پرفسور «برودی» استاد تعلیم و تربیت دانشگاه ایلینویز در کتاب بنای یک فلسفه تعلیم و تربیت در صفحهی تعلیم و تربیت را به عنوان کنترل یادگیری مورد بحث قرار می دهد. ابتدا آنچه را که از مفهوم تعلیم و تربیت خارج است مانند اموری که در جریان رشد و تکامل خود بخود ظاهر می گردند و مربوط به وقایع بدنی می باشند، ذکر می کند و سپس رابطه تعلیم و تربیت را با یادگیری بررسی می نماید. به نظر پرفسور برودی تعلیم و تربیت با یادگیری یکسان نیست. به عنوان مثال یادگیریهایی که از طریق ایجاد عکس العمل مشروط صورت می گیرد و فرد در جریان یادگیری خود بخود و بدون آگاهی یا به عبارت درست تر بدون دارا شدن فهم صحیح، امری را می آموزد، بهیچ وجه جنبه تربیتی ندارد، از طرف دیگر، تعلیم و تربیت جنبه ایدآلی دارد و مربی می خواهد آنچه را که فرد باید بیاموزد در وی رشد دهد، بنابراین آن دسته از یادگیریها که تحت کنترل قرار دارد مورد بحث تربیتی است و با تعلیم و تربیت مربوط می باشد.
با اینکه بسیاری از یادگیریها از طریق ایجاد عکس العمل مشروط بوجود می آید مع ذلک در یادگیری اساسی فهم دخالت کامل دارد. بنابراین از این جهت نمی توان یادگیری را از تعلیم و تربیت جدا ساخت. پرفسور «برودی» پس از بیان این مطلب سه نوع تربیت را مورد بحث قرار می دهد:
1- تربیت محیطی: این نوع تربیت تقریبا خود بخود صورت می گیرد. تماس اجتماعی فرد با دیگران سبب فراگیری اموری مثل خوردن غذای معین، راه رفتن در پیاده رو می شود. چنانچه می بینیم در اینجا پرفسور «برودی» این نوع یادگیری را که فرد بدون توجه و همچنین بدون نقشه فرا می گیرد با تعلیم و تربیت مترادف تلقی می کند. این نوع یادگیری با یادگیریهایی که از طریق ایجاد عکس العمل مشروط صورت می گیرد تفاوتی ندارد، بنابراین نباید آن را جزء انواع تربیت محسوب نمود.
۲ - تربیت غیر رسمی: آنچه در خانواده یا در مؤسسات غیر تربیتی به فرد آموخته میشود و بیشتر جنبه عملی دارد به عنوان تعلیم و تربیت غیر رسمی تلقی می گردد در این قسمت پروفسور برودی ایجاد عادات معین یا عادات دادن افرادامور مختلف را که در خانواده صورت می گیرد یا اطلاعاتی را که مؤسسات مختلف در اختیار مستخدمین می گذارند جزء تعلیم و تربیت غیررسمی محسوب می دارد. باید توجه داشت که در هر مؤسسة اجتماعی چه خانواده و چه مؤسسات خصوصی یا دولتی ممکن است افراد را به طور صحیح تربیت نمود و ضمن آنها را برای انجام کارهای معین آماده ساخت تنها فرق اساسی میان این نوع تعلیم و تربیت و تعلیم و تربیت مدرسی همان غیررسمی بودن آن می باشد.
3 - تربیت رسمی: در تربیت رسمی قصد تعلیم یا عادت دادن Training یا هر دو واضح است و مؤسسه ای برای انجام وظیفه تشکیل می شود. از نظر «برودی» مؤسسات تربیتی، کودکستان، دبستان، دبیرستان و دانشگاه وظیفه تربیت رسمی افراد را بعهده دارند.
از نظر «برودی» تعریف جامعه وظیفه مدرسه را مشخص می سازد و مانع تداخل وظیفه دیگر مؤسسات اجتماعی مثل خانواده، سازمانهای دینی و سیاسی با وظایف مدرسه خواهد شد. از طرف دیگر با توجه به این مفهوم، می توان میان تدریس و یادگیری فرق گذارد و وظیفه معلم را که کنترل یادگیری اموری معین است مشخص نمود.تشخیص تعلیم و تربیت رسمی از تعلیم و تربیت غیر رسمی از نظر «پرودی» چند فایده دارد، اول اینکه فرد را متوجه توافق یا تضاد میان مؤسسات غیر تربیتی و مؤسسات تربیتی می سازد. دوم اینکه فرق میان تربیت خود و تربیت رسمی معلوم می گردد. در دنباله این بحث «برودی» تعلیم و تربیت را عبارت از جریان با نتیجه جریانی می داند که در آن از طریق هدایت و کنترل یادگیری و از روی سنجش و تدبیر کوشش بعمل می آید تا تجربه را شکل دهند.
و از نظر «برودی» این تعریف وظیفه مدرسه را مشخص می سازد و مانع تداخل وظیفه دیگر مؤسسات اجتماعی مثل خانواده، سازمانهای دینی و سیاسی با وظایف مدرسه خواهد شد. از طرف دیگر با توجه به این مفهوم، می توان میان تدریس و یادگیری فرق گذارد و وظیفه معلم را که کنترل یادگیری اموری معین است مشخص نمود. و ازین جهت مسؤولیت، وی را تعیین کرد.
با اینکه تعلیم و تربیت صحیح از طریق یادگیری صورت می گیرد معذلک نمی توان این دو جریان را یکسان تلقی نمود. در تعریف «برودی»، تعلیم و تربیت با یادگیری کنترل شده مترادف فرض شده است درصورتی که واقعا این دو با هم فرق دارند. یادگرفتن مفاهیم ریاضی، قوانین علمی، مهارتها و زبان و ادبیات در مدرسه تحت کنترل معلم صورت می گیرد، مع ذلک اینگونه یادگیری بیشتر جنبه تعلیمی دارد نه نربیتی . ممکن است شاگردی امور بالا را تحت کنترل معلم بیاموزد با وجود این از لحاظ تربیتی ضعیف باشد.
درست است که جامعه کار تربیتی را به طور عمده جزء وظایف مدرسه تلقی می کند، اما این امر مانع ازین نیست که گویندگان، نویسندگان، رهبران سیاسی و والدین نیز در تربیت صحیح افراد اقدام کنند. اصولا وظیفه همه آنهایی که بنحوی با مردم سرو کار دارند و کار آنها جنبه ارشاد و راهنمایی دارد، تربیت افراد جامعه است بنابراین نمی توان وظیفه تربیتی را به منظور روشن ساختن مسؤولیت اولیاء مدرسه یا به عنوان تقسیم کار به مدرسه اختصاص داد. و از طرف دیگر محتوی یادگیریهایی که جنبه تربیتی دارد با آنچه جنبه آموزشی یا تعلیمی دارد فرق می کند. روی این زمینه نمی توان هر یادگیری کنترل شده را تعلیم و تربیت تلقی نمود. پرفسور «برودی» در ضمن مقاله ای زیر عنوان «اشارات رئالیسم کلاسیک برای فلسفه تعلیم و تربیت» نکته های جالبی درباره وظیفه مربی یا کار تعلیم و تربیت بیان می دارد. نظر به اینکه در فصل مربوط به مکتبهای تربیتی از نقطه نظر نظامهای مختلف فلسفی درباره عقاید این استاد بحث خواهیم کرد فعلا از ذکر آن نکته ها خودداری می کنیم.
برای اینکه نتیجه ای از این بحث بگیریم به ذکر و بررسی چند تعریف اساسی از تعلیم و تربیت مبادرت می کنیم. به نظر نگارنده هر تعریفی از تعلیم و تربیت باید خصوصیات زیر را در بر داشته باشد:
1- مفهوم تعلیم و تربیت را به طور آشکار مشخص سازد.
۲ - مفهوم تعلیم و تربیت را با مفهوم اموری مانند کسب معلومات، فراگیری مهارتها و ایجاد عادات درهم نیامیزد.
3 - مفهوم تعلیم و تربیت را طوری بیان کند که در مراحل مختلف زندگی یا مراحل مختلف تربیتی مثل کودکستان، دبستان، دبیرستان، دانشگاه و بعد از فراغ از تحصیل قابل اجرا باشد.
4 - مفهوم تعلیم و تربیت را طوری بیان کند که به عنوان اصل راهنمایی کننده در هر مرحله برای مربی یا معلم مورد استفاده قرار گیرد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
با اینکه بسیاری از یادگیریها از طریق ایجاد عکس العمل مشروط بوجود می آید مع ذلک در یادگیری اساسی فهم دخالت کامل دارد. بنابراین از این جهت نمی توان یادگیری را از تعلیم و تربیت جدا ساخت. پرفسور «برودی» پس از بیان این مطلب سه نوع تربیت را مورد بحث قرار می دهد:
1- تربیت محیطی: این نوع تربیت تقریبا خود بخود صورت می گیرد. تماس اجتماعی فرد با دیگران سبب فراگیری اموری مثل خوردن غذای معین، راه رفتن در پیاده رو می شود. چنانچه می بینیم در اینجا پرفسور «برودی» این نوع یادگیری را که فرد بدون توجه و همچنین بدون نقشه فرا می گیرد با تعلیم و تربیت مترادف تلقی می کند. این نوع یادگیری با یادگیریهایی که از طریق ایجاد عکس العمل مشروط صورت می گیرد تفاوتی ندارد، بنابراین نباید آن را جزء انواع تربیت محسوب نمود.
۲ - تربیت غیر رسمی: آنچه در خانواده یا در مؤسسات غیر تربیتی به فرد آموخته میشود و بیشتر جنبه عملی دارد به عنوان تعلیم و تربیت غیر رسمی تلقی می گردد در این قسمت پروفسور برودی ایجاد عادات معین یا عادات دادن افرادامور مختلف را که در خانواده صورت می گیرد یا اطلاعاتی را که مؤسسات مختلف در اختیار مستخدمین می گذارند جزء تعلیم و تربیت غیررسمی محسوب می دارد. باید توجه داشت که در هر مؤسسة اجتماعی چه خانواده و چه مؤسسات خصوصی یا دولتی ممکن است افراد را به طور صحیح تربیت نمود و ضمن آنها را برای انجام کارهای معین آماده ساخت تنها فرق اساسی میان این نوع تعلیم و تربیت و تعلیم و تربیت مدرسی همان غیررسمی بودن آن می باشد.
3 - تربیت رسمی: در تربیت رسمی قصد تعلیم یا عادت دادن Training یا هر دو واضح است و مؤسسه ای برای انجام وظیفه تشکیل می شود. از نظر «برودی» مؤسسات تربیتی، کودکستان، دبستان، دبیرستان و دانشگاه وظیفه تربیت رسمی افراد را بعهده دارند.
از نظر «برودی» تعریف جامعه وظیفه مدرسه را مشخص می سازد و مانع تداخل وظیفه دیگر مؤسسات اجتماعی مثل خانواده، سازمانهای دینی و سیاسی با وظایف مدرسه خواهد شد. از طرف دیگر با توجه به این مفهوم، می توان میان تدریس و یادگیری فرق گذارد و وظیفه معلم را که کنترل یادگیری اموری معین است مشخص نمود.تشخیص تعلیم و تربیت رسمی از تعلیم و تربیت غیر رسمی از نظر «پرودی» چند فایده دارد، اول اینکه فرد را متوجه توافق یا تضاد میان مؤسسات غیر تربیتی و مؤسسات تربیتی می سازد. دوم اینکه فرق میان تربیت خود و تربیت رسمی معلوم می گردد. در دنباله این بحث «برودی» تعلیم و تربیت را عبارت از جریان با نتیجه جریانی می داند که در آن از طریق هدایت و کنترل یادگیری و از روی سنجش و تدبیر کوشش بعمل می آید تا تجربه را شکل دهند.
و از نظر «برودی» این تعریف وظیفه مدرسه را مشخص می سازد و مانع تداخل وظیفه دیگر مؤسسات اجتماعی مثل خانواده، سازمانهای دینی و سیاسی با وظایف مدرسه خواهد شد. از طرف دیگر با توجه به این مفهوم، می توان میان تدریس و یادگیری فرق گذارد و وظیفه معلم را که کنترل یادگیری اموری معین است مشخص نمود. و ازین جهت مسؤولیت، وی را تعیین کرد.
با اینکه تعلیم و تربیت صحیح از طریق یادگیری صورت می گیرد معذلک نمی توان این دو جریان را یکسان تلقی نمود. در تعریف «برودی»، تعلیم و تربیت با یادگیری کنترل شده مترادف فرض شده است درصورتی که واقعا این دو با هم فرق دارند. یادگرفتن مفاهیم ریاضی، قوانین علمی، مهارتها و زبان و ادبیات در مدرسه تحت کنترل معلم صورت می گیرد، مع ذلک اینگونه یادگیری بیشتر جنبه تعلیمی دارد نه نربیتی . ممکن است شاگردی امور بالا را تحت کنترل معلم بیاموزد با وجود این از لحاظ تربیتی ضعیف باشد.
درست است که جامعه کار تربیتی را به طور عمده جزء وظایف مدرسه تلقی می کند، اما این امر مانع ازین نیست که گویندگان، نویسندگان، رهبران سیاسی و والدین نیز در تربیت صحیح افراد اقدام کنند. اصولا وظیفه همه آنهایی که بنحوی با مردم سرو کار دارند و کار آنها جنبه ارشاد و راهنمایی دارد، تربیت افراد جامعه است بنابراین نمی توان وظیفه تربیتی را به منظور روشن ساختن مسؤولیت اولیاء مدرسه یا به عنوان تقسیم کار به مدرسه اختصاص داد. و از طرف دیگر محتوی یادگیریهایی که جنبه تربیتی دارد با آنچه جنبه آموزشی یا تعلیمی دارد فرق می کند. روی این زمینه نمی توان هر یادگیری کنترل شده را تعلیم و تربیت تلقی نمود. پرفسور «برودی» در ضمن مقاله ای زیر عنوان «اشارات رئالیسم کلاسیک برای فلسفه تعلیم و تربیت» نکته های جالبی درباره وظیفه مربی یا کار تعلیم و تربیت بیان می دارد. نظر به اینکه در فصل مربوط به مکتبهای تربیتی از نقطه نظر نظامهای مختلف فلسفی درباره عقاید این استاد بحث خواهیم کرد فعلا از ذکر آن نکته ها خودداری می کنیم.
برای اینکه نتیجه ای از این بحث بگیریم به ذکر و بررسی چند تعریف اساسی از تعلیم و تربیت مبادرت می کنیم. به نظر نگارنده هر تعریفی از تعلیم و تربیت باید خصوصیات زیر را در بر داشته باشد:
1- مفهوم تعلیم و تربیت را به طور آشکار مشخص سازد.
۲ - مفهوم تعلیم و تربیت را با مفهوم اموری مانند کسب معلومات، فراگیری مهارتها و ایجاد عادات درهم نیامیزد.
3 - مفهوم تعلیم و تربیت را طوری بیان کند که در مراحل مختلف زندگی یا مراحل مختلف تربیتی مثل کودکستان، دبستان، دبیرستان، دانشگاه و بعد از فراغ از تحصیل قابل اجرا باشد.
4 - مفهوم تعلیم و تربیت را طوری بیان کند که به عنوان اصل راهنمایی کننده در هر مرحله برای مربی یا معلم مورد استفاده قرار گیرد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391