زندگی خوب نتیجه تعلیم و تربیت (قسمت دوم)

مؤسسات تربیتی در اثر عدم آشنایی به استعداد های افراد یا اتخاذ روشهای ناهنجار ممکن است مانع پرورش افراد شوند به عبارت دیگر مربیان در اثر نفوذ این دو عامل نمی توانند فاصله میان استعداد افراد و آنچه را انجام میدهند از میان ببرند.
دوشنبه، 30 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی خوب نتیجه تعلیم و تربیت (قسمت دوم)
فرض کنیم فردی در زندگی آزاد باشد، آیا می توان آزادی وی را با زندگی خوب مترادف تلقی کرد؟ پاره ای از فیلسوفان خوبی را با آزادی مترادف می دانند. سارتر آزادی را پایه تمام ارزشها تلقی می کند. حال باید دید آیا آزادی به تنهایی نتایج کار را ضمانت می کند؟ آنچه انتخاب می شود و راه انتخاب نیز در زندگی خوب مطرح می باشند. رشد خود یا رشد استعداد های فرد نیز در آزادی امر دخالت دارد.
 

استعدادها و رشد آنها

زندگی در صورتی خوب تلقی می شود که قدرت تحقق ارزشها رشد یابد و به معرض اجرا درآید. حدود و تنوع ارزشهایی که فرد با آنها سرو کار دارد بوسیله سه عامل محدود می شود:
1- استعداد های ذاتی فرد. ۲- توسعه یا گسترش فرهنگی که فرد در آن زندگی می کند. ٣- تعلیم و تربیتی که استعداد های فرد را پرورش می دهد.
 
آنچه مسلم است نوزاد آدمی خصوصیاتی را که مخصوص ساختمان انسان است و با آنچه در دیگر حیوانات وجود دارد فرق می کند، در رفتار خود ظاهر می سازد. به عبارت دیگر به آسانی می توان کودک آدمی را بوسیله رفتارش از دیگر دهانات م خه ساخت شد خود تابع فرهنگی است که فرد در آن قرار دارد.
 
منبع دیگری غیر از فرهنگ محتوی رشد «خود» را بوجود نمی آورد. افراد هر اندازه استثنائی باشند و برخلاف ارزشهای موجود در فرهنگ قیام کنند مع ذلک تحت تأثیر این ارزشها قرار می گیرند. عوامل دیگر موجود در فرهنگ نیز در محدود ساختن رشد خود تأثیر دارند. از باب مثال، کوتاهی زمان برای استفاده از تعلیم و تربیت، کمی پول، نبودن فرصت یا تنبلی همه در جریان رشد «خود» مؤثر می باشد. آنچه مسلم است نوزاد آدمی خصوصیاتی را که مخصوص ساختمان انسان است و با آنچه در دیگر حیوانات وجود دارد فرق می کند، در رفتار خود ظاهر می سازد. به عبارت دیگر به آسانی می توان کودک آدمی را بوسیله رفتارش از دیگر دهانات م خه ساخت شد خود تابع فرهنگی است که فرد در آن قرار دارد.مؤسسات تربیتی نیز در اثر عدم آشنایی به استعداد های افراد یا اتخاذ روشهای ناهنجار ممکن است مانع پرورش افراد شوند به عبارت دیگر مربیان در اثر نفوذ این دو عامل نمی توانند فاصله میان استعداد افراد و آنچه را انجام میدهند از میان ببرند. گفته میشود این استعدادها چه هستند؟ آیا اینها همان نیروهای مستقل ذهن می باشند که در گذشته از آنها بحث میشد؟ روانشناسان وجود نیروهای مستقل مثل اراده، تفکر، ادراک را مورد انکار قرار میدهند اسا درعین حال از گرایشها ، توانها یا استعداد های افراد بحث می نمایند. بعضی می گویند مفهوم «رشد خود» مبهم است.
 
«برودی» برای رفع این اشکال می گوید: در نتیجه مشاهده نسلهای انسانی ما از روی دلیل می توانیم درباره بچه ای که در مقابل ما ایستاده است توقعات خاص داشته باشیم. او باید بتواند از برخورد به حادثه خودداری کند، باید قادر بفکر کردن باشد، قدرت تخیل داشته باشد، احساس غم و شادی کند، عشق و نفرت را در رفتار خود ظاهر سازد و بتواند کاری را آزادانه انجام دهد. استعداد ها نامهایی هستند برای انواع مختلف تجربیاتی که ما از فرد انتظار داریم. استعداد ها را به طور جداگانه یا مجزا از محتوى خاص موجود تلقی نمی کنیم، همانطور که مفاهیم درخت، انرژی، و معادله را نمی توانیم به طور مجزا در دنیای اطراف خود بیابیم. استعداد مانند هر مفهوم دیگر چیزی است که از طریق تفکر مشخص می شود و نمی توان آن را امری محسوس یا امری که مستقیما احساس شود تلقی نمود. درهرحال نمی توان وجود این استعداد ها را مورد انکار قرار داد. منظور از رشد خود، تحقق این استعدادها می باشد. برای شناختن این استعداد ها ممکن است از روان سنجی و دیگر رشته های روانشناسی استفاده نمود و برای پرورش آنها روشهای خاص تربیتی را در سازمان دادن مطالب درسی و ارائه آنها اتخاذ کرد.
 

وحدت خود

علاوه بر آزادی خود و رشد آن یک امر دیگر در جریان تحول شخصیت آدمی دخالت دارد و آن وحدت دادن به جنبه های مختلف شخصیت است. نظر به اینکه در زندگی آدمی جنبه های مختلف و در عین حال متضاد ظاهر می شوند امر وحدت دادن اهمیتی خاص دارد. آنچه در جنبه جمعی حیات ارزش دارد با آنچه در زندگی خصوصی ظاهر می گردد متفاوت می باشد. همانطور که در بالا گفته شد فرد با امور متضاد روبرو می شود. آیا این تمایل را ارضاء کند یا تمایل دیگر را؟ آیا لذت خواب را ترجیح دهد یا زحمت کار کردن را؟ آیا پول خود را وسیله راحتی خویشتن سازد یا برای تحصیل اختصاص دهد؟ امور مختلف و متضاد فرد را به طرف خود جلب می کنند. فرد باید با توجه به استعدادها با امکانات خود آنچه که مفید است انتخاب کند. نکته مهم برخورد به شخصیتهای مختلف در یک فرد می باشد. فردی از اخلاق بحث می کند اما در همان هنگام برخلاف اخلاق عمل می کند. در لحظاتی از زندگی طرفدار علم است اما در لحظات دیگر پای بند خرافات و موهومات می باشد. نبودن وحدت در شخصیت سبب تضاد در رفتار و عکس العمل. فرد خواهد شد. در چنین وضعی تجربیات متنوع در تکامل شخصیت تأثیر ندارند. شخصیت آدمی مانند بدن باید از وحدتی فعال برخوردار باشد. همانطور که طبق نظر طرفداران مکتب گشتالت ادراکات وابسته به کل امور هستند تکامل شخصیت ما نیز باید بصورتی واحد و مرتبط انجام پذیرد.
 

طرق وحدت دادن شخصیت یا عوامل مؤثر در این زمینه از نظر «برودی»

عبارتند از:
١ - نظم اجتماعی که فرد در آن زندگی می کند. نظم اجتماعی که به صورت انتظارات جامعه و موازین جمعی ظاهر می گردد به صورت طرحهای خاص به جنبه های مختلف شخصیت وحدت میدهد. البته در اجتماعاتی که نظم معین وجود ندارد تأثیر انتظارات اجتماعی در وحدت شخصیت محدود می باشد.
۲ - هدف. عامل دیگری که جنبه های مختلف شخصیت را وحدت می دهد داشتن هدف در زندگی است. البته تمام هدفها با ارزش نیستند و در وحدت دادن شخصیت مؤثر نمی باشند. اما اگر فرد هدفهای خود را با توجه به استعدادها و امکانات خود انتخاب کند و ضمنا تجربیات دیگران را در نظر داشته باشد با هدفهایی را انتخاب کند که ارزش و اهمیت تاریخی دارند دراین صورت هدف نقش وحدت۔ دهنده را ایفا می نماید.
3 - معرفت در زمینه های مختلف مخصوصا درباره ماهیت انسان در وحدت دادن شخصیت تأثیر فراوان دارد.
به نظر «برودی» از طریق کسب معرفت می توان عادات لازم را جهت تحقق و آزادی خود بوجود آورد.
 
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط