سلمان فارسي و پيدايش تشيع در ايران
نويسنده: محمد ياسر شافعيان
در اين مقاله، سعي بر آن است كه با بررسي منابع تاريخي مربوطه، به اين حقيقت پي ببريم كه: سلمان فارسي عليه السلام، بعنوان اصليترين عامل در پيدايش و گسترش تشيع مردم ايران، نقش ايفا كرده است.سلمان فارسي، بزرگترين صحابي پيامبر اسلام، و مهمترين مدافع حقانيت تشيع، شخصيتي است كه در نوع خود، در تاريخ اسلام، و در بين مسلمانان، بي نظير. و عقل سليم به خود اجازه نخواهد داد كه مانندي براي اين حقيقت تاريخ، تصور كند. بهمين دليل است كه بعضي او را افسانه، اسطوره، و يا داراي شخصيتي پيچيده خواندهاند.
جالب آنست كه بعضي از اعراب ناسيوناليست، باوري به وجود اين حقيقت ندارند، چرا كه مطرح ميكنند، چطور ممكن است شخصي از موالي، بزرگ عرب شود. هر چند، بسياري از مورخان با انصاف، اين نظريات را مردود دانستهاند، و لكن، توجه به اين شخصيت كه، هر مرحله از زندگي اش، آموزه گرانبها براي مسلمانان (و غير مسلمانان) ميباشد، ناچيز، و قابل دفاع نمي باشد.
چرا كه، بقول رسول مكرم اسلام (صلي الله عليه و اله و سلم)، سلمان فارسي، دريايي است كه انتهايي ندارد كنزيست كه تمامي ندارد، و بقول دكتر شريعتي، شكي نيست كه نبودن كتاب جامعي و درست به فارسي درباره سلمان، اولين قهرمان ايراني اسلام و پيش قدم تشيع، از انحطاط فكري و اخلاقي شگفت انگيز ما حكايت ميكند. و اين قول جناب دكتر، كاملا صحيح و بجاست زيرا سلمان و حركتش، براي دست يابي به حقيقت، نمادي از التهاب و حقيقت جويي يك ملت بايد دانست كه سلمان نماينده ملت ايران است.
با اين وجود، در اين نوشتار، فقط به گوشه بسيار كوچك و ناچيز از زندگي و شخصيت اين ابر مرد تاريخ ميپردازيم، و آن، بررسي نقش سلمان فارسي عليه السلام، در پيدايش و گسترش تشيع در ايران است. ايران ما، كه در حدود 1700 سال پيش از ميلاد، دو قبيله مادي و پارسي (كه متدينان دين زرتشت بودند) به نواحي جنوبي آن كوچ، و در دشتهاي سرسبز و خرم آن ساكن و در آنجا به كشاورزي مشغول شدند. اما بعد از مدتي بر اثر اشرافيگري و فساد در دستگاه عالمان زرتشتي و طبقات حاكم و حكومت، تغيير نظر در دين خود دادند، كه اين تغييرات، تقريبا، مصادف با ورود مسلمانان به اين سرزمين مقدس شده بود.
اما، مسئله كه قابل توجه و بررسي است، وجود تشيع، در سالهاي ابتدايي ورود مسلمانان به ايران است، كه مورخين، علل مختلف و متفاوت (و بعضا ضد و نقيض) در اين مورد مطرح كردهاند. لكن، در اكثريت به نقش، سلمان فارسي اشاره نشده است، و اين غفلت، محل تامل و تعجب و سوال ميباشد، كه چطور شخصيتي مانند سلمان، با آن قدرت اسلامي و نقش شيعي، كه در قبل از مسلماني و در زمان حيات رسول اعظم، و بعد از حيات ايشان، و در فرمانروايي بر مدائن، نتوانست جزو علل مطرح در شيعه سازي مردم ايران نقش داشته باشد.
در حاليكه بعضي او را آنقدر صاحب نفوذ در اسلام و تشيع ميدانند كه او را يكي از ايدئولوژيستمنهاي اسلامي، و مأثر در شكل گيري عقايد شيعي مطرح ميكنند. هر چند، اين نگاهها، غلو آميز است ولي ميتواند خبري (كم واضح) از، عظمت تاثير او بر حركت اسلامي و شيعي داشته باشد.
بنابر اين، در اين نوشتار، براي دست يابي به مدعاي خود، چند موضوع را مورد بررسي قرار ميدهيم:
زندگاني سلمان در زمان حيات رسول صلي الله عليه و آله، كه حاوي بخشهاي مانند، سلمان قبل از اسلام، سلمان و ايرانيان در نگاه پيامبر اسلام. نقش سلمان در تاريخ اسلام. ايرانيان مسلمان در زمان حيات رسول مكرم. بررسي تاثير سلمان بر ايرانيان مسلمان آن زمان.
زندگاني سلمان در زمان امامت امير المومنين عليه السلام، كه حاوي بخشهاي مانند، سلمان بعد از شهادت رسول اعظم. سلمان و دفاع از امير المومنين. سلمان و فتح مدائن. سلمان و رهبري مدائن. سلمان و ايرانيان در ايران. سلمان و لحظات آخر حيات.
كنيه اش، ابو عبد الله.
محل تولد، فارس (شيراز).
ابو عبد الله، حدود 216 سال و يا 316 سال قبل از هجرت، در خانوادهي زرتشتي (كه پدر خانواده از دهقانان بود) چشم به جهان گشود. در کودکي (بدون اطلاع خانواده) بدين عيسوي گرائيد، و چون از کشيشان شنيده بود که ظهور پيغمبر تازهاي نزديک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در پي يافتن آن پيغمبر به سفرپرداخت. چون به سوريا رسيد چندي در شام و موصل و نصيبين اقامت جست تا آنکه در بلاد عرب به اسارت بني کلب افتاد و مردي از بني قريظه او را خريد و به يثرب برد.
در اين شهر از ظهور پيغمبر آگاه شد و چون گفتهها و علائم و نشانههايي که از کشيش مراد خود شنيده بود در پيغمبر بديد بزودي اسلام آورد. رسول اکرم عليه السلام او را از خواجه اش خريد و آزاد کرد، كه از آن موقع سلمان ملازم رسول خدا و نزد ايشان صاحب منزلتي خاص شده بود.
سلمان، از آن زمان به بعد، جزو، محارم اسرار رسول خدا شد، تا حدي كه، رسول مردم را به زيارت چهره مبارك او، ترغيب ميفرمود. او و قومش (ايرانيان) را، مصداق و يا شأن نزول آيات معرفي ميفرمود. و آنقدر براي او ارزش قائل شد كه، عهدنامه در آزادي خانواده او نوشت. همه اين توجهات به يك سو، كسب مدال " منّا اهل البيت " از سوي ديگر، كه شايان توجه عظيمي ست (و شيرينتر، شأن صدور اين سخن گرانبهاست).
با اين اوصاف، سلمان بعنوان بزرگترين صحابي رسول خدا به همهي مسلمانان معرفي شد. اين همه، نقش او را در جامعه نو پاي ديني، كه در مدينه متولد شده بود، سنگينتر ميسازد. تا جائيكه، مهمترين مشاورات رسول با او انجام مي شد.
مانند کندن خندق در جنگي که در تاريخ اسلام به غزوه خندق معروف است (كه بعضي از مورخين مطرح كردهاند كه، اين روش مقابله با دشمن را او در ايران، تجربه كرده بود).
و همينطور، ترجمه و مديريت نامههاي رسول به ايرانيان و بالعكس.
و همچنين، منزل و خانه او، محل استراحت و تجمع ايراينان (چه مسافر به مدينه و چه غير مسافر).
شايان ذكر است كه، ايرانيان مسلمان در آن زمان (حيات رسول)، يا در مدينه حضور داشتند (كه نوعا كنيز و بنده و از موالي بودند) مانند ام الفارسيه (اولين زن مسلمان ايراني كه سلمان را در بدو ورود به مدينه، براي تشرف به محضر رسول راهنمايي كرد)، ابو شاه (كه طبق نقل تاريخ، در پاي منبر رسول عليه السلام نشسته بود كه بعد از پايان سخنان ايشان، خواست كسي از حاضرين متن سخنراني را برايش بنويسد)، جوان ايراني كه در جنگ احد شركت كرده بود، زاذان (از مريدان امير المومنين عليه السلام، و از خدمتكاران سلمان در مدائن) و....
و يا در خارج مدينه بودند (ولي ارتباطات خود را از زمان مسلماني به بعد حفظ كردند) مانند ايرانيان مقيم يمن (به رهبري باذان بن تيجان)، ايرانيان در ايران و عراق (از قبيل قبيله عبد القيس، كه از مواليان بودند).
اما نكته قابل تامل آنست كه آيا سلمان فارسي با آن مقام و جايگاهي كه در بين مسلمانان پيدا كرده بود، ميتواند با اين ايرانيان، هيچگونه ارتباطي نداشته باشد. و همچنين، آيا اين ارتباط قابل حدس تقريب به واقعيت، ميتواند يك ارتباط معمولي مانند دو شخصي كه در يك امري مانند ايرانيت و يا مسلمانيت، مشتركند، برقرار باشد.
و آيا، اين ارتباط نميتواند، يك ارتباط و رابطه، كليدي و اصلي براي رشد اسلاميت در بين ايرانيان آنزمان داشته باشد؟ لذا با تقريب به يقين، شكي در اين تاثير نيست. بهمين لحاظ، نام سلمان بعنوان شيعيان اولي و اصيل، و تا جائيكه شيعه در زمان حيات رسول، به ايشان و افرادي مانند اباذر و مقداد شناخته ميشد.
پس آيا ممكن است اسلامي كه سلمان فارسي عليه السلام، به هموطنان خود معرفي ميكند، مثلا در ترجمه قرآن، در تبليغ اسلام به ايرانياني كه، شايد زرتشتي و يا اصلا ديني نداشته باشند، شيعي، و با هدايت و رهبري، رسول مكرم (كه اولين شيعه و بنيانگذار شيعه است) و امير المومنين عليهم السلام نباشد؟ لذا بنظر نگارنده، با مختصر اطلاعات بدست آمده، اين امر تقريب به محال ميباشد. هر چند در منابع تاريخي ارتباطي قابل انتظار، بين سلمان و ايرانيان مسلمان آنزمان، كه قابل توجه باشد، مطرح نشده ولكن اين حدسيات، به انسان كمك ميكنند كه تاملات تاريخي خود را عمق ببخشد.
تا اينكه در زمان خلافت عمر بن خطاب، بعد از 16 سال، بهمراه مسلمانان براي لشكر كشي و حمله و فتح ايران، به وطن خود بازگشت. اين مرد بزرگ، در اين فتح، كه به قادسيه معروف است، رائد (ناظر و راهنما) و داعيه (دعوت كننده)، در صف اول جنگ حضور داشت، كه مردم هر منطقه را در هر روز قبل از جنگ، 3 بار دعوت به اسلام ميكرد. و ميفرمود: من از شمايم. و به شما علاقه مند، به اسلام بپيونديد، و اگر مسلمان نشويد، بايد جزيه دهيد، و گرنه جنگ ادامه مييابد. بيايد مسلمان شويد تا با هم، بر اساس برادري و تعاون زندگي كنيم.
تا آنكه، در ابتداي اين نبرد، شهر مدائن، با پيوستن 4000 نفر ايراني به سپاه اعراب (كه به آنها حمرا، سفيد رو، كه به مواليان گفته ميشد)، در تاريخ 16 هجري قمري فتح شد، و فرماندهان جنگ، تصميم بر اين گرفتند كه، سلمان فارسي را حاكم اين منطقه كنند.
اعراب مسلمان، در پيشروي خود در داخل ايران به، مناطق مختلفي مانند قصر شيرين، ديلم و قزوين رفتند، كه اين فتوح باعث فتح تقريبا كامل ايران شد.
سلمان پس از فتح مدائن، به فرمانروايي در اين شهر منصوب شود. او مقر حكومت خود را، كاخ كسري، كه محل حكمراني شاهان ساساني بود انتخاب نكرد بلكه در كنار بازار شهر، خانه براي خود ساخت، تا بهتر بتواند بر اوضاع شهر حاكم باشد. او، علاوه بر حكمراني كه تمامي حاكمان بر آن پافشاري ميكنند، برنامههاي را به اجرا گذاشت كه كمتر حاكمي به آنها توجه ميكرد.
براي نمونه، چند كاري كه زبانزد شده بود را، بيان ميكنيم:
زهد و بي توجهي به دنيا، كه نقل شده است، در خانه اش، فقط مهمترين وسايل، شمشير و قرآن بود.
و يا نقل شده است كه، در لحظات رحلتش ناراحت بود و گريه ميكرد و ميفرمود كه رسول خدا با ما عهد كرد كه توشه هر يك از شما از دنيا، بهاندازه توشه يك مسافر باشد، ولي در كنار من، اثاثيههاي وجود دارند كه نگران كنندهاند، و اين در حالي بود كه راوي نقل ميكند، در كنارش، طشت، سپر جنگي، آفتابه گلي وجود داشت.
و در مذمت دنيا دوستي ميفرمود:
يا ساكن الدنيا تأهب و انتظر يوم الفراق
واعد رادا للرحيل فسوف تهدي بالرفاق
و أبك الذنوب بأدمع تنحل من سحب الاماق
يا من أضاع زمانه! أرضيت ما يفنى بباقي
(ترجمه: اي كسی كه در دنيا سكونت كردهاي، آماده آخرت و در انتظار جدايي از دنيا باش. و براي كوچ خود توشه را فراهم كن كه به زودي به وسيله كاروانهاي رونده به سوي مرگ روانه ميشوي. براي گناهان خود گريه كن و اشكهايت را از پردههاي چشمهايت بريز. اي كسيكه فرصت وقت را تباه ساختي، آيا از آن همه فنا شدهها به باقي مانده (اندك) عمرت خشنود هستي؟!).
برگزاري جلسات تفسير قرآن. او كه فقيهترين انسان بعد از اهلبيت بود و تحت تعليم كامل و مستقيم اهلبيت عليهم السلام بود، در كاخ كسري (مدائن) درس تفسير سوره يوسف برگزار كرده بود. و حتي در آنجا، نماز، بخصوص نماز جمعه برگزار ميكرد. و در بعضي از منابع آمده است كه، اندك اندك مردم از برگزاري جلسه تفسير، با خبر شده بودند، كه در حدود 1000 نفر تجمع كردند، ولي سپس نسبت به اين جلسات بي ميل، و به 100 نفر تقليل پيدا كردند، اما سلمان، از اين اوضاع و احوالات ناراحت ميشد، و ميفرمود آيا دوست داريد درباره اباطيل با شما سخن بگويم.
سلمان پس از رسيدن به فرمانروايي مدائن، و بدنبال فتح شهرهاي ايران توسط مسلمانان، به آن شهرها سفر ميكرد، محصول اين سفرها، تبليغ تشيع (اسلام شيعي) بود كه، بقول لويي ماسينيون، بايد به مسلمانان بياموزد كه علي را امام شرعي بشاسند. و از اين جهت در تاريخ، نمونههاي را مطرح ميكنند، كه دال بر تشيع مردم در آنزمان را دارد.
و اينچنين است كه سلمان در بعد از شهادت رسول معظم اسلام، مبلغ اصلي و قدرتمند شيعه، در سرزمين ايران و عراق بحساب ميآيد، مخصوصا در ايران، كه از فرمانروايي مدائن و سفر به شهرهاي ايران، كه در گامهاي ابتدايي آشنايي با اسلام بودند، توانست تشيع را، با اندازه توان خود و مردم، گسترش دهد.
اما، بايد اذعان كرد كه مطالب تاريخي، اقناع كننده درباره سلوك او در اين مدت، وجود ندارد، و لذا، فرضيات فوق، از روشنايي لازم برخوردار نيستند.
و در نهايت اين صحابي جليل القدر كه، باب النبي در روايات شيعي، ناميده شده است، بعد از 19 سال فرمانروايي در مدائن، در تاريخ 35 ق، دار فاني را وداع گفت، و به مولي خود رسول معظم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم پيوست. و اين در حاليست كه (به نقل از زاذان، خدمتكار سلمان) امير عليه السلام براي جنازه مباركش، غسل و نماز فرمود و در نماز خود تكبير بلند بلند ميفرمود و دو نفر ديگر هم به ايشان اقتدا كرده بودند، كه بعد از نماز از امير المومنين عليه السلام پرسيدم كه اينان كيانند، فرمود: برادرم جعفر طيار، و ديگري خضر نبي عليهما السلام بودند و با هر يك از آنها، 70 صف از فرشتگان حضور داشتند كه در هر صفي هزار هزار فرشته حاضر بودند (و بهمين دليل، تكبيرها را بلند بلند ميگفتم).
و سلام و درود بي پايان خدا،
بر تو اي ابا عبد الله سلمان،
اي اهل بيت پيامبر،
اي كسيكه بر تمام ايرانيان شيعه، حقي پايان ناپذير داري!
منابع و مآخذ:
1. دكتر محمد رضا تركي، پارساي پارسي (سلمان فارسي به روايت متون فارسي).
2. پرويز پور تجن، در شناخت ابن مقفع، فارابي، بزرگمهر و سلمان فارسي، انتشارات شباهنگ.
3. رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران تا طلوع صفوي، انتشارات انصاريان.
4. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ مردم ايران، انتشارات امير كبير.
5. علي اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا.
6. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة.
7. جعفرمرتضي العاملي، سلمان الفارسي، موسسه النشر الاسلامي.
8. الشيخ عبد الواحد المظفر، سلمان المحمدي، المكتبة الحيدرية.
9. آيت الله كمرهاي، فتاواي صحابي كبير سلمان فارسي.
10. لويي ماسينيون، سلمان پاك، ترجمه و مقدمه دكتر شريعتي.
11. محمد عبدالحليم عبدالله، سلمان فارسي (ترجمه حسن فرامرزي)، انتشارات جاويدان.
12. محمد محمدي اشتهاردي، رابطه ايران با اسلام و تشيع،. انتشارات برهان.
13. محمد محمدي اشتهاردي، زندگي پر افتخار سلمان فارسي – پيشگام رابطه ايران و اسلام، اتشارات پيام آزادي.
14. مجلسي، بحار الانوار.
15. شيخ مفيد، الاختصاص.
16. عطا الله مهاجراني. بررسي سير زندگي و حکمت و حکومت سلمان فارسي.
17. محمد يحيي الحداد، تاريخ اليمن السياسي.
18. عباس ملكي، سلمان فارسي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
19. ميرزا حسين النوري الطبرسي، نفس الرحمن في فضائل سلمان.
20. وحيد دامغاني، سيماي سلمان از بردگي تا فرمانداري، انتشارات مؤسسه فراهاني.
21. ياقوت حموي، معجم البلدان، دارالكتب العلميه.
تذکر : درج این مقاله در راسخون به معنای قبول تمامی مطالب این مقاله نمی باشد.
/خ
جالب آنست كه بعضي از اعراب ناسيوناليست، باوري به وجود اين حقيقت ندارند، چرا كه مطرح ميكنند، چطور ممكن است شخصي از موالي، بزرگ عرب شود. هر چند، بسياري از مورخان با انصاف، اين نظريات را مردود دانستهاند، و لكن، توجه به اين شخصيت كه، هر مرحله از زندگي اش، آموزه گرانبها براي مسلمانان (و غير مسلمانان) ميباشد، ناچيز، و قابل دفاع نمي باشد.
چرا كه، بقول رسول مكرم اسلام (صلي الله عليه و اله و سلم)، سلمان فارسي، دريايي است كه انتهايي ندارد كنزيست كه تمامي ندارد، و بقول دكتر شريعتي، شكي نيست كه نبودن كتاب جامعي و درست به فارسي درباره سلمان، اولين قهرمان ايراني اسلام و پيش قدم تشيع، از انحطاط فكري و اخلاقي شگفت انگيز ما حكايت ميكند. و اين قول جناب دكتر، كاملا صحيح و بجاست زيرا سلمان و حركتش، براي دست يابي به حقيقت، نمادي از التهاب و حقيقت جويي يك ملت بايد دانست كه سلمان نماينده ملت ايران است.
با اين وجود، در اين نوشتار، فقط به گوشه بسيار كوچك و ناچيز از زندگي و شخصيت اين ابر مرد تاريخ ميپردازيم، و آن، بررسي نقش سلمان فارسي عليه السلام، در پيدايش و گسترش تشيع در ايران است. ايران ما، كه در حدود 1700 سال پيش از ميلاد، دو قبيله مادي و پارسي (كه متدينان دين زرتشت بودند) به نواحي جنوبي آن كوچ، و در دشتهاي سرسبز و خرم آن ساكن و در آنجا به كشاورزي مشغول شدند. اما بعد از مدتي بر اثر اشرافيگري و فساد در دستگاه عالمان زرتشتي و طبقات حاكم و حكومت، تغيير نظر در دين خود دادند، كه اين تغييرات، تقريبا، مصادف با ورود مسلمانان به اين سرزمين مقدس شده بود.
اما، مسئله كه قابل توجه و بررسي است، وجود تشيع، در سالهاي ابتدايي ورود مسلمانان به ايران است، كه مورخين، علل مختلف و متفاوت (و بعضا ضد و نقيض) در اين مورد مطرح كردهاند. لكن، در اكثريت به نقش، سلمان فارسي اشاره نشده است، و اين غفلت، محل تامل و تعجب و سوال ميباشد، كه چطور شخصيتي مانند سلمان، با آن قدرت اسلامي و نقش شيعي، كه در قبل از مسلماني و در زمان حيات رسول اعظم، و بعد از حيات ايشان، و در فرمانروايي بر مدائن، نتوانست جزو علل مطرح در شيعه سازي مردم ايران نقش داشته باشد.
در حاليكه بعضي او را آنقدر صاحب نفوذ در اسلام و تشيع ميدانند كه او را يكي از ايدئولوژيستمنهاي اسلامي، و مأثر در شكل گيري عقايد شيعي مطرح ميكنند. هر چند، اين نگاهها، غلو آميز است ولي ميتواند خبري (كم واضح) از، عظمت تاثير او بر حركت اسلامي و شيعي داشته باشد.
بنابر اين، در اين نوشتار، براي دست يابي به مدعاي خود، چند موضوع را مورد بررسي قرار ميدهيم:
زندگاني سلمان در زمان حيات رسول صلي الله عليه و آله، كه حاوي بخشهاي مانند، سلمان قبل از اسلام، سلمان و ايرانيان در نگاه پيامبر اسلام. نقش سلمان در تاريخ اسلام. ايرانيان مسلمان در زمان حيات رسول مكرم. بررسي تاثير سلمان بر ايرانيان مسلمان آن زمان.
زندگاني سلمان در زمان امامت امير المومنين عليه السلام، كه حاوي بخشهاي مانند، سلمان بعد از شهادت رسول اعظم. سلمان و دفاع از امير المومنين. سلمان و فتح مدائن. سلمان و رهبري مدائن. سلمان و ايرانيان در ايران. سلمان و لحظات آخر حيات.
زندگاني سلمان در زمان حيات رسول صلي الله عليه و آله و سلم.
كنيه اش، ابو عبد الله.
محل تولد، فارس (شيراز).
ابو عبد الله، حدود 216 سال و يا 316 سال قبل از هجرت، در خانوادهي زرتشتي (كه پدر خانواده از دهقانان بود) چشم به جهان گشود. در کودکي (بدون اطلاع خانواده) بدين عيسوي گرائيد، و چون از کشيشان شنيده بود که ظهور پيغمبر تازهاي نزديک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در پي يافتن آن پيغمبر به سفرپرداخت. چون به سوريا رسيد چندي در شام و موصل و نصيبين اقامت جست تا آنکه در بلاد عرب به اسارت بني کلب افتاد و مردي از بني قريظه او را خريد و به يثرب برد.
در اين شهر از ظهور پيغمبر آگاه شد و چون گفتهها و علائم و نشانههايي که از کشيش مراد خود شنيده بود در پيغمبر بديد بزودي اسلام آورد. رسول اکرم عليه السلام او را از خواجه اش خريد و آزاد کرد، كه از آن موقع سلمان ملازم رسول خدا و نزد ايشان صاحب منزلتي خاص شده بود.
سلمان، از آن زمان به بعد، جزو، محارم اسرار رسول خدا شد، تا حدي كه، رسول مردم را به زيارت چهره مبارك او، ترغيب ميفرمود. او و قومش (ايرانيان) را، مصداق و يا شأن نزول آيات معرفي ميفرمود. و آنقدر براي او ارزش قائل شد كه، عهدنامه در آزادي خانواده او نوشت. همه اين توجهات به يك سو، كسب مدال " منّا اهل البيت " از سوي ديگر، كه شايان توجه عظيمي ست (و شيرينتر، شأن صدور اين سخن گرانبهاست).
با اين اوصاف، سلمان بعنوان بزرگترين صحابي رسول خدا به همهي مسلمانان معرفي شد. اين همه، نقش او را در جامعه نو پاي ديني، كه در مدينه متولد شده بود، سنگينتر ميسازد. تا جائيكه، مهمترين مشاورات رسول با او انجام مي شد.
مانند کندن خندق در جنگي که در تاريخ اسلام به غزوه خندق معروف است (كه بعضي از مورخين مطرح كردهاند كه، اين روش مقابله با دشمن را او در ايران، تجربه كرده بود).
ارتباط با اديان مختلف به دستور رسول، براي پيشبرد اهداف اسلام.
و همينطور، ترجمه و مديريت نامههاي رسول به ايرانيان و بالعكس.
و همچنين، منزل و خانه او، محل استراحت و تجمع ايراينان (چه مسافر به مدينه و چه غير مسافر).
شايان ذكر است كه، ايرانيان مسلمان در آن زمان (حيات رسول)، يا در مدينه حضور داشتند (كه نوعا كنيز و بنده و از موالي بودند) مانند ام الفارسيه (اولين زن مسلمان ايراني كه سلمان را در بدو ورود به مدينه، براي تشرف به محضر رسول راهنمايي كرد)، ابو شاه (كه طبق نقل تاريخ، در پاي منبر رسول عليه السلام نشسته بود كه بعد از پايان سخنان ايشان، خواست كسي از حاضرين متن سخنراني را برايش بنويسد)، جوان ايراني كه در جنگ احد شركت كرده بود، زاذان (از مريدان امير المومنين عليه السلام، و از خدمتكاران سلمان در مدائن) و....
و يا در خارج مدينه بودند (ولي ارتباطات خود را از زمان مسلماني به بعد حفظ كردند) مانند ايرانيان مقيم يمن (به رهبري باذان بن تيجان)، ايرانيان در ايران و عراق (از قبيل قبيله عبد القيس، كه از مواليان بودند).
اما نكته قابل تامل آنست كه آيا سلمان فارسي با آن مقام و جايگاهي كه در بين مسلمانان پيدا كرده بود، ميتواند با اين ايرانيان، هيچگونه ارتباطي نداشته باشد. و همچنين، آيا اين ارتباط قابل حدس تقريب به واقعيت، ميتواند يك ارتباط معمولي مانند دو شخصي كه در يك امري مانند ايرانيت و يا مسلمانيت، مشتركند، برقرار باشد.
و آيا، اين ارتباط نميتواند، يك ارتباط و رابطه، كليدي و اصلي براي رشد اسلاميت در بين ايرانيان آنزمان داشته باشد؟ لذا با تقريب به يقين، شكي در اين تاثير نيست. بهمين لحاظ، نام سلمان بعنوان شيعيان اولي و اصيل، و تا جائيكه شيعه در زمان حيات رسول، به ايشان و افرادي مانند اباذر و مقداد شناخته ميشد.
پس آيا ممكن است اسلامي كه سلمان فارسي عليه السلام، به هموطنان خود معرفي ميكند، مثلا در ترجمه قرآن، در تبليغ اسلام به ايرانياني كه، شايد زرتشتي و يا اصلا ديني نداشته باشند، شيعي، و با هدايت و رهبري، رسول مكرم (كه اولين شيعه و بنيانگذار شيعه است) و امير المومنين عليهم السلام نباشد؟ لذا بنظر نگارنده، با مختصر اطلاعات بدست آمده، اين امر تقريب به محال ميباشد. هر چند در منابع تاريخي ارتباطي قابل انتظار، بين سلمان و ايرانيان مسلمان آنزمان، كه قابل توجه باشد، مطرح نشده ولكن اين حدسيات، به انسان كمك ميكنند كه تاملات تاريخي خود را عمق ببخشد.
سلمان در زمان امامت امير المومنين علي عليه السلام
تا اينكه در زمان خلافت عمر بن خطاب، بعد از 16 سال، بهمراه مسلمانان براي لشكر كشي و حمله و فتح ايران، به وطن خود بازگشت. اين مرد بزرگ، در اين فتح، كه به قادسيه معروف است، رائد (ناظر و راهنما) و داعيه (دعوت كننده)، در صف اول جنگ حضور داشت، كه مردم هر منطقه را در هر روز قبل از جنگ، 3 بار دعوت به اسلام ميكرد. و ميفرمود: من از شمايم. و به شما علاقه مند، به اسلام بپيونديد، و اگر مسلمان نشويد، بايد جزيه دهيد، و گرنه جنگ ادامه مييابد. بيايد مسلمان شويد تا با هم، بر اساس برادري و تعاون زندگي كنيم.
تا آنكه، در ابتداي اين نبرد، شهر مدائن، با پيوستن 4000 نفر ايراني به سپاه اعراب (كه به آنها حمرا، سفيد رو، كه به مواليان گفته ميشد)، در تاريخ 16 هجري قمري فتح شد، و فرماندهان جنگ، تصميم بر اين گرفتند كه، سلمان فارسي را حاكم اين منطقه كنند.
اعراب مسلمان، در پيشروي خود در داخل ايران به، مناطق مختلفي مانند قصر شيرين، ديلم و قزوين رفتند، كه اين فتوح باعث فتح تقريبا كامل ايران شد.
سلمان پس از فتح مدائن، به فرمانروايي در اين شهر منصوب شود. او مقر حكومت خود را، كاخ كسري، كه محل حكمراني شاهان ساساني بود انتخاب نكرد بلكه در كنار بازار شهر، خانه براي خود ساخت، تا بهتر بتواند بر اوضاع شهر حاكم باشد. او، علاوه بر حكمراني كه تمامي حاكمان بر آن پافشاري ميكنند، برنامههاي را به اجرا گذاشت كه كمتر حاكمي به آنها توجه ميكرد.
براي نمونه، چند كاري كه زبانزد شده بود را، بيان ميكنيم:
زهد و بي توجهي به دنيا، كه نقل شده است، در خانه اش، فقط مهمترين وسايل، شمشير و قرآن بود.
و يا نقل شده است كه، در لحظات رحلتش ناراحت بود و گريه ميكرد و ميفرمود كه رسول خدا با ما عهد كرد كه توشه هر يك از شما از دنيا، بهاندازه توشه يك مسافر باشد، ولي در كنار من، اثاثيههاي وجود دارند كه نگران كنندهاند، و اين در حالي بود كه راوي نقل ميكند، در كنارش، طشت، سپر جنگي، آفتابه گلي وجود داشت.
و در مذمت دنيا دوستي ميفرمود:
يا ساكن الدنيا تأهب و انتظر يوم الفراق
واعد رادا للرحيل فسوف تهدي بالرفاق
و أبك الذنوب بأدمع تنحل من سحب الاماق
يا من أضاع زمانه! أرضيت ما يفنى بباقي
(ترجمه: اي كسی كه در دنيا سكونت كردهاي، آماده آخرت و در انتظار جدايي از دنيا باش. و براي كوچ خود توشه را فراهم كن كه به زودي به وسيله كاروانهاي رونده به سوي مرگ روانه ميشوي. براي گناهان خود گريه كن و اشكهايت را از پردههاي چشمهايت بريز. اي كسيكه فرصت وقت را تباه ساختي، آيا از آن همه فنا شدهها به باقي مانده (اندك) عمرت خشنود هستي؟!).
برگزاري جلسات تفسير قرآن. او كه فقيهترين انسان بعد از اهلبيت بود و تحت تعليم كامل و مستقيم اهلبيت عليهم السلام بود، در كاخ كسري (مدائن) درس تفسير سوره يوسف برگزار كرده بود. و حتي در آنجا، نماز، بخصوص نماز جمعه برگزار ميكرد. و در بعضي از منابع آمده است كه، اندك اندك مردم از برگزاري جلسه تفسير، با خبر شده بودند، كه در حدود 1000 نفر تجمع كردند، ولي سپس نسبت به اين جلسات بي ميل، و به 100 نفر تقليل پيدا كردند، اما سلمان، از اين اوضاع و احوالات ناراحت ميشد، و ميفرمود آيا دوست داريد درباره اباطيل با شما سخن بگويم.
سلمان پس از رسيدن به فرمانروايي مدائن، و بدنبال فتح شهرهاي ايران توسط مسلمانان، به آن شهرها سفر ميكرد، محصول اين سفرها، تبليغ تشيع (اسلام شيعي) بود كه، بقول لويي ماسينيون، بايد به مسلمانان بياموزد كه علي را امام شرعي بشاسند. و از اين جهت در تاريخ، نمونههاي را مطرح ميكنند، كه دال بر تشيع مردم در آنزمان را دارد.
و اينچنين است كه سلمان در بعد از شهادت رسول معظم اسلام، مبلغ اصلي و قدرتمند شيعه، در سرزمين ايران و عراق بحساب ميآيد، مخصوصا در ايران، كه از فرمانروايي مدائن و سفر به شهرهاي ايران، كه در گامهاي ابتدايي آشنايي با اسلام بودند، توانست تشيع را، با اندازه توان خود و مردم، گسترش دهد.
اما، بايد اذعان كرد كه مطالب تاريخي، اقناع كننده درباره سلوك او در اين مدت، وجود ندارد، و لذا، فرضيات فوق، از روشنايي لازم برخوردار نيستند.
و در نهايت اين صحابي جليل القدر كه، باب النبي در روايات شيعي، ناميده شده است، بعد از 19 سال فرمانروايي در مدائن، در تاريخ 35 ق، دار فاني را وداع گفت، و به مولي خود رسول معظم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم پيوست. و اين در حاليست كه (به نقل از زاذان، خدمتكار سلمان) امير عليه السلام براي جنازه مباركش، غسل و نماز فرمود و در نماز خود تكبير بلند بلند ميفرمود و دو نفر ديگر هم به ايشان اقتدا كرده بودند، كه بعد از نماز از امير المومنين عليه السلام پرسيدم كه اينان كيانند، فرمود: برادرم جعفر طيار، و ديگري خضر نبي عليهما السلام بودند و با هر يك از آنها، 70 صف از فرشتگان حضور داشتند كه در هر صفي هزار هزار فرشته حاضر بودند (و بهمين دليل، تكبيرها را بلند بلند ميگفتم).
و سلام و درود بي پايان خدا،
بر تو اي ابا عبد الله سلمان،
اي اهل بيت پيامبر،
اي كسيكه بر تمام ايرانيان شيعه، حقي پايان ناپذير داري!
منابع و مآخذ:
1. دكتر محمد رضا تركي، پارساي پارسي (سلمان فارسي به روايت متون فارسي).
2. پرويز پور تجن، در شناخت ابن مقفع، فارابي، بزرگمهر و سلمان فارسي، انتشارات شباهنگ.
3. رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران تا طلوع صفوي، انتشارات انصاريان.
4. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ مردم ايران، انتشارات امير كبير.
5. علي اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا.
6. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة.
7. جعفرمرتضي العاملي، سلمان الفارسي، موسسه النشر الاسلامي.
8. الشيخ عبد الواحد المظفر، سلمان المحمدي، المكتبة الحيدرية.
9. آيت الله كمرهاي، فتاواي صحابي كبير سلمان فارسي.
10. لويي ماسينيون، سلمان پاك، ترجمه و مقدمه دكتر شريعتي.
11. محمد عبدالحليم عبدالله، سلمان فارسي (ترجمه حسن فرامرزي)، انتشارات جاويدان.
12. محمد محمدي اشتهاردي، رابطه ايران با اسلام و تشيع،. انتشارات برهان.
13. محمد محمدي اشتهاردي، زندگي پر افتخار سلمان فارسي – پيشگام رابطه ايران و اسلام، اتشارات پيام آزادي.
14. مجلسي، بحار الانوار.
15. شيخ مفيد، الاختصاص.
16. عطا الله مهاجراني. بررسي سير زندگي و حکمت و حکومت سلمان فارسي.
17. محمد يحيي الحداد، تاريخ اليمن السياسي.
18. عباس ملكي، سلمان فارسي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
19. ميرزا حسين النوري الطبرسي، نفس الرحمن في فضائل سلمان.
20. وحيد دامغاني، سيماي سلمان از بردگي تا فرمانداري، انتشارات مؤسسه فراهاني.
21. ياقوت حموي، معجم البلدان، دارالكتب العلميه.
تذکر : درج این مقاله در راسخون به معنای قبول تمامی مطالب این مقاله نمی باشد.
/خ