گاهی فکر میکنم بالای یک درخت خیلی بلندم. جایی که آدمها آن را دور و کوچک میبینند. وقتهایی که بالای درختم، یک پچ پچ کوتاه گوشهی ذهنم قایم میشود. دلم میخواهد بالای همان درخت بمانم و شاخهها را بهم ببافم. خب این کار زیاد عاقلانه نیست. روی زمین کارهای زیادی برای انجام دادن هست. آدمهای زیادی برای دیدن هستند. جاهای زیادی برای رفتن هست. بعد آدمک لجباز درونم تق تق میزند به سرم که آهای! همینجا بشین، بالای همین درخت! و بدون رفتن همه جا را ببین. بعد من البته خیلی دلم میخواهد به آدمک لجبازم اهمیت بدهم و بگویم ای به چشم، این بالا نصفی از دنیا دستمه، اما...
همهی ما یک درخت داریم که از زمین دیگران بالاتر است. وجود چنین درختی خوب است، چون میتوان میوههای خوب و هوای پاکتر داشت. چون میتوان با یک نگاه، آدمها و زمینهای بسیاری را دید؛ اما همیشه بالای درخت بودن و کوچک دیدن آدمها خوب نیست. شاید آن آدمک دلش بخواهد همیشه روی شاخهی بلند درخت بنشیند و به کسی هم کار نداشته باشد. خب بنشیند! کسی هم به او کار نخواهد داشت؛ اما شاخه توان و تحملی دارد، یک روز میشکند. آنوقت دیگر میوه هم نمیدهد، سایهاش هم کم میشود.
درخت هرچه پربارتر باشد، سر به زیرتر است. هرچه پربارتر باشد، وقتی باد میان شاخههایش میپیچد کمتر سر و صدا به پا میکند.
گاهی فکر میکنم بالای یک درخت خیلی بلندم. جایی که آدمها آن را دور و کوچک میبینند. وقتهایی که بالای درختم به فکر آدمهای آن پایین میافتم. از آن بالا برایشان میوه جمع میکنم و خودم هم یک استراحتی میکنم، تا سرحالتر و شادابتر به پایین بیایم. آدمک لجباز درونم هم وقتی میببیند همه دوستم دارند و به همه کمک میکنم، آدمک خوب و سر به راهی میشود. درخت هم خوشحالتر است.
یادمان نرود، هر آدمی یک درخت دارد. درختهای ما همه کنار هم است که یک باغ یا جنگل را میسازند. باید مواظب درختهایمان باشیم. کنارشان بایستیم و مراقبشان باشیم. اگر دیگران هم کمکی برای درختشان از ما میخواستند و ما میتوانستیم انجام دهیم، دریغ نکنیم.
همهی ما یک درخت داریم که از زمین دیگران بالاتر است. وجود چنین درختی خوب است، چون میتوان میوههای خوب و هوای پاکتر داشت. چون میتوان با یک نگاه، آدمها و زمینهای بسیاری را دید؛ اما همیشه بالای درخت بودن و کوچک دیدن آدمها خوب نیست. شاید آن آدمک دلش بخواهد همیشه روی شاخهی بلند درخت بنشیند و به کسی هم کار نداشته باشد. خب بنشیند! کسی هم به او کار نخواهد داشت؛ اما شاخه توان و تحملی دارد، یک روز میشکند. آنوقت دیگر میوه هم نمیدهد، سایهاش هم کم میشود.
درخت هرچه پربارتر باشد، سر به زیرتر است. هرچه پربارتر باشد، وقتی باد میان شاخههایش میپیچد کمتر سر و صدا به پا میکند.
گاهی فکر میکنم بالای یک درخت خیلی بلندم. جایی که آدمها آن را دور و کوچک میبینند. وقتهایی که بالای درختم به فکر آدمهای آن پایین میافتم. از آن بالا برایشان میوه جمع میکنم و خودم هم یک استراحتی میکنم، تا سرحالتر و شادابتر به پایین بیایم. آدمک لجباز درونم هم وقتی میببیند همه دوستم دارند و به همه کمک میکنم، آدمک خوب و سر به راهی میشود. درخت هم خوشحالتر است.
یادمان نرود، هر آدمی یک درخت دارد. درختهای ما همه کنار هم است که یک باغ یا جنگل را میسازند. باید مواظب درختهایمان باشیم. کنارشان بایستیم و مراقبشان باشیم. اگر دیگران هم کمکی برای درختشان از ما میخواستند و ما میتوانستیم انجام دهیم، دریغ نکنیم.
نویسنده: سیده افروز ارزهگر