رضاخان باني جوك سازي عليه شماليها
بسياري از محققان بر اين اعتقادند كه ايجاد اختلاف ميان مردم از سياستهاي برنامهريزي شده حكومت پهلوي اول و دوم با هدف تحكيم سلطه بر جامعه بوده است. ترسيم تصويري موهن از شخصيت شماليها، قزوينيها، تركها، اصفهانيها و ... تبليغ مستمر بر اين گونه اهانتها از طريق ساختن جوك و لطيفه، در فرهنگ ملي و تاريخي مردم ايران جائي نداشته است.
در اين رابطه مطلبي را برگزيدهايم كه خواندن آن خالي از لطف نيست.
ساختن جوكهاي مستهجن و توهينآميز درباره شماليها تاريخچه چندان طولاني نداشته و به دوره رضا شا ه بر ميگردد. زماني كه رضاشاه در مقام سردار سپه بود و مقدمات به قدرت رسيدن خود را فراهم ميكرد جهت بهرهبرداري از احساسات مذهبي مردم در مراسم سينهزني تاسوعا و عاشورا شركت ميكرد. در اين مراسم قزاقها و تعدادي از طرفداران سردار سپه شعار ميدادند:
اگر در كربلا قزاق بودي / حسين بيياور و تنها نبودي
مردم گيلان كه هنوز خاطره دمكراسي و فضاي آزادي را كه در منطقه وجودداشت از ياد نبرده بودند، نميخواستند باقيمانده دستاوردهاي مبارزاتشان زير چكمه قزاقها لگدكوب شود. گيلانيها كه تجارب شركت فعال در جنبش مشروطيت (نيروي اصلي تسخير تهران به سركردگي سپهدار اعظم تنكابني را گيلانيها تشكيل ميدادند) و همچنين تلاشهاي استقلالطلبانه و آزاديخواهانه شان در جنبش جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان و سپس تشكيل اولين دولت جمهوري در گيلان، را پشت سر گذاشته بودند فريب تبليغات آزاديخواهي و ميهنپرستي دروغين قزاقها كه عموماً تحت كنترل افسران روسيه تزاري و سپس انگليسيها بودند را نخورده و در دورهاي كه همه جاي ايران شعار:
اگر در كربلا قزاق بودي/ حسين بيياور و تنها نبودي
سرداده ميشد در رشت مردم طي تظاهرات ميخواندند:
اگر در كربلا قزاق بودي/ عبا و كفش، از حسين ربودي
كه بعدها اين بيت در جريان «كشف حجاب» به شكل زير هم خوانده ميشد:
اگر در كربلا قزاق بود/ حجاب را از سر زينب ربودي
ميگويند رضا شاه از آن موقع كينه رشتيها را به دل گرفته و همه جا با توهين از آنها ياد ميكرد و زمينه ساز ساختن جوكهاي مستهجن، مبتذل و توهينآميز عليه آنها شد. او كه خود شمالي مازندراني بود هيچ فكر نميكرد روزي اين جوكها يا فحشها متوجه نه تنها رشتيها بلكه همه شماليها ازجمله مازندرانيها هم خواهد شد. چون اغلب در اين جوكها منظور از رشتي تمام اهالي ساكن بين شهرهاي آستارا تا گنبد است.
توهين و فحاشي به شماليها معمولاٌ با دو گونه تهمت صورت ميگيرد: اول هرزگي زنان و بيغيرتي مردان شمالي، دوم ترسو بودن شماليها.
كساني كه جوك عليه شماليها را انتشار ميدهند، آنقدر از نظر فكري ضعيف هستند كه شركت فعال زنان شمالي در فعاليتهاي توليدي، اجتماعي و سياسي و در نتيجه توقعشان در مشاركت در تصميمگيريها را هرزگي و سليطگي تعبير ميكنند. طبيعت كار و زندگي درشمال بسيار متفاوت با ديگر نقاط ايران است. زن مسلمان شمالي موقع كار در شاليزارها ممكن است جامه خود را تا زانو بالا بزند. اگر اين كار عيب است، بدحجابي در مراكز شهرهاي بزرگ به ويژه تهران، رواج مفاسد اخلاقي، موضوع فرار دختران كه بسياريشان به دام تجار زن در ايران و يا شيخ نشينهاي عربي ميافتند يقيناً جرمش بيشتر است. در حالي كه در تمامي اين موارد شماليها در ته ليست قرار دارند و از بقيه پاكترند.
مرد شمالي عموماً مرد سالار نيست زيرا وي به اهميت نقش زن هم در امر كار و توليد و هم درفعاليتهاي اجتماعي واقف است. بر بستر چنين شرايطي است كه زنان بزرگ و نامداري كه نامشان در تاريخ ايران ثبت شده است از شمالي ايران برخاستند. زناني چون سيده ملك خاتون ديلمي و يا بيبيخانم استرآبادي كه حدود بيش از صد سال پيش، در آن دورهاي كه زنان از كمترين حقوق اجتماعي محروم بودند، مانيفست دفاع از حقوق زنان، كتاب معايب الرجال را مينويسد و اولين مدرسه زنان را در خانه خودش داير ميكند.
و يا روشنك نوعدوست از زنان فعال دوران مشروطيت كه پيش از انقلاب مشروطه مدرسه 3 كلاسهاي را در شهر رشت براي بانوان باز ميگشايد و اولين انجمن زنان به نام پيك سعادت نسوان را تشكيل داده و اولين نشريه ويژه زنان يعني ماهنامه پيك سعادت نسوان را منتشر ميكند. و براي اولين بار در ايران در سال 1301، روز 8 مارس را بعنوان روز جهاني زنان در انزلي جشن ميگيرد.
اما درباره ترسو بودن شماليها. همانطور كه اشاره كرديم توهين و فحاشي به شماليها در قالب جوك سابقه چنداني نداشته و از اواخر دوره رضا شاه شروع شد. اين در حالي است كه تمام مشاهير و بزرگاني كه درباره شماليها نوشتهاند، چه ايراني و چه خارجي، در وصف دليري و شجاعت مردم گيلان و مازندران ميباشد. بزرگاني چون فردوسي، فخرالدين اسعد گرگاني، خاقاني شيرواني، ناصر خسرو، حافظ ابرو، كسروي، صادق هدايت، سيريل الگود، پطروشفسكي، ابن الفقيه، برنارد لوئيس و ارنولد توينبي هر كدام مطالبي درباره شماليها نوشتند كه خلاصه آنها را ميتوانيد در پيوند زير مطالعه كنيد.
http://www.shhomaliha.com/mashahir.html
براي آشنايي با سرگذشت دليري شماليها علاقمندان را به سرگذشت مازيار، ماكان كاكي، مردآويج، اسپهبدان مازندران ديلميان آل زيار و آل بويه كه در تارنماي شماليها موجود است رجوع ميدهيم.
استقلال جويي، سركشي و دليري گيلانيان در دوره اشغال ايران در زمان سلوكيان در داستانويس و رامين كه در اصل به زبان پهلوي بوده و فخرالدين گرگاني به فارسي برگردانده بسيار زيبا توصيف شده است، دورهاي كه از تمام مناطق ايران به اصطلاح امروزي «ازاله بكارت» شده بود، گيلان همچنان بخاطر شجاعت مردمانش در برابر كساني كه قصد تجاوز به او را داشتند دوشيزهاي باكره ماند و آرزوي وصال وي را بسياري از جهانخواران و متجاوزان به گور بردند.
كلام آخر اينكه مگر مدعي نيستيم كه ملت خوش ذوق و با استعدادي هستيم؟ چگونه است كه از پس ساختن جوكي كه عاري از توهين و فحاشي بوده و در عين حال به همان اندازه جالب و مفرخ باشد بر نميآييم؟ وگرنه جوك و طنز به خودي خود چيز بدي نيست و كسي هم بدان معترض نيست. اما مغز بيمار و عليل بعضيها، شايد هم براي رد گم كردن ديگران از ناتوانيهاي احتمالي خود و يا ارضاي تمايلات حيواني و اميال بيمارگونه خود توهين ديگران را علاج كار ميبينند. درتاريخ عضدي آمده است كه آغامحمدخان قاجار كه خواجه بود 17 زن در حرامسراي خود داشت و چون قادر به كامگيري نبود با مشت و لگد و شلاق به جان آنها ميافتاد. باري اگر احترام متقابل بين انسانها وجود نداشته باشد از ياري و مساعدت متقابل در روزهاي سخت و بدبختي هم خبري نخواهد بود و اين همان چيزي است كه دشمنان مردم و مرز و بوم ما بيشترين بهره را از آن خواهند برد.
منبع: شماليها
/خ
در اين رابطه مطلبي را برگزيدهايم كه خواندن آن خالي از لطف نيست.
ساختن جوكهاي مستهجن و توهينآميز درباره شماليها تاريخچه چندان طولاني نداشته و به دوره رضا شا ه بر ميگردد. زماني كه رضاشاه در مقام سردار سپه بود و مقدمات به قدرت رسيدن خود را فراهم ميكرد جهت بهرهبرداري از احساسات مذهبي مردم در مراسم سينهزني تاسوعا و عاشورا شركت ميكرد. در اين مراسم قزاقها و تعدادي از طرفداران سردار سپه شعار ميدادند:
اگر در كربلا قزاق بودي / حسين بيياور و تنها نبودي
مردم گيلان كه هنوز خاطره دمكراسي و فضاي آزادي را كه در منطقه وجودداشت از ياد نبرده بودند، نميخواستند باقيمانده دستاوردهاي مبارزاتشان زير چكمه قزاقها لگدكوب شود. گيلانيها كه تجارب شركت فعال در جنبش مشروطيت (نيروي اصلي تسخير تهران به سركردگي سپهدار اعظم تنكابني را گيلانيها تشكيل ميدادند) و همچنين تلاشهاي استقلالطلبانه و آزاديخواهانه شان در جنبش جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان و سپس تشكيل اولين دولت جمهوري در گيلان، را پشت سر گذاشته بودند فريب تبليغات آزاديخواهي و ميهنپرستي دروغين قزاقها كه عموماً تحت كنترل افسران روسيه تزاري و سپس انگليسيها بودند را نخورده و در دورهاي كه همه جاي ايران شعار:
اگر در كربلا قزاق بودي/ حسين بيياور و تنها نبودي
سرداده ميشد در رشت مردم طي تظاهرات ميخواندند:
اگر در كربلا قزاق بودي/ عبا و كفش، از حسين ربودي
كه بعدها اين بيت در جريان «كشف حجاب» به شكل زير هم خوانده ميشد:
اگر در كربلا قزاق بود/ حجاب را از سر زينب ربودي
ميگويند رضا شاه از آن موقع كينه رشتيها را به دل گرفته و همه جا با توهين از آنها ياد ميكرد و زمينه ساز ساختن جوكهاي مستهجن، مبتذل و توهينآميز عليه آنها شد. او كه خود شمالي مازندراني بود هيچ فكر نميكرد روزي اين جوكها يا فحشها متوجه نه تنها رشتيها بلكه همه شماليها ازجمله مازندرانيها هم خواهد شد. چون اغلب در اين جوكها منظور از رشتي تمام اهالي ساكن بين شهرهاي آستارا تا گنبد است.
توهين و فحاشي به شماليها معمولاٌ با دو گونه تهمت صورت ميگيرد: اول هرزگي زنان و بيغيرتي مردان شمالي، دوم ترسو بودن شماليها.
كساني كه جوك عليه شماليها را انتشار ميدهند، آنقدر از نظر فكري ضعيف هستند كه شركت فعال زنان شمالي در فعاليتهاي توليدي، اجتماعي و سياسي و در نتيجه توقعشان در مشاركت در تصميمگيريها را هرزگي و سليطگي تعبير ميكنند. طبيعت كار و زندگي درشمال بسيار متفاوت با ديگر نقاط ايران است. زن مسلمان شمالي موقع كار در شاليزارها ممكن است جامه خود را تا زانو بالا بزند. اگر اين كار عيب است، بدحجابي در مراكز شهرهاي بزرگ به ويژه تهران، رواج مفاسد اخلاقي، موضوع فرار دختران كه بسياريشان به دام تجار زن در ايران و يا شيخ نشينهاي عربي ميافتند يقيناً جرمش بيشتر است. در حالي كه در تمامي اين موارد شماليها در ته ليست قرار دارند و از بقيه پاكترند.
مرد شمالي عموماً مرد سالار نيست زيرا وي به اهميت نقش زن هم در امر كار و توليد و هم درفعاليتهاي اجتماعي واقف است. بر بستر چنين شرايطي است كه زنان بزرگ و نامداري كه نامشان در تاريخ ايران ثبت شده است از شمالي ايران برخاستند. زناني چون سيده ملك خاتون ديلمي و يا بيبيخانم استرآبادي كه حدود بيش از صد سال پيش، در آن دورهاي كه زنان از كمترين حقوق اجتماعي محروم بودند، مانيفست دفاع از حقوق زنان، كتاب معايب الرجال را مينويسد و اولين مدرسه زنان را در خانه خودش داير ميكند.
و يا روشنك نوعدوست از زنان فعال دوران مشروطيت كه پيش از انقلاب مشروطه مدرسه 3 كلاسهاي را در شهر رشت براي بانوان باز ميگشايد و اولين انجمن زنان به نام پيك سعادت نسوان را تشكيل داده و اولين نشريه ويژه زنان يعني ماهنامه پيك سعادت نسوان را منتشر ميكند. و براي اولين بار در ايران در سال 1301، روز 8 مارس را بعنوان روز جهاني زنان در انزلي جشن ميگيرد.
اما درباره ترسو بودن شماليها. همانطور كه اشاره كرديم توهين و فحاشي به شماليها در قالب جوك سابقه چنداني نداشته و از اواخر دوره رضا شاه شروع شد. اين در حالي است كه تمام مشاهير و بزرگاني كه درباره شماليها نوشتهاند، چه ايراني و چه خارجي، در وصف دليري و شجاعت مردم گيلان و مازندران ميباشد. بزرگاني چون فردوسي، فخرالدين اسعد گرگاني، خاقاني شيرواني، ناصر خسرو، حافظ ابرو، كسروي، صادق هدايت، سيريل الگود، پطروشفسكي، ابن الفقيه، برنارد لوئيس و ارنولد توينبي هر كدام مطالبي درباره شماليها نوشتند كه خلاصه آنها را ميتوانيد در پيوند زير مطالعه كنيد.
http://www.shhomaliha.com/mashahir.html
براي آشنايي با سرگذشت دليري شماليها علاقمندان را به سرگذشت مازيار، ماكان كاكي، مردآويج، اسپهبدان مازندران ديلميان آل زيار و آل بويه كه در تارنماي شماليها موجود است رجوع ميدهيم.
استقلال جويي، سركشي و دليري گيلانيان در دوره اشغال ايران در زمان سلوكيان در داستانويس و رامين كه در اصل به زبان پهلوي بوده و فخرالدين گرگاني به فارسي برگردانده بسيار زيبا توصيف شده است، دورهاي كه از تمام مناطق ايران به اصطلاح امروزي «ازاله بكارت» شده بود، گيلان همچنان بخاطر شجاعت مردمانش در برابر كساني كه قصد تجاوز به او را داشتند دوشيزهاي باكره ماند و آرزوي وصال وي را بسياري از جهانخواران و متجاوزان به گور بردند.
كلام آخر اينكه مگر مدعي نيستيم كه ملت خوش ذوق و با استعدادي هستيم؟ چگونه است كه از پس ساختن جوكي كه عاري از توهين و فحاشي بوده و در عين حال به همان اندازه جالب و مفرخ باشد بر نميآييم؟ وگرنه جوك و طنز به خودي خود چيز بدي نيست و كسي هم بدان معترض نيست. اما مغز بيمار و عليل بعضيها، شايد هم براي رد گم كردن ديگران از ناتوانيهاي احتمالي خود و يا ارضاي تمايلات حيواني و اميال بيمارگونه خود توهين ديگران را علاج كار ميبينند. درتاريخ عضدي آمده است كه آغامحمدخان قاجار كه خواجه بود 17 زن در حرامسراي خود داشت و چون قادر به كامگيري نبود با مشت و لگد و شلاق به جان آنها ميافتاد. باري اگر احترام متقابل بين انسانها وجود نداشته باشد از ياري و مساعدت متقابل در روزهاي سخت و بدبختي هم خبري نخواهد بود و اين همان چيزي است كه دشمنان مردم و مرز و بوم ما بيشترين بهره را از آن خواهند برد.
منبع: شماليها
/خ