زبان و لحن پرخاشجویانه فردید، بارها مورد انتقاد روشنفکران و منتقدان ایرانی قرار گرفته است. ماهیت این انتقاد را بدین نحو می توانیم فهم و تحلیل کنیم که زبان فردید، تا حد زیادی مدافعه جویانه است؛ و همین وصف زبانی اوست که همواره مخاطبانش را می آزارد. البته ناگفته نماند که اگر مخاطب در مواجهه اش با فردید اندکی صبوری کرده، از سر مهر و عطوفت بیشتری با لحن تند و ادبیات خاص او مواجه گردد، از تندی و رانندگی این ادبیات کاسته خواهد شد و مخاطب درخواهد یافت که بسیاری از تعابیر در گفتمان خاص او معانی تازه ای می یابند. برای نمونه، حملات فردید به یهودیت به هیچ وجه ناظر به یهودی ستیزی نیست، بلکه آنچه وی به یهودیت تعبیر می کند بیشتر نوعی شریعت گرایی و ظاهرپرستی در دین است. فردید صراحتا اعلام میدارد: «یهودیت یعنی ظاهرگرایی». لذا، این یهودیت در بسیاری از مسلمانان نیز دیده میشود؛ یا حملات او به فراماسونری و فراماسونرها و این که او بسیاری از روشنفکران را فراماسونر می خواند نباید به منزله برچسب زدنی سیاسی فهمیده شود. تعبیر «فراماسونر» در ادبیات فردید مساوق با کسی است که قائل به جهان بینی عصر روشنگری است. صرفا در این صورت است که عبارات به ظاهر بی معنایی چون «بیشتر مطالب کانت در اصول فراماسونر است و دانسته و ندانسته کانت فراماسونر است» معنا می یابند. این سخن معنایی جز این ندارد که کانت معتقد به جهان بینی عصر روشنگری است.
آشنایان با آثار هایدگر وقتی زبان وی را با زبان فردید مقایسه می کنند به خوبی در می یابند که هایدگر تا چه حد پروای آن را داشته است که از کاربرد مفاهیم گرانبار از ارزشهای تئولوژیک و ایدئولوژیک احتراز جوید.با این وصف، زبان مدافعه جویانه فردید، برخلاف نظر پیروان و ارادتمندان او، صرفا ریشه در جنبه های روان شناختی شخصیت وی ندارد، بلکه تا حدودی حکایت گر جنبه های تئولوژیک تفکر او نیز هست. سخن بر سر پرخاشگری و تندخویی شخصی فردید نیست. می توان با همه شیفتگان فردید موافق بود که پرخاشگری و تندخویی او ناشی از روح بزرگ و شوریدهای بود که در قالب نحیف و ضعیفش نمی گنجید. اینجانب در این که فردید متفکری دردمند و شیدا بود و تفکر و زندگی اش خلاف آمد روزگار و جامعه ما بود هیچ تردیدی ندارم و میپذیرم که گاه دردمندی و شورمندی روحی شیدا و ساختارشکن، در زبانی تند و خشن و حتی به ظاهر پریشان گو خود را می نمایاند. لیکن در اینجا سخن بر سر استفاده از ادبیاتی گرانبار از ارزش، به خصوص ارزش های تئولوژیک، در حوزه تفکر وجودشناختی و پدیدارشناسانه است. کاربرد فراوان تعابیری چون فراماسونی، غربزده، غربزده مضاعف، کافر، ملحد و طاغوت و ترجمه اصطلاح «سوبژکتیویته» به «نفسانیت» یا «اصالت موضوعیت نفسانی»، ترجمه «اندیویدوالیسم» به «آنانیت» و ترجمه لیبرالیسم به «اباحیت» و «اباحه گری» و سخن گفتن از نفس اماره یونانی، دنیای مشرکان یونانی، نفس اماره جدید، مظهریت اسم طاغوت و فرعونیت نوعی جدید و نظایر اینها صرف نظر از این که نوعی رادیکالیسم در تفکر فردید و موضع گیری فکری و نظری وی نسبت به جریانات و پدیده های گوناگون نظری، فکری و فلسفی را نشان میدهد، گاه رهزن ذهن و اندیشه خواننده یا شنونده در جامعه ایرانی شده، او را از تفکر پدیدارشناسانه به سوی نوعی موضع گیری تئولوژیک و ایدئولوژیک سوق می دهد. برای نمونه، به این عبارات فردید توجه کنید: «تاریخ جدید تاریخ شرک و زنادقه است» «اسم امروز اسم طاغوت... است».
کاملا قابل فهم است آنچه فردید از مفاهیمی چون شرک، زندقه و طاغوت میفهمد به هیچ وجه معنای تئولوژیک رایج این کلمات نیست، بلکه معنایی وجودشناختی است و به این اعتبار، تعابیر شرک، زندقه و طاغوت در اینجا مترادف با بشرانگاری یا اصالت وجود انسان و خودبنیادی است. اما کاربرد این زبان مدافعه جویانه تئولوژیک شایسته نیست و در فرهنگ و سرزمینی که ما در آن به سر می بریم می تواند بسیار خطرناک و زمینه ای برای ناهمزبانی و ناهمزمانی تاریخی هر چه بیشتر میان ما و جهان معاصر باشد.
همین زبان مدافعه جویانه تئولوژیک فردید است که سبب گشته و می گردد تا اندیشه او به سهولت ابزاری در دست پارهای افراد عوام فریب یا بیگانه از ساحت تفکر شود و از آن در جهت هر چه بیشتر تیره و تار ساختن فضای فکری و نظری ما و به نفع برخی مواضع و مجادلات سیاسی و ایدئولوژیک بهره گیرند. آشنایان با آثار هایدگر وقتی زبان وی را با زبان فردید مقایسه می کنند به خوبی در می یابند که هایدگر تا چه حد پروای آن را داشته است که از کاربرد مفاهیم گرانبار از ارزشهای تئولوژیک و ایدئولوژیک احتراز جوید.
بی تردید در اینجا مجال طرح این پرسش است: آیا اساسا می توانیم برخوردار از مفاهیم، زبان و ادبیاتی فارغ از هر گونه ارزش و ارزش گذاری باشیم و آیا هر زبانی خود گرانبار از پارهای ارزشها و مواضع و جهت گیری های ارزشی نیست؟ در پاسخ باید گفت سخن در این نیست که باید از زبانی فارغ از هر گونه ارزش گذاری بهره گیریم، که تمنایی محال است، بلکه سخن در این است که گاه در زبان ما ارزش گذاری ها بیش از خود پدیدارها جلوه گری می کنند و همین امر مجال مواجهه با پدیدارها را از ما سلب می کند. این گونه جلوه گری بیش از اندازه ارزشها و جهت گیری های ارزشی در قیاس با خود آشکارسازی پدیدارها، از مهم ترین شاخصه های تفکر و گرایش های ایدئولوژیک و تئولوژیک و درست نقطه مقابل رهیافتی وجودشناختی و پدیدارشناسانه است.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
آشنایان با آثار هایدگر وقتی زبان وی را با زبان فردید مقایسه می کنند به خوبی در می یابند که هایدگر تا چه حد پروای آن را داشته است که از کاربرد مفاهیم گرانبار از ارزشهای تئولوژیک و ایدئولوژیک احتراز جوید.با این وصف، زبان مدافعه جویانه فردید، برخلاف نظر پیروان و ارادتمندان او، صرفا ریشه در جنبه های روان شناختی شخصیت وی ندارد، بلکه تا حدودی حکایت گر جنبه های تئولوژیک تفکر او نیز هست. سخن بر سر پرخاشگری و تندخویی شخصی فردید نیست. می توان با همه شیفتگان فردید موافق بود که پرخاشگری و تندخویی او ناشی از روح بزرگ و شوریدهای بود که در قالب نحیف و ضعیفش نمی گنجید. اینجانب در این که فردید متفکری دردمند و شیدا بود و تفکر و زندگی اش خلاف آمد روزگار و جامعه ما بود هیچ تردیدی ندارم و میپذیرم که گاه دردمندی و شورمندی روحی شیدا و ساختارشکن، در زبانی تند و خشن و حتی به ظاهر پریشان گو خود را می نمایاند. لیکن در اینجا سخن بر سر استفاده از ادبیاتی گرانبار از ارزش، به خصوص ارزش های تئولوژیک، در حوزه تفکر وجودشناختی و پدیدارشناسانه است. کاربرد فراوان تعابیری چون فراماسونی، غربزده، غربزده مضاعف، کافر، ملحد و طاغوت و ترجمه اصطلاح «سوبژکتیویته» به «نفسانیت» یا «اصالت موضوعیت نفسانی»، ترجمه «اندیویدوالیسم» به «آنانیت» و ترجمه لیبرالیسم به «اباحیت» و «اباحه گری» و سخن گفتن از نفس اماره یونانی، دنیای مشرکان یونانی، نفس اماره جدید، مظهریت اسم طاغوت و فرعونیت نوعی جدید و نظایر اینها صرف نظر از این که نوعی رادیکالیسم در تفکر فردید و موضع گیری فکری و نظری وی نسبت به جریانات و پدیده های گوناگون نظری، فکری و فلسفی را نشان میدهد، گاه رهزن ذهن و اندیشه خواننده یا شنونده در جامعه ایرانی شده، او را از تفکر پدیدارشناسانه به سوی نوعی موضع گیری تئولوژیک و ایدئولوژیک سوق می دهد. برای نمونه، به این عبارات فردید توجه کنید: «تاریخ جدید تاریخ شرک و زنادقه است» «اسم امروز اسم طاغوت... است».
کاملا قابل فهم است آنچه فردید از مفاهیمی چون شرک، زندقه و طاغوت میفهمد به هیچ وجه معنای تئولوژیک رایج این کلمات نیست، بلکه معنایی وجودشناختی است و به این اعتبار، تعابیر شرک، زندقه و طاغوت در اینجا مترادف با بشرانگاری یا اصالت وجود انسان و خودبنیادی است. اما کاربرد این زبان مدافعه جویانه تئولوژیک شایسته نیست و در فرهنگ و سرزمینی که ما در آن به سر می بریم می تواند بسیار خطرناک و زمینه ای برای ناهمزبانی و ناهمزمانی تاریخی هر چه بیشتر میان ما و جهان معاصر باشد.
همین زبان مدافعه جویانه تئولوژیک فردید است که سبب گشته و می گردد تا اندیشه او به سهولت ابزاری در دست پارهای افراد عوام فریب یا بیگانه از ساحت تفکر شود و از آن در جهت هر چه بیشتر تیره و تار ساختن فضای فکری و نظری ما و به نفع برخی مواضع و مجادلات سیاسی و ایدئولوژیک بهره گیرند. آشنایان با آثار هایدگر وقتی زبان وی را با زبان فردید مقایسه می کنند به خوبی در می یابند که هایدگر تا چه حد پروای آن را داشته است که از کاربرد مفاهیم گرانبار از ارزشهای تئولوژیک و ایدئولوژیک احتراز جوید.
بی تردید در اینجا مجال طرح این پرسش است: آیا اساسا می توانیم برخوردار از مفاهیم، زبان و ادبیاتی فارغ از هر گونه ارزش و ارزش گذاری باشیم و آیا هر زبانی خود گرانبار از پارهای ارزشها و مواضع و جهت گیری های ارزشی نیست؟ در پاسخ باید گفت سخن در این نیست که باید از زبانی فارغ از هر گونه ارزش گذاری بهره گیریم، که تمنایی محال است، بلکه سخن در این است که گاه در زبان ما ارزش گذاری ها بیش از خود پدیدارها جلوه گری می کنند و همین امر مجال مواجهه با پدیدارها را از ما سلب می کند. این گونه جلوه گری بیش از اندازه ارزشها و جهت گیری های ارزشی در قیاس با خود آشکارسازی پدیدارها، از مهم ترین شاخصه های تفکر و گرایش های ایدئولوژیک و تئولوژیک و درست نقطه مقابل رهیافتی وجودشناختی و پدیدارشناسانه است.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394