نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد
یادگیری چیست؟
روان شناسان در تعریف یادگیری به سه فرایند اشاره می کنند:اول، یادگیری هر چیز تازه تغییری را در بردارد. مثلاً وقتی کودکی کاربرد کامپیوتر را می آموزد، ابتدا چند بار اشتباه می کند، و مرتباً فکر و رفتار خود را تغییر می دهد تا به جایی می رسد که دیگر اشتباه نمی کند یعنی به خوبی می داند چگونه کامپیوتر را بکار ببرد. به عبارت دیگر، کودک ناتوانی خود را به توانایی تبدیل می کند یعنی تغییر لازم در او بوجود می آید.
دوم، یادگیری تأثیر نسبتاً ثابتی در ذهن و رفتار کودک می گذارد. یعنی مهارت کاربرد کامپیوتر در او بوجود می آید، و مهارت هم به سرعت از بین نمی رود.
سوم، یادگیری متضمن تجربه است. کودکان ضمن تجربه های خود با اشخاص دیگر یاد می گیرند که چگونه با آنها برخورد کنند. کودکان گرایش های مثبت یا منفی نسبت به مطالعه را یاد می گیرند.
با توجه به سه فرایند مذکور می توان یادگیری را تغییر نسبتاً ثابت در ذهن یا رفتار که ضمن تجربه رخ می دهد، تعریف کرد و تغییرات ناشی از نضج، غرایز یا خستگی صدمات یا صرف داروها را شامل نمی شود.
اقسام یادگیری
یادگیری را معمولاً برحسب رفتارها و افکاری که در بر می گیرد مطرح می کنند. زیرا یادگیری، تغییری را ضمن تجربه شامل می شود. بنابراین، می توان سؤال کرد تغییر ناشی از یادگیری در چه جنبه هایی از رفتار ظاهر می شود؟ در واقع، وقتی یاد می گیریم برای پیدایش تغییر در خویشتن تلاش می کنیم و این تغییر ممکن است به شکل های ایجاد، اصلاح و تکمیل یا به طور کلی افزایش و کاهش ظاهر شود. به عبارت دیگر، پس از آنکه آموختیم، رفتار یا فکر ما دیگر آن نیست که قبلاً داشتیم بلکه تغییر یافته است که این تغییر ممکن است بی درنگ ظاهر شود مانند آموختن جدول ضرب، یا در بلندمدت خودش را نشان دهد مانند پیدایش عادتهای بهداشتی.رفتار آدمی دارای سه بُعد یا سه جنبه است از این قرار:
الف. بُعد شناختی شامل افکار، عقاید، معلومات.
ب. بُعد روانی حرکتی شامل همه مهارتها.
پ. بُعد عاطفی و اجتماعی شامل احساسات، گرایش ها، ارزشها.
یادگیری در هر یک از ابعاد مذکور، به صورت تغییری در آن بُعد ظاهر می شود. مثلاً معلومات ما زیاد یا اصلاح و یا کامل می شود (بُعد شناختی)؛ مهارتی را می آموزیم مانند رانندگی (بُعد روانی حرکتی)؛ نظر یا دیدگاه مان نسبت به شخص یا چیزی عوض می شود یا خوش بین یا بدبین می شویم (بُعد عاطفی و اجتماعی).
درباره ی اینکه آدمی چگونه یاد می گیرد نظریه های مختلفی مطرح شده اند. بعضی آن را نتیجه و محصول برقراری تداعی یا رابطه بین محرکهای خاص (عوامل خارجی یا محیطی مؤثر در فرد) و پاسخ های خاص (واکنش فرد) می دانند (نظریه های شرطی کلاسیک و عامل). این خانواده نظریات یادگیری به خانواده S-R معروف است. برخی از روان شناسان بر این باورند که یادگیری بسیار فراتر از روابط میان محرک- پاسخ است. و نباید نقش عوامل شناختی را در یادگیری نادیده گرفت که این خانواده به مدل S-O-R معروف است یعنی محرک (stimulus)- موجود زنده فعال (organism)- پاسخ (respose). اخیراً نظریه پردازان یادگیری اجتماعی روی این باور خود اصرار می ورزند که انتظارات (expectancies) جنبه مهم یادگیری هستند. مثلاً باندورا (Albert Bandura) این دو انتظار را از هم متفاوت می داند: «این همان است که من انتظار داشتم برایم اتفاق افتد اگر به این عمل مبادرت می کردم» و «من شخص ماهر و شایسته ای هستم یا نیستم». چنین انتظاراتی تجربه های کودک را از محیطش و رفتار بعدی او را به هم پیوند می دهد. مثلاً کودکی که خود را شخص با کفایت و ماهر می داند ممکن نیست با برخورد به مانعی از هدفش منصرف شود در صورتی که کودکی که انتظارات مثبت اندکی دارد به زودی دست می کشد.
به عقیده ی گروه دیگری از روان شناسان، یادگیری نتیجه برقراری رابطه میان محرک- پاسخ و آزمایش و خطا نیست بلکه از بینش (insight) و کشف ناگهانی راه حل مسأله ناشی می شود و یادگیری بینشی عبارت است از بازآرایی یا مفهوم سازی مجدد یک مسأله که به بازشناسی راه حل می انجامد.
یادگیری مشاهده ای یا تقلید دیدگاه دیگری درباره ی فرایند یادگیری است که باندورا (آلبرت) پیشگام آن به شمار می رود. به نظر او اکثر چیزهای پیچیده ای که کودکان و حتی بزرگسالان در زندگی خود انجام می دهند نتیجه تقلید از الگوهای خاص است. کودک اعمال و حرکاتی را به تقلید از اطرفیان مورد توجه انجام می دهد بدون اینکه به انتظار پاداشی باشد.
نظریه های دیگری درباره ی چند و چون فرایند یادگیری اظهار شده اند که می توان آنها را در کتابهای روان شناسی (مخصوصاً روان شناسی یادگیری و روان شناسی تربیتی) مطالعه کرد.
شاید بتوان گفت که درباره ی چگونگی رشد و تکامل شناختی کودکان ژان پیاژه بیش از همه شهرت دارد. این روان شناس معرفت شناس، روی سه فرزند خود (لوران، لوسین و ژاکلین) مطالعات مفصلی به عمل آورد، با آنها مصاحبه کرد، اعمال و حرکات شان را مورد مشاهده دقیق قرار داد و با این مطالعاتش دیدگاه معاصرانش را درباره ی اینکه «کودکان دنیای خود را چگونه می شناسند» تغییر داد. به نظر پیاژه کودک از تولد تا نوجوانی مراحل فکری معینی را می پیماید. گذر از این مراحل از فشارهای زیست شناختی به «انطباق» با محیط (جذب یا درون سازی و برون سازی) و تنظیم یا سازماندهی ساخته های تفکر ناشی و نتیجه می شود. این مراحل از لحاظ کیفی با همدیگر متفاوتند. مثلاً نوع استدلال کودک در هر یک از این مراحل با مراحل دیگر تفاوت دارد.
به عقیده پیاژه رشد و تکامل ذهن در چهار مرحله متفاوت کیفی انجام می گیرد: حسی حرکتی، پیش عملیاتی، عملیات ذهنی و عملیات صوری. البته امروز تبیین های پیاژه درباره ی علل تغییرات رشدی مورد تردید هستند.
خوگیری (habituation)
از جمله فرایندهای شناختی مورد توجه متخصصان رشد و تکامل، فرایند «خوگیری» است. و منظور از خوگیری این است که کودک همینکه بارها چیزی را ببیند معمولاً کمتر به آن توجه می کند و به اصطلاح حوصله اش از آن سر می رود. به عبارت دیگر، خوگیری زمانی پیدا می شود که یک محرک عیناً تکرار شود که به کاهش توجه به آن می انجامد. هرگاه در این موقع محرک متفاوتی عرضه شود بچه سربلند می کند و به آن متوجه می شود یعنی آن دو محرک را از هم تشخیص می دهد و این فرایند را «ترک خوگیری» (dishabituation) گویند. خوگیری و ترک خوگیری را در اطفال نوزاد و هنگام شیر خوردن از پستان مادر می توان دید که تا چیز تازه ای را می بینند یا صدای تازه ای می شنوند سر خود را به سوی آن برمی گردانند. فرایند خوگیری در سه ماه اول زندگی تند می شود.دانستن خوگیری و ترک خوگیری در تعامل والدین با بچه مفید است. بچه به تغییر در تحریک پاسخ می دهد و اگر این تحریک تکرار شود پاسخ او به آن کاهش می یابد. در تعامل والدین- بچه برای والدین مهم است که چیزهای تازه را آن قدر تکرار کنند که پاسخ دادن بچه متوقف شود. والدین عاقل می دانند که وقتی بچه به چیزی علاقه نشان می دهد آن را چگونه باید تکرار کنند و این تکرار چقدر برای فرایند خبرپردازی ضروری است. والدین رفتاری را متوقف می کنند یا تغییر می دهند همینکه بچه مجدداً توجه می کند.
حافظه (memory)
یکی دیگر از فرایندهای شناختی حافظه یا چگونگی حفظ کردن و فراموش کردن مطالب است. محققان دریافته اند که بعضی از مردم حافظه های خوب شگفت انگیزی دارند. حافظه چهره مرکزی رشد و تکامل شناختی است که به همه موقعیت هایی مربوط است که فرد اطلاعاتی را به دست می آورد و نگه می دارد. گاهی اوقات این اطلاعات بیش از چند ثانیه در یاد نمی مانند. وقتی ما شماره تلفنی را می گیریم، یا نام دوست دوران دبستان خود را به یاد می آوریم؛ یا وقتی بچه به یاد می آورد که مادرش کیست، در همه این موارد حافظه ما در کار است یا ما با فرایند حافظه سر و کار داریم. بچه ها در شش ماه اول زندگی مهارت های انطباقی را یاد می گیرند لکن حافظه هشیار آنها تا پایان اولین سال زندگی رشد و تکامل لازم را ندارد زیرا برای این امر نضج ساخت های مغزی خاص ضرورت دارد. همچنین حافظه هشیار به رشد و تکامل ساخت های شناختی بستگی دارد.تقلید (imitation)
در بحث از رشد و تکامل اجتماعی و عاطفی مطرح می گردد که آدمی چگونه وضع بیان عواطف خویش را از دیگران تقلید می کند. به گفته یکی از روان شناسان بیش از نصف آنچه یک شخص هست تقلید از دیگران است. کودک از آن می ترسد که اطرافیانش می ترسند، و ترس خود را همانند ایشان آشکار می کند؛ دهانش را باز می کند همینکه مادرش دهانش را باز می کند، کفش پدر یا مادر را می پوشد و همانند ایشان راه می رود یعنی از اطرافیانش تقلید می کند. زبان باز کردن کودکان نیز، نوع زبان و لهجه او عمدتاً از تقلید سرچشمه می گیرند. شاید به همین سبب است که گروهی از روان شناسان فرایند تقلید را ذاتی می دانند.منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388