در بیشتر موارد عمل فلسفه انتقاد یا ارزیابی افکار و عقاید است. تحلیل به تنهایی مشکلات را حل نمی کند. وقتی معنی روح یا ذهن را روشن ساختیم یا اصول و قضایایی را که احکام مربوط به ذهن از آنها استخراج می شوند مشخص نمودیم، نمی توانیم در باره صحت یا نادرستی قضایا اظهارنظر نماییم.
قضاوت درباره قضایا مستلزم بررسی و ارزیابی آنهاست. در جریان ارزیابی احکام، معیار و میزان باید مشخص باشد. در پاره ای از رشته ها مثل ریاضیات یا منطق ارزیابی احکام و قضایا از روی اصول و تعاریف انجام می گیرد و این عمل چندان مشکل نیست. در علوم طبیعی با توجه به نتایج آزمایشها و جنبه های عملی و توافق با دیگر فرضیه ها نظریه یا تئوری یا به عبارت دیگر قضیه ای را مورد ارزیابی قرار می دهند. به طور کلی دلایل، مبادی، نتایج و هماهنگی با نظریات مدلل جزء معیارهای اساسی ارزیابی محسوب می شوند. انتقاد فلسفی دامنه آن وسیع است. اصول و مبانی علمی مثل اصل علیت، اصل یکنواختی طبیعت، ماده، زمان و مکان و همچنین روشهای علمی مثل روش حل مسأله، روش استقراء و آزمایش و روش قیاسی در فلسفه مورد ارزیابی قرار می گیرند. علاوه براین فلسفه افکار و عقاید معمول در جامعه با معرفتهای عمومی، آداب و رسوم، زمینه های اخلاقی و دینی را نیز مورد ارزیابی قرار می دهد. به عبارت دیگر عناصر اساسی تجربیات انسانی موضوع انتقاد وبررسی واقع می شود.
میزان یا میزانهای ارزیابی در فلسفه نیز محدود نیست. در فلسفه آنچه در علم ثابت شده و با اعتبار تلقی گردیده ملاک قضاوت قرار می گیرد، اما فیلسوف در ارزیابی، خود را محدود به نتیجه پژوهشهای علمی نمی کند. از باب مثال آنچه در باره انسان گفته می شود مورد توجه فیلسوف قرار می گیرد. پژوهشهای زیست۔ شناس، جامعه شناس، روانشناس و مردم شناس در ارزیابی آنچه در باره انسان گفته شده مورد استفاده فیلسوف واقع می شود. اما سعی فیلسوف در این است که نظریات مربوط به انسان را با توجه به جنبه های مختلف رفتار وی و روابط وی با دیگر موجودات در معرض ارزیابی قرار دهد و نظریاتی را که با رفتار آدمی توافق دارند و جنبه های مختلف آن را توضیح میدهند و ضمنا با نظرات معتبر سازگار هستند بپذیرد و عقاید محدود و ناقص را که یک یا دو جنبه از رفتار آدمی را تعیین می کنند یا با نظریات ثابت شده تطبیق نمی نماینده مردود تلقی نماید.
فلسفه به تألیف یا ترکیب نظریات مختلف می پردازد. پاره ای از فیلسوفان کار فلسفه را تلفیق یا ترکیب تئوریهای علمی میدانند. از باب مثال می توان گفت فیلسوف نتایج پژوهشهای دانشمندان مختلف را درباره اشیاء، حوادث، پدیده ها و وقایع با هم ارتباط می دهد و از این راه نظری جامع درباره جهان بوجود می آورد. معمولا دانشمندان در رشته های مختلف مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی، هیئت و ریاضیات به تحقیق می پردازند.
دائرۂ تحقیق هر یک محدود به موضوعات یا جنبه های خاصی از پدیده هاست. اما فیلسوف موجود را به طور کلی مصنعه می کند. می خواهد پدیده های متنوع و مختلف را در ارتباط با هم مورد مطالعه قرار دهد. روی این اصل موضوع فلسفه تا حدی وسیعتر و کلی تر از موضوعات علوم می باشد.
در عصر ما روابط انسانی بصورتی خاص در آمده است. این روابط کمتر جنبه دینی، ملی، قبیله ای، طبقه ای و نژادی دارد.
در زیست شناسی موجود زنده مورد مطالعه واقع می شود، اما فیلسوف موجود را به طور کلی مطالعه می کند. مفاهیم اساسی مورد بحث در فلسفه از مفاهیمی که در رشته های علمی بوجود آمده اند عامتر هستند. از باب مثال در رشته های علمی نحوه ارتباط پدیده های مخصوص یا رابطه علمی میان آنها مورد بررسی قرار می گیرد ، در صورتی که درفلسفه مفهوم علت در معنای وسیع آن مورد توجه است. به طور کلی مفاهیمی مانند علت، معلول، وجود، ماهیت، حقیقت، معنی، هدف، ماده و معرفت، اموری عام و وسیع هستند و به این صورت در رشته های علمی مورد تحقیق قرار نمی گیرند.
روی همین اصل مسائل فلسفی نیز نسبت به مسائل علمی کلی تر می باشند. فیلسوف از ماهیت جهان یا وحدت یا تعدد آن بحث می کند. دانشمند پژوهشهای خود را به شناختن قسمتی از آنچه موجود است یا جنبه ای از آن محدود می سازد و مسأله جهان و خصوصیات آن برای وی مطرح نیست. نکته جالب این است که فیلسوف تنها به ترکیب نظریات علمی نمی پردازد. او می خواهد جنبه های مختلف تجربیات آدمی را با هم مربوط سازد. برای فیلسوف فعالیتهای علمی، فعالیتهای هنری، عقاید دینی، آداب و رسوم جنبه های مختلف تلاش فرد را در برخورد به اشیاء، حوادث و همنوعان منعکس می سازد.
بررسی ارزشها:
در عصر ما بررسی ارزشها یا آنچه برای افراد و اجتماعات ارزش دارد کاری مهم و ضروری است. روشن نمودن اهمیت ارزشهای دینی و ارتباط دین با ارزشهای اخلاقی و اجتماعی جزء وظایف رهبران دینی و فیلسوفان است. با اینکه پاره ای از رشته های علمی به طور غیر مستقیم در وضع ارزشها دخالت دارند و ارباب ادیان و مذاهب نیز در تقویت ارزشهای اخلاقی تلاش می کنند مع ذلکت بررسی ارزشهای اساسی کار اصلی فلسفه در عصر ما می باشد. آنچه در گذشته با ارزش تلقی می شد، در زمان حاضر به علت پیدایش اوضاع و احوال و شرایط تازه به همان صورت با ارزش تلقی نمی شود. در عصر ما روابط انسانی بصورتی خاص در آمده است. این روابط کمتر جنبه دینی، ملی، قبیله ای، طبقه ای و نژادی دارد. تغییر و تحول افکار و عقاید، تزلزل وضع طبقه ای، توسعه و گسترش آرمانهای دموکراتیک، حرکت به سوی یکپارچگی جامعه انسانی، توسعه و پیشرفت وسایل ارتباطی و تلاش و کوشش برای تأمین حقوق فردی و رفاه جمعی در وضع ارزشها تأثیر فراوان کرده اند. با اینکه تفاهم میان اقوام و افراد و ملل رو به توسعه و افزایش است مع ذلک نفوذ زمینه های فرهنگی، رسوخ افکار و عقاید خاص، منافع اقتصادی، قدرت طلبی و نظریات فردی ارزشها را پیچیده ساخت وآنها را در وعرض تفسیرهای گوناگون قرار داده است. اکنون باید دید با طرح چند اصل اخلاقی با بیان چند اند رزمی توان وضع ارزشها را مشخص ساخت و افراد و اجتماعات را به سوی آنچه برای انسان با ارزشی است بحرکت درآورد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
قضاوت درباره قضایا مستلزم بررسی و ارزیابی آنهاست. در جریان ارزیابی احکام، معیار و میزان باید مشخص باشد. در پاره ای از رشته ها مثل ریاضیات یا منطق ارزیابی احکام و قضایا از روی اصول و تعاریف انجام می گیرد و این عمل چندان مشکل نیست. در علوم طبیعی با توجه به نتایج آزمایشها و جنبه های عملی و توافق با دیگر فرضیه ها نظریه یا تئوری یا به عبارت دیگر قضیه ای را مورد ارزیابی قرار می دهند. به طور کلی دلایل، مبادی، نتایج و هماهنگی با نظریات مدلل جزء معیارهای اساسی ارزیابی محسوب می شوند. انتقاد فلسفی دامنه آن وسیع است. اصول و مبانی علمی مثل اصل علیت، اصل یکنواختی طبیعت، ماده، زمان و مکان و همچنین روشهای علمی مثل روش حل مسأله، روش استقراء و آزمایش و روش قیاسی در فلسفه مورد ارزیابی قرار می گیرند. علاوه براین فلسفه افکار و عقاید معمول در جامعه با معرفتهای عمومی، آداب و رسوم، زمینه های اخلاقی و دینی را نیز مورد ارزیابی قرار می دهد. به عبارت دیگر عناصر اساسی تجربیات انسانی موضوع انتقاد وبررسی واقع می شود.
میزان یا میزانهای ارزیابی در فلسفه نیز محدود نیست. در فلسفه آنچه در علم ثابت شده و با اعتبار تلقی گردیده ملاک قضاوت قرار می گیرد، اما فیلسوف در ارزیابی، خود را محدود به نتیجه پژوهشهای علمی نمی کند. از باب مثال آنچه در باره انسان گفته می شود مورد توجه فیلسوف قرار می گیرد. پژوهشهای زیست۔ شناس، جامعه شناس، روانشناس و مردم شناس در ارزیابی آنچه در باره انسان گفته شده مورد استفاده فیلسوف واقع می شود. اما سعی فیلسوف در این است که نظریات مربوط به انسان را با توجه به جنبه های مختلف رفتار وی و روابط وی با دیگر موجودات در معرض ارزیابی قرار دهد و نظریاتی را که با رفتار آدمی توافق دارند و جنبه های مختلف آن را توضیح میدهند و ضمنا با نظرات معتبر سازگار هستند بپذیرد و عقاید محدود و ناقص را که یک یا دو جنبه از رفتار آدمی را تعیین می کنند یا با نظریات ثابت شده تطبیق نمی نماینده مردود تلقی نماید.
فلسفه به تألیف یا ترکیب نظریات مختلف می پردازد. پاره ای از فیلسوفان کار فلسفه را تلفیق یا ترکیب تئوریهای علمی میدانند. از باب مثال می توان گفت فیلسوف نتایج پژوهشهای دانشمندان مختلف را درباره اشیاء، حوادث، پدیده ها و وقایع با هم ارتباط می دهد و از این راه نظری جامع درباره جهان بوجود می آورد. معمولا دانشمندان در رشته های مختلف مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی، هیئت و ریاضیات به تحقیق می پردازند.
دائرۂ تحقیق هر یک محدود به موضوعات یا جنبه های خاصی از پدیده هاست. اما فیلسوف موجود را به طور کلی مصنعه می کند. می خواهد پدیده های متنوع و مختلف را در ارتباط با هم مورد مطالعه قرار دهد. روی این اصل موضوع فلسفه تا حدی وسیعتر و کلی تر از موضوعات علوم می باشد.
در عصر ما روابط انسانی بصورتی خاص در آمده است. این روابط کمتر جنبه دینی، ملی، قبیله ای، طبقه ای و نژادی دارد.
در زیست شناسی موجود زنده مورد مطالعه واقع می شود، اما فیلسوف موجود را به طور کلی مطالعه می کند. مفاهیم اساسی مورد بحث در فلسفه از مفاهیمی که در رشته های علمی بوجود آمده اند عامتر هستند. از باب مثال در رشته های علمی نحوه ارتباط پدیده های مخصوص یا رابطه علمی میان آنها مورد بررسی قرار می گیرد ، در صورتی که درفلسفه مفهوم علت در معنای وسیع آن مورد توجه است. به طور کلی مفاهیمی مانند علت، معلول، وجود، ماهیت، حقیقت، معنی، هدف، ماده و معرفت، اموری عام و وسیع هستند و به این صورت در رشته های علمی مورد تحقیق قرار نمی گیرند.
روی همین اصل مسائل فلسفی نیز نسبت به مسائل علمی کلی تر می باشند. فیلسوف از ماهیت جهان یا وحدت یا تعدد آن بحث می کند. دانشمند پژوهشهای خود را به شناختن قسمتی از آنچه موجود است یا جنبه ای از آن محدود می سازد و مسأله جهان و خصوصیات آن برای وی مطرح نیست. نکته جالب این است که فیلسوف تنها به ترکیب نظریات علمی نمی پردازد. او می خواهد جنبه های مختلف تجربیات آدمی را با هم مربوط سازد. برای فیلسوف فعالیتهای علمی، فعالیتهای هنری، عقاید دینی، آداب و رسوم جنبه های مختلف تلاش فرد را در برخورد به اشیاء، حوادث و همنوعان منعکس می سازد.
بررسی ارزشها:
در عصر ما بررسی ارزشها یا آنچه برای افراد و اجتماعات ارزش دارد کاری مهم و ضروری است. روشن نمودن اهمیت ارزشهای دینی و ارتباط دین با ارزشهای اخلاقی و اجتماعی جزء وظایف رهبران دینی و فیلسوفان است. با اینکه پاره ای از رشته های علمی به طور غیر مستقیم در وضع ارزشها دخالت دارند و ارباب ادیان و مذاهب نیز در تقویت ارزشهای اخلاقی تلاش می کنند مع ذلکت بررسی ارزشهای اساسی کار اصلی فلسفه در عصر ما می باشد. آنچه در گذشته با ارزش تلقی می شد، در زمان حاضر به علت پیدایش اوضاع و احوال و شرایط تازه به همان صورت با ارزش تلقی نمی شود. در عصر ما روابط انسانی بصورتی خاص در آمده است. این روابط کمتر جنبه دینی، ملی، قبیله ای، طبقه ای و نژادی دارد. تغییر و تحول افکار و عقاید، تزلزل وضع طبقه ای، توسعه و گسترش آرمانهای دموکراتیک، حرکت به سوی یکپارچگی جامعه انسانی، توسعه و پیشرفت وسایل ارتباطی و تلاش و کوشش برای تأمین حقوق فردی و رفاه جمعی در وضع ارزشها تأثیر فراوان کرده اند. با اینکه تفاهم میان اقوام و افراد و ملل رو به توسعه و افزایش است مع ذلک نفوذ زمینه های فرهنگی، رسوخ افکار و عقاید خاص، منافع اقتصادی، قدرت طلبی و نظریات فردی ارزشها را پیچیده ساخت وآنها را در وعرض تفسیرهای گوناگون قرار داده است. اکنون باید دید با طرح چند اصل اخلاقی با بیان چند اند رزمی توان وضع ارزشها را مشخص ساخت و افراد و اجتماعات را به سوی آنچه برای انسان با ارزشی است بحرکت درآورد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391