نظر نهایی کروچه، خودمختاری تاریخ
چکیده:
به کرسی نشاندن تاریخ در برابر علم، در جهت مقابل پیش می رود. تاریخ از دست اندازی های علم در امان است، نه به سبب آن که درون خود حاوی علم به عنوان یک عنصر است، بلکه به این سبب که باید قبل از آغاز علم کامل شده باشد. علم عبارت است از برش دادن و مرتب کردنی مجد مواد و مصالحی که باید در آغاز به آن داده شود و این مواد واقعیات تاریخی اند.
تعداد کلمات: 1474 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
به کرسی نشاندن تاریخ در برابر علم، در جهت مقابل پیش می رود. تاریخ از دست اندازی های علم در امان است، نه به سبب آن که درون خود حاوی علم به عنوان یک عنصر است، بلکه به این سبب که باید قبل از آغاز علم کامل شده باشد. علم عبارت است از برش دادن و مرتب کردنی مجد مواد و مصالحی که باید در آغاز به آن داده شود و این مواد واقعیات تاریخی اند.
تعداد کلمات: 1474 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
کروچه به این ترتیب خود مختاری تاریخ حق آن برای ادارهی امور خودش به طریقه ی خودش را هم علیه فلسفه و هم علیه علم بر کرسی نشانده است. بنا بر قاعده ی هگلی قرار دادن تاریخ فلسفی در بالای یک تاریخ عادی، فلسفه نمی تواند در کار تاریخ دخالت کند، زیرا تمایزی بی معنی است. تاریخ عادی پیش از این یک تاریخ فلسفی بوده است: این تاریخ فلسفه را درون خود به صورت محمولهای احکامش شامل است. تاریخ فلسفی اصطلاحی مترادف با تاریخ است. و درون کل ملموسی که شناخت تاریخی است، شناخت فلسفی جزئی از ترکیب آن است: اندیشیدن دربارهی محمول مفهوم هاست. کروچه این را به صورت تعریف فلسفه به عنوان روش شناسی تاریخ بیان میکند.
نه تنها تاریخ از شهادت بسیار دور است، بلکه با شهادت اساسا رابطه ندارد. شهادت صرفا وقایع نامه است. هر کس تا آنجا که از مراجع یا قبول اظهارات و امثال آن سخن می گوید، از وقایع نامه سخن می گوید نه از تاریخ تاریخ بر ترکیب دو چیز که فقط در آن ترکیب وجود دارند، مبتنی است: مدارک و نقد. مدرک فقط تا جایی مدرک است که فقط به عنوان مدرک از آن استفاده شود؛ یعنی، طبق اصول انتقادی تفسیر شود و اصول فقط تا جایی اصول اند که در کار تفسیر مدرک مورد استفاده قرار گیرند.
به کرسی نشاندن تاریخ در برابر علم، در جهت مقابل پیش می رود. تاریخ از دست اندازی های علم در امان است، نه به سبب آن که درون خود حاوی علم به عنوان یک عنصر است، بلکه به این سبب که باید قبل از آغاز علم کامل شده باشد. علم عبارت است از برش دادن و مرتب کردنی مجد مواد و مصالحی که باید در آغاز به آن داده شود و این مواد واقعیات تاریخی اند. وقتی که دانشمند به ما می گوید نظریه هایش بر واقعیات - مشاهدات و تجارب - مبتنی است، منظورش این است که آنها بر تاریخ متکی اند، برای این که اندیشه ی واقع با مفهوم کلی تاریخ مترادف اند. این که فلان خوکچه ی هندی به فلان طریقه تلقیح شده و بعد فلان عوارض در او بروز کرده، مطلب تاریخ است. آسیب شناس این و چند واقعهی نظیر این را میگیرد و آنها را به طریق خاص مرتب میکند. در نتیجه تاریخ باید از هرگونه دخالت علم آزاد بماند، برای این که اگر نخست واقعیات را با تلاش مستقل خود تثبیت نکند مواد و مصالح خامی که دانشمند به آنها عرضه کند، وجود نخواهد داشت.
ما در آن آثار نه فقط تبیین کامل خود مختاری تاریخ، بلکه اثبات مضاعف ضرورت آن را نیز می یابیم: ضرورت آن نسبت به فلسفه به عنوان فکر ملموس که فلسفه فقط لحظه ی روش شناختی آن است و ضرورت آن نسبت به علم به عنوان منشأ تمام واقعیات علمی»؛ عبارتی که معنایش فقط آن وقایع تاریخی است که دانشمند به صورت طبقات مرتب میکند.
بیشتر بخوانید: بررسی مکاتب تاریخ نگاری در تمدن اسلامی
اجازه بدهید کمی به تفصیل به مفهوم تاریخ از این دیدگاه نظر افکنیم. تمام تاریخ تاریخ معاصر است، نه به معنای عادی کلمه، که طبق آن تاریخ معاصر تاریخ گذشتهی نسبتا اخیر معنی میدهد، بلکه به معنای دقیق؛ یعنی، آگاهی شخص از فعالیت خویش آن طور که بالفعل آن را انجام می دهد. به این ترتیب، تاریخ عبارت است از خودشناسی ذهن زنده. زیرا اگر حتی حوادثی که مورخ مطالعه می کند در گذشته ی دور اتفاق افتاده باشند، شرط دانسته بودن آنها به طور تاریخی این است که «در ذهن مورخ ارتعاش داشته باشند»؛ یعنی، مدارک مربوط به آنها نزد او حاضر و موجود و برای او قابل فهم باشند. زیرا تاریخ محتوای کتب اسناد نیست. تاریخ در ذهن مورخ، به سان بهره و پیشه ای حاضر، فقط هنگامی که آن اسناد را نقد و تفسیر می کند حیات دارد و مورخ با کار خود حالاتی ذهنی را که در آنها تجسس میکند، برای خود باز می آفریند.
پس بن مایه ی تاریخ گذشته به عنوان گذشته نیست، بلکه گذشته ای است که برای آن شاهد تاریخی در اختیار داریم. به این معنا، بیشتر گذشته، برای این که ما مدرکی برای بازسازی آن نداریم، از بین رفته است. مثلا، ما به قوت شهادت صرف معتقدیم که در میان یونانیان باستان نقاشان بزرگی وجود داشته اند، ولی این عقیده معرفت تاریخی نیست، زیرا به سبب از میان رفتن آثار آنان، وسیله ای برای بازآفرینی تجربه ی هنری آنان در اذهان خودمان نداریم. مجسمه سازان بزرگ نیز وجود داشته اند، ولی به این صرفا اعتقاد نداریم، فقط آن را می دانیم، برای این که آثار آنان را در اختیار داریم و می توانیم آنها را به بخشی از حیات زیباشناسی فعلی خودمان بدل سازیم. تاریخ ما از مجسمه سازی یونان، تجربه ی زیباشناسیکنونی ما از این آثار است.
به کرسی نشاندن تاریخ در برابر علم، در جهت مقابل پیش می رود. تاریخ از دست اندازی های علم در امان است، نه به سبب آن که درون خود حاوی علم به عنوان یک عنصر است، بلکه به این سبب که باید قبل از آغاز علم کامل شده باشد. علم عبارت است از برش دادن و مرتب کردنی مجد مواد و مصالحی که باید در آغاز به آن داده شود و این مواد واقعیات تاریخی اند. وقتی که دانشمند به ما می گوید نظریه هایش بر واقعیات - مشاهدات و تجارب - مبتنی است، منظورش این است که آنها بر تاریخ متکی اند، برای این که اندیشه ی واقع با مفهوم کلی تاریخ مترادف اند. این که فلان خوکچه ی هندی به فلان طریقه تلقیح شده و بعد فلان عوارض در او بروز کرده، مطلب تاریخ است. آسیب شناس این و چند واقعهی نظیر این را میگیرد و آنها را به طریق خاص مرتب میکند.
این تمایز به تشخیص دو چیز بسیار متفاوت می انجامد: تاریخ و وقایع نامه. اسامی نقاشان بزرگ یونان (که به روایت به دست ما رسیده است) تاریخ نقاشی یونان را تشکیل نمی دهد، وقایع نامهی نقاشی یونان را تشکیل میدهد. پس، وقایعنامه گذشته ای است که اعتقاد به آن صرفا بر اساس روایت است، اما به طور تاریخی دانسته نیست و این اعتقاد یک عمل صرفا ارادی است: اراده به حفظ بیاناتی که ما آنها را نمی فهمیم. زیرا اگر آنها را می فهمیدیم، به تاریخ بدل می شدند. هر تاریخ زمانی به وقایع نامه تبدیل می شود که شخصی که آن را روایت می کند نتواند تجارب شخصیت های آن را احیا کند؛ مثلا، تاریخ فلسفه ای که نویسنده با خواننده ی آن افکار فلاسفه ی مورد بحث را نمی فهمند. برای آن که وقایع نامه وجود داشته باشد، نخست باید تاریخ وجود داشته باشد. زیرا وقایع نامه جسم تاریخ است که روح از آن بیرون رفته است: وقایع نامه جسد تاریخ است.
بنابراین، نه تنها تاریخ از شهادت بسیار دور است، بلکه با شهادت اساسا رابطه ندارد. شهادت صرفا وقایع نامه است. هر کس تا آنجا که از مراجع یا قبول اظهارات و امثال آن سخن می گوید، از وقایع نامه سخن می گوید نه از تاریخ تاریخ بر ترکیب دو چیز که فقط در آن ترکیب وجود دارند، مبتنی است: مدارک و نقد. مدرک فقط تا جایی مدرک است که فقط به عنوان مدرک از آن استفاده شود؛ یعنی، طبق اصول انتقادی تفسیر شود و اصول فقط تا جایی اصول اند که در کار تفسیر مدرک مورد استفاده قرار گیرند.
ولی گذشته آثاری از خود بر جا می گذارد، حتی هنگامی که هیچ کس این آثار را به عنوان ماده ی اولیه برای تاریخ خود به کار نبرد. این آثار انواع بسیار دارند و آثار خود فکر تاریخی، یعنی وقایع نامه ها، را نیز شامل می شوند. ما این آثار را حفظ می کنیم، به امید آن که در آینده آنچه اکنون نیستند (یعنی مدرک تاریخی) بشوند. این که ما اکنون چه بخشها و کدام وجوو خاص گذشته را به یاد می آوریم، به منافع و حالت کنونی مان نسبت به زندگی بستگی دارد، ولی پیوسته واقفیم که بخشها و وجوهی دیگر هم هست که ما فعلا نیازی به یاد آوردن آنها نداریم، و مادام که تشخیص می دهیم آنها نیز روزی برای ما مفید خواهند افتاد، وظیفه ی خود می دانیم سوابق آنها را از دست ندهیم و از بین نبریم. تکلیف نگاهداری بقایای گذشته در مقابل زمان، هنگامی که آنها به ماده ی اولیه برای تاریخ تبدیل می شوند، بر عهدهی پژوهندگان محض، بایگانان، و عتیقه شناسان محض است. درست همان طور که عتیقه شناس ابزارها و ظروف را در موزه اش نگاه می دارد، بی آن که به ضرورت از آنها تاریخ بسازد و همان طور که بایگان به همان طریق اسناد عمومی را حفظ میکند، پژوهندهی محض نیز، مثلا، متون فلسفه را بازسازی میکند.
این کار عالمانه اغلب خود تاریخ انگاشته می شود و لذا نوع خاصی شبه تاریخ می شود که کروچه تاریخ لغت شناسی می خواند. تاریخ، با مفهوم نادرستی که به این سان پیدا کرده است، عبارت است از قبول و حفظ شهادت؛ و نگارش تاریخ نسخه برداری، ترجمه و گردآوری است. این کار مفید است، ولی تاریخ نیست؛ نقد ندارد، تفسیر ندارد و در ذهن خود شخص تجربه را احیا نمی کند. آموزش یا پژوهش صرف است. ولی در واکنش مبالغه آمیز به ادعای آموزش به تطابق با تاریخ، ممکن است به افراط بیفتیم. این بازآفرینی تجربه، فی نفسه، احساس یا انفعال صرف است و پافشاری یکجانبه بر احساس یا انفعال نوع دیگری شبه تاریخ، تاریخ رمانتیک یا شاعرانه به وجود می آورد که مقصود حقیقی آن کشف حقیقت گذشته نیست، بلکه بیان احساسات نویسنده نسبت به آن است؛ از جمله تاریخ میهنی، تاریخ حزبی، تاریخ ملهم از اندیشه های آزادیخواهانه یا انسان گرایانه یا جامعه گرایانه و به طور کلی هر تاریخی که عملکردش بیان عشق و ستایش مورخ به موضوع خویش، با بیان کین و انزجار او نسبت به آن باشد: «مدح» یا «هجو» آن. در این راستا کروچه اشاره می کند که هرگاه مورخان در حدسیات غوطه ور می شوند یا به خود
اجازه می دهند که بر امکانات صرف تأکید کنند، در واقع، به هوس شاعرانه یا رمانتیک کردن تاریخ راه می دهند: آنها فراتر از آنچه مدارک تصدیق می کنند می روند و با مجاز دانستن خویش به باور به آنچه دوست دارند احساسات شخصی خود را بیان می کنند. تاریخ اصیل جایی برای احتمال یا امکان صرف ندارد؛ تاریخ فقط اجازهی تصدیق آن چیزی را به مورخ می دهد که مدارک پیش رویش او را ناگزیر به تصدیق آن میکنند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
پس بن مایه ی تاریخ گذشته به عنوان گذشته نیست، بلکه گذشته ای است که برای آن شاهد تاریخی در اختیار داریم. به این معنا، بیشتر گذشته، برای این که ما مدرکی برای بازسازی آن نداریم، از بین رفته است. مثلا، ما به قوت شهادت صرف معتقدیم که در میان یونانیان باستان نقاشان بزرگی وجود داشته اند، ولی این عقیده معرفت تاریخی نیست، زیرا به سبب از میان رفتن آثار آنان، وسیله ای برای بازآفرینی تجربه ی هنری آنان در اذهان خودمان نداریم. مجسمه سازان بزرگ نیز وجود داشته اند، ولی به این صرفا اعتقاد نداریم، فقط آن را می دانیم، برای این که آثار آنان را در اختیار داریم و می توانیم آنها را به بخشی از حیات زیباشناسی فعلی خودمان بدل سازیم. تاریخ ما از مجسمه سازی یونان، تجربه ی زیباشناسیکنونی ما از این آثار است.
به کرسی نشاندن تاریخ در برابر علم، در جهت مقابل پیش می رود. تاریخ از دست اندازی های علم در امان است، نه به سبب آن که درون خود حاوی علم به عنوان یک عنصر است، بلکه به این سبب که باید قبل از آغاز علم کامل شده باشد. علم عبارت است از برش دادن و مرتب کردنی مجد مواد و مصالحی که باید در آغاز به آن داده شود و این مواد واقعیات تاریخی اند. وقتی که دانشمند به ما می گوید نظریه هایش بر واقعیات - مشاهدات و تجارب - مبتنی است، منظورش این است که آنها بر تاریخ متکی اند، برای این که اندیشه ی واقع با مفهوم کلی تاریخ مترادف اند. این که فلان خوکچه ی هندی به فلان طریقه تلقیح شده و بعد فلان عوارض در او بروز کرده، مطلب تاریخ است. آسیب شناس این و چند واقعهی نظیر این را میگیرد و آنها را به طریق خاص مرتب میکند.
این تمایز به تشخیص دو چیز بسیار متفاوت می انجامد: تاریخ و وقایع نامه. اسامی نقاشان بزرگ یونان (که به روایت به دست ما رسیده است) تاریخ نقاشی یونان را تشکیل نمی دهد، وقایع نامهی نقاشی یونان را تشکیل میدهد. پس، وقایعنامه گذشته ای است که اعتقاد به آن صرفا بر اساس روایت است، اما به طور تاریخی دانسته نیست و این اعتقاد یک عمل صرفا ارادی است: اراده به حفظ بیاناتی که ما آنها را نمی فهمیم. زیرا اگر آنها را می فهمیدیم، به تاریخ بدل می شدند. هر تاریخ زمانی به وقایع نامه تبدیل می شود که شخصی که آن را روایت می کند نتواند تجارب شخصیت های آن را احیا کند؛ مثلا، تاریخ فلسفه ای که نویسنده با خواننده ی آن افکار فلاسفه ی مورد بحث را نمی فهمند. برای آن که وقایع نامه وجود داشته باشد، نخست باید تاریخ وجود داشته باشد. زیرا وقایع نامه جسم تاریخ است که روح از آن بیرون رفته است: وقایع نامه جسد تاریخ است.
بنابراین، نه تنها تاریخ از شهادت بسیار دور است، بلکه با شهادت اساسا رابطه ندارد. شهادت صرفا وقایع نامه است. هر کس تا آنجا که از مراجع یا قبول اظهارات و امثال آن سخن می گوید، از وقایع نامه سخن می گوید نه از تاریخ تاریخ بر ترکیب دو چیز که فقط در آن ترکیب وجود دارند، مبتنی است: مدارک و نقد. مدرک فقط تا جایی مدرک است که فقط به عنوان مدرک از آن استفاده شود؛ یعنی، طبق اصول انتقادی تفسیر شود و اصول فقط تا جایی اصول اند که در کار تفسیر مدرک مورد استفاده قرار گیرند.
ولی گذشته آثاری از خود بر جا می گذارد، حتی هنگامی که هیچ کس این آثار را به عنوان ماده ی اولیه برای تاریخ خود به کار نبرد. این آثار انواع بسیار دارند و آثار خود فکر تاریخی، یعنی وقایع نامه ها، را نیز شامل می شوند. ما این آثار را حفظ می کنیم، به امید آن که در آینده آنچه اکنون نیستند (یعنی مدرک تاریخی) بشوند. این که ما اکنون چه بخشها و کدام وجوو خاص گذشته را به یاد می آوریم، به منافع و حالت کنونی مان نسبت به زندگی بستگی دارد، ولی پیوسته واقفیم که بخشها و وجوهی دیگر هم هست که ما فعلا نیازی به یاد آوردن آنها نداریم، و مادام که تشخیص می دهیم آنها نیز روزی برای ما مفید خواهند افتاد، وظیفه ی خود می دانیم سوابق آنها را از دست ندهیم و از بین نبریم. تکلیف نگاهداری بقایای گذشته در مقابل زمان، هنگامی که آنها به ماده ی اولیه برای تاریخ تبدیل می شوند، بر عهدهی پژوهندگان محض، بایگانان، و عتیقه شناسان محض است. درست همان طور که عتیقه شناس ابزارها و ظروف را در موزه اش نگاه می دارد، بی آن که به ضرورت از آنها تاریخ بسازد و همان طور که بایگان به همان طریق اسناد عمومی را حفظ میکند، پژوهندهی محض نیز، مثلا، متون فلسفه را بازسازی میکند.
این کار عالمانه اغلب خود تاریخ انگاشته می شود و لذا نوع خاصی شبه تاریخ می شود که کروچه تاریخ لغت شناسی می خواند. تاریخ، با مفهوم نادرستی که به این سان پیدا کرده است، عبارت است از قبول و حفظ شهادت؛ و نگارش تاریخ نسخه برداری، ترجمه و گردآوری است. این کار مفید است، ولی تاریخ نیست؛ نقد ندارد، تفسیر ندارد و در ذهن خود شخص تجربه را احیا نمی کند. آموزش یا پژوهش صرف است. ولی در واکنش مبالغه آمیز به ادعای آموزش به تطابق با تاریخ، ممکن است به افراط بیفتیم. این بازآفرینی تجربه، فی نفسه، احساس یا انفعال صرف است و پافشاری یکجانبه بر احساس یا انفعال نوع دیگری شبه تاریخ، تاریخ رمانتیک یا شاعرانه به وجود می آورد که مقصود حقیقی آن کشف حقیقت گذشته نیست، بلکه بیان احساسات نویسنده نسبت به آن است؛ از جمله تاریخ میهنی، تاریخ حزبی، تاریخ ملهم از اندیشه های آزادیخواهانه یا انسان گرایانه یا جامعه گرایانه و به طور کلی هر تاریخی که عملکردش بیان عشق و ستایش مورخ به موضوع خویش، با بیان کین و انزجار او نسبت به آن باشد: «مدح» یا «هجو» آن. در این راستا کروچه اشاره می کند که هرگاه مورخان در حدسیات غوطه ور می شوند یا به خود
اجازه می دهند که بر امکانات صرف تأکید کنند، در واقع، به هوس شاعرانه یا رمانتیک کردن تاریخ راه می دهند: آنها فراتر از آنچه مدارک تصدیق می کنند می روند و با مجاز دانستن خویش به باور به آنچه دوست دارند احساسات شخصی خود را بیان می کنند. تاریخ اصیل جایی برای احتمال یا امکان صرف ندارد؛ تاریخ فقط اجازهی تصدیق آن چیزی را به مورخ می دهد که مدارک پیش رویش او را ناگزیر به تصدیق آن میکنند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
ساختارهای تاریخ قرون وسطی
فلسفه ی تاریخ کانت
مکتب تاریخ نگاری ایران