شهيد مطهري (ره) و مباحث علوم قرآني (2)
اعجاز
توجيه مخالفان در آن عصر اين بود که مي گفتند قرآن جادو است . اين اتهام در واقع اعتراف ضمني به خارق العاده بودن قرآن بود . مخالفان پيامبر از هيچ معارضه اي با پيامبر (ص) براي تضعيف ايشان مضايقه نکردند و تنها کاري که به آن دست نزدند، آوردن مانند قرآن بود [مطهري، (الف) 1374: 213-212]. اين که معجزه ي حضرت رسول کتاب ايشان بود، متناسب با عصر ايشان است که عصر پيشرفت علم و فرهنگ بوده است و با پشرفت بيشتر علم و دانش، تدريجا جنبه هايي از اعجاز اين کتاب آسماني مکشوف مي شوند که قبلا مکشوف نبوده اند.
معجزه ي ختميه برخلاف معجزات ساير پيامبران از قبيل عصا را اژدها کردن و مرده را زنده کردن نيست، بلکه از مقوله ي کارهاي بشري است، اما عملي غيربشري است و از قدرت غيبي و ماوراي طبيعي سرچشمه مي گيرد [همان، ص 208-206].
الف) برخي از مزاياي قرآن نسبت به ساير معجزات
2. قابليت بقا: هيچ اثري مثل سخن قابل بقا نيست . سر اينکه معجزه ي اصلي خاتم الانبيا از نوع سخن انتخاب شده، اين است که اين دين، دين خاتم است و بايد جاويدان بماند و تنها اثري که مي تواند جاودان بماند، سخن است [مطهري، (د)1374 : 592-528].
ب ) وجوه اعجاز قرآن
1. جنبه ي لفظي: زيبايي مربوط به فن است و علم مربوط به کشف. يکي از وجوه اعجاز قرآن، جنبه هنري است که اصطلاحاً به آن فصاحت و بلاغت مي گويند. قرآن از جنبه ي فصاحت و بلاغت و زيبايي سخن بي نظير است . قرآن سبک خاصي دارد . شعر نيست، زيرا وزن و قافيه را که از مختصات شعر است، ندارد و تخيل نيز که از ارکان ديگر شعر است، در آن وجود ندارد . قرآن نثر هم نيست، زيرا هيچ نثري آهنگ بردار نيست، اما قرآن آهنگ پذير است. تنها کتابي که با آهنگ مي توان آن را قرائت کرد، قرآن است [مطهري، 1372، ج 2]. اعجاز قرآن در پرتو ساختار همان الفاظ ويژه اي است که از سوي خدا نازل شده و نمي توان کلمات آن ها را جابه جا کرد و تغيير داد ؛ هرچند از نظر معنا يکسان نباشند [مطهري، 1376، ج 12:1].
زيبايي قرآن نه مخصوص زمان خاصي است و نه به نژاد و فرهنگ خاصي اختصاص دارد . علاوه بر کشورهاي اسلامي، کشورهاي غير اسلامي نيز از لحاظ آهنگ و زيبايي، قرآن را در برنامه هاي راديويي خويش قرار داده اند . هندسه ي کلمات در قرآن بي نظير است، حتي يک کلمه هم قابل پس و پيش کردن نيست. از اين حيث، قرآن مانند ساختماني زيباست که کسي نمي تواند با تغيير دادن و جابه جايي کلماتش، آن را زيباتر سازد يا بهتر از آن را بسازد.
جنبه ي ديگر زيبايي قرآن، سبک بيان آن است. سبک ها با هم متفاوت اند. سبک صاحب «ناسخ التواريخ» با سبک سعدي فرق مي کند. سبک قرآن با سبک نهج البلاغه متفاوت است. اگر يک آيه از قرآن بين عبارات نهج البلاغه باشد، آيه ي قرآن به راحتي قابل تشخيص است. مطلب ديگر، حلاوت و شيريني قرآن است که متناسب با ذائقه ي انسان است، طوري که انسان از شنيدن آن خسته نمي شود . هر چه هم که تکرار شود، از شيريني اش کاسته نمي شود [مطهري، (د) 1374: 561-551].
2. جنبه ي معنوي : اين جنبه به محتويات قرآن مربوط مي شود . اگر مباحث الهيات قرآن را مورد توجه قرار دهيم يا منطق قرآن را در مورد فلسفه ي تاريخ و فلسفه ي اخلاق مطالعه کنيم، مي فهميم اين ها مباحثي هستندکه قرآن در مورد آن ها رسالت دارد . قرآن کتاب پزشکي يا مهندسي نيست، بلکه کتابي است که رسالتش هدايت مردم است . قرآن واضع يک سلسله قوانين و مقررات است ؛ چه در باب عبادات، چه در مسائل اجتماعي، چه در باب حقوق اجتماعي و حقوق خانوادگي.
در ارتباط با حقوق زن در قرآن، مسائل زيادي در سطح بسيار عالي آمده اند. دليل ديگر بر اعجاز قرآن، امي بودن پيامبر است [همان، ص 601-581]. آن چه مورد اتفاق علماي مسلمان و غيرمسلمان است، اين است که حضرت رسول (ص) قبل از رسالت کوچک ترين آشنايي با خواندن و نوشتن نداشته اند، اما در دوره ي رسالت، موضوع به اين اندازه قطعي نيست . در اين دوره، آن چه مسلم است، عدم توانايي ايشان در نوشتن است [مطهري، (هـ) 1374 : 208-205]. از سخنان شهيد مطهري چنين بر مي آيد که آن چه بشر از آوردن آن در عجز است، جنبه ي لفظي و جنبه ي معنوي قرآن توأم با هم است.
تحريف
تحريف لفظي آن است که ظاهر مطلبي را عوض کنند. گفته يا نوشته اي را کم يا زياد کنند يا پس و پيش کنند، طوري که معني آن عوض شود. تحريف لفظي نيز اقسامي دارد:
1. تحريف به تبديل: جاي گزيني کلمات با واژه هاي مرادف يا غير مرادف، طوري که موجب رخنه در معنا شود. به ابن مسعود نسبت داده اند که اين کار را جايز مي دانسته است، اما اين امر درست نيست.
2. تحريف به افزايش: کسي مدعي اين قسم نشده است، جز گروهي از خوارج که سوره ي يوسف را حاکي از داستان هاي عاشقانه و دور از شأن وحي مي دانستند.
3. تحريف به کاهش: محل اختلاف بيشتر همين قسم است که آيا جمله و کلمه ي آيه يا سوره اي از قرآن که بر پيامبر نازل شده، ساقط شده است يا خير. اعتقاد همه ي فرق اسلامي آن است که قرآن موجود همان است که بر پيامبر نازل شده و هيچ گونه کاهشي در آن رخ نداده است.
تحريف معنوي: نيز آن است که در لفظ تغييري ايجاد نشود، بلکه آن را طوري معني کنند که خلاف مقصود گوينده باشد . تحريف معنوي به نحوه ي تفسير و توجيه و تأويل معني سخن مربوط است.تحريف معنوي يعني تفسير قرآن بدون استناد به مباني و اصول فهم آن و با تفسير براساس رأي شخصي و انگيزه ي دروني خود که غالبا از طريق فرق گوناگون کلامي، متصوفان، عالمان دربار حکومت هاي ستمکار و صاحبان افکار التقاطي رخ داده است [سعيدي روشن، 1377: 200- 199]. تحريف قرآن تحريف لفظي نيست، يعني در قرآن نه يک کلمه زياد شده و نه يک کلمه کم شده است، بلکه در قرآن تحريف معنوي و تفسير و تأويل هاي بي جا و توجيهات غلط صورت گرفته اند [مطهري، 1376، ج100:1].
تحريف عواملي دارد، از جمله:
1. غرض ها و عداوت هاي دشمنان؛
2. تمايل بشر به اسطوره سازي و افسانه سازي [همان، ص 41-40].
ظاهر و باطن
استاد مطهري مي فرمايند محققين قائل اند: اين هفت حرف با آن جايي که مي گويد قرآن هفت بطن دارد، يک مقصود بيشتر نيست. عده اي قائل اند که يک لفظ را در آن واحد مي شود در چند معنا به کار برد. از جمله استدلال کرده اند به همين روايات «سبعه احرف» که ادعا کرده اند، مراد پيغمبر اين است که در قرآن يک لفظ در آن واحد در چند معني استعمال شده است. اين سخن مورد قبول علما نيست. انسان به هر نسبت که کامل تر بشود، معاني بيشتري از قرآن کريم را درک مي کند. معاني قرآن صرفا همان معاني نيست که اعراب صدر اسلام درک مي کرده اند. قرآن که تنها بر آن ها نازل نشده است، کسي حق ندارد قرآن را مطابق هواي نفس خودش تفسير کند. همه حق دارند در قرآن تدبر کنند و در تدبر کنند و در تدبر هاي خود به مطالب تازه اي برمي خورند که گذشتگان به آن ها برخورد نکرده اند. [مطهري، 1361: 162-159].
حروف مقطعه
1. سلسله رمزهايي هستند ميان گوينده و شنونده.
2. اسم هاي قرآن يا نام هاي سوره هايي هستند که در اول آن ها آمده اند.
3. سوگند هستند.
4. اشاره به اعجاز قرآن دارند.
در ارتباط با حروف مقطعه، مردي مصري به نام رشاد خليفه، روي 14 سوره از سوره هايي که با اين حروف آغاز شده اند، محاسبه ي رايانه اي انجام داد و به اين نتيجه رسيد که در هر يک از اين چهارده سوره از قرآن که با حروف مقطعه شروع شده اند، اين حروف نسبت به تمام حروفي که در آن به کار رفته اند، نقش بيشتري دارند.
استاد مطهري نظر ديگري را نيز بيان مي دارند و مي فرمايند: از قديم تا به حال بحثي مطرح است که در نظام هستي اول چه بوده است. دو جواب ابراز شده است: برخي مي گويند اول کلمه و سخن بوده و سپس ماده پيدا شد. نظر دوم عقيده ي کساني است که به تقدم ماده قائل اند. يعني مي گويند اول ماده و طبيعت پديد آمد و بعد از تکامل ماده، تدريجاً فهم و شعور و درک پيدا شد، سپس کلمه و سخن. از اين دو نظر، قرآن اولي را پذيرفته است، زيرا مي فرمايد: «انما أمره اذا أراد شيئاً أن يقول له کن فيکون» [يس /82]: فرمان او چنين است که وقتي چيزي را اراده کند، همين که بگويد باش، او مي باشد. يعني اول قول است، بعد ساير مخلوقات. ناگفته پيداست که «قول» در اين جا تنها به معناي لفظ صورت نيست، بلکه معني جامع تر و کامل تري دارد . به نظر مي رسد که خدا با اين حروف مقطعه نحوه ي شروع کار خودش را بيان مي فرمايد. يعني قول و سخن و انديشه بر ماده، جسم و طبيعت تقدم دارد . اما بالاخره حروف مقطعه از متشابهات قرآن است ؛ به خصوص اگر نظر اول را بپذيريم و بگوييم که اين ها رموزي است بين خدا و پيغمبر [مطهري، ج 2: 127-123].
در مورد تعداد آيات، سور و حروف، استاد مي فرمايند : قرآن تدريجاً در طول 23 سال بر پيامبر نازل شد.
مجموعاً 114 سوره، 6205 آيه و در حدود 78000 کلمه دارد و در زمان حضرت رسول (ص)، به وسيله ي گروهي به نام «کاتبان وحي» که توسط ايشان انتخاب شده بودند، نوشته مي شد. [مطهري، (الف) 211:1374].
عام و خاص
در قرآن وارد شده است : «والمطلقات يتربصن بأنفسهن ثلثه قروء» [بقره /228]: زنان مطلقه لازم است بعد از طلاق تا سه عادت ماهيانه صبر کنند و شوهر نکنند و بعد از آن آزادند.
اکنون فرض کنيد که در حديث معتبر وارد شده که اگر زني به عقد مردي درآمد و قبل از آن که بين آن ها رابطه ي زناشويي برقرار شود، مطلقه شود، لازم نيست عده نگه دارد .آيا بايداين حديث را معارض قرآن بدانيم و آن را دور بيندازيم، يا اين که بايد گفت اين حديث در واقع مفسر آن آيه است و به منزله ي استثنايي است در برخي مصاديق آن و معارض نيست؟ مطمئنا وجه دوم صحيح است، زيرا معمول آن است که ابتدا يک قانون کلي را بيان مي کنند و بعد موارد استثنا را هم مي آورند. قرآن نيز براساس محاورات عمومي بشري، با بشر سخن گفته است. از سوي ديگر خود قرآن، حديث پيغمبر را معتبر شمرده و فرموده است: «ما آتيکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» [حشر /71]. پس خاص را به منزله ي استثنا براي عام تلقي مي کنيم و مي گوييم عام را به وسيله ي خاص، تخصيص مي زنيم؛ يعني خاص، مخصص عام است [مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ج 3: 32-31].
مطلق و مقيد
منابع
1- مطهري، مرتضي . آشنايي با قرآن . انتشارات صدرا، تهران. چاپ ششم. 1372.
2- وحي و نبوت (مجموعه آثار -2) انتشارات صدرا. تهران . چاپ چهارم . (الف). 1374.
3- اسلام و مقتضيات زمان (ج 1). انتشارات صدرا، تهران چاپ پنجم .(ب) 1374.
4- معاد (مجموعه آثار-4). انتشارات صدرا. تهران. (ج) 1374.
5- نبوت (مجموعه آثار -4). انشارات صدرا. تهران. (د) 1374.
6- خويي، آيت الله . البيان.
7- مطهري، مرتضي، جهاد. انتشارات اسلامي . تهران 1361.
8- حماسه حسيني (ج1). انتشارات صدرا . تهران. چاپ بيست و هفتم. 1376.
9- پيامبر امي (مجموعه آثار-3 ). انتشارات صدرا. تهران. چاپ چهارم. (هـ) 1374.
10- خاتميت.
11- آشنايي با علوم اسلامي .
12. سعيدي روشن، محمدباقر . علوم قرآن.
برگرفته از مجله آموزش قرآن 21
/خ