نقد و حمله به اثبات گرایی
چکیده:
نهضت جدید فکر فرانسوی، بر خلاف فکر آلمانی، آگاهانه و آشکار به سمت تاریخ جهت گیری نشده بود، ولی بررسی دقیق مشخصات اصلی آن نشان می دهد که مفهوم کلی تاریخ یکی از مفاهیم برجسته ی آن بوده است.
تعداد کلمات: 1030 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نهضت جدید فکر فرانسوی، بر خلاف فکر آلمانی، آگاهانه و آشکار به سمت تاریخ جهت گیری نشده بود، ولی بررسی دقیق مشخصات اصلی آن نشان می دهد که مفهوم کلی تاریخ یکی از مفاهیم برجسته ی آن بوده است.
تعداد کلمات: 1030 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
فرانسه، موطن اثبات گرایی، کشوری نیز باشد که اثبات گرایی در آن سرسختانه و درخشان تر از هر جای دیگر نقد شده است و حمله به اثبات گرایی که فکر فرانسوی بیشترین توانایی های خود را در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم صرف آن کرده است، مانند بسیاری از نهضتهای انقلابی و انتقادی، در واقع فقط دلیل دیگری بر استمرار با ثبات ذهن فرانسوی است. تأکید جوهر روشنگری (که در قرن هجدهم به دژ پا برجای دین حمله کرد) بر نفس عقل آدمی و اختیار آدمی، در مقابل جز میت و خرافات به معنی اخص آن بود. اثبات گرایی علم طبیعی را به نظام جز میت و خرافات جدیدی تبدیل کرد و بیداری مجدد فلسفه ی فرانسه برای حمله به این دژ جدید یک بار دیگر نگارش شعار قدیمی رسوایی را بزدایید را بر بیرقهای آن میسر میکرد.
این نهضت جدید فکر فرانسوی، بر خلاف فکر آلمانی، آگاهانه و آشکار به سمت تاریخ جهت گیری نشده بود، ولی بررسی دقیق مشخصات اصلی آن نشان می دهد که مفهوم کلی تاریخ یکی از مفاهیم برجسته ی آن بوده است. اگر ما مفهوم کلی تاریخ را با اندیشه ی حیات یا فرایندهای روحی یکی بدانیم، نزدیکی پیوند بدیهی می شود، زیرا واضح است که اندیشه ی فرایند روحی اندیشه ی راهنمای فلسفه ی نوین فرانسه است. از جهتی، که ممکن است متناقض هم به نظر برسد، این نهضت فکر فرانسوی محکم تر از نهضت آلمانی موازی آن مسئله ی تاریخ را در قبضه دارد، زیرا نهضت آلمانی، با این که فراوان دربارهی تاریخ سخن می گوید، همیشه در باره ی آن بر حسب معرفت شناسی فکر می کند: توجه واقعی آن به فرایندهای درونی ذهنی مورخ است و با تعصب عامش بر ضد متافیزیک (تعصبی که بخشی نوکانتی و بخشی اثبات۔ گرایانه است ) از جستار در ماهیت موضوع خود روند تاریخی شانه خالی میکند و نتیجه این می شود که برداشتش از آن فرایند به سان منظره ای صرف برای ذهن مورخ است و به این ترتیب آن را به فرایندی طبیعی بدل میکند. ولی ذهن فرانسوی، که در سنت فکری خود جدا متافیزیکی است، بر چنگ زدن به خصوصیت خود روند معنوی متمرکز می شود؛ با این نتیجه که بدون آن که ابدأ لفظ تاریخ را ذکر کند، در راه حل مسئله ی فلسفهی تاریخ بسیار پیش رفته است.
بیشتر بخوانید: تاریخ نگاری سومریان
کاری که من در این جا خواهم کرد، این است که نکاتی چند از این نهضت بینظیر غنی و متنوع را بر گیرم و نشان دهم که بر سر آل اصلی ما چه تأثیری می گذارند. دو درونمایه در سراسر بافت آن دائما تکرار می شوند: یکی منفی، نقد علم طبیعی؛ دیگری مثبت، به نمایش گذاردن مفهوم حیات یا فرایند روحانی. اینها جنبه های منفی و مثبت یک ایدهی واحدند. علم طبیعی، که اثبات گرایی آن را به مرتبه ی متافیزیک ارتقا داده، واقعیت را همانند نظامی از روندهایی که توسط قانون علیت بر همه جا حاکم است در می کند. هر چیز آن چیزی است که هست، زیرا چیز دیگری آن را تعیین کرده است. حیات معنوی عالمی است که واقعیت آن همانا آزادی آن یا خودپویی آن است؛ عالم بی قانون و آشفته ای نیست، بلکه عالمی است که قوانین آن را آزادانه همان روحی وضع می کند که آزادانه از آنها اطاعت می کند. اگر چنین عالمی اصلا وجود داشته باشد، متافیزیک اثبات گرایی باید کذب باشد. لذا باید نشان داده شود که این متافیزیک نادرست است؛ باید در زمین خودش به آن حمله و آنجا ابطال شود. به بیان دیگر، باید نشان داده شود که روش های علم طبیعی هر قدر هم که در قلمرو خودشان موجه باشند، این قلمرو به طورکلی چیزی کم تر از واقعیت است؛ واقعیتی محدود که وجودش به آزادی یا خودپویی وابسته است که اثبات گرایی منکر آن است.
فرانسه، موطن اثبات گرایی، کشوری نیز باشد که اثبات گرایی در آن سرسختانه و درخشان تر از هر جای دیگر نقد شده است و حمله به اثبات گرایی که فکر فرانسوی بیشترین توانایی های خود را در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم صرف آن کرده است، مانند بسیاری از نهضتهای انقلابی و انتقادی، در واقع فقط دلیل دیگری بر استمرار با ثبات ذهن فرانسوی است. تأکید جوهر روشنگری (که در قرن هجدهم به دژ پا برجای دین حمله کرد) بر نفس عقل آدمی و اختیار آدمی، در مقابل جز میت و خرافات به معنی اخص آن بود. اثبات گرایی علم طبیعی را به نظام جز میت و خرافات جدیدی تبدیل کرد و بیداری مجدد فلسفه ی فرانسه برای حمله به این دژ جدید یک بار دیگر نگارش شعار قدیمی رسوایی را بزدایید را بر بیرقهای آن میسر میکرد.
روشن در دهه ی شصت قرن نوزدهم، نخستین گام را به سوی چنین بحثی برداشت؛ او استدلال می کرد که مفهوم واقعیت به عنوان امری مکانیکی، یا تحت سلطهی علیت فاعلی، به سان یک نظریه ی متافیزیکی نمی تواند معتبر باشد، زیرا به هیچ وجه نمی تواند کلی را که این علل درون آن عمل می کنند شرح دهد. برای آن که این کل وجود داشته باشد و خود را حفظ کند، باید در آن نه فقط یک اصل علیت فاعلی، برای اتصال جزء به جزء، بلکه یک اصل غایت شناسی یا علیت غایی، که اجزا را به صورت یک کل سازمان می دهد، وجود داشته باشد. این مفهوم لایبنیتس است از یک ترکیب علل فاعلی و غایی، توأم با یک نظریه ی دیگر، باز هم اخذ شده از لایبنیتس، مبنی بر این که معرفت ما از اصل غایت شناختی از آگاهی ما از آن به عنوان اصل فعال اذهان خودمان حاصل شده است. به این ترتیب، معرفت ما از خودمان به عنوان روح، به عنوان حیاتی خود آفرین و خودسازمان دهنده، قادرمان می سازد تا به حیات مشابهی در طبیعت پی ببریم و ( اگر چه اثبات گرایی از دیدن این امر عاجز است) وجود روابط علی میان اجزای طبیعت فقط به سبب آن است که طبیعت از نظر غایت شناختی پیکر زنده ای است. در اینجا می بینیم که سعی می شود واقعیت روح با حل خود طبیعت در روح تثبیت شود؛ ولی ما قبلا از تحلیل مان از اندیشه ی متأخر آلمان، دانستیم که چنین راه حلی، با انکار این که هیچ چیز طبیعی اصیلی وجود داشته باشد، نه فقط نمی تواند حق علم طبیعی را ادا کند، بلکه مفهوم روح را با مطابقت دادن آن با چیزی که قرار است در طبیعت یافت شود به خطر می اندازد. خطر این است که حالتی ثالث، نه طبیعت صرف و نه روح اصیل، میل دارد جای هر دو را بگیرد. این حالت ثالث حیات است که نه زندگی معنوی است و نه فرایند ذهن، بلکه به سان حیات زیست شناختی یا فیزیولوژیکی، مفهوم بنیادی در کار برگسون است.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
فرانسه، موطن اثبات گرایی، کشوری نیز باشد که اثبات گرایی در آن سرسختانه و درخشان تر از هر جای دیگر نقد شده است و حمله به اثبات گرایی که فکر فرانسوی بیشترین توانایی های خود را در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم صرف آن کرده است، مانند بسیاری از نهضتهای انقلابی و انتقادی، در واقع فقط دلیل دیگری بر استمرار با ثبات ذهن فرانسوی است. تأکید جوهر روشنگری (که در قرن هجدهم به دژ پا برجای دین حمله کرد) بر نفس عقل آدمی و اختیار آدمی، در مقابل جز میت و خرافات به معنی اخص آن بود. اثبات گرایی علم طبیعی را به نظام جز میت و خرافات جدیدی تبدیل کرد و بیداری مجدد فلسفه ی فرانسه برای حمله به این دژ جدید یک بار دیگر نگارش شعار قدیمی رسوایی را بزدایید را بر بیرقهای آن میسر میکرد.
روشن در دهه ی شصت قرن نوزدهم، نخستین گام را به سوی چنین بحثی برداشت؛ او استدلال می کرد که مفهوم واقعیت به عنوان امری مکانیکی، یا تحت سلطهی علیت فاعلی، به سان یک نظریه ی متافیزیکی نمی تواند معتبر باشد، زیرا به هیچ وجه نمی تواند کلی را که این علل درون آن عمل می کنند شرح دهد. برای آن که این کل وجود داشته باشد و خود را حفظ کند، باید در آن نه فقط یک اصل علیت فاعلی، برای اتصال جزء به جزء، بلکه یک اصل غایت شناسی یا علیت غایی، که اجزا را به صورت یک کل سازمان می دهد، وجود داشته باشد. این مفهوم لایبنیتس است از یک ترکیب علل فاعلی و غایی، توأم با یک نظریه ی دیگر، باز هم اخذ شده از لایبنیتس، مبنی بر این که معرفت ما از اصل غایت شناختی از آگاهی ما از آن به عنوان اصل فعال اذهان خودمان حاصل شده است. به این ترتیب، معرفت ما از خودمان به عنوان روح، به عنوان حیاتی خود آفرین و خودسازمان دهنده، قادرمان می سازد تا به حیات مشابهی در طبیعت پی ببریم و ( اگر چه اثبات گرایی از دیدن این امر عاجز است) وجود روابط علی میان اجزای طبیعت فقط به سبب آن است که طبیعت از نظر غایت شناختی پیکر زنده ای است. در اینجا می بینیم که سعی می شود واقعیت روح با حل خود طبیعت در روح تثبیت شود؛ ولی ما قبلا از تحلیل مان از اندیشه ی متأخر آلمان، دانستیم که چنین راه حلی، با انکار این که هیچ چیز طبیعی اصیلی وجود داشته باشد، نه فقط نمی تواند حق علم طبیعی را ادا کند، بلکه مفهوم روح را با مطابقت دادن آن با چیزی که قرار است در طبیعت یافت شود به خطر می اندازد. خطر این است که حالتی ثالث، نه طبیعت صرف و نه روح اصیل، میل دارد جای هر دو را بگیرد. این حالت ثالث حیات است که نه زندگی معنوی است و نه فرایند ذهن، بلکه به سان حیات زیست شناختی یا فیزیولوژیکی، مفهوم بنیادی در کار برگسون است.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
تاریخ علم فردنگر
مشخصههای تاریخنگاری مسیحی
خمیرمایهی ایدههای مسیحی