دلم هوای عباس(ع) روکرده

اومدگفت: «خیلی دلم گرفته. روضه می خونی؟ شاید دیگه فرصت نباشه!» گفتم: «برو شب عملیاته، خیلی کار دارم.» رفت و با دوستش برگشت. اصرار که فقط چند دقیقه! سه‌تایی نشستیم. گفتم: «چه روضه‌ای؟»
دوشنبه، 15 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
دلم هوای عباس(ع) روکرده
اومدگفت: «خیلی دلم گرفته. روضه می خونی؟ شاید دیگه فرصت نباشه!»

گفتم: «برو شب عملیاته، خیلی کار دارم.»

رفت و با دوستش برگشت. اصرار که فقط چند دقیقه! سه‌تایی نشستیم. گفتم: «چه روضه‌ای؟»

گفت: «دلم هوای عباس(ع) رو کرده.»

منم شروع کردم: «ای اهل حرم میرعلمدار نیامد، علمدار نیامد...سقای حرم سید و سالار نیامد، علمدار نیامد...»

کلی وقت با همین دو بیت گریه کردند. رهاشون کردم به حال خودشون.

عملیات با رمز یاابالفضل‌العباس شروع شد. بی‌سیم زدم وضعیتشو بپرسم گفتند: «چند لحظه قبل شهید شد با دست بریده...»

نویسنده: لیلا فرخ نیاد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما