حقوق بشر و کرامت انسان در حکومت امام زمان (ع) (1)
چکیده
در این نوشتار، با تکیه بر مباحث انسانشناسانه عصر حاضر که در اعلامیه جهانی حقوق بشر تبلور یافته است، برآنیم با تکیه بر همین فهم عرفی از این آموزهها، به بیان این نکته بپردازیم که این حداقل کرامت و حقوق بشر در پناه حاکمیت امام زمان(عج) نه تنها برقرار خواهد شد، بلکه با تبعیت کامل از ایشان در چارچوب دولت مهدوی میتوان به تمام حقوق و ارزشها و کرامات انسانی در دنیا و آخرت دست یافت.
مقدمه
و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم، و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم، و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم، و آنها را بر بسيارى از آفريدههاى خود برترى آشكار داديم.
امروزه در عصری به سر میبریم که بشریت سرخورده از مکتبهای فکری و فلسفی و پس از جنگها و درگیریهای خسته کننده، به سوی مفاهیم و آموزههایی همچون احیای کرامت انسانی، آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و... روی آورده است. مکاتبی مانند اومانیسم در پاسخ به این نیازها پدید آمده است. در ادیان، بهویژه ادیان الهی و ابراهیمی هم میتوان رهیافتهایی به این مسائل داشت. گذشته از مبنای زمینی و انسانی این آموزهها، میتوان اذعان کرد که این مفاهیم در ادبیات روایی و قرآنی در دین اسلام هم اهمیت ویژهای دارد.
براساس آموزههای شیعی، حکومت جهانی حضرت امام مهدی(عج) بر مبنای خدامحوری و کفرستیزی و عدالتمحوری بر سراسر گیتی سایه میافکند و در نهایت، بنیانکنی کفر و الحاد، تصحیح انحرافهای فکری و در یک کلمه خدامحوری و اصلاح معنوی حاصل میشود. بدینسان، هدف اساسی از زندگی آن عصر بر بنیان خداباوری استوار بوده و زندگی را نیز اینگونه سامان میدهد. بنابراین، کسی که با عالم ماورا ارتباط دارد، هیچگاه احساس تنهایی، پوچی و نیستانگاری نميکند و زیستی زیبا برای خویش ترسیم میکند. او که به افق روشن حیات دنیوی خویش رسیده است. ناامیدی و سرخوردگی را در خود راه نميدهد و با حضور خداوند در زندگی و ارتباط با آن غایت متعالی، خود حقیقی و هویت واقعی خویش را بازمییابد و به زندگی خود معنا میدهد. در آن عصر، بانگ رسای توحید و نبوت در سراسر عالم طنینانداز خواهد شد و دوران کفر جهانی خاتمه خواهد یافت. در نتیجه با حضور و ظهور خلیفه خدا در این کره خاکی، زمینه برای نايل آمدن به مهمترین هدف نهایی بشر یعنی تقرب به ذات باری تعالی و حضورش در حیات دنیوی محقق میشود. به این ترتیب، یک زندگی پرمعنا و ارزشمدار بر بشریت سایه میافکند.
بدینسان، فصلی نو در ارتباط میان جامعه بشری و ذات باریتعالی آغاز میشود و این پدیده بزرگ با احساس پوچی، ناامیدی، بدبینی به زندگی دنیوی و دیگر مصیبتهای زیست جهانی بشر تنافی کامل دارد. از اینروست که عصر ظهور را عصر زندگی واقعی مینامند؛ زیرا زندگی معنادار میشود و انسانها که به آن افق روشن رسیدهاند، ناامیدی، بحرانهای روحی و ادراکی و... را از مسیر زندگی خویش میزدایند. در نهایت انسان به پاسخ همه پرسشهای خود از زندگی دست مییابد که از کجا آمده است؟ به کجا میرود؟ چرا باید زندگی کند؟ و دیگر سؤالها که همگی گمشده یک انسان اندیشهور بودهاند.
البته در دوران ظهور اینگونه نیست که با اجبار، خداباوری و دین الهی بر زمین سیطره مییابد، بلکه به شکلهای گوناگون، زمینههای این واقعه عظیم پدید میآید و بشریت مسیر متعالی را میپیماید. بدینسان که اولاً بشریت بر فطرتی پاک نهاده شده است و گرایشهای طبیعی او سمت و سوی خداباوری دارد. آنگاه که حکومتهای فاسد و ناعدالتیها و خودکامگیهای مستکبران برچیده شوند و آدمی با عنایات الهی به هویت واقعی خویش دست یابد، به سوی گرایشهای طبیعی خود یعنی خداباوری و پروای الهی و تربیت و سرشت انسانی گام مینهد. ثانیاً قوه خرد آدمی به نهایت تکامل خود میرسد و توان تشخیص حق از باطل به بهترین شکل به او عرضه میشود. با این اوصاف «مردم با رغبت به عبادات و هدایت شرع و دینداری روی میآورند و نمازها به جماعت برگزار میشود.»
تاریخچة بحث حقوق بشر
اعلامیه جهانی حقوق بشر در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸میلادی در ضمن قطعنامه ۲۱۷ از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شد. از ۵۶ دولت عضو سازمان ملل متحد، اعلامیه حقوق بشر با ۴۸ رأی مثبت، ۸ رأی ممتنع و بدون رأی منفی، به تصویب دولتهای عضو رسید.
اما در عین حال شرایط، حاکی از اتفاق نظر درباره مقبولیت جهانی اعلامیه نیست و در چشماندازی به جهان سوم برداشت میشود که آنها در تدوین، تصویب و حتی اجرای آن نقشی نداشتهاند. آنها این اعلامیه را یک اعلامیه غربی که تأمینکننده منافع غربیها و ابزاری برای سلطه آنها در شرایط جدید استعمار است تلقی میکنند. گفتنی است که دولتها موضوع حقوق بشر نیستند، بلکه فرد، مخاطب این اعلامیه است در حالیکه معمولاً برای اثبات مقبولیت اعلامیه به توافق دولتها استناد میکنند.
حقوق بشر با تصویب و لازمالاجرا شدن منشور ملل متحد، تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و معاهدات گوناگون، که در سطح جهانی و منطقهای بسته شده، مورد پذیرش دولتها قرار گرفته است.
متن اعلامیه حقوق بشر
ماده اول:
ماده دوم:
2. هيچ تبعيضي مبتني بر وضع سياسي، اداري و قضايي يا بينالمللي كشور يا سرزمين شخص به عمل نخواهد آمد. خواه اين كشور مستقل، تحت قيوميت يا خودمختار تلقی شود يا حاكميت آن به شكلي، محدود شده باشد.
ماده سوم:
ماده چهارم:
ماده پنجم:
ماده ششم:
ماده هفتم:
ماده هشتم:
ماده نهم:
ماده دهم:
ماده يازدهم:
2. هيچكس براي انجام يا انجام ندادن عملي كه در موقع ارتكاب، آن عمل به موجب حقوق ملي يا بينالمللي جرم شناخته نميشده است محكوم نخواهد شد. به همين سبب، هيچ مجازاتي شديدتر از آنچه كه در موقع ارتكاب جرم بدان تعلق ميگرفت، درباره احدي اجرا نخواهد شد.
ماده دوازدهم:
ماده سيزدهم:
2. هركس حق دارد هر كشوري از جمله كشور خود را ترك كند يا به آن بازگردد.
ماده چهاردهم:
2. در مواردي كه تعقيب واقعاً مبتني به جرم عمومي و غيرسياسي يا رفتارهايي مغاير با اصول و مقاصد ملل متحد باشد نميتوان از اين حق استفاده كرد.
ماده پانزدهم:
2. احدي را نميتوان خودسرانه از تابعيت خود يا از حق تغيير تابعيت محروم كرد.
ماده شانزدهم:
2. ازدواج بايد با رضايت كامل و آزادانه زن و مرد واقع شود.
ماده هفدهم:
2. احدي را نميتوان خودسرانه از حق مالكيت محروم نمود.
ماده هيجدهم:
ماده نوزدهم:
ماده بيستم:
2. هيچكس را نميتوان مجبور به شركت در اجتماعي كرد.
ماده بيست و يكم:
2. هركس حق دارد با تساوي شرايط، به مشاغل عمومي كشور خود نايل آيد.
3. اساس و منشأ قدرت حكومت ارادۀ مردم است. اين اراده بايد به وسيلۀ انتخاباتي ابراز گردد كه از روي صداقت و بهطور ادواري صورت پذيرد. انتخابات بايد عمومي و با رعايت مساوات باشد و با رأي مخفي يا طريقهاي نظير آن انجام گيرد كه آزادي رأي را تضمين نمايد.
ماده بيست و دوم:
ماده بيست وسوم:
2. همه حق دارند بدون هيچ تبعيضي در مقابل كار مساوي اجرت مساوي دريافت كنند.
3. هركس كه كار ميكند به مزد منصفانه و رضايتبخشي ذيحق ميشود كه زندگي او و خانوادهاش را موافق شئون انساني تامين كند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسايل ديگر حمايت اجتماعي تكميل نمايد.
4. هركس حق دارد براي دفاع از منافع خود با ديگران اتحاديه تشكيل دهد يا در اتحاديهها شركت كند.
ماده بيست و چهارم:
ماده بيست و پنجم:
2. مادران و كودكان حق دارند از كمك و مراقبت مخصوصي بهرهمند شوند. كودكان چه بر اثر ازدواج و چه بدون ازدواج به دنيا آمده باشند، حق دارند كه همه از يكنوع حمايت اجتماعي بهرهمند شوند.
ماده بيست و ششم:
2. آموزش و پرورش بايد طوري هدايت شود كه شخصيت انساني هر فرد را به حد كمال رشد آن برساند و احترام حقوق و آزاديهاي بشر را تقويت كند. آموزش و پرورش بايد حس تفاهم، گذشت و احترام به عقيدۀ مخالف و دوستي بين تمام ملل و جمعيتهاي نژادي يا مذهبي و همچنین توسعۀ فعاليتهاي ملل متحد را در راه حفظ صلح تسهيل نمايد.
3. پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش فرزندان خود نسبت به ديگران اولويت دارند.
ماده بيست و هفتم:
2. هركس حق دارد از حمايت منافع مادي و معنوي آثار علمي، فرهنگي يا هنري خود بهرهمند شود.
ماده بيست و هشتم:
ماده بيست و نهم:
2. هركس در اجراي حقوق و استفاده از آزاديهاي خود فقط تابع محدوديتهايي است كه به وسيله قانون و منحصراً به منظور تأمین، شناسايي و مراعات حقوق و آزاديهاي ديگران و براي رعايت صحيح مقتضيات اخلاقي و نظم عمومي و رفاه همگاني در شرايط يك جامعه دموكراتيك وضع گرديده است.
ماده سيام:
کرامت انسان و حقوق بشر
بیایید با دقت بیشتری این دو مبنا را در رابطه با حقوق بشر بررسی کنیم. در ابتدا یک توضیح مقدماتی درباره مفهوم واژه مورد بحث ضروری به نظر میرسد.
درباره واژه کرامت و مفهوم آن
نکته مهم این است که احترام به آزادی و کرامت انسان، حاصل رشد شعور اجتماعی و وجدان انسانهاست و چنانچه در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته است، لزوم پذیرش همگان برای احترام به این مبانی ضروری است تا حقوق بشر محفوظ بماند و در عمل قابل احترام باشد. احترام به آزادی و کرامت انسان بدون آگاهی و پذیرش ما مفهوم نميیابد و در نتیجه عملی نميشود. اگر ما به اعلامیه جهانی حقوق بشر معتقد هستیم و آن را میپذیریم، به ضرورت مفاهیم اصولی را که پیشفرضهای پذیرش این حقوق هستند نیز میپذیریم. واژه کرامت در فیزیولوژی و ژن ما انسانها ثبت نشده است، بلکه توسط وجدان جمعی بشر آگاه و مترقی پذیرفته شده است. اساسی شمردن مفهوم کرامت انسان در زمینههای گوناگون تعریف حقوق بشر در اسناد و اعلامیههای سازمان ملل متحد بر اهمیت درک همه ما از این مفهوم تأکید دارد و تلاش برای گسترش درک همگانی درباره آن را ضروری میسازد.
واژههای مشابه در تعریف ارزشهای انسانی و سوء تدبیر از آن
برای مثال، همه ما شنیدهایم که تن آدمی شریف است به جان آدمیت ولی آیا تن آدمهایی را که جان آدمیت ندارند، واقعاً بیارزش میشماریم؟ خیر، درباره هر آدمی ما اصل نبودن شکنجه را میپذیریم، و قبول داریم که فرد نباید مورد رفتار خشن و بیرحمانه و توهینآمیز قرار گیرد و اصل حق زندگی و لغو اعدام را قبول داریم.
ما این شعر را شاید بهطور تمثیلگونه در تفسیر ارزشهای اخلاقی شخصی خود برای انتخاب دوستانمان بهکار گیریم، اما در زمینه عمل و احترام واقعی به تن آدمی، حقوق بشر را قطبنمای رفتار خود میدانیم.
اینکه «نه هر آدمیزاده از دد به است/که دد ز آدمیزادۀ بد به است» تمثیل دیگری است که شاعری در چند صد سال پیش برای ترویج ارزشهای اخلاقی و اجتماعی بهکار گرفته است. در مثل، جایی برای مناقشه نیست، اما طبیعی است که در زمینه حقوق بشر کاربرد ندارد؛ زیرا نافی کرامت انسان و ناقض حقوق بشر است.
به طور سنتی ما در بزرگداشت ارزشهای اخلاقی خود، تا آنجا غلو میکنیم که فردی را که از این ارزشها به دور است، انسان نميخوانیم یا کرامت او را نفی میکنیم و او را انسان بیارزشی میخوانیم. به همین ترتیب، ما انسانهایی را که عملکرد اخلاقی یا اجتماعی مثبت دارند، باارزش میشماریم و از آنها تجلیل میکنیم، اما این شأن و ارجمندی که حاصل ارزشگذاری اجتماعی ماست و براساس اندیشههای والا یا عملکرد مثبت و نیکوکاری انسانی به وی منسوب میشود، هرگز مترادف با مفهوم کرامت انسان که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و دیگر اسناد سازمان ملل متحد آمده است، نیست و نباید اشتباه شود.
مفهوم انسان والا، فداکار یا قهرمان و از این قبیل مفاهیمی است که با توجه به ارزشهای اجتماعی و اخلاقی ما تعیین میشود و توسط جمعی از ما انسانها به فرد یا افرادی نسبت داده میشود. این صفتها اکتسابی است و ذاتی و همگانی نیست و متناسب با تواناییهای افراد، شرایط و موقعیتهای فردی و اجتماعی و ارزشها و انتخابهای فردی و جمعی مفهوم و بروز مییابد. مهمتر از همه اینکه این ویژگیهای اکتسابی، به حقوق بشرِ کسی نميافزاید، یا بهعکس، فقدان آنها دلیلی برای محدودیت و یا نقض حقوق بشر افراد نیست. گرچه ممکن است این ویژگیهای مثبت اجتماعی به کسب برخی امتیازات اجتماعی بیانجامد. به بیان دیگر، رفتار براساس ارزشهای اجتماعی، فقط باعث کسب امتیازات اجتماعی میشود و ربطی به حوزه حقوق بشر ندارد. برای نمونه، جایزه نوبل و دیگر جوایز اجتماعی، به افرادی که شایستگیهای ویژهای در فعالیتهای خود نشان داده باشند، تعلق میگیرد، اما این ویژگیها و شایستگیها، ربطی به موارد مصداق یا نقض حقوق بشر ندارد. حقوق بشر جهانشمول است و ورای ارزشهای اخلاقی و ساختارهای اجتماعی و در مورد همه انسانها کاربرد دارد و این امر بهویژه در ارتباط با حقوق طبیعی بشر، همانند حق زندگی مصداق دارد.
کرامت یا آزادی؛ کدام مقدمترند؟!
دسته دیگری از حقوق بشر، حقوقی است که در اجتماع و براساس روابط مدنی و سیاسی تعریف میشود که در روابط بین انسانها و در ساختار اجتماعی ـ سیاسی کاربرد دارد و تعریف میشود، مانند حق آزادی مطبوعات. حقوق اجتماعی ما بر اصل آزادی و برابری انسانها استوار است. اما این آزادیها در چارچوب روابط اجتماعی و با توجه به عملکرد افراد در زمینه اجتماع تعریف میشود.
بنابراین، نهادهای اجتماعی همچون مجلس شورا میتوانند محدودهای برای این حقوق تعیین کنند و نهاد اجتماعی دیگری همچون دستگاه قضایی، میتواند این حقوق را از برخی افراد سلب نماید.
بدین ترتیب میبینیم که کرامت انسان بر آزادی او برتری دارد. بدین مفهوم که کرامت را نميتوان کاهش داد، محدود کرد، یا نفی نمود. در حالیکه آزادی انسانها را میتوان کاهش داد، محدود کرد یا سلب نمود. افراد به خاطر ارتکاب جرم حتی به زندان انداخته شدهاند و از بسیاری از حقوق و آزادیهای خویش محروم میشوند، اما کرامت آنها خدشهدار نميشود.
نکته بسیار بااهمیت این است که حتی سلب آزادی افراد به کرامت آنها لطمه نميزند؛ یعنی فرد جنایتکاری مثل صدام یا پینوشه، اگر به خاطر جنایتهای خویش محاکمه و زندانی شود و از همه آزادیها محروم شود، در زندان نیز بایستی کرامت انسانی وی حفظ شود. از همین روست که اصل اول از مجموعه اصول حمایت از افراد تحت بازداشت یا در زندان که در سال 1988 از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسیده است، بیان میدارد که با همه افراد تحت بازداشت یا در زندان بایستی به شیوه انسانی با احترام به کرامت ذاتی فرد انسان رفتار شود.
بدینسان، هر فردی، صرف نظر از اعمال و کردار یا اعتبار اخلاقی و وجهه اجتماعی وی، کرامت انسانی دارد و احترام به این کرامت انسانی، همیشه و تحت هر شرایطی باید حفظ شود؛ زیرا کرامت انسان ذاتی اوست و ربطی به محدودیت حقوق مدنی و سیاسی ندارد و با سوء رفتار مدنی و سیاسی خدشهدار نميشود. این اصل پایهای و اساسی، احترام به حقوق بشر همه انسانهاست. بدون درک اهمیت و ضرورت احترام به کرامت انسان نميتوان حقوق بشر را درک کرد و پذیرفت.
حقوق بشر از منظر اسلام
۱. انسان در حقوق بشر اسلامی، مطلقاً آزاد نیست و آزادی وی در دو بُعد تعریف میشود:
الف) آزادی وی در برابر افراد همنوع خود و تکلیف و رابطه متقابل او در برابر آنها؛
ب) آزادی و تکلیف او در برابر خداوند.
مقایسه اشتباهی که تاکنون مکرر صورت گرفته این است که در مباحث فلسفی حقوق بشر، عده بسیاری آزادی بشر را در سنت اسلامی مقید و در فلسفه غربی مطلق انگاشتهاند. این قیاس از آن حیث نادرست است که در غرب، حقوق بشر تنها در یک محور گردش و تعامل دارد و آن گردش حول محور رابطه بین افراد است، در حالیکه حقوق بشر اسلامی، رابطهای است با دو بُعد تکلیفی و حقوقی، نخستین بُعد آن در ارتباط با فرد تصویر میشود و بُعد دوم آن در ارتباط با خدا. از اینرو، حقوق بشر در اسلام وجهی متعالیتر و مزید بر حقوق بشر غربی است. در بُعد مشترک حقوقی به نظر میرسد بین دو سنت تفاوتی در حجم، حدود، میزان و کارکرد آزادیها، حقوق و تکالیف وجود نداشته باشد.
به همانسان که انسان غربی در ارتباط با همنوع خود حق و تکلیف دارد، انسان در سنت اسلامی نیز واجد حق و تکلیف متقابل است و نباید گرد تکلیف و حقوق متقابل او، هاله معنویتی خلاف واقع کشیده شود. به عبارت دیگر، انسان مسلمان در رابطه با فرد همنوع خود مسلمان یا غیرمسلمان، حقوق و تکلیفی بیشتر از انسان غربی ندارد و در این نوع رابطه، بر عمل او نیز برتری مترتب نیست. خیانت نکردن، دروغ نگفتن، ادای دین، آزار نرساندن، آزاد بودن و سلب نکردن آزادی دیگران و مواردی از این دست از نظر موضوعیت در هر دو سنت مشترکاند. بُعد دیگر، برتری است. به عبارت دیگر، خواسته یا ناخواسته، وجه مغفول فلسفه حقوق بشر در غرب، رابطه انسان و حق و تکلیف او در برابر خداوند است. در سنت غربی، انسان آزاد است، بدون رساندن اضرار به غیر، به هر عملی که خواست دست بزند و تنها وجه بازدارنده رفتار وی همین اصل (ضرورت و الزام عدم اضرار به غیر) است. بر این مبنا، اگر در جامعه یا مراجعی به رفتار فرد و حریم او تعرض شود یا آزادی مطلق او سلب یا به آن تعرض شود، حقوق بشری وی با چالش روبهرو شده است و باید اعاده گردد. خلاف و افزون بر سنت غربی، در حقوق بشر اسلامی عمل فرد باید واجد حیثیت عدم اضرار به غیر باشد. همچنین باید در راستای رابطه تعریف شدهای که با خداوند دارد و تکلیف طاعتی که بر عهده او نهاده شده است (مضر به احکام لا یتغیر الهی) نیز نباشد و به آنها صدمهای نرساند. بُعد پنهان در این رابطه نیز، در حقیقت نه اضرار به احکام خداوندی که (اضرار به نفس خود انسان) است تا در گردونه کمال دچار ضعف و توقف نشود و بتواند مسیر معهود را تا حصول به کمال و رستگاری سپری کند. در سنت رعایت حقوق دیگران و عمل برخلاف قواعد اخلاقی، در صورتی که آسیبی برای حقوق دیگران نداشته باشد مجاز است، اما در سنت اسلامی و در فلسفه حقوق آن، عمل برخلاف قواعد شریعت، چون به خود فرد نیز آسیب میرساند، مجاز نیست و در محدوده یکی از وجوه (واجب، حرام، مستحب و مکروه) شکل داده میشود. در واقع به بیان حقوقی، اصل (عدم اضرار به غیر) به حقوق غربی، جواز عدم حرمت میدهد. در حالیکه در اسلام، اصل دیگری نیز این اصل را تکمیل میکند و آن اصل عدم اضرار به نفس است. در غرب، شرب خمر چنانچه در ملأ عام نباشد و حقی را از کسی پایمال نکند، معترض و متذکری ندارد، اما در اسلام، حتی اگر در نهانترین مکانها نیز صورت گیرد، از این حیث که خود فرد را دچار آسیب میکند، نیازمند تذکر است.
2. اخلاق نیز در غرب مانند حقوق، مبنایی جز قراردادهای مبتنی بر عرف ندارد و از این حیث الزامآوری آنها تنها به قدرتمندی حکومت باز میگردد؛ یعنی چون اخلاقی فاقد مبانی بشری است، لزوم عمل به گزارههای آن بسته به ضامن اجرایی آن است، نه اینکه در نهاد و وجود فرد الزامآور باشد. حتی میتوان ادعا کرد که اخلاق غرب نیز اخلاقی صرفاً انسانمحور است و گزینههای ماوراءالطبیعی، که حدی از تکلیف را برای آن مقدر دارند، دیده نميشود. پس حذف مقتضیات دینی در فلسفه حقوق بشر، نه تنها دایره حقوق متقابل فردی را گسترش نداده است بلکه گریزگاه مهمی را در موضع تعارض حقوق و منافع از بین برده است. در حالیکه اسلام با تکریم انسان به نفس خود وی، هم در مقام نتیجهگرایی و ارئه راهحل برای مواضع تعارض و هم در مقام عملگرایی، همواره از غرب جلوتر بوده است.
انسانشناسی و كرامت انسان در قرآن
“وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً”؛
ما آدمیزاد را گرامی داشتیم و آنها را در خشكی و دریا [بر مركبهای راهوار] حمل كردیم و از انواع روزیهای پاكیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی كه خلق كردیم برتری بخشیدیم.
آنچه علامه طباطبايی(ره) در المیزان به آن اشاره كرده است درباره علت گرامی داشتن انسان بر دیگر آفریدهها عبارتند از: قوه نطق داشتن؛ تعدیلالقامه بودن، انگشتان دست انسان جوری است كه قادر است خیلی كارها را انجام دهد، با دست غذا خوردن، خط نوشتن، حسن صورت، تسلط بر بسیاری از مخلوقین و مسخر كردن، آفرینش ابوالبشر به دست خداوند، قرار دادن ـ محمد(ص) ـ از انسانها.
بعضی از این اوصاف نهگانه، متفرع بر عقل هستند مانند:
نطق وحرف زدن، خط نوشتن، تسلط بر غیر پیدا كردن.
بنابراین، عقل هم به عنوان دهمین عامل برتری شمرده میشود؛ زیرا همانطور كه علامه(ره) بیان فرمودهاند، بخشی از این صفات، به عقل برمیگردند.
نكته دیگر كه در این آیه قابل توجه است آنكه مفسران، كلمه «كثیر» را به معنی موجودات مادی كه حیوانات و جن هستند تفسیر كردهاند و شامل ملائكه كه تحت تأثیر نظام مادی نيستند نمیدانند.
برخی گفتهاند مراد از تكریم در آیه، بهرهمندی از نعمتهای دنیاست و مقصود از تفضیل در آیه نیز بهرهمندی از نعمتهای آخرت است.
مسئله تفضیل در آیات دیگر نیز آمده، مانند:
“يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ”.
و در آیه دیگر باز تعبیر «علی العالمین» آمده است:
“وَكُلّاً فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ”.
مفسران، عالم را به معنی جماعتی از مردم گرفتهاند مانند: عالم عرب، عالم روم و... و آیه دوم را چنین معنا كردهاند كه همه پیامران را از حیث منزلت بر عالمهای زمان خودشان برتری دادند؛ زیرا هدایت خاصه خداوند بلاواسطه شامل آنها شده بود، ولی دیگران به واسطه اینها، شامل هدایت شده بودند.
در كتاب انسان در قرآن میخوانیم: چند احتمال در رابطه با اینكه نوع انسان از نظر كرامت مادی در چه مرتبهای است، وجود دارد.
1. انسان از تمام مخلوقات پستتر است.
2. انسان از همه مخلوقات برتر است.
3. از بعضی از مخلوقات برتر و از بعضی پستتر است.
4. انسان با مخلوقات دیگر مساوی است.
مخلوقاتی كه در قرآن با انسان مقایسه میشوند عبارتند از:
1. جن.
2. فرشته.
3. حیوانات.
4. نباتات.
5. جمادات.
انسان بر سه گروه اخیر طبق آیات قرآن برتری دارد، مثلاً:
“وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحـْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا...”؛
او كسی است كه دریا را مسخر [شما] ساخت تا از آن گوشت تازه بخورید و زیوری برای پوشیدن [مانند مروارید] از آن استخراج كنید.
در این آیه، قرآن، از برتری انسان بر دریا و آنچه در دریا از موجودات زنده هست، خبر میدهد. یا در آیه دیگر میخوانیم:
“أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّـهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ”.
طبق این آیه، آنچه در آسمانها و زمین است مانند خورشید و ستارگان و معادن و دریاها و گیاهان و حیوانات، در خدمت انسان گماشته شده است.
از مجموع این آیات استفاده میشود انسان بر سه گروه اخیر برتری دارد و ریشه این تكریم همان قوۀ عقل و اندیشه و اعضای بدن او از قبیل دست و زبان و انگشتان است.
اگر انسان از این اعضای بدنی و عقل محروم بود، هرگز نمیتوانست با وسایل ابتدایی و قدیم یا مدرن امروز به مسافرتهای دور و نزدیك برود.
معلوم است كه تنها انسان است كه در شرایط زندگی ارضی چنین امتیازهایی دارد و موجودات دیگر با اینكه حركت، رفتوآمد، خور و خواب و شهوت دارند، ولی از این امكانات محرومند.
درباره برتری انسان بر جن باید گفت جن هم مانند انسان نیك و بد، صالح و غیرصالح، دیندار و بیدین دارند. ولی از خود، پیامبر ندارند و ناچار از پیامبر انسانها پیروی میكنند.
“وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحـُونَ وَمِنَّا دُونَ ذلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَداً”.
آیا قرآن، حكایت از این دارد كه جنها هم مانند انسانها به دو دسته صالح و نیكوكار و غیرصالح تقسیم میشوند. در آیه دیگر نیز خبر میدهد كه گروهی از آنها مسلمان و گروهی غیرمسلماناند.
برای مثال آیه “وَأَنَّا مِنَّا الْمـُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ”. و آیه دیگر از ایمان آوردن گروهی از آنها به پیامبر(ص) حکایت میکند:
“قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجباً * يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَداً”.
براساس این آیه گروهی از آنها به وسیله قرآن به راه راست هدایت میشوند. پس نتیجه میگیرد كه انسان از جن هم برتر است.
اما فرشته هم مأمور میشود بر آستان انسانیت سجده كند. بنابراین، انسانیت واقعی سجود ملائكهها میشود.
نتیجه این است كه انسان بر همه موجودات ارضی (زمینی) اعم از جن و حیوان برتری ذاتی دارد، اما بر فرشتگان برتری ذاتی ندارد؛ چون در قرآن درباره فرشتهها میخوانیم:
“بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ”؛
همه بندگان مقرب خدا هستند كه هرگز پیش از امر خدا كاری نخواهند كرد و هرچه كنند به فرمان اوست.
“وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَاماً كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ”؛
البته نگهبانها بر مراقبت احوال و اعمال شما مأمورند، آنها نویسندۀ اعمال شما و فرشته مقرب شمایند، شما هرچه كنید همه را میدانند.
نتیجه آنكه از نظر ذاتی، انسان و فرشته رقابتی ندارند و از طرفی مانعی ندارد كه از لحاظ كرامت و شرافت اكتسابی حتی بر فرشتگان هم برتری پیدا كنند.
حضرت آیةالله جوادی آملی در تفسیر آیه “ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْخـَالِقِينَ”؛ «پس خلقتی دیگر انشاء نمودیم، آفرین بر قدرت كامل بهترین آفریننده»، میفرماید:
خدای كه خود را خالق كل شیء معرفی میكرد فرمود: “اللَّـهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ”. چه مجردات مثل فرشتگان و چه مادی درباره هیچكدام نفرموده: “تَبَارَكَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْخـَالِقِينَ”. فقط در مورد انسان آنهم بعد از افاضۀ روح و خلق جدید فرمود: “ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّـهُ...” یعنی مبارك بودن خدا. آیا برای آن است كه نطفه را به صورت علقه درآورد؟ آیا برای آن است كه علقه را به صورت مضغه درآورد؟ آیا برای آن است كه مضغه را به صورت جنین درآورد؟ آیا برای آن است كه ماده جامد را به مرحلۀ نفس نباتی و سپس به مرحلۀ نفس حیوانی رسانید؟
اینطور نیست؛ چون این تحولات در بسیاری از حیوانات دیگر هم وجود دارد. حیوانات دیگر هم همینطورند؛ از این آیه معلوم میشود، مبارك بودن خدا از جهت افاضۀ جسم انسان یا نشئۀ نباتی او نیست و همچنین مربوط به نشئۀ حیوانی او هم نیست، بلكه مربوط به مقام انسانیت اوست و این مقام انسانیت است كه مسجود فرشتگان است و مكرمتر از موجودات دیگر و فی نفسه گرامی است. باز آیه “فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ” كه روح انسان را به خودش نسبت داده است و همین افاضه روح الهی، مایۀ مسجود شدن او بود.
دلیل اینكه انسانیت از ملائكه هم بالاتر است این است كه مقام انسان مسجود ملائكه شد. نظر آیةالله جوادی آملی هم در كتاب كرامت در قرآن همین است. در نتیجه، اگر مخلوقات منحصر در همین پنج گروه هستند، انسان اشرف مخلوقات است و اگر غیر از این پنج گروه، مخلوقاتی دیگری هم داشته باشیم، اشرف مخلوقات بودن انسان را نمیشود از قرآن استفاده كرد. البته نه اینكه قرآن عكس آن را ثابت كرده است، بلكه اگر فرضاً مخلوقی باشد، قرآن در مورد آن توقف كرده است.
امتیازات انسان و ویژگیهای انسانشناختی
تفاوت انسان در تركیب ذات اوست كه دلیل آنهم در قرآن آمده است:
“إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ”؛
ما انسان را از نطفهای آفریدیم كه در آن مخلوطهای زیادی وجود دارد.
مقصود استعدادهای زیادی است که امروز به آنها ژن میگویند. بعد میفرماید:
انسان به مرحلهای رسیده است كه ما او را مورد آزمایش قرار میدهیم؛ یعنی به حدی از كمال رسیده است كه او را آزاد و مختار آفریدیم و شایسته تكلیف و آزمایش و امتحان و نمره دادن، ولی موجودات دیگر چنین شایستگی را ندارند.
بعد از این مقدمه ویژگیهای انسان از دیدگاه قرآن كریم را ملاحظه میكنیم:
نقاط قوت در انسانشناسی قرآن
آنچه انسان به وسیله آن بتواند درون خود را و آموختههای خود را برای دیگران بازگو كند بیان نامیده میشود.
2. یكی دیگر از معیارهای مورد توجه قرآن، خودشناس بودن انسان است:
“بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ”.
در آیه آمده است كه انسان: خودآگاه است؛ یعنی از احوال و وضعیت روحی و اخلاقی خودش خبر دارد و این آگاهی او از امتیازهای او به شمار میآید.
3. قدرت یادگیری و آموختن علم:
قرآن در اینباره آورده است:
“عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ”.
انسان میتواند چیزی را كه نمیداند یاد بگیرد و از جهل خود بکاهد. خداوند دامنۀ علم او را هم محدود نكرده است، بلكه مرتب میتواند از جهالت و نادانیهای خود پرده بردارد و هزار مسئله مجهولی كه در پیش رو دارد حل كند.
4. متفكر بودن انسان:
خداوند انسان را متفكر قرار داده است.
“وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ”.
با تفكر و تدبر است كه انسان میتواند به قیامت و حشر و نشر كه در آیات آمده است یقین یابد. هر چیزی را علتیابی كند و برای هر چیزی ابتدا و انتهایی، در نظر بگیرد... .
5. فرستادن پیامبر(ص) از بین انسانها نه موجودات دیگر:
“يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي...”؛
ای فرزندان آدم! چون پیامبرانی از جنس شما بیایند و آیات را برای شما بیان كنند.
6. سجده ملائكه بر انسان:
“وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ...”؛
چون فرشتگان را فرمان دادیم كه بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند مگر ابلیس.
7. نماینده خدا بر روی زمین:
یكی دیگر از امتیازهای انسان این است كه خداوند انسان را جانشین خود و نماینده خود بر روی زمین قرار داده است. این را خوب میدانیم که تا انسان مرتبۀ بلندی نمییافت این لیاقت را پیدا نمیكرد كه نمایندۀ خداوند معرفی شود:
“وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً”؛
به یاد آر آنگاه كه پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفه خواهم گماشت.
8. خلقت زمین برای انسان:
“وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ”.
البته در اینكه معنی انام چيست اختلاف است. گروهی آن را بر هر ذات روحداری اطلاق كردهاند و قول دیگر اینكه انام به معنی انسان است.
علامه میفرماید: «الانام یعنی الناس».
قول دیگر نیز این است كه انام، یعنی انسان و جن. باید توجه داشت در صورتی كه انام منحصراً به معنی انسان باشد، این آیه به عنوان امتیازهای انسان به شمار میآید.
9. انسان و اختیار:
“وَيَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخـَيْرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً”.
البته باید توجه داشت كه این امتیاز هم نسبت به بعضی از موجودات است نه همه آنها؛ زیرا مثلاً جن هم مانند انسان از روی اختیار، خیر یا شر را انتخاب میكند.
نقاط ضعف در انسانشناسی قرآن
1. بیصبری و شتابزدگی:
عجول در لغت یعنی طلب و جستوجوی شیء قبل از رسیدن وقت آن. در اینجا هم انسان تا هوایش به چیزی تعلق گرفت آن را طلب میكند و ای بسا گاهی آن شر است و به ضرر انسان است.
2. بخیل بودن:
انسان طبعاً بخیل و ممسك است.
3. آرزوهای طولانی داشتن:
آیا برای آدمی هرچه آرزو میكند حاصل میشود [نه هرگز].
این آیه خبر از آرزوهای طولانی بیفایدهای میدهد كه انسان را به هلاكت میرساند و انسان هم به آنها نخواهد رسید. در فرهنگ قرآن هر آرزویی مدح نشده است؛ چهبسا بسیاری از آرزوها هستند كه انسان را به گناه و فسق میكشانند و برای انسان هم سودی ندارند. پس، قرآن شریف از آن به عنوان نكتۀ منفی یاد میكند.
4. جدال با حق:
این آیه خبر از این میدهد كه آدمی بیشتر از هرچیز، با سخن حق به جدال برمیخیزد. با اینكه حق را میداند، اما از آن پیروی نمیكند.
5. طغیان و سركشی:
پیروی از كفر و طغیان یكی دیگر از امیال طبیعی انسان است كه به خاطر پیروی كردن از همین میل در طول تاریخ خونها ریخته شده است و انسانها به قتل رسیدهاند. انسانهای طاغی در طول تاریخ مردم را بسیار شكنجه کردهاند.
6. ناسپاس بودن انسان:
«لكنود»، از همان ناسپاسی انسان حكایت میكند.
7. كمظرفیتبودن انسان:
انسان آنقدر كمظرفیت است كه اگر كوچكترین گرفتاری برای وی پیش آید، فریاد او بلند میشود و دست به ناسپاسی میزند و اگر كوچكترین نعمتی را احساس كند و به آن برسد، مانع دیگران خواهد شد...
منبع: چهارمین همایش بین المللی دکترین مهدویت
/خ