حكمِ نماز و روزه مسافر در عصر جديد (2)
و الثانية: ان القصتين او المعنيين اذا اشتركا فى جملة او نحوها، فهما راجعان الى مرجع واحد و هذان سرّان تحتها اسرار و اللّه الهادى.)21
بدان، اگر روايات امامان (علیهم السلام) را خوب بررسى كنى، در مى يابى كه در جاهاى بسيار، از عام قرآن، حكمى را استفاده كرده اند و از عام، با مخصّص آن، حكمى ديگر را. در مَثَلْ از عام، مستحب بودن را فهميده اند ـ كه بيش تر چنين است ـ و از خاص، واجب بودن را، همين طور، از عام مكروه بودن را و از خاص، حرام بودن و بر همين قياس ادامه بده.
اين يكى از كليدهاى تفسير در اخبار نقل شده از ائمه (علیهم السلام) است. مدار بسيارى از احاديث بر همين استوار است. بنابراين، شما مى توانيد از اين جا، دو قانون در معارف قرآنى به دست آوريد:
اول: هر جمله، به تنهايى و همان جمله با قيدى از قيدها، هريك، بيانگر يكى از حقايق ثابت، يا يكى از احكام ثابت است. در مَثَلْ، در آيه شريفه: (بگو خدا [كتاب هدايتى موسى را فرستاده] آن گاه، بگذار در ژرفاى [باطل] به بازى [سرگرم] شوند.) چهار معنى احتمال دارد:
1. قل اللّه بگو: خدا [كتاب موسى را فرو فرستاده]
2. قل اللّه، ثم ذرهم. بگو: خدا كتاب را فرو فرستاده است. پس از آن، آنان را به خود واگذار.
3. قل اللّه، ثم ذرهم فى خوضهم. بگو: خدا كتاب را فرو فرستاده و پس از آن، آنان را در ژرفاى باطل خويش واگذار.
4. قل اللّه، ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون. بگو: خدا كتاب را فرو فرستاده و پس از آن، آنان را واگذار تا در ژرفاى باطل خويش به بازى سرگرم شوند.
بسان اين قانون را در هر جا كه توانستى، به كار بگير و استفاده كن.
دوم: دو قصه، يا دو معنى، وقتى در جمله اى، يا فرازى مشترك بودند، بى گمان و به طور حتم، آنها به يك مرجع باز مى گردند.
اينها دو رازند و رازهاى بسيارى را در خود نهفته دارند.
آيه مورد بحث، مى توانداز جمله مصداقهاى قانون اول، كه علاّمه طباطبايى طرح كرده، باشد. زيرا فراز (و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة) مطلبى را مى رساند و اين فراز و با فراز (ان خفتم ان يفتنكم الذين كفروا) معنى و مطلب ديگرى را مى رسانند و هر دو مى توانند حكايت گر مراد شارع باشند.
اگر آن گونه كه علاّمه طباطبايى، عام را بيان گر حكم استحبابى و عام و خاص را بيان گر حكم وجوبى دانسته و در مسأله توجه به قبله، آن را پياده كرده، بپذيريم، در اين جا نيز مى توان گفت كه آيه در صدد تشريع اصل نماز قصر براى مسافر، يا در صدد تشريع مستحب بودن آن است. با اين حال، واجب بودن كوتاه گزاردن نماز خوف را نيز مى رساند و به ديگر سخن، تأكيد بر كوتاه گزاردن نماز خوف بيش تر است. و اين مطلب، به روشنى در پاره اى از روايات آمده است:
1. (عن زرارة، عن ابى جعفر (علیه السّلام) قال قلت له: صلاة الخوف و صلاة السفر تقصران، جميعاً؟ قال: نعم و صلاة الخوف احق ان تقصّر من صلاة السفر لان فيها خوفاً.)22
زراره مى گويد به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: آيا نمازخوف و نماز مسافر، هردو، كوتاه گزارده مى شوند: فرمود: بله و نماز خوف از نماز مسافر سزاوارتر است كه كوتاه گزارده شود؛ زيرا در آن ترس است.
اين حديث، با سند صحيح، در من لا يحضره الفقيه و تهذيب الاحكام، آمده است.
2. (عن حريز عن ابى عبداللّه (علیه السّلام) فى قول اللّه عزوجل: (و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة…)
فقال هذا تقصيرتان و هو ان يردّ الرجل الركعتين الى ركعة)23
حريز از امام صادق (علیه السّلام) درباره فرموده خداوند: (و اذا ضربتم فى الارض…) نقل كرده كه حضرت فرمود: اين كوتاه گزاردن دومى است و آن اين است كه انسان، دو ركعت را به يك ركعت برگرداند.
سند حديث صحيح است و حديثى نزديك به همين مضمون، كلينى در كافى و شيخ طوسى در تهذيب نقل كرده اند كه حضرت به جاى (هذا تقصيرتان…) فرموده است: (فى الركعتين تنقص منهما واحدة)
در دو ركعت، يك از آنها كم مى شود.
در تفسير عياشى از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده كه فرمود: (فرض اللّه على المقيم، اربع ركعات و فرض على المسافر ركعتين تمام و فرض على الخائف ركعة وهو قول اللّه عزّ وجل: (لا جناح عليكم ان تقصروا…) يقول من الركعتين فتصير ركعة)24
خداوند، بر مقيم چهار ركعت و برمسافر، دو ركعت و بر ترسان، يك ركعت، واجب كرده است.
اين فرموده خداوند است: (لا جناح عليكم ان تقصروا…) مى گويد از دو ركعت، مى شود يك ركعت.
صاحب وسائل احتمال داده كه روايتهاى برگشت دو ركعت به يك ركعت، تقيه اى است. ولى، به هر حال، در اين مطلب جاى هيچ گمانى نيست كه نماز خوف، بيش از نماز مسافر، سزاوار است كه ناتمام گزارده شود. حال اين سزاوارى، به اين است كه بر ناتمام گزادن نماز خوف، بيش تر تأكيد شده، يا ناتمام گزاردن در نماز خوف بيش تر است، يا به اين است كه از شمار ركعتهاى نماز مسافر كاسته مى شود و نماز خوف از محتوا، تا آن جا كه آن را مى شود با اشاره نيز انجام داد.
با توجه به آنچه گذشت، پاسخ دو پرسش، از سه پرسش مطرح شده، روشن شده و به خوبى نمايانده شد كه آيه شريفه، در صدد بيان هم حكم نماز مسافر و هم نماز خوف است.
هم چنين (ان تقصروا) هم مى تواند قصر در چگونگى وهم قصر درمقداررا بيان كند.
به ديگر سخن، (تقصروا) نسبت به نماز مسافر، بسنده كردن به دو ركعت است، به جاى چهار ركعت و در نمازخوف، به معناى مطلق كوتاه كردن است، چه كوتاه كردن از ركعتها و چه كم كردن از چگونگيها و يا شرايط.
اين از باب به كار بردن لفظ در دو معنى نيست و بر فرض هم كه باشد، اين چنين كاربردى رواست، مانند (صلوة) در آيه شريفه: (يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون و لا جنباً الاّ عابرى سبيل حتى تغتسلوا.)25
اى كسانى كه به اسلام گرويده ايد، در حالت مستى، گرد نماز نگرديد، تا آن كه بدانيد چه مى گوييد. هم چنين در حالت ناپاكى (جُنب) به محل نماز نرويد، مگر آن كه شست و شو (غسل) كنيد، ليكن، راه رفتن و گذشتن ازمسجد در آن حال، منعى ندارد.
كه به دو معناى نماز و مكان نماز، به كار رفته است و در فراز نخست (حتى تعلموا ماتقولون) قرينه است كه (صلوة) به معناى نماز است و در فراز دوم: (الاّ عابرى سبيل) قرينه است كه (صلوة) به معناى مكان نماز است. در آيه نماز قصر، (ان تقصروا) مى تواند بافراز اول، به معناى كوتاه گزاردن نماز چهار ركعتى به دو ركعت باشد و با فراز دوم، به معناى مطلق كوتاه گزاردن.
دنباله آيه 101 سوره نساء: (واذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة.)
از بحثهاى ديگرى كه در اين جا و در ذيل آيه جاى طرح دارد اين كه: در آيه شريفه آمده: (گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه گزاريد.) در حالى كه امامان (علیهم السّلام) و به پيروى از ايشان، شيعيان، كوتاه گزاردن نماز را بر مسافر، واجب مى دانند و حتى روايات بسيارى داريم كه اگر كسى از روى عمد، نماز را در سفر تمام گزارد، بايد دوباره آن را ناتمام به جا مى آورد و اگر وقت گذشته باشد، در خارج وقت، قضا كند.
سازگار سازى بين جمله (فليس عليكم جناح) با واجب بودنِ ناتمام گزاردن نماز در سفر، از دشواريهاى كار فقيه است. از اين روى زراره و محمد بن مسلم، اين مشكل را با امام صادق (علیه السّلام) در ميان مى گذارند و امام پاسخ مى دهد:
(ما تقول فى الصلاة فى السفر كيف هى وكم هى؟
فقال انّ اللّه عزّوجلّ يقول: (واذا ضربتم فى الارض، فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلاة) فصار التقصير فى السفر واجباً كوجوب التمام فى الحضر.
قال: قلنا له: قال الله عزّوجلّ: (وليس عليكم جناح) ولم يقل: افعلوا، كيف اوجب ذلك؟ فقال: اليس قد قال اللّه عزّوجلّ فى الصفا والمروة: فمن حجّ البيت اواعتمر فلاجناح عليه ان يطّوّف بهما.) الا ترون انّ الطواف بهما واجب مفروض. لانّ اللّه عزّوجلّ ذكره فى كتابه وصنعه نبيّه وكذلك التقصير فى السفر شىء صنعه النبى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ذكره اللّه تعالى ذكره فى كتابه.
قالا: قلنا له: فمن صلّى فى السفر اربعاً ايعيد ام لا؟
قال: ان كان قد قرءت عليه آية التقصير وفسّرت له فصلّى اربعاً اعاد. وان لم يكن قرءت عليه ولم يعلمها، فلااعادة عليه والصلوات كلها فى السفر الفريضة ركعتان، كل الصلاة، الا المغرب، فانها ثلاث ليس فيها تقصير، تركها رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فى السفر والحضر، ثلاث ركعات.
قد سافر رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الى ذى خُشَب وهى مسيرة يوم من المدينة، يكون اليها بريدان اربعة و عشرون ميلا فقصّر وافطر، فصارت سنّة.
وقد سمّى رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قوماً صاموا حين افطر: (العصاة)
قال، عليه السلام: فهم العصاة الى يوم القيامة وانا لنعرف ابنائهم وابناء ابنائهم الى يومنا هذا.)26
چه مى فرماييد درباره نماز در سفر، چگونه است و چقدر است؟
فرمود خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: (چون درزمين سفر كرديد، گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه گزاريد.)
بنابراين، كوتاه گزاردن نماز در سفر، واجب شد، بسان واجب بودن تمام گزاردن نماز در حضر.
گفتيم: خداوند، تنها فرموده: بر شما گناهى نيست و نفرموده: بايد كوتاه گزاريد، چگونه كوتاه گزاردن در سفر را، بسان تمام گزاردن در حضر واجب كرده است؟
فرمود: مگر خداوند درباره صفا و مروه نفرموده است: (هركس حج، يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه بين آن دو، سعى كند) مگر توجه نداريد كه سعى بين صفا و مروه، واجب است؛ زيرا خداوند در كتابش فرمود و پيامبرش گزارده است.
هم چنين، كوتاه گزاردنِ نماز در سفر، چيزى كه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سفر انجام داده و خداوند در كتابش ذكر فرموده است. گفتيم: كسى كه در سفر چهار ركعت نماز گزارده باشد، بايد دوباره بگزارد، يا خير؟
فرمود: اگر آيه تقصير بر او خوانده شده و تفسير گرديده، با اين حال، چهار ركعت گزارده، بايد دوباره بگزارد و اگر بر او خوانده نشده و آن را نمى داند، بر عهده او نيست، دوباره گزاردن. و نمازها، همه، در سفر، همان [مقدار] فريضه اند؛ هرنماز دو ركعت، مگر نماز مغرب كه سه ركعت است كه در آن تقصير نيست. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را در سفر و حضر سه ركعتى گزارده است.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ذى خشب، كه در فاصله يك روز راه از مدينه، دو بريد ـ 24 ميل ـ است، سفر كرد و نماز خود را كوتاه گزارد و روزه خويش را گشود و همين، سنت شد.
و پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گروهى را كه روزه گرفتند، در هنگامى كه او روزه گشود، گناهكاران ناميد.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: آنان تا روز قيامت، گناهكارانند و ما پسران ايشان و پسران پسران ايشان را تا امروز مى شناسيم.
سند روايت، صحيح است، زيرا شيخ صدوق در مشيخه من لايحضره الفقيه نوشته است: (هر آنچه در كتاب از زراره بن اعين، نقل شده، از پدرم، از عبداللّه بن جعفر حميرى، از محمد بن عيسى بن عبيد و حسن بن ظريف و على بن اسماعيل بن عيسى، همگى، از حمادبن عيسى، از حريز بن عبداللّه، از زراره بن اعين، روايت كرده ام.)27
چند مطلب از اين حديث به دست مى آيد:
2. زرارة بن أعين و محمد بن مسلم مى انگاشته اند جمله (فليس عليكم جناح) يك اجازه وترخيص است بر مسافر كه نماز خويش را ناتمام گزارد. زيرا بر اين گمان بوده اند كه اگر واجب مى بود، مى بايست خداوند با واژه امر مى فرمود. كه امام، در برابر پندار تلاش مى ورزد در دو مرحله، ثابت كند كه بر مسافر واجب است نماز خويش را كوتاه گزارد.
مرحله نخست: در اين مرحله امام، با آوردن مثالى قرآنى: (فلاجناح عليه ان يطوّف بهما) يادآور مى شود: همان گونه كه از اين فراز از آيه شريفه، واجب بودن سعى بين صفا و مروه فهميده مى شود و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست، از جمله (فليس عليكم جناح) آيه قصر نيز، فهميده مى شود: بر مسافر واجب است كه نماز خويش را ناتمام گزارد. امام با اين تمسك جويى و استدلال، به آن دو مى فهماند كه چنين نيست كه هر جا واژه (لاجناح) يا (ليس جناح) بود، حكم ترخيص باشد، بايد قرينه هاى حاليه، مقاميه، زمينه ها و شرايط نزول حكم، ذهنيت مردم و… را نيز در نظر گرفت.
مرحله دوم: در تفسير آيه هاى قرآن، نبايد تنها به واژگان بسنده كرد؛ بلكه بايد سنت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان شرح دهنده و بيان گر قرآن، در كانون توجه قرارداد.
سعى صفا و مروه را پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنان انجام دادند و آيه (لاجناح عليه) نازل شد و هيچ كس در واجب بودن آن شك نكرد. در اين جا هم، آيه، فرو فرستاده شد و پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز انجام داد. بنابراين در واجب بودن نماز قصر هم نبايد شك داشت.
3. زرارة بن أعين و محمد بن مسلم، براى يقين پيدا كردن به مسأله، پرسش خويش را از زاويه ديگرى مطرح مى كنند و آن اين كه اگر مسافر نماز خويش را چهار ركعتى گزارد، چه حكمى دارد؟
امام در اين مرحله بين عالم به حكم و جاهل به آن، فرق گذاشته و دوباره گزاردن نماز را بسته به اين دانسته كه از حكم قصر آگاهى داشته باشد.
4. از پاسخ امام به دست مى آيد كه خوانده شدن آيه قصر بر مكلف، به تنهايى كافى نيست، بلكه بايد براى او تفسيرنيز شده باشد.
5. امام، پس از اين كه ثابت مى كند واجب بودن نماز قصر را، در پاسخ پرسشهاى ديگر آنان، چگونگى كوتاه گزاردن، مقدارى كه از نماز كوتاه مى شود و… پرداخته است.
فرموده است: همه نمازها در سفر، به همان مقدار فريضه، يعنى دو ركعت است، به جز نماز مغرب كه رسول خدا در سفر و حضر، آن را سه ركعتى به جا آورده است.
چند يادآورى
بنابراين واژه (الفريضه) وصف، و يا خبر براى (الصلوات) است؛ يعنى نمازها در سفر، همان فريضه است و (ركعتان) عطف بيان آن است و نشان مى دهد كه فريضه دو ركعت بوده است. آن گاه، به يك استثناء اشاره مى كند و آن نماز مغرب است. مغرب از ابتداء، دو ركعت بود، وقتى پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ظهر، عصر و عشاء دو ركعت افزود، به آن يك ركعت افزود. حال پس از كوتاه شدن نمازهاى چهار ركعتى در سفر، از نماز مغرب، چيزى كاسته نمى شود.
2. تا اين جا به پرسشهاى زراره و محمد بن مسلم، پاسخ داده شد. از ظاهر عبارت من لايحضره الفقيه، بر مى آيد حديث دنباله اى دارد و آن هم بيان گرِ روش و سنّت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است كه در ذى خُشب، كه به فاصله يك روز از مدينه راه بود، نماز را ناتمام گزارد.
گروهى در اين سفر، روزه خود را با پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگشودند كه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنان را گناهكار خواند.
نكته مهم: پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) كسانى كه در سفر ذى خُشب، به پيروى از وى، روزه خود را نگشودند، گناهكار ناميد؛ ولى از روايات به دست نمى آيد كه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنان كه در سفر نماز را تمام مى گزاردند، چنين سخنى، يا سخنانى همانند آن، فرموده باشد.
خداوند درباره نماز در سفر مى فرمايد:
(فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة)
گناهى بر شما نيست كه [در سفر] نماز را كوتاه گزاريد.
درباره روزه مى فرمايد:
(فمن كان منكم مريضاً، او على سفر فعدة من ايّام اُخر.)30
پس از شما هر كس كه بيمار، يا در سفرى باشد، به شمار آن در روزهاى ديگر، روزه بگيرد.
از ديگر سوى، ترخيص روزه در سفر و حكم بر حرام بودن آن، همراه با حكم واجب بودن آن، نازل شده است، تا نشان دهد، روزه، از اصل و اساس، بر مكلف مسافر، قرار داده نشده است. ولى نمازها، در ابتدا، دو ركعتى بودند و سپس بر آنها افزوده شد و پس از مدتى، حكم قصر نازل شد.
بنابراين، مصلحت تمام گزاردن نماز در سفر وجود دارد، گرچه ناسازگار با روش و نيت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد، ولى روزه گرفتن در سفر، مصلحت ندارد.
دنباله آيه نماز قصر: (ان خفتم ان يفتنكم الذين كفروا انّ الكافرين كانوا لكم عدواً مبيناً.)
نخستين پرسشى كه پس دقت در اين فراز از آيه به ذهن مى آيد، اين است كه چرا اداة شرط در آيه: (اذا) و (ان) جداى از يكديگر بيان شده اند و در بين آنها جواب شرط آمده كه برابر نظم منطقى مى بايست، ابتدا جمله هاى شرطى بيان شوند، آن گاه جزا بيايد؛ بدين گونه:
(واذا ضربتم فى الارض وخفتم ان يفتنكم الذين كفروا فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة)
پاسخ: اگر اين گونه نازل مى شد، تنها نماز خوف در سفر را در بر مى گرفت، نه نماز مسافر را به تنهايى و نه نماز خوف به تنهايى را. در حالى كه آيه، در صدد بيان حكم هر سه نماز است.
دومين پرسش: اگر هر دو حرف شرط: (إذا) بود، يا هر دو حرف شرط (ان) بود، چگونه معنى مى شد و با آنچه كه هست، چه فرقى داشت؟
پاسخ: در جاى خود گفته شده است: از كلام فصيح، (اذا) براى امرى كه واقع شدن آن حتمى است، به كار مى رود و (ان) براى امرى كه معلوم نيست رخ بدهد، يا نه، به كار مى رود. در مثل گفته مى شود:
(اذا طلعت الشمس، فالنهار موجود) و درست نيست گفته شود: (ان طلعت الشمس…) از آن جا كه هميشه (ضرب فى الارض) وجود دارد و در آن نماز ناتمام گزارده مى شود، خداوند (اذا) را به كار برده و چون ترس، ممكن است وجود داشته و ممكن است وجود نداشته باشد. خداوند حرف (ان) را به كار برده است.
پرسش سوم: آيا (فليس عليكم جناح) جواب (اذا) است و جواب (ان خفتم) محذوف است، يا (فليس عليكم جناح) جواب هر دو شرط است.
پاسخ: ابن هشام درمغنى اللبيب، مى نويسد: در جايى دو شرط و يك جزا نقل شده، جزا را براى شرط نخست مى داند و جزا شرط دوم را به قرينه جزاى شرط نخست، محذوف مى داند:
(ذكروا انه اذا اعترض شرط على اخر نحو: (اِنْ اكلتِ اِنْ شربتِ، فانتِ طالق.) فانّ الجواب المذكور للسابق منهما وجواب الثانى محذوف. مدلول عليه بالشرط الاول و جوابه، كما قالوا فى جواب المتأخر عن القسم والشرط… وهذا كله حسن)31
بيان كرده اند: اگر شرطى بر شرط ديگر عارض شود، مثل اين كه مردى به همسر خود بگويد:
(اگر خوردى، اگر آشاميدى، طلاق داده شده اى) در اين صورت جواب ذكر شده، از آن شرط پيشين است و جواب شرط دوم محذوف است كه شرط و جوابِ اول، به آن دلالت مى كنند. همان گونه كه در باب اجتماع قَسَم و شرط، همين را گفته اند… و همه اينها نيكوست.
به طريق اولى، در بحث ما، كه شرط و جزاء، به طور كامل ذكر شده اند و سپس جمله شرطى ديگر آمده، جواب شرط، از آن شرط اولى است و دومى جزاى ديگرى مى طلبد. پس آيه، بر دو شرط و دو جزا، دلالت مى كند. اين نكته ها نشانه آن است كه سخن كسانى كه آيه را تنها بيان گر حكم نماز خوف دانسته اند، سخن تحقيقى نيست و به دقايق آيه توجه نشده است. اگر چه فهم دقيق آيات، ويژه (من خوطب به) حضرت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، ولى اين نبايد سبب شود كه ما در آيات قرآن، كم دقت كنيم.
مسافر كيست؟
بنابراين، (ضربتم فى الارض)، يا (سافرتم) معناى عرفى خود را دارند و آيه شريفه قرآن، حكم نماز مسافر را بر همان كسى كه عرف او را مسافر مى داند، بار مى سازد.
نه زمانهاى پيشين و نه اكنون و در عصر ما، كسى را كه خط سير يكى ـ دو ساعته را بپيمايد و پس از آن، به منزل خود برگردد، مسافر نمى گويند.
دستِ كم، عرف از واژه مسافر اين را مى فهمد كه شخص از شهر و ديار رخ بربسته و جدا گرديده، و به اصطلاح، بيابانى شده و پس از پيمودن يك روز راه، شب را به استراحت پرداخته است. از اين روى، اگر ما باشيم و آيه شريفه، هيچ گاه به آنان كه با مركبهاى جديد، آهنگ پيمودنِ هشت فرسنگ راه را دارد، مسافر نمى گوييم؛ مگر اين كه دليل خاصى داشته باشيم.
در اين جا اين پرسش پيش مى آيد پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وائمه (علیهم السلام) از مسافر يا (ضرب فى الارض)معناى ويژه اى را اراده كرده و يا همان فهم عرفى را در نظر داشته اند.
بر فرض، مراد آنان معناى ويژه اى بوده، آيا آن معنى مى تواند به طور كامل ناسازگار با آنچه عرف مى گويد و از آيه مى فهمد، باشد، يا تنها مى توانند موضوع را كمى بگسترانند و يا از دامنه آن بكاهند.
پرسش نخست فقهى است و پرسش دوم كلامى.
در پاسخ به پرسش نخست مى توان گفت كه پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه (علیهم السلام) معناى مسافر را گسترانده و از كسى كه چندين روز راه مى پيمايد، به كسى كه يك روز راه بپيمايد، گسترانده اند.
نشانه هاى زيادى وجود دارد كه سفرها چندين روز به درازا مى كشيده است؛ از جمله آياتى كه درباره نوشتن وصيت در سفر، گرفتن شاهد در سفر، گرفتن رهن در سفرو…وجود دارد كه همگى دلالت دارند كه به دراز كشيده شدن سفرو چندين روز، يا چندين هفته و ماه، دور بودن شخص از ديار و خانمان، زن و فرزند و خويشان؛ به گونه اى كه ممكن بود قرض، وصيت و … فراموش شود:
1. يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه…و ان كنتم على سفر و لم تجدوا كاتباً فرهان مقبوضة)32
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هر گاه با يكديگر داد و ستد كنيد و وام دهيد براى مدت معين، پس آن را بنويسيد… اگر در سفر باشيد و نويسنده نيابيد، گروگان بستانيد.
2. (يا ايها الذين آمنوا شهادة بينكم اذا حضر احدكم الموت حين الوصية اثنان ذوا عدل منكم او آخران من غير كم ان كنتم ضربتم فى الارض فاصابتكم مصيبة الموت)33
اى گروندگان، هر گاه يكى از شما را مرگ رسد، در هنگام وصيّت، گواهى ميان خودتان، لازم است آن هم دو گواه استوار از هم دينان شما، يا دو نفر از غير هم دين، در صورتى كه در حال سفر باشيد و مرگ به شما رسد.
3. (لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف.)34
براى الفت دادن قريش، الفت آنان هنگام كوچ زمستان و تابستان.
اين سوره شريفه، اشاره به دو سفر تابستانى و زمستانى قريش به سوى يمن و شام دارد كه هر يك، چندين ماه به درازا مى كشيد.
4. كوتاه ترين سفرهايى كه در قرآن از آنها ياد شده، سفرهاى قوم سبأ است:
(و جعلنا بينهم و بين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهرة و قدّرنا فيها السَّير سيروا فيها ليالى و ايّاماً آمنين.)
ما ميان آنان و ميان شهرهاى با بركت، آباديهاى آشكار قرار داديم و رفتن و آمدن ميان آن شهرها با فاصله سازوار، معين كرديم، و [گفتيم] شبها و روزها در آن ديه ها سير كنيد و ايمن باشيد.
تا اين كه ناسپاسى كردند و براى اين كه بينوايان و بى زاد و توشه ها نتوانند با آنان سفر كنند، گفتند:
(…ربنا باعدبين اسفارنا و ظلموا انفسهم فجعلنا هم احاديث و مزَّقنا هم كل ممزَّق انّ فى ذلك لآيات لكلّ صبّار شكور.)35
پروردگارا! سفرهاى ما را دور تر كن! و بر خويشتن ستم كردند. ما ايشان را در داستانها سَمَر كرديم [تا از ايشان به عبرت باز گويند] و ايشان را گسستيم تمام گسستنى و در آن كار نشانهاى روشنى براى هر شكيباى سپاس دارى است.
از آيه شريفه روشن مى شود كه بين آغاز و فرجام سفر قوم سبأ زياد بوده، ليالى و ايام طول مى كشيده و آنچه اين سفر را آسان مى كرده آباديها و ديه هاى خوش آب و هواى بين راه بوده كه فاصله آنها از هم نصف روز بوده است. خلاصه اين كه در قرآن، سفر به كم تر از يك روز، اطلاق نشده و عرف آن زمان از واژه سفر، غايب بودن چندين روز را از خانه و كاشانه مى فهميده است.
اندازه سفر
كه همه اينها به يك حقيقت اشاره دارند و آن، سفرى كه دست كم، يك روز به درازا بكشد. سپس، در زمانهاى بعد، امامان (علیهم السلام) يك روز راه را براى مردم، تفسير كردند كه مراد، يك روز راه نيست، بلكه نيمى از روز را برود و نيمى ديگر را برگردد، به گونه اى كه يك روز، در حال سفر باشد، بسنده است. 38
در اين سخن، به سيره پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمسك جستند كه در ذباب، نماز را كوتاه گزارد و ذباب تا مدينه، نصف روز، راه بوده است. 39
سپسها، اختلاف شد كه آيا رفت و برگشت، بايد در يك روز انجام بگيرد، كه گفته شود در حقيقت سفر يك روز فرد را در بر گرفته و يا مى توان نيمى از روز را رفت و در جايى، يك، يا دو شب ماند و سپس برگشت؟
به ديگر سخن، در اصل مدت پيمودن خط سير، اختلافى نبوده، بلكه تنها اختلاف در فعلى و تقديرى بودن آن بوده است.
در تمامى اين حالتها، دو بريد، هشت فرسنگ و بيست و چهار ميل، برابر بوده با يك روز راه، از اين روى، براى آسان كردن كار، كم كم خط سيرها و راه هايى كه مسافران مى پيمودند، يا بنا بود بپيمايند، بر اساس بريد، فرسنگ و ميل روشن مى شد. برابر پاره اى از روايات، هشت فرسنگ، بيش ترين خط سيرى بود كه كاروانها مى توانستند بپيمايند، تا اين كه با پيشرفت دانش بشرى و اختراع ماشين، امروزه، اين خط سير در كم تر از يك ساعت براى همگان، در خور پيمودن است. حال سخن در اين است كه به پيماينده اين خط سير، با اين سرعت، مسافر گفته مى شود، يا خير؟
روشن است كه عرف به چنين كسانى كه خط سيرها را با چنين سرعتى مى پيمايند، مسافر نمى گويد و وقتى عرف چنين كسانى را مسافر نداند، آيه شريفه قرآن، كه بيان گر حكم نماز مسافر است و روايات هم، آنان را در بر نمى گيرند. روايات هشت فرسنگ و مانند آن، مربوط به زمانى است كه اين معيارها با يكديگر يكسان بودند و يا ناسانى بسيار كمى داشتند، نه اكنون كه عرف پيماينده هشت فرسنگ را مسافر نمى داند.
به ديگر سخن، امروزه، پيمايندگان هشت فرسنگ راه، تخصصاً از حكم مسافر خارج هستند و در اين مطلب، هيچ شك و شبهه اى نيست. تنها سخن در اين است كه آيا شرع مى تواند به گونه توسعه در موضوع، به ما بگويد كه پيمايندگان هشت فرسنگ نيز، از روى تعبّد مسافر به شمار مى روند، يا خير؟
اگر ثابت شد اين گونه تعبد امكان دارد، بايد ببينيم چنين تعبّدى واقع شده است، يا خير؟
با يك مثال، بحث را پى مى گيريم: پاره اى از آيات قرآن، ما را از پيروى كردن از گمانها، باز مى دارد و به پيروى از علم، بر مى انگيزانند:
(و لا تقف ما ليس لك به علم)40
و پى هر گمانى كه ندانى، به نادانى مرو
يا:
(ان الظن لا يغنى من الحق شيئا)41
هيچ گاه پندار و گمان، به جاى سخنى راست و استوار، به كار نايد.
از ديگر سوى، امامان (علیهم السلام) ما را به پيروى از كسانى فرمان مى دهند كه علم آور نيست، مانند موردى كه شخصى از امام رضا (علیه السّلام) پرسيد:
(من هر گاه نتوانم شما را ملاقات كنم، معالم دين خود را از چه كسى فرا بگيرم؟
حضرت فرمود: از يونس بن عبدالرحمان)42
در اين جا، آرا و ديدگاه هاى گوناگونى وجود دارد، از جمله اين كه: امام با اين بيان و تأييد، مى خواسته بفرمايد: گفته او، گرچه علم آور نيست ولى شما با آن معامله علم كن و آن را به منزله علم بدان. البته روشن است كه امام با سخن هر كسى، معامله علم نمى كند، بلكه بايد انسان عادل، عالم، شيعه، خوش فهم و… باشد و سخن گمان قوى ايجاد كند، تا شارع گمان به دست آمده از سخن او را به منزله علم بداند.
به ديگر سخن، ما وظيفه داريم از علم پيروى كنيم، ولى وقتى علم وجود ندارد، ناگزيريم كه ازغير علم پيروى كنيم. البته غير علمى كه بيش ترين همانندى به علم را داشته باشد. وقتى حقيقت ممكن نشد، نوبت به نزديك ترين مجازها مى رسد.
نتيجه اين كه اگرمواردى رسول اكرم، يا امامان (علیهم السلام) بخواهند از حقيقت لفظى درگذرند و معناى مجازى آن را قصد كنند، مجازى را پيدا مى كنند كه بيش ترين همانندى را با حقيقت داشته باشد.
حال در بحث ما، مسافر به كسى گفته مى شود كه از شهر و ديار خود دور شود و يكى ـ دو شب به خانه اش بر نگردد كه در گذشته اگر كسى قصد پيمودن هشت فرسنگ راه مى كرد، اين چنين بود و از خانه و ديار خود دور مى افتاد و يكى دو شب، نمى توانست به خانه برگردد و سفر در آن معنى حقيقت داشت. اكنون كه پيمودن هشت فرسنگ، به آسانى امكان پذير است، سفر در اين معنى حقيقت ندارد و در حقيقت، مسافر بر شخصى كه هشت فرسنگ را با مركبهاى كنونى مى پيمايد، صدق نمى كند.
حال سخن در اين است كه آيا شارع مى تواند چنين شخصى را وادار سازد كه پاى بند به حكم مسافر باشد؟ مسأله بسيار دشوار است. زيرا همانندى بين كسى كه قصد دارد هشت فرسنگ، يا بيش تر برود و پس از يكى دو ساعت در خانه خود باشد، با مسافر كه چندين روز و شب بايد به دور از خانه به سر برد، بسيار دشوار است و در صورت ثابت شدن همانندى. اين كه متعبد باشد، بسيار دور است و در بحث روايات، ثابت خواهيم كرد كه ائمه (علیهم السلام) كسى را به هشت فرسنگ راه متعبد نساخته اند. بلكه مصداق يك روز راه باز شناسانده اند.
روايات
فقال: … و قد سافر رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الى ذى خُشب و هى مسيرة يوم من المدينة يكون اليها بريدان ـ اربعة و عشرون ميلا ـ فقصّر و افطر فصارت سُنّة)43
زراره و محمد بن مسلم گفتند: به امام باقر (علیه السّلام) گفتيم: درباره نماز در سفر چه مى گوييد؛ چگونه و چقدر است؟ امام گفت: … رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ذى خُشب مسافرت كرد و آن يك روز راه از مدينه فاصله دارد؛ داراى دو بريد ـ بيست و چهار ميل ـ پس نماز را كوتاه گزارد و روزه خويش را گشود، سپس سنت گرديد.
بررسى سند حديث:
به هر حال، آقاى خوئى سند شيخ صدوق به محمد بن مسلم را ضعيف مى داند. 45
دلالت:
در اين حديث، نزاع بين حنفيه، شافعيه و شيعه را به سود شيعه پايان داده است، بحثى نيست، سخن در اين است كه چرا امام باقر (علیه السّلام) سه معيار را باز شناساند كه نخستين آنها، فاصله يك روز راه است. چرا از اول نفرمود: (و قد سافر رسول اللّه الى ذى خُشب و هى اربعة و عشرون ميلاً.)
به نظر مى رسد، معيار اصلى، پيمودن يك روز راه است كه دو بريد و بيست و چهار ميل، مصداقهاى آن در زمانهاى گذشته بوده است. اين معيارها، تا حدود صد سال كاربرد داشته و كاروانسراها نيز تا فراگير شدن ماشين و در دسترس همگان قرار گرفتن، استراحتگاه، محل اتراق، جاى براى تجديد قوا، عوض كردن اسبهاى تيزتك پيك بوده است.
2. (محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عن النضر، عن عاصم بن حميد، عن ابى بصير قال قلت لابى عبداللّه (علیه السّلام) فى كم يقصر الرجل؟
قال: فى بياض يوم، او بريدين)47
ابى بصير مى گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم در چه مقدار، كوچ كننده، نماز را كوتاه مى گزارد؟
فرمود: در روشنايى روز، يا دو بريد.
سند روايت، صحيح و دلالت آن، روشن است.
يادآورى: در هر دو روايت، نخست، (بياض يوم)، يا (مسيرة يوم) آمده و سپس (بريدين) به عنوان عطف بيان به بياض يوم، عطف گرفته شده، تا ابهام آن را بزدايد.
گويا، مراد از (بياض يوم) از طلوع، تا غروب خورشيد نيست؛ زيرا پيش از طلوع خورشيد، هوا روشن است، همان گونه كه پس از غروب خورشيد نيز، بنابراين، مراد، از اذان صبح تا اذان مغرب است. فقيهان، از روايات، همين را فهميده اند. 48
3. (محمد بن الحسن، عن على بن الحسن بن فضال، عن محمد بن عبداللّه و هارون بن مسلم، جميعاً، عن محمد بن ابى عمير، عن عبدالرحمن بن الحجاج عن ابى عبداللّه (علیه السّلام) قال: سألته عن التقصير فى الصلوة. فقلت له: ان لى ضيعة قريبة من الكوفة و هى بمنزلة القاد سية من الكوفة. فربما عرضت لى الحاجة [حاجة] انتفع بها او يضّر فى القعود عنها فى رمضان، فاكره الخروج اليها لانّى لا ادرى اصوم او افطر.
فقال لى: فاخرج و اتم الصلوة و صم فانى قد رايت القادسية.
فقلت له: كم ادنى ما يقصر فيه الصلوة؟
قال: جرت السُنة ببيساض يوم.
فقلت له: انّ بياض يوم يختلف، فيسير الرجل خمسة عشر فرسخاً فى يوم و يسير اربعة فراسخ و خمسة فراسخ فى يوم
قال: فقال: انه ليس الى ذلك ينظر. أما رأيت سيرهذه الاثقال بين مكه و المدينة ثم اومأ بيده اربعة و عشرين ميلاً تكون ثمانية فراسخ.)49
از امام صادق (علیه السّلام) درباره نماز قصر پرسيدم.
به آن حضرت گفتم: كشتزارى در نزديك كوفه دارم، به همان فاصله قادسيه از كوفه.
چه بسا در ماه رمضان كارى پيش مى آيد كه از انجام آن بهره مى برم، يا ترك آن برايم زيان آور است، ولى به خاطر ماه رمضان، خوش ندارم به آن جا بروم، چون نمى دانم روزه بگيرم، يا روزه بگشايم.
امام فرمود: برو و نماز را تمام بگزار و روزه را بگير؛ زيرا من قادسيه را ديده ام.
به امام گفتم: كم ترين مسافتى كه نماز در آن كوتاه گزارده مى شود، چقدر است؟
فرمود: سنت، بر روشنايى روز جارى شده است.
گفتم: مقدار سير در روشنايى روز گوناگون است. فردى در روز پانزده فرسنگ مى پيمايد و ديگرى چهار و يا پنج فرسنگ.
فرمود: به آن نظر نمى شود. آيا اين كاروانهايى كه بين مكه و مدينه در حركت هستند، نمى بينى؟
سپس با دستش اشاره كرد بيست و چهار ميل كه هشت فرسنگ است.
ادامه دارد ....
پى نوشت ها:
21. الميزان، علاّمه طباطبائى، ج260/1.
22. وسائل الشيعه، ج478/5، ح1؛ تهذيب الاحكام، ج302/3، ح921، در نسخه تهذيب: ليس فيه خوف.
23. وسائل الشيعه، ج478/5، ح2.
24. همان، ح4. در تفسير عياشى، آيه قرآن: (لاجناح عليكم…) ثبت شده كه درست نيست.
25. سوره نساء، آيه 42.
26. من لايحضره الفقيه، ج434/1، 435.
27. همان، ج425/4.
28. همان، ج201/1، ح605.
29. وسائل الشيعه، ج31/3، ح2.
30. سوره بقره، آيه 184.
31. مغنى اللبيب، ابن هشام679/، دارالفكر.
32. سوره بقره، آيه 382، 383.
33. سوره مائده، آيه 106.
34. سوره قريش، آيه 1، 2.
35. سوره سبأ، آيه 18، 19.
36. وسائل الشيعه، ج4/5.
37. همان490/.
38. همان494/.
39. همان498/.
40. سوره اسراء، آيه 36.
41. سوره نجم، آيه 28.
42. معجم رجال الحديث، ج200/20.
43. من لايحضره الفقيه، ج434/1، 435، ح1265.
44. كاووشى نو در فقه، شماره 138/13، 139.
45. مستند العروة الوثقى، ج51/8.
46. البدر الزاهر فى صلاة الجمعة والمسافر98/.
47. وسائل الشيعه، ج492/5.
48. جواهر الكلام، ج194/14؛ مدارك الاحكام، ج430/4؛ الحدائق الناضرة، ج303/11.
49. وسائل الشيعه، ج521/5، ح4، صدر آن و ذيل آن493/، ح15.
/خ