بهار و اسطوره یا اسطوره‌ی بهار

در شعر مولوی این اساطیر است و افسانه نژند نیست تعمیق و تحقیقی بلند اما صورت مفرد آن کاربردی نادر دارد. درست مثل آن که واژه جدیدی را بسازند برای مفهومی جدید، واژه اسطوره را هم از کتاب لغت درآوردند و چنان به کارش بردند که اینک بعد از سی چهل سال، کلمه ای عادی و معمولی در زبان شده است
سه‌شنبه، 11 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهار و اسطوره یا اسطوره‌ی بهار
چگونه واژه اسطوره را به جای افسانه به کار برده است
 
چکیده:
در شعر مولوی این اساطیر است و افسانه نژند نیست تعمیق و تحقیقی بلند اما صورت مفرد آن کاربردی نادر دارد. درست مثل آن که واژه جدیدی را بسازند برای مفهومی جدید، واژه اسطوره را هم از کتاب لغت درآوردند و چنان به کارش بردند که اینک بعد از سی چهل سال، کلمه ای عادی و معمولی در زبان شده است و در رسانه های گروهی فارسی زبان هم و در جاهای مختلف، بارها می شود آن را شنید.
 
تعداد کلمات: 1160کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
بهار و اسطوره یا اسطوره‌ی بهار
نویسنده: کتایون مزداپور
 
هنگامی که خزان می رسد، هرگاه بحث از اسطوره به میان آید، بیگمان باید به بهار پرداخت: درگذشت شادروان استاد مهرداد بهار در آبان ۱۳۷۳ روی داد و او است پدر اسطوره در ایران. به همین مناسبت است که باید در اینجا از او سخن گفت و به شیوه او، به بچه ها و نسل جوان یادآوری کرد که اصل نخستین در پژوهش و کار، جدی داشتن اخلاق ستوده کهن است که یاد از استادان پیشین و صاحبان حق و پیشکسوتان از برترین صفات ستوده در آن نظام اخلاقی است.
 
هنگامی که پس از نخستین کلاسهای درس اساطیر، استاد مهرداد بهار به تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت، اسطوره های ایرانی با نام «افسانه های ایرانی» درس داده میشد. تا آنجا که میدانم، پیش از بهار، شادروان استاد و گاهنامه تخصصی ادبیات و فلبیقه ویژه اسطوره، سال دوم شماره کر اردیبهشت ۱۳۸۴، صص ۴۳-۴۲محمد مقدم، در دوره زبانشناسی این درس را می آموختند و تعلیم آن را بر عهده داشتند و از حدود سالهای ۱۳۴۱ - ۱۳۴۲ تدریس آن آغاز گشته بود. سپس استادی در این درس به بهار واگذار شد احتمالا در حدود سالهای ۱۳۴۵ - ۱۳۴۶.

بیشتر بخوانید : جایگاه شیر در اساطیر و فرهنگ ایران

من نمیدانم که نخستین بار چه کسی و چگونه واژه اسطوره را به جای افسانه به کار برده است، اما می دانم که «افسانه های ایرانی» آدم را به یاد قصه های صبحی مهتدی و دیگر افسانه کاران می اندازد و جا افتادن کلمه اسطوره در ظرف این چندسال در زبان فارسی را می شود بهترین گواه بر درستی کاربرد آن دانست. این واژه که کاررفت نادری در ادب فارسی دارد، بخوبی اینک رواج پیدا کرده است و درسی را هم که شادروان دکتر مقدم در دانشگاه تهران آغاز کرده بود و بهار آن را پی گرفت، اینک در فرهنگ ایرانی شناخته و مشهور است. بدین ترتیب، با معرفی بحث درباره اسطوره، یک واژه هم از اعماق انبار واژگان فارسی به درآمد و رواج گرفت. کاررفت شکل جمع این واژه که در قرآن مجید آمده است، سابق در ادب فارسی شناخته است، مثلا در شعر مولوی این اساطیر است و افسانه نژند نیست تعمیق و تحقیقی بلند اما صورت مفرد آن کاربردی نادر دارد. درست مثل آن که واژه جدیدی را بسازند برای مفهومی جدید، واژه اسطوره را هم از کتاب لغت درآوردند و چنان به کارش بردند که اینک بعد از سی چهل سال، کلمه ای عادی و معمولی در زبان شده است و در رسانه های گروهی فارسی زبان هم و در جاهای مختلف، بارها می شود آن را شنید.
 
تردیدی نباید داشت که شوق بهار و قدرت بیان و تحقیق و بینش ژرف او در شناساندن این رشته از پژوهش به جامعه ایرانی نقش مهمی داشته است و اشتیاق مردم برای فهمیدن اسطوره، که رواج خود واژه آن را گواهی میکند، گواه است بر توفیق وی در این راستا هرکس محضر درس بهار را درک کرده باشد، شهادت می دهد که کلاس او گیرایی و جذابیتی بی مانند داشت. نوارهای فیلمی که از استاد بهنگام گفتگو و بحث تهیه شده و به یادگار مانده است، همین واقعیت را نشان میدهد: بهار هنگامی که درس میداد، پر از جاذبه و تأثیر و زنده سخن می گفت و کمتر کسی بود که در درک و فهمیدن گفتار شیوا و رسای او دچار مشکل گردد و شیفته کلام دلنشین و سلیس او نشود. وی خود چندان درس دادن را دوست می داشت که درست تا آخرین لحظاتی که قدرتی در بدنش بود، اندکی پیش از آن که راهی آخرین عزیمت به بیمارستان گردد، به تدریس پرداخته بود.
 هنگامی که خزان می رسد، هرگاه بحث از اسطوره به میان آید، بیگمان باید به بهار پرداخت: درگذشت شادروان استاد مهرداد بهار در آبان ۱۳۷۳ روی داد و او است پدر اسطوره در ایران. به همین مناسبت است که باید در اینجا از او سخن گفت و به شیوه او، به بچه ها و نسل جوان یادآوری کرد که اصل نخستین در پژوهش و کار، جدی داشتن اخلاق ستوده کهن است که یاد از استادان پیشین و صاحبان حق و پیشکسوتان از برترین صفات ستوده در آن نظام اخلاقی است.
همین قدرت بیان و اشتیاق را در نوشته های بهار هم می بینیم. متأسفانه استاد توفیق آن نیافت که آنچه را که به دست آورده است، هماهنگ با قدرت استدلال درخشان و بیان علمی محکم ورسای خویش بنگارد. با وجود این، در نوشته هایی که از او برجای مانده است، روانی و سلاست و توانایی در بیان بخوبی آشکار است. بویژه مصاحبه های او زنده و جاندار و گیرا است. قدرت نویسندگی بهار هم در نثر ساده و شیوای او در مقاله های دو کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران و از اسطوره تا تاریخ نمایان است که مجموعه مقالات او هستند و هم به نوعی دیگر، در ترجمه درخشان کتاب پهلوی بندهش، که الحق نمونه پرشکوه نشر استوار و فاخر فارسی است.
 
بهار را به خاطر اصرار در حفظ شکل قدیمی و کهن زبان بهنگام ترجمه از زبان پهلوی به فارسی گاهی شماتت میکردند و برخی این روش او را نمی پسندیدند. هنوز هم بسیار اند کسانی که حتی خود از دانشجویان رشته فرهنگ و زبانهای باستانی ایران هستند و در خواندن ترجمه بهار از متون پهلوی دچار مشکل میگردند. به رغم این یادآوریها، بهار حاضر نبود از شیوه دلخواه خود در نگارش برگردانهای پهلوی به فارسی چشم بپوشد و میگفت دیگران اگر مایل باشند، آن را ساده میکنند و هر کس بخواهد و اندکی تلاش کند، آن را خواهد فهمید. روزی که شادروان هوشنگ گلشیری را در کوهنوردی دیده و از او شنیده بود که ترجمه بندهش را خوانده است و فهمیده است، آن را مژدهای تلقی می کرد. آنگاه با لحنی که آهنگ پیروزی و توفیقی بزرگ را در آن می شد شنید، به همه اعلام داشت که حق با او بوده است و زنگ شادمانی و شوق کامیابی در صدای او به گوش می رسید.
 
بیشتر همواره شوق و شادکامی بهار از همین قبیل بود. او به اسطوره و پژوهش در زبان و فرهنگ جان می داد و با آنها میزیست. درست به همین دلیل بود که پیوسته مشوق دوستان و شاگردانش بود در آموزش و کار، شاید کمتر کسی را بشود دید که به اندازه بهار در مقدمه نوشته ها و کتابها و آثار گوناگون هنری و پژوهشی در آن دوران از او یاد شده باشد و نویسندگان و هنرمندان از او و راهنمایی و معاضدت و تشویقش ) یاد و سپاسگزاری کرده باشند. او که همواره برای کار و تحقیق دیگران صرف وقت می کرد و دل می سوزانید و به زحمت و پژوهش دیگران بها میداد، پیوسته در حصار " تنگ و پررونق نوعی روابط دوستانه و گرم انسانی می زیست؛ مردم را دوست می داشت و با صمیمیتی پرجاذبه، که گاهی به هنری شگرف نزدیک می شد، می توانست با هر کس ارتباطی دوستانه و خاص برقرار کند. این شیوه شگفت، افزون بر قدرت جادویی کلامش، همواره مردم را به کار و اندیشه وا می داشت و بسا که به آفرینش هنری و علمی نیکویی می انجامید.
 
 
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)

بیشتر بخوانید :
  زمین در اساطیر ایران باستان
  جولانگاه اساطیر
  پادشاه و آسمان در اساطیر ایران

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط