ویلیام جیمز، فیلسوف مشهور آمریکایی در کتاب معروف خود، پراگماتیسم در چند قسمت از مدرک حقیقت بحث می کند. درباره مسائل متافیزیکی که به نفع و ضرر آنها دلایلی اقامه شده اند «نتایج عملی» را مدرک صحت عقاید مربوط به این مسائل معرفی می کند.
توجه به تئوریهای علمی و تغییراتی که در آنها بوجود می آید اهمیت نظر «جیمز» را می رساند. به نظر جیمز فایده بزرگ این قوانین خلاصه نمودن حقایق خارجی وسیردادن آنها به طرف حقایق جدید است. این قوانین ساخت ذهن انسان هستند و به صورت مفاهیمی که طبیعت را توصیف می کنند بیان می شوند. در این قسمت «جیمز» به حقایق خارجی توجه دارد و در ذیل آن ضمن نقل نظر «دیوئی» و «شیللر» درباره اینکه حقیقت برای ما با آنچه در علوم مطرح است یکسان می باشد درباره توافق مفاهیم صحبت می کند. به نظر او مفاهیم وقتی حقیقی هستند که در ایجاد وحدت در تجربه یا ایجاد ارتباط میان قسمت تازه با دیگر قسمتهای تجربه به ما کمک کنند.
در سخنرانی هفتم کتاب پراگماتیسم زیرعنوان «فلسفه انسانی و حقیقت» چند نکته جالب درباره واقعیت و حقیقت بیان می دارد. به نظر جیمز واقعیت چیزی است که حقایق باید آن را در نظر گیرند یا بحساب آورند. قسمت اول واقعیت از امور حسی تشکیل شده است. قسمت دوم واقعیت رابطه میان امور حسی یا رابطه میان رونوشت آنها در اذهان ماست. سومین قسمت واقعیت حقایق پیشین هستند که در تحقیق تازه باید آنها را درنظر گرفت. این سه قسمت در تشکیل عقاید ما دخالت دارند. انسان در برخورد به این امور و تفسیر و تعبیر آنها از آزادی عمل برخوردار است و آنچه درباره آنها می گویند با نقطه نظر وی نیز ارتباط دارد.
احتمالی بودن مخصوصا در باره نظریات علمی خوب محسوس است . دانشمندان به اتکاء وسایل موجود، تحقیقات انجام شده و مدارک معین، تئوری یا نظریه ای ابراز می دارند. پیدایش وسایل تازه یا مدارک جدید نظریات آنها را تغییر میدهد. روی این اصل نظریات علمی نیز احتمالی می باشند.مطالعه آنچه در بالا نقل شد نشان میدهد که حقیقت برخلاف آنچه در کتابهای فارسی نقل شده از نظر «جیمز» تنها مفید بودن در عمل نیست بلکه حقایق خارجی، توافق مفاهیم و درک و استنباط فرد نیز در بیان حقیقت تأثیر دارند. توجه به این جنبه ها از لحاظ تربیتی ضروری است. و «جان دیوئی» فیلسوف معروف امریکایی مدرک حقیقت را تغییر موقعیت یا حل مسأله تلقی می کند. از نظر دیوئی معرفت به معنی حقیقت است و در اثر تحقیق بوجود می آید. تحقیق نیز جریانی است که در اثر برخورد فرد به موقعیت نامعین شروع میشود. چنانچه میدانیم موقعیت نا معین یعنی وضعی که در آن فرد رابطه خود را با محیط درک نمی کند و ارتباط اجزاء موجود در محیط را نیز در نمی یابد. در برخورد به چنین موقعیتی فرد گیج میشود و وضعی ابهام آمیز و درهم در مقابل او ظاهر می گردد.
به نظر دیوئی این وضع برای همه بوجود می آید. کودکی که در حال رشد است و می خواهد انجام کار ساده ای فرا گیرد با چنین وضعی روبرو می شود. همینطور یک دانشمند پس از آنکه در رشته خویش اطلاعات لازم را کسب نمود و به مرحله ای رسید که خود باید صاحب نظر شود و به اصطلاح تحقیق کند او نیز دچارچنین وضعی می شود. او ازدیدن پدیده ای تازه یا نارسا بودن یک تئوری دروضعی نامعین قرار می گیرد و بتدریج موقعیت نامعین به صورت موقعیت مسأله یی یعنی موقعیتی که در آن اشکال موجود مشخص شده یا به عبارت دیگر مساله معلوم گردیده، در می آید. در این مرحله تحقیق شروع شده و بالاخره پژوهنده با کشف راه حل یا فرضیه تازه مشکل را حل می کند و موقعیت مسأله یی به موقعیتی که در آن ارتباط فرد و محیط و اجزاء محیط با یکدیگرروشن است، تبدیل می نماید. این وضع را هر کس می تواند در تجربه خویشتن ملاحظه کند. معرفت همان فرضیه یا راه حلی است که در نتیجه تحقیق بوجود می آید. این معرفت در جریان تغییر موقعیت در معرض آزمایش قرار می گیرد و با آنچه در عمل رخ میدهد تطبیق می کند. از جهت دیگر معرفت حاصل شده وسیله ای است برای تغییر موقعیت و سازگار ساختن فرد با محیط، روی این زمینه معرفت وسیله ای برای سازگاری با محیط می باشد.
چنانچه دیدیم رئالیستها امر خارجی را مهم تلقی می کردند و مطابقت مفهوم ذهنی را با آن ملاک حقیقت قرار می دادند. اید آلیستها نیز برای مفهوم ذهنی اهمیتی خاص قائل می شدند و توافق و هماهنگی مفهومهای ذهنی را ملاک حقیقت میدانستند. دیوئی امر خارجی و مفهوم ذهنی را عناصر موقعیت تلقی می کند و در جریان تجربه مشاهده و تفکر و در نتیجه امر خارجی و مفهوم ذهنی را که نتیجه این دو عمل هستند از یکدیگر جدا نمی سازد. معرفتی که در اثر برخورد فرد بموقعیت نامعین بوجود میاید باید در تغییر کل موقعیت مؤثر باشد یا به عبارت دیگر با کل موقعیت مطابقت کند. در چنین وضعی مطابقت معرفت با آنچه در خارج جریان دارد و آنچه در ذهن می گذرد مهم است. بنابراین معرفتی حقیقی است که در تغییر موقعیت یا حل مساله مؤثر باشد.
خصوصیات معرفت از نظر دیوئی
معرفت خصوصیاتی دارد که توجه به آن برای مربی سودمند است:وابستگی به موقعیت: معرفت وابسته و مربوط به زمینه یا موقعیتی است که در آن حاصل می شود. آنچه در یک موقعیت بوجود می آید تحت تأثیر شرایط موجود در آن موقعیت قرار می گیرد.
نسبی بودن: معرفت امری نسبی است. آنچه فرد در اوضاع و احوال عادی زندگی یا دانشمند در برخورد به مسائل علمی کسب می کند با شرایط موقعیت، وسائل موجود در موقعیت، اطلاعات فرد، مشاهدات وی و توجه به آنچه دیگران بیان کرده اند متناسب می باشد. اگر این عوامل تغییر کنند معرفت نیز تغییر خواهد کرد. بنابراین نمی توان معرفت را به عنوان امری مطلق و جدا از موقعیت در نظر گرفت. و غیرمستقیم بودن: معرفت چه نسبت به امور حسی و چه درباره مفاهیم ذهنی معمولا تحت تأثیر عوامل روانی و زمینه های اجتماعی قرار می گیرد. آنچه فرد درک می کند بوسیله تجربیات او مورد تفسیر قرار می گیرد. به عبارت دیگر امور همانطور که هستند در ذهن ما جلوه گر نمی شوند. هر امری با توجه به تجربیات فردی ادراک میگردد. بنابراین تجربیات فردی واسطه درک امور میشوند و در ادراک ما از امور خارجی تأثیر دارند.
احتمالی بودن: معرفت امری احتمالی است. آنچه ما درک می کنیم ممکن است مطابق با واقع نباشد. معرفت ما نسبت به امور خارجی امری احتمالی است. امورخارجی ازلحاظ رنگ، شکل، اندازه، نرمی و حرکت به همان صورت که هستند در ذهن منعکس نمی شوند. در موارد متعدد آنچه ما از اینگونه امور درک می کنیم با واقعیت مطابقت نمی کند. روی این زمینه نمی توان معرفت به اینگونه امور را قطعی تلقی کرد. همینطور معرفت نسبت به مفاهیم و ارتباط نیز قطعی و یقینی نیست. در ریاضیات و منطق پس از پذیرفتن اصول موضوعه و تعاریف معین امری را در نظامی خاص که براساس این اصول و تعاریف تشکیل شده قطعی تلقی می کنیم اما خود این اصول ممکن است مورد تردید قرار گیرند و در نتیجه آنچه به آنها اتکاء دارند نیز احتمالی تلقی شود.
احتمالی بودن مخصوصا در باره نظریات علمی خوب محسوس است . دانشمندان به اتکاء وسایل موجود، تحقیقات انجام شده و مدارک معین، تئوری یا نظریه ای ابراز می دارند. پیدایش وسایل تازه یا مدارک جدید نظریات آنها را تغییر میدهد. روی این اصل نظریات علمی نیز احتمالی می باشند.
ذهنی بودن معرفت: معرفت محصول ذهن آدمی است. اصول و تعاریف ریاضی، تئوریهای موجود در علوم طبیعی و آنچه را دانشمندان در رشته های مختلف علوم انسانی گفته اند همه محصول ذهن آنهاست. البته نباید این نظریات را با تخیلات یا توهمات مخلوط نمود. دانشمندان چه در برخورد به مفاهیم ریاضی و چه در زمینه های طبیعی و همچنین در مطالعه رفتار آدمی دائما با پدیده ها و روابط آنها سروکار دارند ولی آنچه به صورت اصل یا قانون یا تئوری بیان میدارند محصول ذهن و فکر خود آنهاست نه انعکاس امر خارجی.
فعالیت ذهن: لازمه خصوصیت بالا، فعال بودن ذهن انسان است. برخلاف عقیده بعضی، در جریان معرفت ذهن فعال است و تأثرات حسی را چنانکه «لاک» تصور می کرد به همان صورت که ظاهر می گردند نمی پذیرد. ذهن در تشکیل مفاهیم، در با معنی ساختن تأثرات حسی و ارتباط دادن آنها با هم و به طور خلاصه در ایجاد معرفت فعال است. همانطور که در پیش گفته شد ذهن مانند جعبه عکاسی نیست که امور خارجی را همانطور که هستند در خود منعکس سازد. پدیده های خارجی در اثر فعالیت ذهن صورتی خاص پیدا می کنند و آنگاه در نظر ما مجسم میشوند.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391