فیلسوف طرفدار ارزشهای انسانی است. در نظر او حقوق و آزادیهای فردی، عدالت اجتماعی ، صلح، حاکمیت ملی ، تفاهم بین المللی ومیراث تمدنی بشر ارزش و اهمیتی خاص دارند. فیلسوف نقش خود را در راه تحکیم و گسترش این ارزشها ایفا می کند. در این قسمت به طور اختصار خصوصیات «ذهن فلسفی» را از نظر دکتر اسمت فیلیب نقل می کنیم. خوانندگان می توانند این خصوصیات را در کتابهای اصول تعلیم و تربیت و فلسفه مطالعه فرمایند. و دکتر اسمیت ذهن فلسفی را از سه بعد مرتبط، متشکل می داند و برای هریک خصوصیاتی بشرح زیر تعیین می کند:
اول- جامعیت:
در این زمینه فیلسوف امور مخصوص را در یک زمینه وسیع با هم مربوط می سازد و به اصطلاح سعی می کند تصویر بزرگ را ببیند. در برخورد به مسائل رابطه آنها را با هدفهای اساسی با ایدالها و آرمانهایی که تحقق آنها در آینده امکان دارد از نظر دور نمی دارد. فیلسوف برای تهیه نظریات قابل تعمیم کوشش می کند اما این نظریات را از مطالعه همه جزئیات و جمع آوری خصوصیات مشترک آنها استخراج نمی کند او می خواهد از طریق بررسی و تحلیل چند مورد، قاعده کلی درست کند، یا فرضیه ای که به طور وسیع همه جنبه های این امور را تبیین نماید ارائه دهد. قدرت فکری دانشمند یا فیلسوف در ارائه اینگونه فرضیه ها ظاهر می گردد. چهارمین خصوصیت جامعیت از نظر دکتر اسمیت توجه به جنبۀ نظری امور و نشان دادن سعه صدر در مقابل افکار و عقاید مختلف است .
دوم- تعمق:
در این زمینه فیلسوف اموری را که دیگران بدیهی و مسلم فرض می کنند مورد سؤال قرار می دهد. از راه ژرف اند. پیشی جنبه های اساسی مسائل را مشخص می سازد، و در برخورد به هر نظریه یا مکتب اصول با مبانی آنها را مشخص می کند. فیلسوف مدلولات و اشارات جنبه های اساسی را مورد توجه قرار می دهد. از آنچه می بیند چیزهایی که محسوس نیستند بیرون می کشد. در اجرای تعمق ، فیلسوف از روش «فرضیه ای قیاسی » بجای روش «استقرایی – قیاسی» استفاده مینمایند . در اجرای این روش با مطالعه چند مورد به تهیه فرضیه ای مبادرت می کند. و در شرایط خاص آن فرضیه را تعمیم می دهد.
سوم- قابلیت انعطاف:
فیلسوف خود را از جمود روانی نجات می دهد. مسائل تازه، شباهتهای سطحی یا حوادث غیر منتظره، جنبه منطقی فکری او را مختل نمی سازد. او همیشه به اصطلاح بر اعصاب خود تسلط دارد و کوشش می کند امور را در وضعی منطقی مورد بررسی قرار دهد. در همین زمینه عقاید و افکار را بدون اینکه تحت تأثیر منابع آنها قرار گیرد ارزیابی می کند. تجربیات شخصی، اوضاع و احوال روانی و اجتماعی پیوستگی افکار و نظامهای فلسفی یا منطقی در ارزیابی عقاید، او را از قضاوت صحیح باز نمی دارند. فیلسوف مسائل را از جهات مختلف مورد بررسی قرار می دهد و میان امور متضاد و امور متناقض فرق می گذارد. به عبارت دیگر آنچه را که از دوصورت خارج نیست، از آنچه که صورتهای مختلف ممکن است داشته باشد تمیز میدهد. فیلسوف در قضاوتها جنبه احتیاط را رعایت می کند و از قطعی و یقینی تلقی کردن عقاید پرهیز می نماید.
چهارم - رشته فلسفه:
فلسفه را ممکن است به عنوان رشته یا شعبه ای از دانشهای انسانی فرض کرد. در اینجا فلسفه به آراء و نظریات متفکران درباره مسائل مختلف اطلاق می گردد. چنانکه در پیش گفته شد، در این زمینه نیز متفکران نظریات مختلف و متضاد ابراز داشته اند. طرفداران مکتب تحلیل فلسفی و مکتب تحققی منطقی، وجود فلسفه را به عنوان رشته ای از دانشهای بشری مورد انکار قرار می دهند. به نظر این دسته جهان شناسی یا بررسی معرفت، کار علوم است و فیلسوف باید به تحقیق زبان و فکر یا مشخص ساختن مسائل و تعیین قلمرو تحقیق آنها بپردازد.جان دیوئی نیز در کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت درصفحه ۳۷۹ چنین می گوید:
برای یافتن حقایق یا اطلاعات درباره جهان باید به ریاضیات، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، مردم شناسی، تاریخ و... مراجعه کرد. چون علوم قضایای کلی را درباره جهان مشخص می سازند و صحت و نادرستی آنها را معلوم می دارند. اما وقتی صحبت از احساس یا گرایش علمی در باره جهانی که علوم معرفی میکند مطرح گردد، به عبارت دیگر وقتی بحث درباره این است که با حقایق علمی چه باید کرد در این صورت مسأله صورت فلسفی پیدا می کند. با اینکه دیوئی در عبارت فوق فلسفه را از جهتی به عنوان رشته ای که اطلاعاتی درباره جهان در اختیار ما قرار دهد تلقی نمی کند مع ذلک در صفحه ۳۷۸ همین کتاب مسائلی را که فلسفه با آنها برخورد دارد مطرح می سازد، و از این جهت فلسفه در نظر او به صورت موضوع یا رشته ای در می آید. از نظر او این مسائل عبارتند از:
فیلسوف خود را از جمود روانی نجات می دهد. مسائل تازه، شباهتهای سطحی یا حوادث غیر منتظره، جنبه منطقی فکری او را مختل نمی سازد. او همیشه به اصطلاح بر اعصاب خود تسلط دارد و کوشش می کند امور را در وضعی منطقی مورد بررسی قرار دهد. در همین زمینه عقاید و افکار را بدون اینکه تحت تأثیر منابع آنها قرار گیرد ارزیابی می کند.
روابط شعور و ماده، روح و جسم ، انسانیت و طبیعت مادی، فرد و اجتماعی تئوری یا دانستن و عمل یا انجام دادن. به عقیده دیوئی نظامهای فلسفی این مسائل را مطرح می سازند و اشکالات جریان یا عمل اجتماعی زمان حاضر را ثبت یا ضبط می کنند. آنها می خواهند آنچه را که آدمی درباره طبیعت، خود و واقعیت فکر می کند آشکار سازند. فلسفه به عنوان یک رشته از دانش بشری از وجود یا موجود بحث می کند.
بدون تردید فلسفه به عنوان یک رشته، رابطه نزدیک با علوم دارد. گاهی به طرح مسائل می پردازد و ذهن دانشمندان را به سوی این مسائل جلب می کند. زمانی فلسفه ضمن استفاده از نظریات علمی، آنچه را که دانشمندان و عامه مردم به عنوان امری مسلم تلقی می کنند مورد بررسی قرار می دهد. گاهی فلسفه نظریات مختلف علمی را با جنبه های دیگر تجربه آدمی مثل دین، اخلاق، هنر و آداب و رسوم تلفیق می کند و از همه اینها تصویری جامع درباره جهان ارائه می دهد. با این که رشته هایی مثل بیوشیمی، بیوفیزیک، فیزیک ریاضی بوجود آمده اند و درصدد بررسی روابط موجود میان جنبه های مختلف پدیده ها هستند مع ذلک هنوزدانشمندان سعی دارند از حدود قلمرو رشته های خود خارج نشوند و کمتر جنبه کلی و عمومی به مطالعات خود می دهند. طرح مسائل زیر تا حدی لزوم بررسی فلسفی را در جهان۔ شناسی ثابت می کند.
آیا یک جهان Universe یا چند جهان Pluriverse چنانکه ویلیام جیمس گفته است وجود دارد؟
آیا جهان کامل و مسدود است، یا در حال تکامل می باشد و پیدایش پدیدههای تازه آن امکان دارد؟
آیا هدف و غایتی در جهان موجود است یا حوادث و وقایع بدون هدف رخ می دهند و از روی تصادف با هم ارتباط پیدا می کنند؟
آیا هرچه هست تغییر است، یا امری ثابت که دچار تحول و تغییر می شود وجود دارد؟
آیا شیء، ماده، ملکول، اتم، الکترون، پروتون، موج، حرکت، جریان، واقعه، انرژی و جز اینها اموری واقعی هستند یا منعکس کننده مفاهیم ذهنی یا آنچه را که انسان از برخورد به پدیده ها استنباط کرده است تلقی می شوند؟
همانطور که گفته شد بدون بررسی پژوهشهای علمی نمی توان به اینگونه سؤالها پاسخ داد در عین حال دانشمندان نیز در تحقیقات خود کمتر به این مسائل توجه دارند. طرح و بررسی این مسائل مستلزم داشتن بینش فلسفی و درک نظریات علمی ماست. روی این زمینه نمی توان وجود متافیزیکی یا بررسی فلسفی واقعیت جهان را به عنوان یک رشته مورد انکار قرار داد علاوه بر مسأله واقعیت جهان، معرفت و درک آدمی ضمن اینکه در رشته هایی مثل فیزیک، فیزیولوژی، روانشناسی و جامعه شناسی مورد بحث واقع می شود، موضوعی عام است و تحت بررسی فلسفی نیز قرار دارد. توجه به مسائل زیر نیز این نکته را روشن می سازد:
آیا جهان چنانچه هست در ذهن ما منعکس می شود؟ آیا ذهن به منزله جعبه عکاسی است یا خود در تشکیل مفاهیم نقش خاصی دارد؟ آیا مفاهیم ذهنی و امور خارجی را می توان جدا از یکدیگر فرض کرد؟ آیا ذهن مستقلا می تواند مفاهیمی را ابداع کند؟ آیا قوانین علمی انعکاسی از وقایع خارجی هستند، یا توضیح و تفسیری تلقی می شوند که دانشمند از برخورد به وقایع ابراز می دارد؟ آیا معرفت ما از جهان خارج امری نسبی است؟ آیا می توان معرفت را امری یقینی تلقی نمود؟ در باب ارزشها نیز همین بحث مطرح است. با اینکه طرفداران مکتب تحلیل و فلسفه تحققی منطقی، قضاوتهای ارزشی را بیان عواطف یا احساسات شخصی تلقی می کنند، معذلک مسائل ارزشی را نمی توان به این صورت از حوزه تحقیق خارج ساخت .
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
اول- جامعیت:
در این زمینه فیلسوف امور مخصوص را در یک زمینه وسیع با هم مربوط می سازد و به اصطلاح سعی می کند تصویر بزرگ را ببیند. در برخورد به مسائل رابطه آنها را با هدفهای اساسی با ایدالها و آرمانهایی که تحقق آنها در آینده امکان دارد از نظر دور نمی دارد. فیلسوف برای تهیه نظریات قابل تعمیم کوشش می کند اما این نظریات را از مطالعه همه جزئیات و جمع آوری خصوصیات مشترک آنها استخراج نمی کند او می خواهد از طریق بررسی و تحلیل چند مورد، قاعده کلی درست کند، یا فرضیه ای که به طور وسیع همه جنبه های این امور را تبیین نماید ارائه دهد. قدرت فکری دانشمند یا فیلسوف در ارائه اینگونه فرضیه ها ظاهر می گردد. چهارمین خصوصیت جامعیت از نظر دکتر اسمیت توجه به جنبۀ نظری امور و نشان دادن سعه صدر در مقابل افکار و عقاید مختلف است .
دوم- تعمق:
در این زمینه فیلسوف اموری را که دیگران بدیهی و مسلم فرض می کنند مورد سؤال قرار می دهد. از راه ژرف اند. پیشی جنبه های اساسی مسائل را مشخص می سازد، و در برخورد به هر نظریه یا مکتب اصول با مبانی آنها را مشخص می کند. فیلسوف مدلولات و اشارات جنبه های اساسی را مورد توجه قرار می دهد. از آنچه می بیند چیزهایی که محسوس نیستند بیرون می کشد. در اجرای تعمق ، فیلسوف از روش «فرضیه ای قیاسی » بجای روش «استقرایی – قیاسی» استفاده مینمایند . در اجرای این روش با مطالعه چند مورد به تهیه فرضیه ای مبادرت می کند. و در شرایط خاص آن فرضیه را تعمیم می دهد.
سوم- قابلیت انعطاف:
فیلسوف خود را از جمود روانی نجات می دهد. مسائل تازه، شباهتهای سطحی یا حوادث غیر منتظره، جنبه منطقی فکری او را مختل نمی سازد. او همیشه به اصطلاح بر اعصاب خود تسلط دارد و کوشش می کند امور را در وضعی منطقی مورد بررسی قرار دهد. در همین زمینه عقاید و افکار را بدون اینکه تحت تأثیر منابع آنها قرار گیرد ارزیابی می کند. تجربیات شخصی، اوضاع و احوال روانی و اجتماعی پیوستگی افکار و نظامهای فلسفی یا منطقی در ارزیابی عقاید، او را از قضاوت صحیح باز نمی دارند. فیلسوف مسائل را از جهات مختلف مورد بررسی قرار می دهد و میان امور متضاد و امور متناقض فرق می گذارد. به عبارت دیگر آنچه را که از دوصورت خارج نیست، از آنچه که صورتهای مختلف ممکن است داشته باشد تمیز میدهد. فیلسوف در قضاوتها جنبه احتیاط را رعایت می کند و از قطعی و یقینی تلقی کردن عقاید پرهیز می نماید.
چهارم - رشته فلسفه:
فلسفه را ممکن است به عنوان رشته یا شعبه ای از دانشهای انسانی فرض کرد. در اینجا فلسفه به آراء و نظریات متفکران درباره مسائل مختلف اطلاق می گردد. چنانکه در پیش گفته شد، در این زمینه نیز متفکران نظریات مختلف و متضاد ابراز داشته اند. طرفداران مکتب تحلیل فلسفی و مکتب تحققی منطقی، وجود فلسفه را به عنوان رشته ای از دانشهای بشری مورد انکار قرار می دهند. به نظر این دسته جهان شناسی یا بررسی معرفت، کار علوم است و فیلسوف باید به تحقیق زبان و فکر یا مشخص ساختن مسائل و تعیین قلمرو تحقیق آنها بپردازد.جان دیوئی نیز در کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت درصفحه ۳۷۹ چنین می گوید:
برای یافتن حقایق یا اطلاعات درباره جهان باید به ریاضیات، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، مردم شناسی، تاریخ و... مراجعه کرد. چون علوم قضایای کلی را درباره جهان مشخص می سازند و صحت و نادرستی آنها را معلوم می دارند. اما وقتی صحبت از احساس یا گرایش علمی در باره جهانی که علوم معرفی میکند مطرح گردد، به عبارت دیگر وقتی بحث درباره این است که با حقایق علمی چه باید کرد در این صورت مسأله صورت فلسفی پیدا می کند. با اینکه دیوئی در عبارت فوق فلسفه را از جهتی به عنوان رشته ای که اطلاعاتی درباره جهان در اختیار ما قرار دهد تلقی نمی کند مع ذلک در صفحه ۳۷۸ همین کتاب مسائلی را که فلسفه با آنها برخورد دارد مطرح می سازد، و از این جهت فلسفه در نظر او به صورت موضوع یا رشته ای در می آید. از نظر او این مسائل عبارتند از:
فیلسوف خود را از جمود روانی نجات می دهد. مسائل تازه، شباهتهای سطحی یا حوادث غیر منتظره، جنبه منطقی فکری او را مختل نمی سازد. او همیشه به اصطلاح بر اعصاب خود تسلط دارد و کوشش می کند امور را در وضعی منطقی مورد بررسی قرار دهد. در همین زمینه عقاید و افکار را بدون اینکه تحت تأثیر منابع آنها قرار گیرد ارزیابی می کند.
روابط شعور و ماده، روح و جسم ، انسانیت و طبیعت مادی، فرد و اجتماعی تئوری یا دانستن و عمل یا انجام دادن. به عقیده دیوئی نظامهای فلسفی این مسائل را مطرح می سازند و اشکالات جریان یا عمل اجتماعی زمان حاضر را ثبت یا ضبط می کنند. آنها می خواهند آنچه را که آدمی درباره طبیعت، خود و واقعیت فکر می کند آشکار سازند. فلسفه به عنوان یک رشته از دانش بشری از وجود یا موجود بحث می کند.
بدون تردید فلسفه به عنوان یک رشته، رابطه نزدیک با علوم دارد. گاهی به طرح مسائل می پردازد و ذهن دانشمندان را به سوی این مسائل جلب می کند. زمانی فلسفه ضمن استفاده از نظریات علمی، آنچه را که دانشمندان و عامه مردم به عنوان امری مسلم تلقی می کنند مورد بررسی قرار می دهد. گاهی فلسفه نظریات مختلف علمی را با جنبه های دیگر تجربه آدمی مثل دین، اخلاق، هنر و آداب و رسوم تلفیق می کند و از همه اینها تصویری جامع درباره جهان ارائه می دهد. با این که رشته هایی مثل بیوشیمی، بیوفیزیک، فیزیک ریاضی بوجود آمده اند و درصدد بررسی روابط موجود میان جنبه های مختلف پدیده ها هستند مع ذلک هنوزدانشمندان سعی دارند از حدود قلمرو رشته های خود خارج نشوند و کمتر جنبه کلی و عمومی به مطالعات خود می دهند. طرح مسائل زیر تا حدی لزوم بررسی فلسفی را در جهان۔ شناسی ثابت می کند.
آیا یک جهان Universe یا چند جهان Pluriverse چنانکه ویلیام جیمس گفته است وجود دارد؟
آیا جهان کامل و مسدود است، یا در حال تکامل می باشد و پیدایش پدیدههای تازه آن امکان دارد؟
آیا هدف و غایتی در جهان موجود است یا حوادث و وقایع بدون هدف رخ می دهند و از روی تصادف با هم ارتباط پیدا می کنند؟
آیا هرچه هست تغییر است، یا امری ثابت که دچار تحول و تغییر می شود وجود دارد؟
آیا شیء، ماده، ملکول، اتم، الکترون، پروتون، موج، حرکت، جریان، واقعه، انرژی و جز اینها اموری واقعی هستند یا منعکس کننده مفاهیم ذهنی یا آنچه را که انسان از برخورد به پدیده ها استنباط کرده است تلقی می شوند؟
همانطور که گفته شد بدون بررسی پژوهشهای علمی نمی توان به اینگونه سؤالها پاسخ داد در عین حال دانشمندان نیز در تحقیقات خود کمتر به این مسائل توجه دارند. طرح و بررسی این مسائل مستلزم داشتن بینش فلسفی و درک نظریات علمی ماست. روی این زمینه نمی توان وجود متافیزیکی یا بررسی فلسفی واقعیت جهان را به عنوان یک رشته مورد انکار قرار داد علاوه بر مسأله واقعیت جهان، معرفت و درک آدمی ضمن اینکه در رشته هایی مثل فیزیک، فیزیولوژی، روانشناسی و جامعه شناسی مورد بحث واقع می شود، موضوعی عام است و تحت بررسی فلسفی نیز قرار دارد. توجه به مسائل زیر نیز این نکته را روشن می سازد:
آیا جهان چنانچه هست در ذهن ما منعکس می شود؟ آیا ذهن به منزله جعبه عکاسی است یا خود در تشکیل مفاهیم نقش خاصی دارد؟ آیا مفاهیم ذهنی و امور خارجی را می توان جدا از یکدیگر فرض کرد؟ آیا ذهن مستقلا می تواند مفاهیمی را ابداع کند؟ آیا قوانین علمی انعکاسی از وقایع خارجی هستند، یا توضیح و تفسیری تلقی می شوند که دانشمند از برخورد به وقایع ابراز می دارد؟ آیا معرفت ما از جهان خارج امری نسبی است؟ آیا می توان معرفت را امری یقینی تلقی نمود؟ در باب ارزشها نیز همین بحث مطرح است. با اینکه طرفداران مکتب تحلیل و فلسفه تحققی منطقی، قضاوتهای ارزشی را بیان عواطف یا احساسات شخصی تلقی می کنند، معذلک مسائل ارزشی را نمی توان به این صورت از حوزه تحقیق خارج ساخت .
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391