی که تنها در «خانقین»، یعنی ناحیه مرزی ایران و عراق، بخشی از نیروهای مجاهدین خلق که در محلی به نام «محور سوسن» مستقر بودند، مورد حمله نیروهای رژیم [جمهوری اسلامی] قرار گرفتند؛ اما در بقیه نقاط، مانند «طوز» و «جلولا» و «سلیمان بگ» و «کفری»، هیچ خبری از پاسداران [جمهوری اسلامی] نبود. در این عملیات، چهار نوجوان زیر بیست سال را دستگیر کردند و به عنوان «پاسدار» جلوی دوربین تلویزیون [عراق] آوردند تا ثابت کنند که کردهای عراقی – همه - کرد نبوده، بلکه عوامل رژیم [جمهوری اسلامی] نیز بین آنها بودهاند. اگر طبق ادعای رجوی، به مجاهدین خلق حمله کرده بود، میبایست درگیری در اطراف پادگان اشرف صورت میگرفت؛ نه کیلومتر دورتر از محل استقرار مجاهدین خلق و در شهرهای کردنشین عراق! از طرفی مجاهدین خلق، در این جنگ، گوسفند و مرغ و خروس زیادی از مناطق کردنشین – همراه خود - به پادگان اشرف آورده بودند؛ آیا این گوسفند [ها] و مرغها و خروسها را هم رژیم [جمهوری اسلامی] به عراق آورده بود؟!
این نشان میدهد که مجاهدین خلق از پایگاههای خود، همراه با توپ و تانک، خارج شده و در نقاطی بسیار دورتر از پادگان، با کردها درگیر شدند. اگر بپذیریم [که] رژیم ایران، به علت ضعف ارتش صدام، قصد حمله به عراق را داشته باشد، با شرایطی که آن روزها حاکم بود، ایران میتوانست تا بغداد - بدون هیچ مانعی - پیگیری کند... این ادعا کاملاً دروغ است... .
رجوی میگوید: «قوای ما با نیروهای سپاه پاسداران درگیر شدند»؛ این دروغ وقتی بیشتر آشکار میشود که یکی از نفرات رده بالای سازمان، به نام نادر افشار، همراه با دو نفر دیگر که یکی از آنها مترجم و به زبان عربی کاملاً مسلط بود، در مناطق شیعهنشین جنوب عراق به وسیله «شمشیر» کشته میشوند. این سه نفر برای جاسوسی به جنوب رفته بودند؛ و اجساد آنها را به پادگان اشرف میآورند و برایشان سنگ یادبود بنا میکنند.[9]
جزئیات دقیقتری از برخوردهای نیروهای رجوی و کردهای عراقی در خاطرات و نوشتههای یک خلبان و افسر فنی نیروی هوایی (که در جریان فرار بنیصدر و رجوی، از کارهای پرواز بوده و سالها در سازمان به سر برده و اکنون چند سالی است که از آنها جدا شده است) آمده؛ که به عنوان روایت سوم، عیناً - با اندکی تصرف و ویرایشی - نقل میکنیم.مجاهدین خلق، برای سرپوش گذاشتن رویِ کردکشی و دخالت در امور داخلی کردها، جنگ با کردها را «عملیات مروارید» نامگذاری کردند و مدعی شدند که نیروهای رژیم، به آنها حمله و آنها این حمله را دفع کردهاند؛ در صورتی که تنها در «خانقین»، یعنی ناحیه مرزی ایران و عراق، بخشی از نیروهای مجاهدین خلق که در محلی به نام «محور سوسن» مستقر بودند، مورد حمله نیروهای رژیم [جمهوری اسلامی] قرار گرفتند؛
[نیروهای رجوی]، با تجهیزات کامل، در حال برگشت به سر راه سلیمان بیگ و در حال استقرار در اطراف شهرهای «طوز» و «کفری» بودند. آن گروهی که در حال عبور از شهر «طوز» بودند، بنا به دستور فرمانده، سر لولههای توپها و مسلسلها را به سمت شهر «طوز» هدفگیری کرده بودند. مردم شهر در جلو مغازهها، جهت تماشا، آمده و در ضمن به کسبوکار خود مشغول بودند. یکی از فرماندهان کرد پیش آمد و خواست با فرمانده مجاهدین خلق، به نام رضا کرمعلی، صحبت کند؛ آن فرد کرد گفت:
- ما که با شما قصد جنگ و دعوا نداریم؛ هدف ما آزادی مناطقمان از دست صدام حسین است و شما در این صورت، در این کشور هیچ مشکلی نخواهید داشت. آیا بهتر نیست گلولههای توپتان را به جهت ما نشانهگیری نکنید؟!
رضا کرمعلی گفت:
- شما مزدور رژیم خمینی هستید و همیشه دشمن ما بوده و خواهید بود؛ و قبلاً هم نفرات ما را کشته و یا به جمهوری اسلامی تحویل دادهاید... .
در این موقع بود که از محل نامشخصی شلیک و رضا را نقش بر زمین کرد... مجاهدین خلق، شروع به تیراندازی - بدون هدف مشخص - به طرف شهر نموده و با گلوله توپ، بسیاری از اماکن و مغازهها را خراب کردند... مجاهدین خلق به صدام قول داده بودند که تا رسیدن نیروهای عراقی، جلوی کردها بایستند و راه را بر آنها ببندند؛ لذا اقدام به بستن راهها و جادههای اصلی ورودی و خروجی شهرهای «کفری» و «جلولا» و «طوز» کردند. ابتدا، حدوداً دو روز، گروههای کرد، سعی در جلوگیری از درگیر شدن با مجاهدین خلق مینمودند؛ این بدان معنا نبود که آنها توان این کار را نداشتند، بلکه نمیخواستند خود را در دو جبهه - جنگ با مجاهدین خلق [از یک طرف] و صدام [از طرف دیگر] مشغول کنند. مجاهدین خلق، نیروها و اعضای خود را اینطور توجیه کرد که اینها - در واقع - کرد نیستند؛ بلکه نیروها و سربازان رژیم جمهوری اسلامی هستند که به لباس کردها درآمدهاند! کردها به تلاش در راه مذاکره با مجاهدین خلق ادامه دادند تا اینکه یک گروه از مجاهدین خلق به داخل شهر «کفری» حمله بردند. آنها با تانک و نفربر وارد شهر شدند. درگیری در داخل شهر شروع شد و این گروه ۱۱ نفره مجاهدین خلق – تماماً - کشته شدند... پس از آن، تلاش برای مذاکره بین کردها و مجاهدین خلق از بین رفت و طرفین به یکدیگر حمله کردند و بهخصوص مجاهدین خلق در کشتن و دستگیر کردن بسیاری از کردها داشتند تا آنها را به دولت عراق تحویل دهند.
این عمل مجاهدین خلق و بستن راه کردها، باعث شد تا صدام تعدادی از نیروهای باقی ماندهاش را به این مناطق بیاورد و با استفاده از هلیکوپترهای توپدار و توپخانه، کردها را به عقب بنشاند؛ و شهرهای «جلولا» و «طوز» و «کفری» را مجدداً به تسلط خود درآورد.[10]
نمایش پی نوشت ها:
[1]. این منطقه در حد فاصل شهر «کرکوک» عراق و شهرهای کردنشین «کفری» و «طوز» قرار دارد.
[2]. اسدی، واپسگرا، ص 86-93.
[3]. همان.
[4]. گزارش «مایکل تودولو» در روزنامه تایمز لندن/دوم آوریل 1992؛ و گزارش «آلن کوول» در روزنامه نیویورک تایمز/5 ژوئن 1991.
[5]. گزارش «آسوشیتدپرس»/10 مه 1991.
[6]. گزارش مذکور در تایمز لندن.
[7]. گزارش «پیتر والدمن» د والاستریت ژورنال/1 اکتبر 1991.
[8]. همان.
[9]. شمس حائری، مرداب، ص 127-130.
[10]. اسدی، واپسگرا، ص 91-93.