هماهنگی هدف نهایی انسان با نظام آفرینش

انسان و نظام آفرینش

انسان به لحاظ برخورداری از استعدادها، قابلیت‌ها و ویژگی‌های خاص، نظیر عقل، علم، اختیار، آگاهی و معرفت، مسئولیت پذیری، توانایی تفکر، تأمل، یاد آوری، حدس، انتخاب آزادانه و مسئولانه در اندیشه و کردار، توانایی گذر از محدودیت‌های زمانی و مکانی، دانش اندوزی، به کارگیری دانش و تولید دانش های جدید، از سایر جانداران متمایز است.
پنجشنبه، 9 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسان و نظام آفرینش
با توجه به این مبنا که انسان موجودی مختار است و توانایی تقدم کاری بر کار دیگر، یا ترک فعلی بر انجام آن را دارد، یکی دیگر از مبانی انسان شناختی، «داشتن مطلوب نهایی» است. انسانی که دارای اختیار است، هدفی را در نظر می گیرد و تمام فعالیت های اختیاری خود را در جهت رسیدن به آن انجام می دهد. این حقیقت، یک مبنا در تربیت اخلاقی است. بنابراین، بین اختیار و داشتن هدف نهایی، رابطه عمیقی وجود دارد. اما اینکه هدف نهایی انسان چیست و آیا در قرآن به هدف نهایی انسان تصریح شده است یا خیر، و اینکه آیا همه انسانها یک مطلوب نهایی دارند، سؤالهایی اند که در پژوهش دیگری باید پاسخ داده شوند.
 

جایگاه انسان در نظام آفرینش

 یکی از مباحثی که در انسان شناسی بررسی می شود، مقام و پایگاه آدمی نسبت به سایر آفریدگان است. این بحث در تاریخ، سابقه ای طولانی دارد و دست کم، تا آنجا که دانش بشری بدان رسیده است، موجودی کامل تر از انسان وجود ندارد. انسان به دلیل آنکه واجد خواص عمومی حیات است و در این بعد با حیوانات دیگر تشابه دارد، در یک دسته بندی کلی، در طبقه حیوانات (جانداران) قرار می گیرد. حضرت امام دراین باره می فرماید: «ما یک چیزی از انسان می بینیم، عبارت است از همین چیزی که هست؛ یک حیوانی است. اینکه هست حیوانی است، غیر از حیوان نیست».
 اگر منزلت انسان را یک امر تکوینی به حساب آوریم و به اصطلاح، جنبه ارزشی آن را در نظر نگیریم، می توانیم موجودات را با یکدیگر مقایسه کنیم و بگوییم این موجود کامل تر از دیگری است.
یکی از سؤالات اساسی در انسان شناسی فلسفی این است که آیا انسان کیفیات ذاتی مختص به خود دارد یا خیر. به عقیده علامه مصباح یزدی، پاسخ به این سؤال مثبت است. البته باید توجه داشته باشیم که مطلب مزبور، به این معنا نیست که بگوییم انسان محور حقایق و ارزش‌هاست و همه فعالیت‌های علمی و عملی انسان بر محور خود آدمی، انجام می شود. نتیجه این باور اومانیستی آن است که ارزش هر انسانی از هر موجود دیگری بیشتر است.
 
از نگاه علامه مصباح یزدی، «نه همه انسانها بهتر از همه حیوانات اندونه همه، پست تر. برخی آنقدر تکامل می یابند که فرشتگان در برابرشان سجده می کنند و برخی چندان تنزل می یابند که از حیوانات هم پست ترند».
 
کرامت کرامت ضد دنائت و پستی است، و کریم به کسی می گویند که از بزرگی و فضیلت برخوردار است. در قرآن مجید، خداوند از قرآن، ملائکه، پیامبر و متقین، با صفت کرامت یاد کرده است. در برخی آیات، تمام انسان ها به طور کلی، تکریم شده اند: (ولقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البر والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا)(1) «و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم».
 
علامه مصباح یزدی در بحث کرامت انسان می فرماید: اگر منزلت انسان را یک امر تکوینی به حساب آوریم و به اصطلاح، جنبه ارزشی آن را در نظر نگیریم، می توانیم موجودات را با یکدیگر مقایسه کنیم و بگوییم این موجود کامل تر از دیگری است؛ اما، گاهی مقام و منزلت انسان را یک ارزش اخلاقی در نظر می گیریم؛ در این صورت، وقتی می گوییم این انسان کامل تر است، منظور، از نظر مفاهیمی است که دارای ارزش اخلاقی است.
 
بنابراین بیان قرآن کریم در خصوص کرامت و جایگاه انسان، دو گونه است: در برخی آیات، سخن از کرامت و برتری او بر سایر حیوانات است و در برخی دیگر، سخن از نکوهش انسان و حتی فروتر بودن او از حیوانات است.
 
با تأمل و دقت در آیات قرآن کریم، به این حقیقت می رسیم که انسان دارای دو نوع کرامت است: کرامت تکوینی و کرامت اکتسابی. کرامت اکتسابی در نتیجه افعال اختیاری انسان حاصل می شود. گفتنی است که هیچ موجودی حق ندارد کرامت ذاتی را ملاک برتری خود بداند و به خاطر آن، بر موجودات دیگر فخر بفروشد. اما آن قسم کرامتی که می شود به وسیله آن، انسانی را با انسان دیگر و انسان را با سایر حیوانات مقایسه کرد، کرامت اکتسابی است.
 

خلافت الهی

خلافت از ریشه «خلف» گرفته شده که به معنای «پشت سر» است. فعلی که از آن گرفته اند، به معنای «پشت سر آمدن» و لازمه آن، یعنی، «جانشین شدن» است.
 
یکی از خصوصیاتی که برای انسان در قرآن کریم می یابیم، خلافت انسان است. خداوند متعال در آیه سی ام سوره بقره می فرماید: (وإذ قال ربک للملائکة إلى جاعل فی الأرض خلیفة...) «پروردگار تو ای پیامبر به فرشتگان فرمود: من در زمین خلیفه ای قرار خواهم داد». معروف است که انسان خلیفة الله است، اما در این آیه و آیات دیگر، به خلافت الهی انسان تصریح نشده، بلکه فقط گفته شده است که من در روی زمین خلیفه قرار می دهم. خداوند در آیه دیگری می فرماید: (یا داود إنا جعلناک خلیفه فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق) «ای داوود، ما تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن». مشخص است که در این آیه، داوود، خلیفه، و خداوند مستخلف است.
 
علامه مصباح یزدی در تفسیر آیات مزبور می فرماید: با دقت در این آیات، به این نتیجه می رسیم که خلافت و جانشینی به جای گذشتگان، در این آیات منظور است و شواهد تعیین کننده ای نیز در این باره می توان یافت. به نظر می رسد که در این آیات، جانشینی انسانها منظور است؛ به خصوص انسانهایی که اکثرا عاصی بوده اند؛ پس به معنای جانشینی خدا نیست.
 
در مجموع، باید گفت که اگر به گستره وسیع قرآن مراجعه کنیم، در خواهیم یافت که این مقام، هدف اصلی آفرینش بوده است و حتی شاید بتوان گفت بزرگ ترین کرامت و ویژگی انسان است. بنابراین، اصل خلافت و جانشینی انسان برای خداوند مسلم است، اما جای بحث دارد که آیا مقام خلافت، مخصوص حضرت آدم است یا در انسان های دیگر نیز ممکن است محقق گردد. به طور اجمال، می توان گفت خلافت خدا به حضرت آدم و منحصر نیست و در میان نوع انسان، افراد دیگری نیز یافت می شوند که به شرط «علم به اسما» به آن مقام می رسند. اما اینکه شرط مزبور چگونه حاصل می شود، باید گفت که مقام علم به اسما، از جمله کمالات اختیاری و اکتسابی است که تنها آن گروه از انسانها که موفق شده اند با حرکت در راستای ایمان و عمل صالح، خود را مظهر صفات الهی سازند، می توانند شرط مزبور را کسب کنند.
 
پی‌نوشت:
1. اسراء (۱۷)، ۷۰.
 
منبع: برنامه درسی وتربیت اخلاقی، حمیدرضا کاظمی، چاپ اول، انتشارات مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی(قدس سره)، قم 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.