حمد و سپاس خدای را سزاست که پروردگار جهان است و درود بیکران بر سرور مخلوقات حضرت محمد (ص) و خاندان گرامی و یاران پاکش باد.
نیاز قشرهایی از مردم به منبع درآمدی که تا اندازهای نیازمندیهای ضروری آنها را برآورده نماید، فلسفهی وضع قانون وقف در اسلام است، تاریخ گذشته نشان میدهد که پدیدهی وقف، خیلی وقت پیش از اسلام نیز وجود داشته است،.
از این رو یکی از افرادی که در زمینهی وقف نوشتهای دارد، ادعا میکند که این مسأله در شرایع آسمانی زمان حضرت ابراهیم نیز شناخته بوده است.
من با مطالعه ی برخی مباحث مربوط به وقف، ملاحظه کردهام همگی از گذشتههای دور اتفاق نظر دارند که انگیزهی وقف کمک به مردم مستمند و مستضعف جامعه است، و معنای واژهی وقف نیز همین را میرساند چرا که در لغت مقصود از «وقف» اختصاص دادن یا قرار دادن غلات یا زمین یا ملک برای نفع و مصلحت گروهی از مردم است.
پیش درآمد
تعریف وقف
واژهی وقف
«وقف» مصدر «وقف» است و معنای آن اختصاص دادن است، مثلا میگویند: «حبست الدار علی المساکین» یعنی خانه را به مستمندان اختصاص دادم، و «الحبس» جمع «الحبیس» است، و این شامل همه چیز از قبیل زمین و نخل و تاکستان و مستغلات میشود که اصل آنها برای همیشه وقف و سود بهرهی آن برای تقرب به خدا در راه خیر مصرف میشود.
ابنمنظور معنای «تحبیسه» را این گونه توضیح میدهد که به ارث گذاشته نمیشود و بخشوده نمیشود اما اصل آن را نگه میدارند و بهرهاش در راه خیر مصرف میشود (1)
وقف در کتاب و سنت
همین طور اصطلاح رایج «وقف» در احادیث پیامبر نیز نیامده است، و صرفا به نام «التحبیس» و «التسبیل» وارد شده است، مانند حدیث «حبس و سبل الثمرة» (4)
و معنی تحبیس الأصل، به ارث نگذاشتن آن و عدم تصرف و در عین وقف مثل فروختن یا بخشیدن آن و یا رهن و اجاره و عاریه دادن شیء موقوفه و از این قبیل است و تسبیل المنفعة مصرف کردن سود و بهرهی وقف به صورت بلاعوض در ممل یا موردی است که واقف تعیین کرده است (5)
بر این اساس سبل ضیعته یعنی آن را در راه خدا مصرف کرد. و این با معنای لغوی که نگهداشتن (اختصاص دادن) اصل و بخشیدن بهره است تفاوتی ندارد.
وقف نزد فقهای شیعهی امامیه
فقهای شیعه وقف را این گونه تعریف کردهاند: «وقفعقدی است که نتیجهی آن، نگهداشتن اصل و اطلاق بهره است» (6)
صاحب جواهر از فقیهان بزرگ امامیه (متوفای 1266) به استناد حدیث نبوی یاد شده تبدیل کلمهی «الاطلاق» را به «التسبیل» شایستهتر میداند. وانگهی تعبیر «تسبیل» مبنای بهتری برای ارادهی مفهوم وقف است تا اطلاق، زیرا تسبیل که از صدقات است مفهوم قربت را نیز در خود دارد (7)
گاهی نیز وقف با اصطلاحاتی همچون حبست اختصاص دادم و سبلت بهره را بخشیدم و تصدقت صدقه دادم، میآید و کسانی که قایل به تحبیس (اختصاص دادن) و تسبیل (بخشیدن بهره) هستند به حدیث پیامبر (ص) که پیش از این ذکر شده استناد میکنند.
و کسانی که قایل به «صدقه» هستند نیز به روایت پیامبر در این مورد استشهاد میجویند که فرموده است: «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جاریة أو علم ینتفع به او ولد صالح یدعوله» (8) یعنی: وقتی آدمیزاد میمیرد همهی اعمالش جز سه عمل پایان مییابد: صدقة جاریه دانشی که از آن بهره گرفته شود و فرزند نیکوکاری که برایش دعا کند.
و نیز به این فرمایش امام علی (ع) استشهاد میکنند که فرمود «الصدقة، و الحبس ذخیرتان، فدعوهما لیومهما» (9) یعنی: صدقه و حبس (نگه داشتن اصل چیزی برای رسانیدن سود آن به نیازمندان) دو ذخیره هستند، آن دو را برای روز خودش واگذارید.
همین طور روایات چندی از امامان معصوم رسیده که در آنها وقف به معنی صدقه آمده است، از جملهی آنها روایتی است از امام جعفر صادق (ع) که میفرماید: «تصدق رسول الله (ص) بأموال جعلها وقفا و کان ینفق منها علی أضیافه» (10) یعنی: رسول اکرم (ص) اموالی را که وقف کرده بود، صدقه دادند و از آن برای میهمانانش خرج میکردند.
در هر صورت واژهی صریح و روشن مربوط به وقف «وقفت» است، و سایر نامها به قرینه بر آن دلالت دارند (11)
وقف نزد امتهای پیشین
برخی منابع ذکر میکنند که وقف نزد امتهای گذشته شناخته شده بوده است، یعنی از زمانی که پرستش و عبادت وجود داشته است، مردم املاکی را وقف میکردند و پرستشگاه قرار میدادند (12)مسألهی وقف به پرستش گاهها محدود نشده است،
زیرا ملاحظه میکنیم «بنوت» یکی از حکام نوبیها (نوبه) در روزگار رامسس چهارم زمینی را اختصاص داده بود تا هر سال از ثمره و محصول آن گوسالهای بخرند و برای روح او قربانی کنند (13)
پژوهشهایی که در رابطه با شناخت امور خیریه در تاریخ گذشته صورت گرفته نشانگر آن است که وقف نزد یونانیان باستان نیز وجود داشته و آنها در برخی شهرهایشان زمینی را برای برپایی مراسم دینی و مذهبی وقف میکردهاند. (14)
همین طور رومیها در دوران جمهوریت و پس از پیدایش آیین مسیحیت، تشکیلات مترقیتری یافتند، بدین ترتیب که دولت روم فردی را مأمور کرد تا پیوسته بر اجرای شرایط تعیین شده از سوی وقف کنندگان نظارت داشته باشد. (15) و از اینجا معلوم میشود که وقف نزد رومیها نیز وجود داشته است اما پس از پیدایش مسیحیت سازمان و ادارهی کاملتری یافته است.
در دورهی جاهلیت نیز عربها پرستش گاهها و معابدی داشتهاند و در آنها جای مخصوصی وجود داشته که هدایا و نذورات پرستش گاه و معبد و غلات موقوفهی آنجا را در آن اماکن و جاهای مخصوص انبار میکردهاند (16)
اما در مورد وقف بر فرزندان (ذری) گفته شده است که در مصر باستان وقف از نوع نگهداری عین مال و غیر قابل تملیک و تملک بودن آن وجود داشت که بهرهی عین مال را برای خانواده و فرزندان و پس از ایشان برای فرزندان آنها در نظر میگرفته تا ایشان از سود آن بهره ببرند بیآنکه یکی از آنها بتواند در آن عین چنان تصرفی داشته باشد که مالکیت او را بر آن ثابت کند. همچنین شرط میکردهاند که ادارهی عین مال وقف شده را پسر بزرگ هر طبقه بر عهده داشته باشد، همین طور این موقوفات ضمن عقدها (قراردادهایی) برقرار میشد که در آن به عدم جواز تصرف در عین تصریح میشده است (17)
رومیها نیز به نظام نگهداری اصل مال (وقف) برای فرزندان (الحبس الذری) از طریق وصیت پایبند بودند. گر چه این نظام مربوط به یک طبقه (نسل) بود اما این طبقات (نسلها) بیشتر شدند تا اینکه کار این نوع وقف به فلج شدن وضع اقتصادی و اجتماعی انجامید و زمانی که امپراتور کنستانتین -
امپراتور روم شرقی که پایتختش بیزانس یا همان آستانه بود - در قرن ششم میلادی یعنی پیش از ظهور اسلام به قدرت رسید، قوانین او در سراسر امپراتوری که مصر و شام را نیز شامل میشد
اجرا میگردید. سرانجام امپراتوری روم از این وقف برای فرزندان (وقف ذری) آسیب دید، لذا مقرر شد محدود به زمان خاص و چهار طبقه (نسل) معین باشد، تا پس از آن ملک آزاد شدهی نسلهای بعدی شود (18)
این نوع وقف (وقف فرزندان) برای چند نسل در اروپا ادامه یافت، گاهی به نام «استخلاف» یعنی بر مال خویش جانشین قرار دادن، و زمانی به نام «ارشدیت» یعنی وقف بخشی از دارایی اشراف برای بزرگ خاندان به منظور تأمین هزینهای که سمت بزرگ خاندان بودن در بر داشت.
این سمتی بود که بزرگ خاندان، از بزرگ پیشین به ارث میبرد. به هر حال این وضعیت در اروپا در دوران پادشاهان و تزارها ادامه یافت، تا جایی که دولتها آسیبهای این نظام وقفی را حس کردند و لذا آن را محدود به طبقات (نسلهای) معینی نمودند تا بعدها ملک آزاد شود.
هنگامی که انقلاب کبیر فرانسه پیش آمد، این نظام را با مصوبهی صادره در تاریخ 14 اکتبر 1792 منسوخ کرد و سپس با برقراری نظام اشرافیت در دوران حکومت ناپلئون اول، نظام ارشدیت مجددا معمول شد اما بعدا با قانون 11 / 3 / 1949 از بین رفت (19)
از نمونههای محدودی که از نظام وقف در میان ملتهای پیش از اسلام ارائه داده شد، روشن میشود که وقف در هر دو شکل وقف خیریه و وقف بر فرزندان وجود داشته و متداول بوده است.
وقف در ادیان آسمانی
منابع نشان میدهد که وقف در ادیان آسمانی وجود داشته است، در واقع تاریخ اندیشهی وقف به حضرت ابراهیم (ع) برمیگردد، به طوری که اوقاف او همچنان موجود و شناخته شده است. (20) ابراهیم خلیل (ع) ایمان خود را عملی نموده بود و هر کجا اقامت میگزید قربانگاهی برای پروردگار با پا مینمود و یک دهم از آنچه به دست آورده بود تقدیم میکرد (21)برخی منابع تاریخی ذکر میکنند که یهودیان در آغاز زندگی خویش به شکل گروههای کوچنده و قبایل متعددی بودهاند که در جای معینی استقرار نداشتهاند، و ازاین رو پرستش گاه آنها در خیمهای بر پا میشده است .
و به هر کجا کوچ میکردند و یا هر جا فرود میآمدند، آن را با خود میبردند، به علاوه هر قبیله در مورد پرستشگاه و داد و ستد شیوهی خاص خود را داشت. دکتر جواد علی پدیدهی اهتمام به پرستش گاههای جابهجا شوندهی یهودیان را ریشهیابی میکند و میگوید:
«برای چادرنشینان آسان نبوده که شکل این پرستش گاه را تغییر دهند و پرستشگاه ثابتی را برگزینند زیرا آن را نوعی بیرون شدن از سنت گذشتگان میدانستند از این رو عبرانیها پرستشگاه ثابتی که سلیمان بر پا کرده بود، از این جهت نپذیرفتند که آن را نوعی کنار گذاشتن خیمهی مقدس تلقی میکردند، خیمهای که هنگام کوچ، معبد قدیمی آنان بود.
از این گذشته چادرنشینان (اهل بادیه) قومی کوچ نشین بودند و کسانی که چنین معیشتی دارند، نمیتوانند پرستشگاه ثابتی داشته باشند، چرا که در چنین صورتی باید هر کجا میروند بت و تندیسهای آن پرستش گاه را با خود ببرند.
البته منابعی که بنده در اختیار دارم اشارهای به وقف (با اصطلاح فعلی) در نزد یهودیان ندارد، اما تردیدی نیست، اماکنی که برای مراسم مذهبیشان آماده شده بود، وقف پرستش و مختص این هدف بوده است و همه امکانات لازم برای تداوم آنها نیز مهیا شده بود. (22)
در مورد مسیحیت نیز به همین ترتیب بوده که آنها نظام ویژهای برای پرستش گاههای خود و برای آموزش و ارشاد داشتهاند و این نظام ویژه که نظام کلی کلیسا و از سنتهایی گرفته شده بود که پدران کلیسا از سرآغاز پیدایش نصرانیت به آن عمل میکردند، به طوری که به صورت قوانین عمومی درآمده بود.
از این رو نصرانیها پرستش گاهها و اماکن و اوقاف خود را دارند و دارای چنان تسلطی بر پیروانشان هستند که گاهی از سلطه دولتها نیز بیشتر است (23)
همچنین پژوهشهای مربوط به امور خیریه در سرزمینهای مسیحی نشین نشان میدهد که برای پناهگاهها، مدارس، بیمارستانها و دیرها و پرستشگاهها موقوفاتی وجود داشته و این موقوفات تا قرن هفدهم میلادی یعنی تا دوران حکومت لویس سیزدهم یک سوم مساحت فرانسه را دربر میگرفته است و فقط با انقلاب فرانسه است که این وضع تغییر میکند، به طوری که با آمدن انقلاب این موقوفات جزو اموال دولت شمرده میشود، اما دولت بعدها ناچار میشود نظام موقوفات خیریه را به نحوی وضع کند که میان برنامههای خیریه و مصلحت عمومی مردم سازگاری ایجاد کند (24)
و اما در اسلام، از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «ان رسول الله (ص) تصدق بأموال جعلها وقفا و کان ینفق منها علی أضیافه» (25) یعنی: رسول اکرم (ص) اموالی را که به عنوان وقف قرار داده بودند، صوقه میداد و از آن برای میهمانانش خرج میکرد.
همین طور از امام محمد باقر (ع) روایت شده است که فرمودند: «ان رسول الله مر برجل یغرس غرسا فی حائط له، فوقف علیه فقال: ألا أدلک علی غرس أثبت أصلا... - الی أن قال - فقال الرجل: أشهدک یا رسول الله أن حائطی هذا صدقة مقبوضة علی فقراء المسلمین من أهل الصفة» (26) یعنی: روزی رسول الله (ص) بر مردی گذشتند که در باغش نهالی میکاشت، حضرت کنار او ایستاد و فرمود: «میخواهی نهالی را به تو نشان دهم که بنیاد ثابتتری داشته باشد؟» - تا آنجا که فرمود - آن مرد گفت: «ای رسول الله تو را گواه میگیرم که این باغ من صدقهای برای نیازمندان مسلمان از صفهنشینان باشد».
این روایت میافزاید که: آن گاه خداوند تبارک و تعالی آیهی «فأما من أعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسنیسره للیسری» یعنی: اما آنکه [حق خدا را] داد و پروا داشت و [پاداش] نیکوتر را تصدیق کرد، به زودی راه آسانی پیش پای او خواهیم گذاشت، را نازل فرمود (27)
و از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «قسم رسول الله (ص) الفیء فاصاب امیر المؤمنین علیا منه أرض فاحتفر فیها عینا فخرج منها ماء ینبع منها فی السماء کهیئه عنق البعیر، فجاء الیه ذلک البشیر، فقال: بشر الوارث هی صدقة بتا بتلا (28) فی حجیج بیت الله و عابری السبیل، لایباع و لایوهب و لایورث فمن باعها أو وهبها فعلیه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین لایقبل الله منه صرفا و لاعدلا و سماها ینبع» (29)
یعنی: روزی رسول اکرم (ص) غنایم را تقسیم میکرد و در این میان زمینی سهم علی (ع) شد، ایشان در آن زمین چاهی حفر کردند که آب آن به آسمان میجهید همچون گردن شتر، در این میان شخصی آمد و این مژده داد، و امام فرمود:
«وارثان را بشارت بده که این چاه به طور کلی صدقهای است برای حاجیان خانهی خدا و رهگذران، قابل فروش یا بخشش نیست و نیز به ارث گذاشته نمیشود و هر که آن را فروخت و یا بخشید لعنت خدا و ملائکه و همهی مردم بر او باد و خداوند تبدیل و همانند آن را از وی قبول نخواهد کرد. حضرت این موقوفه را ینبع نامید.
و از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «ان رسول الله (ص) أوقف أرضا علی فاطمة (ع) منها: العراف و البرقة و الصافیه و مشربة ام ابراهیم و الحسنی و الزلال و المنبت» (30) یعنی: رسول الله (ص) زمینی را وقف فاطمه (ع) کردند که شامل این بخشها بودند العراف، البرقه، الصافیه، مشربهی امابراهیم، الحسنی، الزلال و المنبت.
چ
و فاطمه زهرا (ع) دختر رسول اکرم (ص) وصیت کردند این ملکهای هفت گانه (31)از پدر بزرگوارشان محمد (ص) به دست آورده بودند. برای علی بن ابیطالب (ع) و پس از او برای حسن و سپس برای حسین و بعد از او برای زادهی بزرگتر رسول الله (ص) باشد و برای آن، خدا و مقداد بن اسود و زبیر بن عوام را گواه گرفت و علی بن ابیطالب نیز آن را نوشت (32)
و گفته شده عمر بن خطاب زمینی به نام ثمغ (33) در خیبر داشت. روزی خدمت پیامبر (ص) رسید و عرض کرد: زمینی دارم که هرگز بهتر از آن به دست نیاوردهام میفرمایید با آن چه کنم؟ پیامبر به او فرمود:
«ان شئت حبست اصلها و تصدقت بها» یعنی: اگر خواستی اصل زمین را نگه دار و با [ثمرهی] آن صدقه بده. و عمر سالها طبق سفارش حضرت عمل میکرد تا اینکه عهدهدار خلافت شد و وقفنامهی آن را نوشت و در آن ذکر کرد که:
اصل آن فروخته یا بخشیده نشود و به ارث نرسد و برای نیازمندان نزدیکان، آزاد کردن بندگان، در راه خدا و میهمانان، و برای در راه ماندگان مصرف شود، و ایرادی ندارد متصدی آن به نیکی از آن بخورد و یا دوستی غیر مالدار را از آن بخوراند (34)
و در سفارش (وصیت) امام علی (ع) مواردی هست که به روشنی به این نوع وقف اشاره دارد، حضرت میفرماید:
«این وصیتی است که بندهی خدا علی بن ابیطالب امیرمؤمنان دربارهی دارایی خود بدان فرمان داده است، برای خشنودی خداوند تا او را به بهشت برد و در سرای امن خدو فرود آورد حسن بن علی به انجام دادن این وصیت قیام کند خود از دارایی من هزینه کند آن سان که شایسته است و از آن انفاق کند آن سان که شایسته است.
اگر برای حسن حادثهای پیش آید و حسین زنده باشد او کار را بر عهده خواهد گرفت و وصیتم را مانند برادرش به انجام خواهد رسانید، نصیب دو پسر فاطمه از صدقهی علی همان مقدار است که دیگر فرزندان علی را.
و اگر پسران فاطمه را برای این کار تعیین کردهام برای خشنودی خدا و تقرب به رسول اله (ص) و پاس حرمت و شرف خویشاوندی اوست.
و با کسی که این کار را بر عهده دارد شرط میکنم که اصل مال را همان گونه که هست باقی گذارد و از ثمرهی آن هزینه کند به شیوهای که بدان مأمور شده و راهنمایی گشته است، دیگر اینکه نهالهای نخلهای آن قریهها را نفروشد (35)
تا به قدری فراوان گردند که شناختن نخلستانها برای کسی که آنها را پیش از این دیده است دشوار باشد (36)
و از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که گفته است: از صحابه کسی دارای استطاعت مالی نبود مگر اینکه چیزی را وقف کرده بود (37)
اقسام وقف
از آنچه که در بررسی مسألهی وقف در دورهی پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین گذشت به روشنی معلوم میشود که وقف برای امور خیریه و وقف فرزندان در زمان پیامبر (ص) و در صدر اسلام وجود داشته است، گرچه وقف در آن زمان به صورت صدقهی خالص و اختصاص کامل چیزی برای خیرات بوده است،اما با مراجعه به روایات دوران پیامبر و صدر اسلام - که در بحث پیشین گذشت - میبینیم که آن روایات به روشنی به وجود وقف خیریه اشاره دارند، همانند وقف رسول الله (ص) که از آن برای میهمانانش هزینه میکرد،
و نیز همان طور که عمر با زمین خود موسوم به ثمغ عمل کرد و آن را برای بهرهبرداری نیازمندان و خویشان و آزاد کردن بنده و میهمانان و همین طور در راه خدا وقف کرد. امام علی (ع) نیز چنین عمل کرد، آن گاه که تصریح نمود زمینش «ینبع» صدقهی جاریهای برای حاجیان خانه خدا و رهگذران باشد و فروخته یا بخشیده نشود.
همین طور در مورد وقف بر فرزندان (38) پیش از این اشاره شد که رسول الله (ص) زمینی را وقف فاطمه (ع) کرد که ملکهای هفت گانه نامیده شد و عبارت بودند از العراف، البرقة الصافیه، مشربهی امابراهیم، الحسنی، الزلال و المنبت... و فاطمه (ع) وصیت کردند که این ملکها را که از پدرش محمد (ص) به دست آوردهاند برای علی بن ابیطالب و پس از او برای حسن و سپس برای حسین و نهایتا برای فرزند ارشد از اولاد رسول الله (ص) باشد.
همین طور وصیت امام علی (ع) که پیش از این به آن اشاره رفت به روشنی این نوع وقف را مورد تأکید قرار میدهد.
به هر حال میتوان از این روایات این گونه استفاده کرد که وقف بر فرزندان در صدر اسلام وجود داشته است و این نظریه را که این نوع وقف بعد از دورهی صحابه و در سرآغاز حکومت بنیامیه پدید آمده است، رد میکند و عایشه نیز این تحول را دریافت و آن را ناپسند دانست. همان طور که شریح قاضی نیز آن را نادرست شمرده و مانع فرایض الهی در ارث میداند (39)
از آنچه گذشت معلوم میشود که وقف به معنای دقیق خود با این هدف در اسلام وضع شده است که ثمرهی آن «صدقهی جاریه» به نفع مسلمانان باشد و نیازهای ضروری ایشان را برطرف کند، و نیز برای مصون داشتن فرزندان از تنگدستی و به منزلهی تأمین اجتماعی آنهاست.
وقف در عراق از لحاظ تاریخی و اداری
بحث مختصر گذشته که اشاراتی داشت به تعریف وقف و چگونگی آن در شرایع قبل و بعد از اسلام درآمدی بود بر گفتار اساسی و ویژهی این همایش یعنی «پیشینهی تاریخی و اداری وقف در عراق» از این رو بحث ما طی سه بخش خواهد آمد:وقف در دورهی عباسیان
سخن ما در این فصل به دورهی عباسیان اختصاص خواهد داشت زیرا عراق در دورهی امویان جز کوفه و بصره شهرهای بزرگ و معروفی نداشت، - البته در حد منابعی که بنده در اختیار دارم -، در مورد این دو شهر نیز چیزی که نشان دهد.مساجد متعدد آنها موقوفاتی داشتهاند نیافتهام از این رو گفتار من از وقف در دورهی عباسیان آغاز میشود. و در عین حالی که نتوانستم وجود وقف اسلامی معروفی را پیش از دورهی عباسیان نفی کنم ولی در حال حاضر [مدارکی] در اثبات آن ندارم. امید است در فرصت دیگری موفق شوم این بحث را تکمیل کنم.
از آغاز ظهور اسلام تا به امروز عراق موقوفات متعددی داشته که در گوشه و کنار این سرزمین منتشر بوده است. بیشتر این موقوفات خیریه بوده - آن طوری که منابع در دسترس من نشان میدهد. - و این بدان جهت است که عراق اماکن مقدس و مساجد مشهور فراوانی دارد که دارد که مردم از همهی کشورهای اسلامی و عربی برای زیارت آنها میآیند.
در صدر این اماکن مقدس مسجد کوفه (40)، مرقدهای امامان اهل بیت (41)، قبور برخی اولیاء الله و نیک مردان (42) هستند. مسلمانان موقوفات زیادی برای این اماکن (مرقدها) وقف کردهاند
به ویژه پس از به حکومت رسیدن آل بویه در بغداد، تشکیل دولت توسط ایشان در عراق در کنار حکومت بنیعباس، بین سالهای 447 - 334 ه، آنها که شیعه علی (ع) بودند مرقدهای امامان اهل بیت (ع) در عراق را بنا کردند و بر آنها گنبدهای باشکوهی ساختند. (43) همچنین کارهای خیریهی بیشماری انجام دادند از جمله اینکه کانالهایی را حفر کردند، پلهایی ساختند و بیمارستاهایی را بنا نمودند (44)
در برخی از منابع آمده است که مقتدر عباسی (جعفر بن محمد) - خلیفهای که خلافت او با کشته شدنش در سال320 ه به پایان رسید - زمینهای اطراف بغداد و نیز آبادیهایی را در سواد [جلگهی حاصل خیز عراق [ وقف کرد و درآمد سالیانهی آن را که حدود دویست هزار دینار میشد به مخارج حرمین شریفین و [پاسداری] از مرزهای اسلامی اختصاص داد (45)
همان طوری که محمد بن علی معروف به «ابنمقله» در هنگامی که وزارت «راضی» [خلیفهی عباسی] را عهدهدار بود، اقدام به جمع آوری عطایا و بخششهای مردم کرد، آن گاه همهی اموالی را که به صور گوناگون به دستش رسیده بود در جهات خیریه صرف کرد. و در این میان بیست هزار دینار باقی ماند که با آن زمین [مزروعی] خرید و وقف «طالبین» (فرزندان ابیطالب) نمود (46)
علی بن عیسی وزیر مقتدر عباسی (متوفای سال 334 ه) نیز موقوفات زیادی از املاک [مزروعی] سلطان را وقف کرد و دیوان ویژهای موسوم به «دیوان البر» به این کار اختصاص داد، و محصول آن را برای سر و سامان دادن به مرزها و حرمین شریفین قرار داد (47)
زمانی مادر مقتدر عباسی سعی کرد در برخی از این زمینهای وقف شده تصرف کند [به فروش برساند] ، اما قاضی ویژهی آن [زمینها] او را از این کار بازداشت و پسرش نیز بر این اساس که نمیتوان موقوفات را فروخت با نظر قاضی موافقت کرد (48)
همین طور عضدالدوله دیلمی، فناخسرو بن حسن بن بویه (متوفای 372 ه) در سال 338 سومین بنا را بر مرقد امام علی (ع) برپا نمود. او اموال زیادی را صرف این کارکرد و اوقافی را نیز برای ادارهی امور آن تعیین کرد (49)
از دیگر اقدامات عضد الدوله در بغداد این بود که بیمارستانی ساخت و موقوفات زیادی را به آن اختصاص داد، اما پس از گذشت یک قرن - یعنی در سال 460 ه - این بیمارستان خراب و اوقافش نیز دچار مشکلات شد.
(50)همچنین معزالدوله، احمد بن بویه (متوفای سال 356 ه) از سلاطین آل بویه در عراق در سال 355 ه بر ساحل رود دجله در بغداد بیمارستانی ساخت و موقوفات و املاکی را وقف آن کرد (51)
همین طور منابع تاریخی مینویسند که علی بن موسی معروف به سید رضی (متوفای سال 436) روستای کاملی را وقف کرد، تا خیرات آن ویژهی (تهیهی) اوراق مورد استفادهی فقها باشد با هدف تشویق کاتبان و علما تا آنها تألیفات (فقها) را تدوین کنند (52)
مستنصر بالله عباسی نیز در سال 631 ه مدرسهای در بغداد افتتاح کرد که آن را «المدرسة المستنصریه» نامید. او برای تقویت این مؤسسهی علمی که فقه مذاهب چهارگانه حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در آن تدریس میشد، اموال و املاک فراوانی را وقف کرد تا درآمد آنها برای ادامهی فعالیت این مدرسه صرف شود.
ذهبی مورخ معروف میگوید: «من وقفنامهی آن را در پنج جزء دیدهام که موقوفات آن، محلهها و مغازههایی در بغداد و چندین دهکده بزرگ و کوچک بود و تصور میکنم بهای آنها نه صد هزار دینار باشد و من در همهی دنیا هیچ وقفی را به اندازهی آن سراغ ندارم، مگر موقوفات جامع دمشق که احتمالا گسترده باشد». ذهبی پس از ذکر نام دهکدهها و املاک (مزورعی) که وقف مستنصریه شده بود میگوید: «افراد ثقه و قابل اعتمادی برای من نقل کردهاند که میزان موقوفات آن در یکی از سالها به هفتاد و اندی هزار مثقال طلا رسید» (53)
از همهی آنچه گذشت معلوم میشود، که وقف خیریه در دورهی عباسیان وجود داشته، و دیوان ویژهای به آن اختصاص یافته بود که در آن زمان به اسم «دارالبر» شناخته میشد، اسمی که علی بن عیسی وزیر مقتدر عباسی بر آن نهاده بود. این وضع در زمان مغولها دگرگون شد به طوری که مأمور خاصی برای آن تعیین شد تا متولی امور اوقاف در بغداد باشد و این مأمور «صدرالوقوف» نامیده میشد که بحث آن خواهد آمد.
وقف پس از دورهی عباسیان
مغولها به دولت عباسیان خاتمه دادند و هولاکو وارد بغداد شد و در اول صفر سال 656 ه خلیفهی عباسی را به قتل رسانید، طبیعی بود که سردار فاتح مغول برای ادارهی شهرها وزارتی ترتیب دهد،از این رو که مؤید الدین محمد بن علقمی آخرین وزیر عباسی - و نخستین وزیر مغولها به تعیین کارکنانی برای ادارهی امور دولت کرد شهاب الدین عبدالله را به سمت ادارهی اوقاف عراق گماشت و او را «صدر الوقوف» نامید (یعنی در رتبهی حاکم که امروزه استاندار نامیده میشود) (54)
این انتصاب را میتوان تحولی در امر اوقاف در دورهی مغولها به شمار آورد زیرا مسؤول ویژهای تعیین شد تا امور اوقاف را در بغداد عهدهدار باشد.
برخی منابع تاریخی اشاره دارند که قاضی القضات نیز برخی اوقات اقدام به رسیدگی و ادارهی امور مربوط به وقف میکرد، و کسانی که وظایفی را عهدهدار بودند مثل مدرس،
امام، مؤذن و همین طور ناظران و از جمله متولیان وقف را مورد حساب قرار میداد (55)
به هر حال ادارهی امور اوقاف میان دولت مردان و والیان بغداد و قاضی القضات دست به دست میشد،
تا اینکه در سال 662 ه نخستین ادارهی امور اوقاف تشکیل شد، این تشکیلات تا اواخر دوران مغولها و ترکها یعنی تا سال 941 برقرار بود، و در این مدت دولت فرماننامههایی در مورد تدریس و امامت و اذان گفتن صادر میکرد. (56)
برخی مورخان مینویسند خواجه نصیر طوسی در سال 656 برای رسیدگی به اوضاع و احوال و بررسی امور اوقاف به بغداد آمد (57)
عراق در دوران حکومت صفویه و عثمانی دچار درگیریهای فرقهای بود. به محض اینکه یکی از این دو ولت پیروز میشدند، متناسب با عقیده و مذهب دولت غالب، خرابی و ویرانی در وهلهی نخست متوجه مؤسسات دینی و قبور ائمه و اولیاء الله میشد.
این وضع ادامه داشت تا اینکه به حکومت صفویه در عراق به دست سلطان سلیمان قانونی 941 ه / 1543 م پایان داده شد و در آغاز کار کوشید تودههای سنی و شیعی عراق را آرام کند.
او در این راستا عتبات مقدس در کربلا و نجف کاظمین را زیارت کرد، و تعمیراتی را روی آنها انجام داد، سپس به بغداد بازگشت و قبر امام ابوحنیفه و همین طور قبر شیخ عبدالقادر گیلانی را که صفویها ویران کرده بودند مجددا بنا نمود (58)
اما این سیاست سازگاری سیاسی میان سنی و شیعی توسط حکومت عثمانی چندان دوام نیافت (59)
خرابی و ویرانی ناشی از درگیریهای فرقهای، صرفا محدود به تشکیلات زیربنایی مملکت نشد، بلکه افراد را نیز دربرگرفت (60) به طوری که مردم عراق گرفتار خشونت و بیرحمی توپخانه این دو دولت شدند.
مثلا برای دو طرف هیچ دشوارییی نداشت تا فتوایی به دست بیاورند که ریختن خون ملتی بیدفاع را، گاه از میان اهل سنت و گاه از میان شیعیان، برای ایشان مباح کرده و ویرانی آثار مقدس نزد دو طرف را بیاشکال بداند.(61)
زمانی که کارها برای دولت عثمانی در بغداد استحکام و سامان یافت، این دولت توجه زیادی به اوقاف مبذول داشت، به طوری که مرکزی را برای اوقاف عراق در آستانه - پایتخت دولت عثمانی - دایر و والی ترک بغداد را به عنوان بالاترین مرجع وقف عراق تعیین کرد(62) در آن زمان بسیاری از موقوفات مصادره شد و ضمن اوقاف عمومی به ثبت رسید (63)
در اواخر دورهی عثمانی، این دولت مدیری را برای اوقاف در بغداد منصوب کرد که ریاست ادارهی اوقاف در عراق میانی را عهدهدار بود. وی کاتب و حسابداری نیز در کنار خود داشت. در دو ولایت بصره و موصل نیز اوضاع به همین ترتیب بود (64)
در حالی که برای عتبات مقدسه در نجف و کربلا ادارهای که اوقاف فراوان عتبات مقدسه را اداره کند در نظر گرفته نشد، و این وضع تا برپایی دولت ملی در عراق و پس از آن ادامه داشت.
وقف از سال 1920 تا عصر حاضر
در دههی دوم قرن بیستم عراق استقلال یافت و در سال 1920 نخست تشکیلات وزارتی برقرار گردید که در بین آنها وزارتخانهای نیز برای اوقاف در نظر گرفته شد، اما بعدها در سال 1929 به موجب قانون شمارهی 36 این وزارتخانه منحل و ادارهی کل تبدیل شد که وابسته به نخست وزیری بود. سپس کلیهی اختیارات و حقوق موجود در قوانین و مقررات مربوط به اوقاف و ادارهی آن به نخست وزیر واگذار شد.در سال 1964 بار دیگر وزارت اوقاف به موجب قانون شمارهی 34 سال 1964 تشکیل شد و این با توجه به گسترش حاصل در کارهای اوقاف و نیاز رسیدگی به امور از سوی شد. یک وزیر بود، تا به طور مستقیم بر آن نظارت داشته باشد. وضع تا سال 1965 این گونه بود تا اینکه بار دیگر وزارتخانه به موجب قانون شمارهی 143 درسال 1965 و به دلیل صرفهجویی در هزینه منحل شد.
زیرا اوقاف بودجهی مستقلی داشت و این هزینهی سنگینی برای دولت به بار میآورد از این رو همانند سابق تحت نظارت نخست وزیر درآمد البته توأم با تشکیل «ریاست دفتر اوقاف» به ریاست فردی که در رتبهی سرپرست وزارتخانه بود. در سال 1970 دفتر ریاست اوقاف به دفتر ریاست جمهور ملحق (وابسته) شد که این به موجب مصوبهی شورای فرماندهی انقلاب به شمارهی 321 در تاریخ 29 / 3 / 1970 صورت میگرفت،
به موجب این مصوبه رییس جمهور خود رییس عالی دیوان اوقاف و ناظر مستقیم بر اجرای قوانین و مقررات مربوط به این تشکیلات بود، که طبق آن لازم بود صدور مقررات و دستورات و رهنمودها از سوی رییس جمهور یا از سوی کسی که رییس جمهور او مأمور کرده است باشد و این طبق مادهی نخست قانون دیوان اوقاف به شمارهی 44 سال 1970 انجام میشد.
شورای عالی اوقاف پیش از این مجلس شورای اوقاف نامیده میشد و اسم جدید خود را به موجب قانون منسوخ
ادارهی اوقاف به شمارهی 107 سال 1966 پیدا کرد و پس از صدور قانون اصلاحی جدید اوقاف بعه شمارهی 64 سال 1966 به همین نام باقی ماند، این شورای عالی به موجب قانون اصلاحی شمارهی 50 سال 1969 به دو هیأت دینی و مالی تقسیم شد، سپس با قانون اصلاحی چهارم به شمارهی 167 سال 1970 به وضع اول خود بازگردانده شد.
مادهی 4 این سازمان تصریح دارد که شورای عالی متشکل است از رییس دیوان اوقاف، عضو دادگاه تمییز و دو تن از علمای بزرگ، رییس دانشکدهی امام الاعظم، دو تن از اقتصاددانان برجسته و کارشناس املاک (65)
با توجه به وجود موقوفات شیعه در عراق و به ویژه موقوفات عتبات عالیات در نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و مساجد تاریخی مانند مسجد کوفه و مسجد براثا در بغداد و قبور اولیایی همچون حضرت ابوالفضل العباس در کربلا و دیگر قبور مهم و مشهور که مادهی بیست و هفتم از سازمان عتبات مقدس شمارهی 21 سال 1969 م نیز به آنها اشاره دارد و حکومتهای آل بویه و صفویه و دیگر تاجران و ثروتمندان وقف عتبات کرده بودند که مقدار آنها نیز بسیار زیاد است،
از این رو قانون ادارهی عتبات مقدس در سال 1966 وضع گردید و اصلاحیههایی نیز بر آن وارد شد که تصریح داشت به اختصاص دادن ادارهی مخصوصی برای عتبات مقدس، و این نبود جز نتیجه درخواستهای مصرانهی جامعهی شیعه در عراق، اما بازهم مشکل اوقاف حل نشد.
به عنوان مثال در کربلا شهری که قبور مقدس امام حسین بن علی (ع) و برادرش ابوالفضل عباس و شهدای طف را در خود دارد، زمینهای موقوفهای که در ادارهی اوقاف به ثبت رسیده باشد ندارد بلکه برخی منابع اشاره دارد که موقوفات آن شهر از برخی منابع اشاره دارد که موقوفات آن شهر از برخی سراها و محلهها تجاوز نمیکند که این در مقایسه با قبور دیگر اولیا در بغداد بسیار اندک است و این معقول نیست. چنانچه در برخی منابع دقت کنیم خواهیم دید که تا دههی چهل منبع حقوق خدام ضریح در کربلا اساسا مبتنی نذورات زوار این مرقدها بود، البته پیش از آنکه دولت حقوق ناچیزی برای ایشان در نظر بگیرد، وآنگهی چنانچه همهی عایدات وقف در کربلا گردآوری شود برای ترمیم مساجد و دیگر اماکن دینی این شهر کافی نیست، همین وضع در نجف و کوفه و حله و سایر مناطقی که انبوه شیعیان در آنجا اقامت دارند نیز وجود دارد، حتی سنت تدفین اموات در قبرستانهای بزرگ شهرهای مقدس خود از منابع درآمد قابل توجه بود که این نیز در اختیار عتبات قرار نگرفت، بلکه در بودجهی انبوه و کلی اوقاف گم شد.
خاتمه
این بود سیری کوتاه در ابعاد وقف در عراق - از جنبهی تاریخی و اداری - به هر حال [این سرزمین] به جهت داشتن آثار مهم دینی، تاریخی و باستانی ثروت انبوهی دارد که اولا از رهگذر وقف خیریه و ثانیا از رهگذر وقف بر فرزندان حاصل شده است و به طور کلی اهتمام و عنایت وقف کنندگان این بوده است که وقف وسیلهای برای کمک به توسعهی برنامههای خیریه و ذخیرهای برای حفظ مراکز دینی و باستانی از تباه شدن و از بین رفتن باشد.و به علاوه نوعی تأمین اجتماعی قشرهای نیازمند همچون اولا واقف و همین طور نیازمندان و در راه ماندگان و مستضعفان جامعه باشد و با اینکه ادارهی امور اوقاف در گذشته شرایط دشوار و سختی را پشت سر نهاد و این شرایط آسیبهایی به آن رسانید که در برخی مراحل به اختلال کلی انجامید، اما باز این امید وجود دارد که این تشکیلات بشر دوستانه که منفعت عمومی دارد از خرابی و تباهی ناشی از هر سببی، مصون بماند.
از این جهت رسالت وقف بس عظیم است و وظیفه و کار آن نظارت و سرپرستی مؤسسات و بنیادهای نیکوکاری و نظام خانواده و مصون داشتن کیان آن از خطر از هم پاشیدگی است، از این رو اسلام به آن اهمیت خاصی داده است و با احکام دین خود و با واجب کردن زکات و جز آن بر ثروتمندان از یک سو و ترغیب به انجام عمل خیر و نیکوکاری و صدقه دادن به ویژه به دو قشر مستمند و مستضعف از سوی دیگر مردم را به انجام آن واداشته است
«و این رسیدگی و توجه در اعیاد و مناسبتها - و به ویژه در ماه مبارک رمضان - فزونی مییابد به نحوی که طی آنها وقف کنندگان سعی میکنند به مستمندان و افراد نادار و یتیمان و جویندگان علم رسیدگی کنند»(66)
در پایان از خداوند بلند مرتبه مسألت دارم مخلصان از بزرگان اسلام را برای سعی و کوشش در آنچه که خیر و صلاح مسلمانان و جامعهی اسلامی است و یاری و مساعدت فرماید.
پی نوشت :
1- محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، مادهی «وقف و حبس» چاپ افست، ایران.
2- سورهی توبه، آیه 11.
3- نظر سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (متوفای 1337) این است که: «وقف بخشی از صدقات است، زیرا وقتی صدقه گفته میشود مراد از آن وقف است و بلکه در اخبار بیشتر با لفظ «صدقه» از آن تعبیر شده و کمتر به لفظ «وقف» آمده گاهی نیز به مفهوم عامتر آن، از قبیل «تحبیس» و «سکنی» و «عمری» و «رقبی» اطلاق میشود و احیانا مراد از آن صدقه اصطلاحی است که تملیک آن به شخصی دیگر به قصد قربت است. گاهی نیز به هر دو قسم زکات اطلاق میگردد. همان طور که قرآن میفرماید: «انما الصدقات للفقراء» پس وقف صدقهی جاریه یعنی صدقهی مداوم و مستمری است - که در مقابل موارد دیگری که ذکر شد آمده است - و آن عبارت از نگه داشتن اصل و آزاد کردن منفعت آن است. ر. ک: سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، 185 / 2، چاپ قم، ایران، کتاب فروشی داوری.
4- میرزا محمد حسین نوری، مستدرک الوسائل، 47 / 14، تحقیق مؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، قم 1407.
5- ابن منظور، همان، مادهی «حبس، سبل».
6- ر. ک: نجم الدین بن حسن هذلی، معروف به محقق حلی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، 43 / 4، تحقیق مرحوم سید عبدالزهراء خطیب، چاپ بیروت، دارالزهراء للطباعه و النشر 1988؛ محمد بن جمال الدین بن مکی عاملی معروف به شهید اول، اللمعة الدمشقیه، 163 / 3؛ تحقیق سید محمد کلانتر، چاپ نجف، چاپخانه الآداب 1967؛ و محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، 3 / 28، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ ششم.
7- نجفی، صاحب جواهر، همان، 3 / 28.
8- شهید اول، همان، 164 - 163 / 3، همین روایت با یک اختلاف جزئی در صحیح مسلم نیز آمده است به این ترتیب «اذا مات الانسان انقطع عنه عمله الا ثلاثة من صدقة جاریه، أو علم ینتفع به أو ولد صالح یدعو له» (ر. ک: صحیح مسلم با شرح نوری، ج 6 و 11، ص 85، چاپ دارالفکر، بیروت 1972).
9- النوری، همان، 45 / 14.
10- النوری، همان، 47 / 14. روایت دیگری نیز از رسول اکرم (ص) رسیده که میفرماید: «ان شئت، حبست أصله و سبلت ثمرتها»، ر. ک: همان مأخذ و همان جزء، صفحهی 47.
11- محقق حلی میگوید: لفظ صحیح وقف «وقفت» است نه چیز دیگر، اما الفاظی مانند «حبست»، «سبلت»، «تصدقت» و «حرمت» و فقط همراه با قرینه حمل بر وقف میشوند. ر. ک: شرائع الاسلام، 44 - 43 / 3.
12- محمد سلام مدکور، موجز الوقف 6، چاپ قاهره، چاپخانهی الفجالة.، 1961، به نقل از تاریخ القانون المصری القدیم، شقیق شحاته.
13- کامل السامرایی، الوقف 4، چاپ بغداد، چاپخانهی اسعد، 1968، از کتاب القانون المصری، مسیو ریفیو.
14- السامرایی، همان، 40.
کامل السامرایی در این خصوص میگوید، کاوشها معلوم میکند یونانیان اقدامات خیریه داشتهاند. آثار ایشان نشان میدهد که زنی به نام «اریتیی» باغش را وقف شهر «اوگستین» کرد تا در آنجا مراسم و شعائر دینی برگزار شود، و نیز یکی از فرماندهان یونایی به نام «نسیاس» زمینی را وقف برگزارس شعائر دینی برای «آپولو» الههی معروف نمود (ر. ک: همان ماخذ، 40 از کتاب الارصارات، از مسیو دلابرادیل).
15- السامرایی، همان، از دائرة المعارف الکبری الفرنسیة، مادة «ارصادات».
16- دکتر جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، 425 / 6، چاپ بیروت، دارالعلم للملایین 1975.
17- مدکور، همان، 60.
استاد مدکور دربارهی این نوع وقف نزد مصریان باستان میگوید: «این نظام مصریان باستان شبیه نظام وقف خانوادگی که امروزه به آن عمل میشود، است. همین طور مانند اموال موقوفه از دست به دست شدن آن ممانعت میشده است.
18- السامرایی، همان، 5 - 4.
19- السامرایی، همان، 5.
20- محمد شفیق العانی، احکام الأوقاف، 4، چاپ بغداد، چاپخانهی الارشاد 1964.
21- همان جا.
22- الاب جرجیس داود، داود، ادیان العرب قبل الاسلام، 200، چاپ المؤسسة الجامعیه للدراسات و النشر و التوزیع، بیروت 1981.
23- دکتر جواد علی، همان، 4.
24- السامرایی، همان، 4.
25- النوری، همان، 51 / 14.
26- ابنمنظور در معرفی (اهل صفه) میگوید:
«و فی الحدیث ذکر أهل الصفة، انهم فقراء المهاجرین، و من لم یکن له منهم منزل یسکنه، فکانوا یأوون الی موضع مظلل فی مسجد المدینة یسکنونه» رجوع شود به لسان العرب، مادهی صفف. اهل صفه در حدیث این گونه یاد شدهاند، که ایشان مهاجرین نیازمند بودند و منزلی که در آن اقامت گزینند نداشتند، از این رو در گوشهای از مسجد مدینه که سایبانی داشت زندگی میکردند.
27- سورهی لیل، آیات 7 - 5، ر. ک: نوری، همان، 47 - 46 / 14.
28- صدقة بتة بتلة: صدقهای است که صدقه دهنده آن را از مال خود جدا میکند، از این رو چنین مالی از تصرف صاحبش خارج میشود. ر. ک: ابنمنظور، لسان العرب، 6 / 2.
29- نوری، همان، 52 - 51 / 14.
ینبع دژی است که در آن نخل و آب و زراعت هست، و در آنجا موقوفاتی از علی بن ابیطالب (ع) وجود دارد، که اولادش متولی آن هستند و میان راه مکه و مدینه واقع شده است. ر. ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، مادهی «ینبع» چاپ صادر، بیروت.
30- النوری، همان، 51 - 50 / 14.
31- دربارهی الحوائط السبعة (ملکهای هفت گانه) در وصیت نامهی فاطمه زهرا (س) تصریح شده است. و مقصود از آن آبادیهای هفت گانهای است که در روایت مذکور یاد شده است. گرچه اختلافهای اندکی نیز در اسامی وجود دارد. ر. ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، 241 / 15.
32- النوری، همان، 51 - 50 / 14.
33- ثمغ، با فتح و سکون و غین معجمه، محلی است متعلق به عمر بن خطاب که آن را حبس - یعنی وقف - کرده بود، ذکر آن در حدیث صحیح آمده است. ر. ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، مادهی «ثمع».
34- متقی هندی، کنز العمال، ج 16، حدیث 46150، چاپ بیروت، مؤسسه الرسالة.
35- الودیة، الفسیلة، و جمع آن ودی، نخل کوچک را گویند، ر. ک: نهجالبلاغه، شرح محمد عبده 461 و 460، پینوشت 5، چاپ بیروت، دارالاندلس.
36- نهجالبلاغه، شرح محمد عبده، 460، چاپ بیروت، دارالاندلس 1963.
37- النوری، همان 46 / 14.
38- نظر احمد جمال الدین این است که پیدایش اصطلاح وقف ذری (وقف بر اولاد) به زمان تابعین برمیگردد که با نام وقف «الذراری» یا وقف بر افراد شهرت داشته این وقف در مقابل وقف جهات با وقف خیرات است (که عمومی بوده و به اولاد اختصاص نداشته است) و هنوز به این نام معروف میباشد.
به نظر جمال الدین هیچ وقف مربوط به اولادی به صورت محض که عملا وقف خیریهای با آن همراه نباشد وجود ندارد، از این رو هر وقف از شروع تا نهایت باید صدقه باشد و گرنه باطل است. ر. ک: احمد جمال الدین، الوقف مصطلحاته و قواعده، 6، چاپ بغداد، چاپخانهی الرابطه، 1955.
39- جمال الدین، همان 6 - 5، به نقل از مقالهی شیخ محمد ابیزهره، چاپ شده در مجلهی القانون و الاقتصاد، سال 2، ص 54.
40- مسجد کوفه در زمان خلیفهی دوم عمر بن خطاب و پس از نبرد [پیروزمندانه] مسلمانان در قادسیه به سال 17 هجری به فرماندهی سعد بن ابیوقاص بنا شد. نظر برخی این است که نخستین مسجد جامعی که در ناحیهی سواد [جلگهی حاصلخیز عراق] ساخته شد مسجد مدائن بود، که سعد بن ابیوقاص و یارانش آن را بنا کردند و پس از آن گسترش داده شد و بنای آن استوار گردید، این کار به دست حذیقة بن نعمان انجام شد و به دنبال آن مسجد انبار نیز بنا گردید. عدهای نیز معتقدند نخستین مسجدی که در شهرهای اسلامی ساخته شد مسجد بصره بود که عتبة بن غزوان آن را ساخته و دومین مسجد و نیز مسجد کوفه بوده که سعد بن ابیوقاص آن را بنا کرد. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به، محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، 147 / 3، افست بیروت از چاپ لیدن؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، 272،، چاپ بیروت، دارالهلال، 1983؛ دکتر علی حسین خربوطلی، الحضارة العربیه الاسلامیه، 278، چاپ قاهره، چاپخانهی العربیة الحدیثة، 1975.
41- امام علی بن ابیطالب در نجف، و امام حسین در کربلا و امام موسی بن جعفر و همین طور امام محمد جواد بن علی الرضا در کاظمیه و امام علی الهادی بن الجواد و امام حسن بن علی عسکری در سامرا.
42- مرقدهای زیادی وجود دارد، از جملهی آنها مرقد حضرت ابوالفضل العباس بن علی بن ابیطالب در کربلا، و مسلم بن عقیل بن ابیطالب در کوفه، قیام کنندهی علوی زید بن علی بن حسین بن علی در هاشمیه نزدیک کوفه و امام ابوحنیفه النعمان و شیخ عبدالقادر گیلانی در بغداد.
43- برای آگاهی در این زمینه، مراجعه شود به دائرة المعارف العتبات المقدسه، جعفر الخلیلی، با همکاری تعدادی ار نویسندگان و دانشمندان، اجزاء مربوط به نجف و کربلا و کاظمین و سامرا، چاپ دارالتعارف، بغداد، 1966.
44- حسن الامین، الموسوعة الاسلامیة، 88 - 87 / 5، چاپ بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
45- دکتر محمد کاظم مکی، المدخل الی الحضارة الاسلامیة، 271، چاپ بیروت دارالزهراء للطباعة و النشر، 1990.
46- احمد بن محمد بن مسکویه، تجارب الامم، 225 / 1، چاپ مصر، چاپخانهی التمدن الصناعیة، 1914.
47- محمد بن علی بن طباطبا، معروف به طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، 199، چاپ قاهره، چاپخانه الرحمانیه، 1927.
48- مکی، همان، 271 به نقل از احمد یونس، تطور انظمة استثمار الارض فی العصر العباسی، 124.
49- جعفر محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، 46 - 43 / 1، چاپ افست دارالاضواء، بیروت 1986؛ سید جعفر بحر العلوم، تحفة العالم. فی شرح خطبة المعالم، 273 / 1، چاپ افست تهران، مکتبة الصادق 1401، از چاپ نجف.
منابع تاریخی مینویسند که عضد الدوله دیلمی در سال 376 ه اقدام به بنای «المشهد فی الغری» (مرقد امام علی، علیهالسلام) کرد، از این رو بنای قدیم را برداشت و اهل فن و مهندسان را فرستاد و اموال فراوانی را به این کار اختصاص داد. او دیوارهای بنا را با چوب منقوش پوشش داد و چاهها و قنوات را لایروبی کرد و موقوفات فراوانی را وقف آن نمود. ر. ک: مرحوم محمدرضا الشبیبی، مقالهی «کتاب النجف» چاپ شده در مجلهی الرابطه النجفیه، سال 2، شمارهی 125 - 124، 6؛ محمد علی جعفر التمیمی، مشهد الامام أو مدینة النجف، 201 / 1، چاپ نجف، چاپخانهی الحیدریه، 1955.
50- دکتر صالح احمد العلی، بغداد مدینة السلام، 348 - 347 / 1، چاپ بغداد، چاپخانهی المجمع العلمی العراقی.
51- آدم میتس، الحضارة الاسلامیة، 207 / 2، چاپ دارالکتاب العربی، بیروت، 1967.
52- محمد باقر خوانساری، روضات الجنات، 304 / 4، چاپ قم، چاپخانهی مهر استوارود؛ عبدالرزاق محی الدین، ادب المرتضی، 110، چاپ بغداد، چاپخانهی المعارف، 1957.
53- شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ اسلام، 9 - 6، با تحقیق و تصحیح متن توسط دکتر بشار عواد معروف، و الشیخ شعیب الارنوط و دکتر صالح مهدی عباس، چاپ بیروت، مؤسسهی الرسالة، 1988.
54- عباس الغروای میگوید: «منصب صدر الوقوف برابر منصب استاندار است» ر. ک: تاریخ العراق بین احتلالین، 205 / 1، چاپ بغداد، چاپخانهی بغداد، 1935.
55- خالد عبدالمنعم العانی، موسوعة العراق الحدیث، 1512 - 1511 / 3، چاپ بغداد وزارة الاعلام.
56- الخالد العانی، همان، 1512 / 3.
57- الغراوی، همان، 247 / 1.
58- الغراوی، همان، 34 - 29 / 4. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به استفان هیمسلی لونکریک، اربعة قرون من تاریخ العراق الحدیث، 39، ترجمة جعفر الخیاط. چاپ افست، چاپخانهی امیر، قم، ایران، چاپ چهارم 1412 ه؛ دکتر علی الوردی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، 55 - 54 / 1، چاپ افست، چاپخانهی امیر، قم، ایران.
59- برای توضیح بیشتر رجوع شود به لونکریک، همان، 41 - 30.
60- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به حسن العلوی، الشیعة و الدولة القومیة فی العراق، 500، چاپ دارالثقافة، النشر، ق، 60.
61- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به لونکریک، همان، 43؛ ساطع الحصری، البلاد العربیة و الدولة العثمانیة، 17 - 15، چاپ بیروت، 1960؛ حسن العلوی، الشیعة و الدولة القومیة، 52 - 51.
62- خالد العانی، همان، 1512 / 3.
63- آل طعمه، دکتر عبدالجواد، تاریخ کربلا و الحاثر الحسین، 176، چاپ نجف، چاپخانهی الحیدریه، 1967.
64- خالد العانی، همان 1512 / 3.
65- خالد العانی، همان، 1512 / 3.
66- دکتر سعید عاشور، المؤسسات الاجتماعیة فی الحضارة العربیة، چاپ شده در دایرة المعارف الحضارة العربیة الاسلامیة، 107 / 3، چاپ بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1987.
میراث جاویدان
* این مقاله در تاریخ 1402/4/24 بروز رسانی شده است.