جدایی بحرین به روایت اسدالله علم (2)

شام در كاخ ملكه مادر صرف شد. در مورد مسايل گوناگون بحث شد از جمله بحرين. شاه گفت، چند نفري پرسيده‌اند چرا مسئله بحرين به نحوي به مجلس عرضه شده كه تمام مسؤوليت را بر عهده بگيرد؟ اما به قول خودشان، « اين بحث و جدال‌ها در شأن من نيست، اگر مردم ايران درك نمي‌كنند كه من حاضرم زندگي‌ام را براي آنها فدا كنم، چرا خودم را درگير اين كنم كه كي چقدر مسؤوليت قبول مي‌كند؟ از طرفي ديگر، اگر فداكاري من درك بشود، در آن صورت، ديگر دليلي براي نگراني ندارم.» اين
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جدایی بحرین به روایت اسدالله علم (2)
جدایی بحرین به روایت اسدالله علم (2)
جدایی بحرین به روایت اسدالله علم (2)

نويسنده: عبدالرضا هوشنگ مهدوي



شنبه، 15 فروردين 1349:
شام در كاخ ملكه مادر صرف شد. در مورد مسايل گوناگون بحث شد از جمله بحرين. شاه گفت، چند نفري پرسيده‌اند چرا مسئله بحرين به نحوي به مجلس عرضه شده كه تمام مسؤوليت را بر عهده بگيرد؟ اما به قول خودشان، « اين بحث و جدال‌ها در شأن من نيست، اگر مردم ايران درك نمي‌كنند كه من حاضرم زندگي‌ام را براي آنها فدا كنم، چرا خودم را درگير اين كنم كه كي چقدر مسؤوليت قبول مي‌كند؟ از طرفي ديگر، اگر فداكاري من درك بشود، در آن صورت، ديگر دليلي براي نگراني ندارم.» اين حرف‌ها در كمال صميميت بيان شد، چون فقط در حضور دوستان بسيار خصوصي گفته شد.
دوشنبه، 17 فروردين 1349
ساعت پنج بعد از ظهر نخست وزير را در كاخ نياوران ملاقات كردم. درباره مسائل جاري صحبت كرديم. چهره نخست وزير گرفته بود. همانطور كه پيش بيني مي‌كرديم، روس‌ها نسبت به اقدام اوتانت در مورد بحرين اعتراض كرده و گفته‌اند كه از حدود مسئوليتش فراتر رفته، و قبلا از شوراي امنيت تأييديه نگرفته است؛‌علي رغم اين كه پادگوني در سفر اخيرش به تهران از اين سياست بسيار تعريف كرد و آن را مورد حمايت قرار داد. البته مسأله اصول مطرح است. شوروي‌ها خوش ندارند دبيركل سازمان ملل بدون تأييد روس‌ها بر يك رأي‌گيري عمومي رياست داشته باشد. طبيعي است كه حساب كرده‌اند اگر در اين مورد دبير كل را تأييد بكنند، در آينده اگر بخواهيد همين عمل را در مورد چكسلواكي بكند، تكليف آنها چه مي‌شود. ممكن است اعتراض‌هاي ديگري هم داشته باشند؛ چه بسا مي‌خواهند لطفي بكنند در حق عوامل ناراضي اينجا و عراق، كه مخالف روابط دوستانه ميان ايران و بحرين هستند، يا هواي عرب‌هايي را داشته باشند كه بعضي‌هايشان در كمال ساده‌لوحي تصور مي‌كنند رأي مجمع عمومي سازمان ممل نتيجه‌اش اتحاد ايران و بحرين خواهد بود.
جمعه 21 فروردين 1349:
يك خبر داخلي مايه دلخوشي است. در مسابقه نهايي فوتبال جام آسيا كه در تهران برگزار شد ايران دو بر يك اسراييل را شكست داد. جشن وشادي شهر را فرا گرفت. در استاديوم امجديه، 30000 تماشاچي بلند شدند و با هم سرود ملي را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پيدا كرد. شاه شانس آود كه كسي از فرصت استفاده نكرد تا در مورد بحرين تظاهرات كند. موضوع اخير به كلي از يادها رفته است. گروهي از فرصت استفاده كردند و شعارهاي شديد ضد اسراييلي دادند، كه در ايران بي‌سابقه است . شاه اين را از چشم كمونيست‌ها مي‌بيند.
سه شنبه،‌17 ارديبهشت 1349:
شوراي امنيت سازمان ملل متحد در خواست اكثريت را مبني بر استقلال كامل بحرين تصويب كرد. نماينده ما در سازمان ملل بلافاصله قول حمايت ايران را ارائه كرد. شنيدن خبر اين قضيه از راديو تهران بسيار جالب بود ـ گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند كه گويي هم اكنون بحرين را فتح كرده‌ايم.
جمعه، 27 ارديبهشت 1349:
صبح امروز رفتم سواري .... به دستور شاه سفير انگليس را فرا خواندم تا اين پيغام را به او بدهم: «اگر شيوخ شارجه و ام‌القوين اقدام به حفر چاه‌هاي نفت در آب‌هاي ابوموسي بكنند، ايران از دخالت نظامي خودداري نخواهد كرد. و انگليسي‌ها بهتر است بدانند اگر از شيوخ پشتيباني بكنند، با ما طرف خواهند بود. و چنين رودررويي بين ايران و انگليس نتايج مثبتي نخواهد داشت. و راه را براي بسياري مسايل صاف خواهد كرد. اولا غرور ايرانيان ارضاء خواهد شد، و پس از شكست دادن انگليسي‌ها ما را در موقعيتي قرار مي‌گيريم كه شيوخ را وادار كنيم شرايط ما را در مورد جزاير بپذيرند». سفير از من تقاضا كرد كه از هر گونه درگيري در مورد ابوموسي خودداري كنيم؛‌ اگر موقعيت ايجاب كند ايران مي‌تواند كتبا اعتراض كند. او هم به سهم خود قول مي‌دهد. تمام تلاش خود را به خرج دهد تا از حفاري در اطراف جزيره ممانعت به عمل آيد، هر چند شيخ شارجه امتياز آن را از قبل به شركت نفت اكسيدنتال داده است. خدا را شكر كه او سر قولش ايستاد . هم اكنون بي بي سي اعلام كرد كه همه نوع حفاري در اطراف ابوموسي، به دليل بروز اختلاف ميان شارجه و ام‌القوين در مورد ادعاهاي هر كدام نسبت به فلات قاره، متوقف شده است.
شنبه، 28 ارديبهشت ـ جمعه، 8 خرداد 1349:
شيخ راشد حاكم دوبي در تهران بود و مذاكرات من با او وقتي براي نوشتن اين خاطرات باقي نگذاشت . شنبه پيش ملكه عازم اصفهان شد تا از بناها و يادبودهاي اين شهر قديمي كه سخت مورد بي‌توجهي قرار گرفته، بازديد به عمل آورد. بايد خدا را شكر كنيم كه او به اين مسايل علاقه‌مند است. پس از همراهي او به فرودگاه برگشتم و شرفياب شدم.
جمعه، 9 خرداد 1349:
سفير انگليس را احضار كردم. به او گفتم شاه احساس مي‌كند كه انگليسي‌ها در مورد جزاير كوچكتر‌ين اقدامي به عمل نياورده‌اند. در مورد جزاير به او هشدار دادم كه اگر در اسرع وقت اقدامي به عمل نياورند تمام اعتبارشان را از دست خواهند داد. پرسيد، به چه دليل ما تا اين حد در مورد حاكميت قانوني بر اين جزاير اصرار مي‌ورزيم؟ چرا به سادگي آنها را اشغال نمي‌كنيم. و مشكل را با يك حركت قاطع حل نمي‌كنيم . پيشنهادش واقعا متعارف انگليسي‌ها بود، كه از قضا من هم با آن موافقم. مأموريت مهم ديگري هم از طرف شاه داشتم كه از سفير بخواهم از جانب ما براي دريافت وامي با بهره كم از كويت دخالت كند؛ مبلغي در حدود 100 ميليون ليره، بابت خريد لوازم نظامي و غيره از انگلستان. شاه آدم زيركي است، و خوب مي‌داند چه موقع برگ برنده‌اش را رو كند. به سفير هشدار دادم كه جز شاه و من كسي از اين قضه وام از كويت خبر ندارد. و اين ارقام در هيچ يك از آمار رسمي وام‌هاي كشور مندرج نخواهد شد. سرانجام، بار ديگر تكرار كردم كه اگر كشور ثالثي اقدام به حفاري در اطراف آب‌هاي ابوموسي بكند، ما به زور متوسل خواهيم شد.
شنبه، 10 خرداد 1349:
شرفيابي ... به شاه در مورد گفته تحريك آميز وليعهد دوبي پيش از ترك تهران گزارش دادم، گفته بود، «ما همه چاكران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را رهنمايي كنيد». افزودم كه نياز داريم براي سياستمان در خليج فارس استراتژي‌هاي گوناگون در نظر بگيريم. تا اگر يكي موفق نشد، استراتژي‌هاي ديگر را به كار ببنديم. به عنوان مثال، در مورد فدراسيون امارات، آيا ما بايد نقش نگهبان آنها را به عهده بگيريم يا بايد با تك تك اعضا به توافق جداگانه برسيم؟ تمام اين راه حل‌ها بايد بررسي شود و گزارش كاملي به شاه داده شود. شاه در پاسخ گفت، در حال حاضر، راه ما مشخص است. بايد تمهيدي به كار ببنديم كه هر يك از آنها موافقت‌نامه مالي جداگانه‌اي در مورد دفاع با ما امضاء كند. گفتم: بي‌ترديد نقشه فوق‌العاده‌اي است، اما همچنان بايد راه‌هاي ديگر را نيز بررسي كنيم. از هر چه بگذريم،‌ آيا حقيقتا انتظار داريم كه نيروي نظامي ايران چنين مسؤوليت وسيعي را بر عهده بگيرد؟ آيا اين به نفع ماست؟ شاه از اين حرف من كه اشاره‌اي به بي‌كفايتي ارتش داشت خشمگين شد. ولي وظيفه من روشن است، صابون خطر سرپيچي را به تنم ماليدم و گفتم، «عجيب است كه اعليحضرت اين چنين خشمگين شدند. ولي وقتي ار بيخ پيدا كند، جنگ و رژه ارتش دو چيز كاملا مجزاست. اعليحضرت مي‌خواهند كه ايران قدرت حاكم خليج فارس باشد. اما پيش از آن بايد قابليت واقعي ارتشمان را ارزيابي كنيم، و اين ارزيابي بايد در كمال واقع بيني صورت بگيرد.
دوشنبه،‌12 خرداد 1349:
روز پرمشغله‌اي بود. ساعت هفت صبح امروز را با مذاكره براي خريد هليكوپترهاي شينوك آغاز كردم. شاه علاقه خاصي نسبت به اين معامله دارد. خود هليكوپترها قادرند 40 نفر را در جا نقل و انتقال بدهند . بعد سفير انگليس آمد تا متن نامه‌اي را كه دولت متبوعش به شيوخ‌ام القوين و عجمان فرستاده است، به من نشان دهد. شيوخ اكيدا از اقدام به حفاري در اطراف ابوموسي بر حذر شده‌اند، در وهله اول به دليل ادعايي كه شارجه نسبت به جزيره كرده است. سفير در شرايطي نبود تا نسخه‌اي از نامه را به من بدهد ولي لب مطلب از اين قرار بود:
1-كشور ثالثي بايد به دعوت شود تا اختلافات ميان عجمان و ام القوين را سرو سامان بدهد
2-شارجه نسبت به حفاري در اين مناطق نبايد ادعايي داشته باشد
3-تمام طرفين بايد نسبت به علائق ايران در منطقه، هوشيار باشند موضع ايران در ارتباط با ابوموسي بايد در اسرع وقت روشن شود.
بنابر اظهار سفير، «با بر هم زدن روابط ميان شيوخ، ما جلو حفاري را مي‌گيريم بي‌ آنكه لزومي به دخالت نظامي ايران پيش بيايد. در اين ميان به آنها ياد‌آور شده‌ايم كه انگلستان تا دوازده ماه ديگر نيروهاي خود را از خليج فارس خارج خواهد كرد، و از آن پس امارات عربي رأسا با ايران رودررو خواهند بود كه كشوري است به مراتب قويتر از هر كدام از آنها. آنها حق حفاري دوباره را ندارند تا اين كه مسأله ادعاي ايران حل و فصل شود. اما بايد اضافه كنم، كه شركت نفت اكسيدنتال، به اميد راه‌ اندازي حفاري‌هاي اكتشافي، اعمال فشارهايي مي‌كند». در پاسخ گفتم كه، «ايران كمترين علاقه‌اي به منافع نفتي ابوموسي ندارد و فقط مي‌خواهد از آنجا به عنوان پايگاه نظامي استفاده كند. نكته‌اي كه لزوما با منافع نمايندگان كمپاني‌هاي نفتي منافاتي ندارد. اما چند تا از شيوخ در سفرهايشان به تهران و ملاقات با شاه اظهار داشته‌اند كه انگلستان آنها را از هر نوع قرار و مداري با ايران منع مي‌كند، كه كاملا با قول شما در مورد اعمال سازش مغايرت دارد». سفير اين اتهام را رد كرد و گفت، شاه كه مي‌دانيد عرب‌ها چه دروغ‌گوهايي هستند. گفتم: بله عرب‌ها دروغگويي را از شما انگليسي‌ها ياد گرفته‌اند!
دوشنبه 27 خرداد1349:
امروز بعدازظهر را به مدت سه ساعت، با سفير انگليس گذراندم. در مورد امارات رك و پوست كنده حرفم را زدم، «شما طرف كي هستيد؟ ما هيچ وقت گستاخي شما را فراموش نمي‌كنيم. چرا اجازه مي‌دهيد اين شيوخ به آزادي در تمام جهان عرب سفر كنند و سوء تفاهم‌هاي بيشتري در مورد جزاير به وجود آورند؟ قصدتان چيست؟ وقتي اينها به تهران مي‌آيند، هرگز اتفاقي نمي‌افتد جز رد و بدل كردن تعارف‌هاي ديپلماتيك‌. چرا هيچ كمكي نمي‌كنيد. همين قدر بدانيد كه اين جزاير تحت هر شرايطي متعلق به ماست، هر چه پيش آيد.» او هم گفت، براي دفاع از جزاير ما هم زور را با زور پاسخ خواهيم گفت. گفتم هر كاري دلتان مي‌خواهد بكنيد. اين جزاير حتي اگر اين اهميت استراتژيك را هم نداشتند باز هم براي مردم ايران از اهميت زيادي برخوردار بودند و شما نمي‌توانيد با افكار عمومي بازي بكنيد. ما دست از بحرين برداشتيم. حالا انتظار داريد همين كار را در مورد اين جزاير بكنيم. لابد بعدا هم بايد در مورد خوزستان تسليم ملي‌گراهاي عرب بشويم. شماها داريد با دم شير بازي مي‌كنيد و در مقام دولت شما، وظيفه من است كه به شما هشدار بدهم. قول‌هاي شما هميشه توخالي از آب در آمده‌اند. در پايان اين محاكمه، سفير اعتراف كرد كه در طول دو هفته گذشته به حدي ناراحت بوده كه شب‌ها خوابش نمي‌برده است. «من حقيقتا نمي‌دانم به شما چه بگويم، يا به لندن چه گزارش كنم. تازه لندن دست و پايش را گم كرده كه جواب شيوخ را چه بدهد. همه دچار دردسر شده‌ايم.» پيش از رفتن يك نكته را هم خصوصي به من گفت، «پس از عرض حال عراق، سفير شوروي نزد من آمد و پيشنهاد كرد كه توصيه نمي‌كند از اشغال جزير توسط ايران پشتيباني كنيم. اين هم از به اصطلاح رفقاي شمالي ايران.» بعد از اين ملاقات حال من به قدري بد شد كه با تب در رختخواب افتادم . و سه روز است كه گرفتار هستم.
سه شنبه، 28 خرداد 1349:
شرفيابي براي حضور شيخ خليفه، نخست وزير بحرين، كه بعدا به ناهار دعوت داشت. با حاكم بحرين شيخ عيسي نسبت نزديك دارد. در مجموع آدم مطلع و باهوشي به نظر مي‌آمد، انگليسي‌اش درجه يك است.
جمعه،‌31 خرداد1349:
با معشوقم دو ساعتي اسب سواري كرديم. علي رغم گرما بسيار دلپذير بود. با سفير انگليس ملاقات كردم . اعتراف كرد موفق نشده شيخ رأس الخيمه را از رفتن به بغداد منع كند. ولي هم او و هم شيخ شارجه را تحت فشار قرار داده‌ايم تا راه حلي براي مشكل جزاير بيابند كه در جهت پيشنهاد ايران براي اشغال مشترك جزاير باشد. به آنها تأكيد كرده‌ايم كه اين فرصت نادري است، و به لطف بزرگواري ايران اين بهترين راه حل و فصل اين مشكل است. سفير هم مثل شاه معتقد است كه خروج انگلستان از خليج فارس به مرحله‌اي رسيده كه جاي برگشت ندارد. سر ناهار گزارش اين ملاقات را دادم . شاه اظهار داشت، ما همچنان بايد مراقب باشيم. شيوخ ممكن است در مورد جزاير با يكي از شركت‌هاي نفتي خارجي به توافق برسند . اگر چنين معامله‌اي را ناديده بگيريم، به وضوح پذيرفته‌ايم كه ادعاي آنها اعتبار دارد...»
جمعه 30 مرداد1349:
در مورد مسئله‌ جزاير،‌سفير گفت نماينده مخصوصي از لندن مأمور شده تا راه حلي براي قضيه بيابد، شخصي است به نام سر ويليام لوس،‌كه قبلا مأمور مقيم ديپلماتيك انگليس در خليج فارس بوده است. او كار را به يك شرط پذيرفته؛ اين كه اختيارات تام داشته باشد تا تمام امكانات موجود را براي حل و فصل قضيه بررسي كند و هرگونه تصميم از قبل تعيين شده‌اي را نديده بگيرد. حكومت محافظه‌كار با اين شرط موافقت كرده است و اكنون اعتراف مي‌كنند كه تعهدشان مبني بر جلوگيري از خروج انگليسي‌ها از خليج فارس چيزي جز تبليغات انتخاباتي نبوده و فقط به قصد رأي آوردن گفته شده است. سفير همچنين افزود كه شيوخ شارجه و رأس الخيمه منتظر عربستان سعودي هستند تا به تفاهمي با ايران برسد، ولي سعودي‌ها هم به كلي از زير بار اين قضيه شانه خالي كرده‌اند.
سه شنبه، 31 شهريور 1349:
شرفيابي ... گزارش ملاقاتم را با سر ويليام لوس دادم كه خواسته بود در مورد حرفي كه شاه زده است توضيحي بپرسم. منظور شاه از گفتن اين جمله كه ايران نسبت به حضور انگليسي‌ها در خليج فارس اعتراضي نخواهد داشت مشروط بر اين كه بر مبناي توافق دو جانبه‌اي با شيوخ باشد، چه بوده است. شاه گفت: «اولا كه امارات بايد مستقل بشوند؛ فقط در آن صورت است كه مي‌توانند به نوعي توافق برسند. يكي از شرايط به دست آوردن استقلال آنها هم خروج تمام نيروهاي خارجي از خليج فارس است. اگر فدراسيون جديد امارات در نهايت از انگليسي‌ها دعوت كند كه باز گردند، آن وقت مسئله شكل ديگري پيدا مي‌كند»
سه شنبه،‌28 مهر 1349:
همزمان موفقيتي در مذاكرات نفت تهران به دست آورده‌ايم و فرمول تسهيم سود 50-50 به 45-55 به نفع ما تغيير كرد. همچنين قرار شد در مورد بهاي نفت تجديد نظر بشود ... اتفاقي كه ذكرش بي مناسبت نيست، اين است كه سفير انگليس به ملاقات من آمد و اعلام كرد شديدا توصيه مي‌كنم مذاكرات را با شركت‌هاي نفتي قطع نكنيد. اين پيام را به شاه رساندم، كه علي‌رغم خودداري معمولش، به سختي مي‌توانست آتش خشمش را فرو بنشاند.
گفت، «حالا ديگر انگليسي‌ها به من توصيه مي‌كنند، اگر يك بار ديگر به خودشان جرأت بدهند به من توصيه كنند، چنان پدري ازشان بسوزانم، كه جد و آبادشان را ياد كنند. پدر سوخته‌ها » در مورد مشابه ديگري چند هفته پيش كه به جزيره كيش رفته بوديم، صحبت تنب و ابوموسي پيش آمد و شاه گفت، «اگر لازم بشود، آنها را با زور خواهيم گرفت، عرب‌ها و انگليسي‌ها هم هر گهي دلشان مي‌خواهد بخورند.» چنين اعتماد به نفسي حقيقتا باعث غرور است.
جمعه 4 دي 1349:
براي اولين بار در دويست سال اخير يك شيخ بحرين سفري رسمي به ايران كرده است. در فرودگاه، شاهپور غلامرضا، نخست وزير و من از او استقبال كرديم. خيلي جالب است كه تا همين اواخر ما از او با عنوان:«شيخ فلان فلان شده و غاصب بحرين » نام مي‌برديم. اما امروز او ميهمان عزيز و محترم ماست. ناهار را با شاه صرف كرد كه بعدا به او افتخار داد و در اقامتگاه او چاي صرف كرد. اين هم يكي از اولين‌هاي ديگر؛ تاكنون سابقه نداشته كه شاه ديدار يك شيخ خليج فارس را پس بدهد. به اين موضوع اشاره كردم و گفتم شايد داريم ادب و نزاكت را از حد مي‌گذرانيم ولي شاه پاسخ داد كه مايل است شيخ يكي از اقمار ايران بشود. شيخ از بازديد شاه بسيار خوشوقت شد. روز نهم آذر سال 1350 ايران جزاير تنب را اشغال كرده، و روز بعد پيمان دفاعي منعقده في مابين انگليس در شيخ نشين‌اي خليج فارس (درياي عمان) لغو گرديد و بنياد امارات متحده عربي نهاده شد.
رأس الخيمه به عمل ايران اعتراض كرد و يك سال دست به دست كرد تا سرانجام به فدراسيون جديد پيوست. در مورد ابوموسي، ايران و شارجه توافق كردند كه منطقه را به دو بخش مساوي تقسيم كنند، و بخش مسكوني جزيره متعلق به شارجه باقي ماند. ايران براي نشان دادن حسن نيتش موافقت كرد كه فعاليت‌هاي شركت نفت كرسنت همچنان به روال سابق، در منطقه متعلق به آن و آب‌هاي اطرافش،ادامه پيدا كند. و به منظور ايجاد تسهيلاتي براي اين امر، ايران انگيزه‌هاي گوناگون مالي به نحوي محرمانه براي شيخ شارجه فراهم آورد .
برگرفته از کتاب : گفتگوهاي من با شاه جلد (1)، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط