فهم عمیق فلسفه‌های جدید و معاصر غربی

فردید و فلسفه‌ی غرب

در میان آثار پراکنده به جای مانده از فردید فهم تفسیرهایی بسیار اصیل و ناب از متفکران غربی دیده میشود که می توان گفت تا روزگار ما نظایر آنها در میان آثار روشنفکران و اساتید فلسفه و دیگر علوم انسانی در ایران اگر نگوییم اصلا به چشم نمی خورد.
پنجشنبه، 29 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فردید و فلسفه‌ی غرب
ایرانیان در فهم خویش از متافیزیک جدید غرب، به فردید بسیار مدیونند. البته بسیاری بوده و هستند که به ترجمه آثار فلسفی غرب پرداخته و می پردازند، اما فردید بود که علاوه بر فهم عمیق و جدی سنت متافیزیک غربی به طور کلی و دریافت های تازه ای از فلسفه یونان باستان و آرای متفکرانی چون سقراط، افلاطون، ارسطو و فیلسوفان قرون وسطی، مواجهة متأملانه با فیلسوفان دوره جدید و معاصر غرب، همچون دکارت، کانت، هگل، نیچه، برگسون، سارتر و هایدگر را برای ما ممکن ساخت و در همان حال به ما قدرت اندیشیدن و مواجهه نقادانه با متافیزیک جدید غربی را بخشید، امری که تا به امروز در هیچ یک از روشنفکران و اساتید ایرانی فلسفه دیده نشده است.فردید در مواجهه با نیچه نیز فهم تفسیرهای عمیق و بسیار شایسته ای از تفکر وی به دست میدهد: «اما در تفکر نیچه، این شوریده سر، حوالت تاریخی غرب در وجودش به تزلزل افتاده است». «به هر حال، نیچه نیست انگار بود، اما نیست انگاری او و کفر او غیر از نیست انگاری و کفر مارکس و دیگران است. کفر او بیشتر تراژیک است نه دراماتیک.» در میان آثار پراکنده به جای مانده از فردید فهم تفسیرهایی بسیار اصیل و ناب از متفکران غربی دیده میشود که می توان گفت تا روزگار ما نظایر آنها در میان آثار روشنفکران و اساتید فلسفه و دیگر علوم انسانی در ایران اگر نگوییم اصلا به چشم نمی خورد، لااقل بسیار کم دیده میشود همه تلقی های ما «فهم تفسیره است و مرادم از تعبیر «فهم تفسیر بیان این حقیقت است که هیچ فهمی بدون تفسیر نیست و هیچ تفسیری بدون فهم نیست. مرادم از «فهم»، «کشف و پرده برداری» از هستی پدیدار / متن و اوصاف آن است و مرادم از «تفسیر»، «جعل» یا «نحوه صورت بندی آزادانه ای» است که سوبژه بر اساس انتخابها، ارزشها، کنشها، موقعیت ها و موضع گیری های خاص خود از اوصاف پدیدارها یا معانی متن به دست می دهد. به بیان ساده تر، تعبیر «فهم تفسیر» حکایت از این امر دارد که هر فهمی ساختاری تفسیری دارد و هر تفسیری حکایتگر وصفی / معنایی از اوصاف معانی بیشمار پدیدار / متن است). برای مثال، وی فلسفه دکارتی را اصالت بخشیدن به همان عقل مشترک میداند، و تفکر فیلسوف علمی چون پوپر را دفاع از همین عقل مشترک دکارتی برمی شمارد، عقلی که در آن هیچ گونه معنویت یا، به تعبیر خود فردید، فکر و ذکری وجود ندارد.(1) از نظر فردید، حتی دکارت نیز از علم بی واسطه و حضوری صحبت کند. [اما] علم حضوری جدید وحدت انسان و نفس اماره اش است»(2)
 
فردید در مواجهه با نیچه نیز فهم تفسیرهای عمیق و بسیار شایسته ای از تفکر وی به دست میدهد: «اما در تفکر نیچه، این شوریده سر، حوالت تاریخی غرب در وجودش به تزلزل افتاده است». «به هر حال، نیچه نیست انگار بود، اما نیست انگاری او و کفر او غیر از نیست انگاری و کفر مارکس و دیگران است. کفر او بیشتر تراژیک است نه دراماتیک.»
 
در اینجا، به هیچ وجه سخن بر سر درستی یا نادرستی و پذیرش یا عدم پذیرش این فهم تفسیرها، که البته در جای خود بسیار نیز حائز اهمیت است، نیست. سخن در این است که حتی اگر کسی با تفسیرهای فردید از متفکران و فیلسوفان غربی موافق نباشد، باید به این حقیقت اذعان داشته باشد که او، برخلاف بسیاری از روشنفکران و اساتید دانشگاهی ما، صرفا به ترجمه و واگویی آرای فیلسوفان غربی نمی پردازد، بلکه با ادبیات خاص خودش در مورد آنان صاحب نظرانه اظهار نظر می کند. کافی است خواننده با زبان خاص فردید آشنایی داشته باشد تا در میان همین آثار پراکنده و به ظاهر نامنسجم وی، تفسیرها و بصیرت هایی بسیار بنیادین درباره سنت متافیزیک غربی به طور عام و فیلسوفان و متفکران جدید و معاصر غربی به طور خاص بیابد. برای مثال، وی با ادبیات خاص خود درباره نیچه می گوید:
زمان نیچه پریروزی نیست، ولی زمان دیروز و امروز در او به تزلزل افتاده است. .. او سخنها دارد در دروغ و فلسفه بافی و فلسفه درایی تا چه رسد به علوم انسانی بافی و علوم انسانی درایی مردم. [اما] آشفته بازار امروزی در او نیست». البته نیچه هنوز نتوانسته است از دو جهت فیزیک و متافیزیک تا آن جا که به یونانیت میرود از هر دو بگذرد». «آن سوی خیر و شر نیچه یعنی آن سوی خیر و شر همه تاریخ متافیزیک غربی نه این که مراد نیچه دعوت به امر نسبی و هواپرستی و ولنگاری باشد».

فردید، برخلاف مواجهة انفعالی بسیاری از روشنفکران و اساتید دانشگاه، در رویاروی اش با متفکران غربی، همواره نقدهایی بسیار دقیق و مختص به خود از آنها به دست می دهد. به عنوان نمونه، درباره فنومنولوژی (پدیدارشناسی هوسرل می گوید: «فنومنولوژی هوسرل و دیگران از تابعان أو تجدید همان فلسفه قرون وسطی است با این اضافه که این فلسفه خودبنیادانه است.» فردید هنگامی که از زمان برگسونی سخن می گوید، اظهار می دارد: «زمان امروز زمان فلکی است. زمان برگسون همان زمان فلکی یونان است که خودبنیاد گشته است.» فردید درباره کی یرکگور معتقد است که حتی نزد متفکر دینی ای چون او نیز مسئله ساحت قدس مطرح نیست، چرا که علی رغم اینکه وی دارای گرایش های نیرومند دینی است، از آنجا که ساحت قدس با دوره و فلسفه جدید یکسره فروبسته می شود، برای او نیز ساحت قدس نمی توانسته به معنای حقیقی اش مطرح بوده باشد.

فراموش نکنیم که فردید در روزگاری به طرح مواضعش نسبت به فیلسوفان جدید و معاصر غربی می پرداخت که، برخلاف زمان حاضر، هنوز خیل انبوه منابع ترجمه شده به زبان فارسی وجود نداشت. با این وصف، حتی در روزگار کنونی نیز بصیرتهای فلسفی و مواضع نظری وی نسبت به فیلسوفان جدید و معاصر غربی یگانه و تأمل برانگیز است.
 
پی‌نوشت:
1- سید احمد فردید، آرا و عقاید سید احمد فردید (مفردات فردیدی)، ص ۲۴۵.
2- سید احمد فردید، آرا و عقاید سید احمد فردید (مفردات فردیدی)، ، ص ۱۳۰.
 
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.