از این فرض که مهم ترین عنصر هنر حقیقت است به این اندیشه رسیدند که در هنر «زیبایی بسیار مهم است». با وجود این، این اندیشه تا روزگار پلوتارک، لوکیان و فلوطین ظهور نکرد.
یونانیان قدیم از تفاوت های میان هنرها بیشتر از ویژگیهای مشترکشان آگاه بودند. این مسئله به طور خاص درباره دو نوع هنر یعنی شعر و هنرهای تجسمی صادق بود. سیمونیدس شاعر (Simonides) آن دو را در برابر هم قرارداد اما به واسطه این اعتقاد که شعر نقاشی گویا و نقاشی شعر صامت است، آن دو را به همدیگر نزدیک کرد. اندیشه های یونانی گرا درباره هنر به سمت یک آشتی بیشتر میان این دو حرکت میکرد.
تحول و تطور در زیباشناسی دوران قدیم به سمت یک تفاوت بیشتر در مفاهیم سوق یافت. از مفهوم کلی و مبهم زیبایی، مفاهیم مفیدتر «تناسب»، «شکوه و جلال» ، «افسونگری» و «زیبایی حسی» ظاهر شد.
به همین منوال، مفهوم کلی و مبهم هنر نیز درهم ریخت و به انحا مختلف تقسیم بندی شد. تکاملی که چندین قرن ادامه داشت، مفاهیم زیباشناختی را اصلاح کرد و تعاریف شان را تکمیل نمود. این موردی بود که هم در مورد خود مفهوم زیبایی روی داد که به طور مستمر توسط افلاطون، ارسطو و رواقیون تعریف می شد، و هم در مورد مفاهیم مفصل تر. در زمره این مفاهیم دوم می توان شعر را ذکر کرد که گرگیاس، ارسطو و پوسیدونیوس سعی میکردند به نوبت آن را تعریف کنند.
تاریخ مفاهیم زیباشناختی در دوران قدیم به تاریخ نظریه های زیباشناختی شبیه است. برخی از آنها خیلی زود پدید آمدند و در طول دوران قدیم باقی ماندند. این موردی بود که درباره مفهوم «هنر» به عنوان اثری مبتنی بر قوانین و اصول صادق بود. برخی دیگر در طول قرن ها رشد و تکامل یافت، برای مثال مفهوم «تناسب» یا «تخیل». برخی دیگر نظیر مفهوم «ذوق» تا پایان این دوره تثبیت نشده بودند و جایگاهی را که در دوران مدرن به دست آوردند، به دست نیاورده بودند.
مفاهیم زیباشناختی دوران قدیم، به ویژه آنهایی که اساسی ترین و پرکاربردترین بودند شاید شبیه مفاهیم مدرن به نظر آیند. اما این یک اشتباه است. زبان مدرن، اصطلاحات و کلمات کهن را اخذ کرده است، اما این اصطلاحات و کلمات معانی مختلفی دارند. این مسئله به طور خاص درباره واژه های مهم «زیبایی» و «هنر» که در دوران قدیم نه تنها در مفهوم زیباشناسی بلکه در حوزه های دیگر و کلا در سطحی وسیع تر به کار گرفته شده بودند، صادق است. در مورد واژه های دیگر نیز همچون «تقلید» و «تطهیر» مسئله همین گونه می باشد.
از طرف دیگر، مفاهیم متعدد دیگری، به ویژه آنهایی که در قرن های پایانی دوران قدیم مطرح شدند، به مفاهیم زیباشناسی مدرن شبیه بودند. از جمله آن مفاهیم «فانتزی»، «مثل»، «سمبل»، «هارمونی»، «تفکر» (به یونانی thea , theoria )، «شهود»، «ترکیب» (یا به یونانی synthesis) و «افسانه» را می توان نام برد که در آنها حتی خود واژه قدیمی نیز در زبان مدرن باقی مانده است. اما حتی در آنجایی که واژه های امروزین از واژه های دوران قدیم متفاوتند، با این همه معانی مشابهند. واژه های یونانی ergon و poiema ، که به لحاظ تحت اللفظی به معنای «یک اثر» هستند، به معنای یک اثر هنری بودند؛ deinotes ، که به لحاظ تحت اللفظی معنای «بی باکی» را دارد به معنای هنرمندی بود.
شاید تنها واژه زیباشناختی مهمی که در دوران قدیم وجود نداشت، دقیقأ واژه «زیباشناختی» بود. یونانیان از اصطلاحات «تجربه زیباشناختی» یا «داوری زیباشناختی» استفاده نمی کردند. اینها عباراتی مدرن با تباری یونانی هستند. علت اینکه یونانیان واژه «زیباشناختی» را نداشتند این بود که مفهوم مربوط به آن وجود نداشت. آنها بدین مفهوم نزدیک شدند، اما بدان نرسیدند.
اصول اساسی زیباشناسی دوران باستان
در جهان باستان اصل اساسی نظریه زیباشناسی در درجه اول نسبت زیبایی در ترکیب و نوع چینش اجزاست و اندازه (زیبایی از اندازه و عدد تشکیل شده است) بود. این اصل را ابتدا فیثاغورثیان مطرح کردند سپس این اصل برای اکثر زیباشناسان یونانی اصلی بدیهی شد. اما از قرن چهارم خوش ریتمی و به عبارت دیگر هارمونی ذهنی زیبایی وابسته به این است که انسان چگونه هارمونی را درک میکند، رقیب این اصل شد. هر دوی این اصله ا بعدها توسط فلوطین مورد مخالفت قرار گرفت، بدین ترتیب که او گفت زیبایی ترکیب و چینشی از اجزا نیست، بلکه یک کیفیت است. با این حال، این اندیشه تا پایان دوره قدیم ظهور نیافت. تا قرن سوم پس از میلاد، زیباشناسی دوران باستان میان اصل نسبت و اندازه از یک طرف و اصل خوش ریتمی از طرف دیگر، مردد و در نوسان بود.از زمان آغاز زیباشناسی یونان، دو اصل مکمل نیز وجود داشتند که رشد و تکامل یافتند: یکی اینکه زیبایی از عناصری متضاد ناشی می شود. بعدها دو اصل متعارض نیز به وجود آمدن یعنی حس باوری زیباشناختی و لذت باوری زیبایی مبنایی حسی دارد) و معنویت گرایی زیباشناختی (زیبایی مبنایی ذهنی دارد). اولی از دوران سوفسطائیان و دومی از زمان افلاطون شناخته شده بوده است. در اصل موازی هم که به ترتیب توسط سوفسطائیان و افلاطون مطرح شدند، نسبی گرایی زیبایی نسبی است و ایدئالیسم (یک زیبایی مطلق وجود دارد) را ترویج میکردند.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص710-705، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392