سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در رویارویی با اهل بغی (2)

دربارة شیوة امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی و نسبت آن با سیرة امام علی(ع) دو دسته روایت وجود دارد: دستة اوّل احادیثی هستند که تنها از نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی سخن گفته‌اند و فاقد هر نوع اشاره به جزئیات این واقعه هستند و دستة دوم احادیثی به شمار می‌روند که از تفاوت سیرة علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن گفته‌اند. در ادامه، این روایات خواهد آمد.
جمعه، 3 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در رویارویی با اهل بغی (2)
سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در رویارویی با اهل بغی (2)
سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در رویارویی با اهل بغی (2)

نويسنده: نصرت‌اللّه آيتي




سیرة امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی

دربارة شیوة امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی و نسبت آن با سیرة امام علی(ع) دو دسته روایت وجود دارد: دستة اوّل احادیثی هستند که تنها از نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی سخن گفته‌اند و فاقد هر نوع اشاره به جزئیات این واقعه هستند و دستة دوم احادیثی به شمار می‌روند که از تفاوت سیرة علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن گفته‌اند. در ادامه، این روایات خواهد آمد.

الف)‌ نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی

پیش از ذکر احادیث نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی باید به این نکته توجه کرد که براساس اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی در همۀ جهات، امام مهدی(عج) در همۀ زمینه‌ها و از جمله نبرد با اهل بغی به امام علی(ع) اقتدا خواهند کرد و شیوة آن حضرت را خواهند پیمود. بر این اساس، آن حضرت با پیروی از امیر مؤمنان(ع) با دعوت و روشن‌گری و شبهه‌زدایی، تمام توان خود را برای پیش‌گیری از شعله‌ور شدن آتش جنگ به کار خواهد بست و خواهد کوشید در حدّ امکان، جبهة باطل را به بازگشت به طاعت امام فراخوانند و هم‌چون سیرة امام علی(ع)، امام مهدی(عج) نیز در امر دعوت و روشن‌گری اصرار خواهد ورزید و بالاتر و برتر از اتمام حجّت، دغدغة راهنمایی و هدایت خواهد داشت، هم‌چنان‌که براساس ضوابط اسلامی با تقاضای فرجام‌خواهی آنان برای تأمّل و تدبّر موافقت خواهد نمود و در جنگ با آنان جز در مورد ضرورت از جنگ‌افزار‌های آتش‌زا استفاده نخواهد کرد. در روایاتی که خواهد آمد، گرچه به رعایت آداب یاد شده تصریح نشده، اما روشن است که از ذکر نشدن این موارد نمی‌توان رعایت نشدن آن را نتیجه گرفت؛ چراکه اصولاً این‌که در یک یا چند حدیث همة ابعاد یک موضوع به تفصیل بیان شوند، انتظاری بی‌جاست، هم‌چنان‌که همة احکام و آداب نماز در یک آیه یا حدیث نیامده و هم‌چنین است احکام زکات و دیگر احکام. بر این اساس، هم‌چنان‌که ما جزئیات احکام شرعی و یا رخ‌دادهای تاریخی و امثال آن را با کنار هم نهادن روایات و گزارش‌ها به دست می‌آوریم، در مورد روایات این بحث نیز همین قاعده جاری است. لذا احادیثی که خواهد آمد، بر اصل نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی دلالت دارند و ما با اعتماد به روایاتی که بر هم‌گونی سیرت علوی و مهدوی دلالت دارند، ابعاد ناگفتة سیرة امام مهدی(عج) را کشف و استخراج می‌کنیم. روایات یاد شده بدین قرارند:
1.‌ امام باقر(ع) فرموده‌اند:
لو یعلم الناس ما یصنع القائم إذا أخرج لأحبّ أکثرهم ألّایروه ممّا یقتل الناس اما انه لایبدأ الّا بقریش فلا یأخذ منها الا السیف و لا یعطیها الا السیف حتی یقول کثیر من الناس لیس هذا من ال محمد و لوکان من آل محمد لرحم؛
اگر مردم می‌دانستند هنگامی که قائم خروج خواهد کرد چه می‌کند، بیشترشان دوست می‌داشتند او را ملاقات نکنند از بس که از مردم خواهد کشت. بدانید که او شروع نخواهد کرد مگر با قریش و از آنان جز شمشیر دریافت نمی‌کند و به آنان جز شمشیر ارزانی نمی‌دارد تا آن‌جا که بسیاری از مردم می‌گویند این مرد از خاندان محمد(ص) نیست اگر بود رحم می‌کرد.
2. امام صادق(ع) فرموده‌اند:
یجرد السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر یقتل هرجا فاول ما یبدأ ببنی شیبة فیقطع ایدیهم و یعلّقها فی الکعبة و ینادی منادیه هؤلاء سراق الله ثم یتناول قریشاً فلایأخذ منها إلّاالسیف و لا یعطیها إلّا السیف؛
به مدت هشت‌ماه شمشیر را بر دوش گذاشته و بسیار می‌کشد و ابتدا با بنی‌شیبه آغاز می‌کند، پس دست‌های آنان را قطع می‌کند و بر کعبه می‌آویزد و منادی آن حضرت اعلام می‌کند اینان دزدان خدایند. سپس به قریش می‌پردازد، از آنها جز شمشیر دریافت نمی‌کند و به آنها جز شمشیر ارزانی نمی‌دارد.
3. از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:
إذا خرج القائم لم یکن بینه و بین العرب و قریش إلّاالسیف ما یأخذ منها إلّاالسیف؛
چون قائم خروج کند میان او و عرب و قریش جز شمشیر نخواهد بود. از آنها جز شمشیر دریافت نخواهد کرد.
4.‌ و امام باقر(ع) فرموده‌اند:
... و یسیر إلی الکوفة فیخرج منها ستة عشر الفاً من البتریة شاکین فی السلاح قراء القران، فقهاء فی الدین قد قرحوا جباههم و سمروا ساماتهم و عمهم النفاق و کلهم یقولون یا بن فاطمه ارجع لاحاجة لنا فیك فیضع السیف فیهم علی ظهر النجف عشیة الاثنین من العصر الی العشاء فقتلهم اسرع من جزر جزور فلا یفوت منهم رجل؛
... و امام مهدی(عج) به سوی کوفه حرکت می‌کند پس شانزده هزار بتری که غرق در سلاحند از شهر بیرون می‌آیند. آنان فقیهان در دینند که بر پیشانی‌هایشان پینه زده‌اند و صورت‌هایشان را زرد نمایانده‌اند، ولی نفاق همه وجود آنها را فرا گرفته است و آنها می‌گویند: ای پسر فاطمه! از همان راهی که آمده‌ای باز گرد، ما را به تو نیازی نیست. پس او شمشیر می‌کشد و آنها را در پشت نجف در روز دوشنبه از عصر تا شب سریع‌تر از کشتن شتری می‌کشد و از آنها احدی باقی نمی‌ماند.
گذشته از اعتبار یا عدم اعتبار این احادیث که در جای خود قابل بررسی است، از تعابیری هم‌چون «لا یأخذ منها إلّا السیف و شاکین فی السلاح» و... که در روایات یاد شده آمده، به روشنی می‌توان دریافت که این احادیث ناظر به آن دسته از اعراب، قریش و بتریه است که بر امام(ع) خروج کرده‌اند و در اصطلاح فقیهان، اهل بغی محسوب می‌شوند و پیش از این به تفصیل توضیح داده شد که اولاً وجوب نبرد با اهل بغی از احکامی است که شیعه و اهل‌سنّت بر آن اتفاق نظر دارند و از این رو، اقدامات قاطعانه امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی کاملاً با موازین اسلامی مطابق است و ثانیاً نبرد آن حضرت به پیروی از سیرة امام علی(ع) همراه با آدابی است که پیش از این ذکر شد.
با توجه به آن‌چه گذشت، فهم پاره‌ای دیگر از احادیث نیز آسان‌تر می‌شود؛ احادیثی که از اقدامات قاطعانة امام مهدی(عج) با قریش و عرب سخن گفته‌اند، اما در آنها به خروج آنها بر امام مهدی(عج) اشاره‌ای نشده است. با توجه به روایات پیش‌گفته، می‌توان احتمال قوی داد که این احادیث نیز به اهل بغی از قریش و عرب اشاره دارند. پاره‌ای از این احادیث بدین قرارند:
امام علی(ع) فرموده‌اند:
بأبی ابن خیرة الاماء ـ یعنی القائم من ولده(ع) ـ یسومهم خسفاً و یسهبهم بکأس مصبرة و لایعطیهم الاالسیف هرجاً فعند ذلك تتمنی فجرة قریش لوان لها مفاداة من الدنیا و مافیها لیغفرلها لانکفّ عنهم حتی یرضی الله؛
پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان ـ یعنی قائم(عج) از نسل او ـ باد که آنان را خوار می‌سازد و جام شرنگ به ایشان می‌نوشاند و به آنان جز شمشیر مرگ‌آفرین نخواهد داد. در این هنگام فاجران قریش آرزو می‌کنند ای کاش دنیا و تمام آن‌چه در آن است از آنشان بود و آن را می‌دادند تا گناهانشان بخشوده شود، ولی دست از آنها برنخواهیم داشت تا این‌که خداوند راضی می‌شود.
از امام حسین(ع) چنین روایت شده است:
یا بشر! ما بقاء قریش اذا قدم القائم المهدی منهم خمس مئة فضرب أعناقهم صبراً ثم قدم خمس مئة فضرب أعناقهم صبراً ثم خمس مئة فضرب أعناقهم صبراً...؛
ای بشر! از قریش چه می‌ماند هنگامی که مهدی قائم پانصد نفر از آنها را پیش کشد و دست بسته گردن بزند، سپس پانصد نفر دیگر را دست بسته گردن بزند و بار دگر پانصد نفر از آنها را دست بسته گردن بزند... .
ممکن است این احادیث دربارة اهل بغی باشند که مسلمانان دربارة جهاد با آنان اتفاق ‌نظر دارند و کشتن اسیران آنان در صورتی که دارای گروه و تشکیلاتی باشند، به فتوای فقیهان شیعه و برخی از فقیهان بزرگ اهل‌سنّت جایز است. شاید حدیث اخیر دربارة برهه‌ای باشد که اهل بغی دارای تشکیلات منجسم هستند.

ب) تفاوت سیره مهدوی و علوی در نبرد با اهل بغی

پیش از این توضیح داده شد که امام علی(ع) در جنگ با اهل جمل از به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل جمل منع فرمودند و در پاسخ به اصرار سپاهیان فرمودند کدام‌یک از شما عایشه را سهم خود برمی‌گیرد و نیز آن حضرت از غنیمت گرفتن اموال آنان خودداری کردند تا جایی که یکی از اصحاب جمل غذایی را که در دیگ خود در حال طبخ بود، به زمین ریخت و آن را از یاران امام علی(ع) باز پس گرفت و نیز امام(ع) در همان جنگ فرمان داد مجروحان و زخمیان کشته نشوند و از تعقیب فراریان خودداری شود. در کنار این مجموعه از روایات و گزارش‌های تاریخی، دسته‌ای دیگر از احادیث وجود دارند که سیرة امام علی(ع) را هم‌راه با گذشت و منّت معرّفی کرده‌اند، بدین معنا که اگر امام علی(ع) می‌خواستند، می‌توانستند در نبرد با اهل بغی با شدّت و صلابت بیشتری رفتار کنند. بنابراین، در صورتی که دلیلی بر بخشش و مدارا نباشد و امام گذشت را صلاح نداند، حکم اوّلیه جواز کشتن و به اسارت و غنیمت گرفتن است.
از جمله روایاتی که بر این مطلب دلالت دارند، عبارتند از:
1.‌ امام باقر(ع) در حدیث صحیحی می‌فرماید:
لولا أنّ علیاً(ع) سار فی أهل حربه بالکفّ عن السبی و الغنیمة للقیت شیعته من الناس بلاءً عظیماً ثم قال: و الله سیرته کانت خیراً لکم ممّا طلعت علیه الشمس؛
اگر علی(ع) از به اسارت گرفتن و غنیمت گرفتن اموال ستیزه‌جویانش چشم نپوشیده بود، شیعیانش از مردم آزارهای بزرگی می‌دیدند. سپس ادامه دادند: به خدا سوگند! رفتار آن حضرت برای شما از آن‌چه خورشید بر آن می‌تابد بهتر بود.
2.‌ عبدالله بن سلمان می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: مردم می‌گویند امام علی(ع) اهل بصره را کشت، ولی اموالشان را رها کرد. حضرت فرمودند:
... أنّ علیاً(ع) إنّما منّ علیهم کما منّ رسول الله(ص) علی أهل مکة وإنّما ترك علی(ع) أموالهم لأنّه کان یعلم أنّه سیکون له شیعة و أنّ دولة الباطل ستظهر علیهم فأراد أن یقتدی به فی شیعته؛
... علی(ع) بر آنها شفقت ورزید، هم‌چنان‌که پیامبر خدا(ص) بر اهل مکه منّت گزارد و همانا علی(ع) اموال آنها را رها کرد؛ چراکه می‌دانست به زودی شیعیانی خواهد داشت و دولت باطل بر آنها تسلط خواهد یافت و علی(ع) خواست که در مورد شیعیانش به او اقتدا شود.
3. ابوحمزه ثمالی می‌گوید به امام سجاد(ع) عرض کردم: سیرة علی بن ابی‌طالب چه بود؟ فرمودند:
أنّ ابالیقظان کان رجلاً حاداً فقال: یا امیرالمؤمنین بما تسیر فی هؤلاء غداً؟ فقال بالمنّ کما سار رسول الله(ص) فی أهل مکة؛
عمار که مرد تندی بود ـ خدایش رحمت کند ـ عرض کرد: ای امیر مؤمنان فردا با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند: با گذشت همان‌طور که پیامبر خدا(ص) با اهل مکه رفتار نمود.
4. چون امام علی(ع) داخل بصره شدند عمار به حضرتش عرض کرد: ای امیر مؤمنان با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند:
بالعفو و المنّ کما سار النبی(ص) فی أهل مکة حین افتتحها بالمن و العفو؛
با گذشت و رحمت هم‌چنان‌که پیامبر خدا(ص) چون مکه را فتح کرد با گذشت و رحمت با آنها رفتار نمود.
براساس روایات یاد شده و روایات مشابه که خواهد آمد، امام علی(ع) در مواجهه با اهل بغی تنها به دلیل رعایت مصلحت شیعیان با مدارا و عطوفت رفتار نمود، اما دسته‌ای دیگر از احادیث، سیرة امام مهدی(عج)، را مخالف سیرة امام علی(ع) و زمان ظهور را زمان پایان یافتن سیاست مداهنه و مماشات می‌دانند؛ روایاتی که بر این نکته دلالت می‌نمایند، بدین قرارند:
5. امام صادق(ع) در روایت معتبری می‌فرمایند:
لسیرة علی فی اهل البصرة کان خیراً لشیعته ممّا طلعت علیه الشمس. أنه علم أنّ للقوم دولة فلو سباهم لسبیت شیعته قلت: أخبرنی عن القائم یسیر بسیرته؟ قال: لا أنّ علیاً صلوات الله علیه سار فیهم بالمنّ للعلم من دولتهم و أنّ القائم یسیر فیهم بخلاف تلك السیرة لانه لا دولة لهم؛
سیرت علی(ع) در مواجهه با اهل بصره از آن‌چه خورشید بر آن می‌تابد برای شیعیانش بهتر بود. او می‌دانست برای آن گروه قدرتی خواهد بود. پس اگر امام علی(ع) آنها را به اسارت می‌گرفت، شیعیانش نیز اسیر می‌شدند. راوی می‌گوید: پرسیدم: آیا قائم(عج) نیز به سیرت امام علی(ع) رفتار خواهد کرد؟ فرمودند: خیر همانا علی درود خدا بر او باد با آنها با گذشت رفتار نمود؛ چون از غلبه و قدرت رسیدن آنها آگاهی داشت، اما قائم(عج) رفتاری غیر از این رفتار خواهد داشت؛ چون آنها را پس از آن غلبه‌ای نخواهد بود.
این حدیث در کتاب‌های محاسن برقی، کافی، علل الشرایع و تهذیب الاحکام به سه طریق مختلف از یونس بن عبدالرحمان از امام صادق(ع) روایت شده است. برقی در محاسن، این حدیث را از پدرش و او از یونس بن عبدالرحمان نقل کرده است. در کافی و تهذیب این حدیث از علی بن ابراهیم از پدرش از اسماعیل بن مرار از یونس روایت شده است. شیخ صدوق در علل الشرایع این حدیث را از علی بن حاتم از محمد بن جعفر الرازی از محمد بن الحسین بن ابی‌الخطاب از محمد بن اسماعیل بن بزیع از یونس روایت کرده است. از میان طرق یاد شده، حداقل سند حدیث کافی و تهذیب معتبر است. البته طبق نقل محاسن و علل الشرایع یونس بن عبدالرحمان این حدیث را از بکار که توثیقی دربارة او وجود ندارد، روایت می‌کند، اما یونس در کافی و تهذیب این حدیث را از ابی‌بکر الحضرمی نقل می‌کند که نظر به اضبط بودن مرحوم کلینی نسخة کافی بر دیگر کتاب‌ها ترجیح دارد، هم‌چنان که نقل شیخ طوسی از همین حدیث از یونس از ابی‌بکر الحضرمی احتمال اشتباه شیخ کلینی را به حداقل می‌رساند.
6. سئل معلّی بن خنیس عن الصادق(ع): أیسیر القائم بخلاف سیرة علی؟ قال نعم و ذلك أنّ علیاً سار بالمنّ و الکفّ لأنّه علم أن شیعته سیظهر علیهم و أنّ القائم إذا قام سار فیهم بالسیف و السبی و ذلك أنّه یعلم أنّ شیعته لم یظهر علیهم من بعده ابداً؛
معلّی بن خنیس از امام صادق(ع) پرسید: آیا قائم(عج) سیرتی برخلاف سیرت امام علی(ع) خواهد داشت؟ امام صادق(ع) فرمودند: آری! زیرا علی(ع) با گذشت و خودداری (از کشتن) رفتار می‌نمود؛ برای این‌که می‌دانست به زودی شیعیانش مغلوب آنها خواهند شد، ولی قائم(عج) چون قیام نمود، با آنها با شمشیر و اسارت رفتار خواهد نمود؛ زیرا می‌داند پس از آن شیعیان هرگز مغلوب نمی‌شوند.
این حدیث در اصل درست بن ابی‌منصور، غیبت نعمانی، علل الشرایع و تهذیب با اندکی تفاوت ذکر شده است. در میان چهار کتاب، اصل درست بن ابی‌منصور طریق مستقل و معتبری دارد؛ چراکه درست بن ابی‌منصور این حدیث را از ولید بن صبیح روایت می‌کند، اما سه کتاب دیگر این حدیث را به طرق مختلف خود از ثعلبۀ بن میمون از حسن بن هارون روایت کرده‌اند که به جز حسن بن هارون که در کتاب‌های رجالی توثیق نشده، تمامی راویان این حدیث به هر سه طریق آن توثیق شده‌اند.
7. عن رفید قال: قال لی ابوعبدالله(ع): یا رفید کیف أنت إذا رأیت أصحاب القائم قد ضربوا فساطیطهم فی المسجد الکوفة ثم أخرج المثال الجدید علی العرب شدید؟ قال: قلت جعلت فداك ما هو؟ قال: الذبح قلت: بأیّ شیء یسیر فیهم بما سار علی بن ابی‌طالب فی أهل السواد؟ قال: لا یا رفید أنّ علیاً سار بما فی الجفر الابیض و هو الکف و هو یعلم أنّه سیظهر علی شیعته من بعده و أنّ القائم یسیر بما فی الجفر الاحمر و هو الذبح و هو یعلم أنّه لا یظهر علی شیعته؛
ای رفید! چگونه خواهی بود هنگامی که ببینی یاران قائم خیمه‌هایشان را در مسجد کوفه به پا کرده‌اند، آن‌گاه مثال جدید که بر عرب گران است، بیرون آورده می‌شود. پرسیدم: فدایت شوم! مثال جدید چیست؟ فرمودند: کشتن. پرسیدم: قائم(عج) در میان آنها چگونه رفتار خواهد کرد؟ آیا سیره علی بن ابی‌طالب در مواجهه با اهل بصره را خواهد داشت؟ فرمودند: خیر، ای رفید، همانا علی(ع) با آنها به آن‌چه در جفر سفید ـ خویشتن‌داری ـ بود رفتار نمود؛ زیرا می‌دانست به زودی پس از خودش شیعیانش مغلوب می‌شوند، ولی قائم(عج) به آن‌چه در جفر سرخ ـ کشتن ـ است، رفتار خواهد نمود؛ زیرا می‌داند پس از آن هیچ‌گاه شیعیانش مغلوب نخواهند شد.
8. روایت فوق به این صورت نیز نقل شده است:
عن رفید: قلت لأبی عبدالله(ع) جعلت فداك یابن رسول‌الله یسیر القائم بسیرة علی بن ابی‌طالب فی اهل السواد فقال یا رفید أنّ علی بن ابی‌طالب سار فی اهل السواد بما فی الجفر الابیض و أنّ القائم یسیر فی العرب بما فی الجفر الاحمر. قلت له جعلت فداك و ما الجفر الاحمر؟ قال: فأمر أصبعه إلی حلقه فقال هکذا یعنی الذبح؛
رفید می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم! ای فرزند رسول خدا آیا قائم به سیرت علی بن ابی‌طالب(ع) در مورد اهل بصره رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: خیر ای رفید همانا علی بن ابی‌طالب(ع) به آن‌چه در جفر سفید رفتار نمود و قائم به آن‌چه در جفر سرخ است با عرب رفتار خواهد نمود. پرسیدم: فدایت شوم! جفر سرخ چیست؟ آن حضرت انگشت خویش را بر گلو کشید و فرمود: این‌طور یعنی کشتن.
حدیث زیر روایت دیگری است که بنا بر احتمال بر این مضمون دلالت دارد:
9. امام صادق(ع) می‌فرماید:
انّ علیاً قال کان لی أن اقتل المولی و أجهز علی الجریح و لکنّی ترکت ذلك للعاقبة من أصحابی إن جرحوا لم یقتلوا و القائم له أن یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛
امام علی(ع) فرمود من می‌توانستم فراریان و مجروحان را بکشم، لکن از این کار به دلیل دوراندیشی دربارة شیعیانم صرف‌نظر کردم تا اگر مجروح شدند، کشته نشوند و قائم می‌تواند فراریان را بکشد و مجروحان را از پا درآورد.
این حدیث با روایات پیشین هم‌خانواده نیست، چراکه در آن آمده است: «و القائم له أن یقتل المولی و یجهز علی الجریح» یعنی هم‌چنان که امام علی(ع) می‌توانست فراریان را تعقیب کند و مجروحان را بکشد، امام مهدی(عج) نیز می‌تواند، اما این حدیث دربارة این موضوع که امام مهدی(عج) از این مجوز استفاده می‌کند و فراریان و مجروحان را می‌کشد، یا این‌که مانند امام علی(ع) از این مجوز استفاده نمی‌کند، ساکت است.
از سوی دیگر، از آن‌جا که دیگر احادیثی که ادبیاتی مشابه این حدیث داشتند، از مخالفت سیرة امام مهدی(عج) با سیرة امام علی(ع) سخن می‌گفتند و نیز از آن‌جا که در این حدیث سیرة امام علی(ع) (به مغلوب شدن شیعیان) مستند شده که آن علّت در زمان امام مهدی(عج) وجود ندارد، این احتمال وجود دارد که «له أن» به اشتباه افزوده شده باشد، یعنی متن اصلی حدیث چنین بوده است: «و القائم یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛ فراریان را می‌کشد و مجروحان را از پا درمی‌آورد.»

دیدگاه فقیهان دربارة این روایات

این پرسش که به روایاتی که از تفاوت سیرة امام علی(ع) با سیرة امام مهدی(عج) سخن می‌گویند آیا قابل اعتمادند و مضمون آنها پذیرفتنی است یا خیر برای بسیاری از فقیهان مطرح نبوده و از این‌ رو، بسیاری از کتب فقهی به طرح این مسئله نمی‌پردازند، اما از وجود برخی از این روایات در کتاب شریف کافی موافقت مرحوم کلینی با مضمون آن را می‌توان دریافت، هم‌چنان که وجود تعدادی از این روایات در کتاب شریف تهذیب نشان‌دهندة اعتماد شیخ‌الطائفه شیخ طوسی به این روایات است.
افزون بر این دو فقیه و محدّث بی‌بدیل، برخی از متأخران نیز به این مسئله پرداخته و دربارة آن گفت‌وگو کرده‌اند، از جمله صاحب جواهر در شرح این کلام محقّق حلّی «جایز نیست به اسارت گرفتن فرزندان خروج‌کنندگان بر امام و زنانشان نیز به ملکیت درنمی‌آیند اجماعاً» می‌نویسد:
در دروس آمده است: حسن گفته است به اسارت گرفتن خانواده خروج‌کنندگان بر امام به اختیار امام است، به دلیل مفهوم این فرمایش امام علی(ع): «من بر اهل بصره منّت نهادم، هم‌چنان که پیامبر بر اهل مکه منت نهاد». پیامبر می‌توانست آنها را به اسارت بگیرد امام نیز می‌تواند. و این رأی شاذ است. من [صاحب جواهر] می‌گویم: ما برای این رأی از میان شیعیان قائلی نمی‌شناسیم، اما این احتمال وجود دارد که منظور حسن این باشد که امام علی(ع) اگر می‌خواست می‌توانست آنها را اسیر کند، اما به جهت رعایت تقیه از این کار صرف نظر کرد. همان‌طور که روایات مستفیضی بر این مطلب دلالت دارند.
وی پس از اشاره به روایات این مسئله می‌نویسد: اگر نتوان ادعا کرد این احادیث، به معنای مصطلح آن متواترند، می‌توان گفت مضمون آنها قطعی است و شاید فرد یاد شده (حسن) منظورش همین بوده، نه این‌که منظورش جواز به اسارت گرفتن در زمان صلح تا هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) باشد.
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: سیرة قائم هنگام ظهور چه خواهد بود؟ حضرت فرمودند: همان سیرة پیامبر خدا(ص) تا این‌که اسلام پیروز شود. پرسیدم: سیرة پیامبر خدا(ص) چه بود؟ فرمودند: آن‌چه را در جاهلیت بود، باطل کرد و عدالت را بر مردم عرضه نمود، هم‌چنین است قائم(عج) چون قیام کند، آن‌چه را در زمان صلح در دست مردم بود، باطل می‌کند و عدالت را بر مردم عرضه می‌نماید.
در کلمات صاحب جواهر احادیثی که بر تفاوت سیرت امام مهدی(عج) با امام علی(ع) دلالت دارند، ذکر شده است، اما ایشان به تفاوت سیرت این دو نور مقدس تصریح نکرده‌اند، اما به‌‌رغم این عدم تصریح، ایشان پس از تصریح به این‌که رفتار هم‌راه با مدارای امام علی(ع) با اهل بغی تقیه‌ای بوده است، در پایان صحیح محمد بن مسلم را آورده که بر پایان یافتن احکام تقیه‌ای دلالت می‌کند. بر این اساس، گویا به نظر مرحوم صاحب جواهر ظهور امام مهدی(عج) زمان پایان یافتن احکام تقیه‌ای است. از این ‌رو، حکم تقیه‌ای عدم سبی خانواده اهل بغی نیز پایان می‌یابد. با توجه به آن‌چه گذشت، می‌توان صاحب جواهر را در زمرة کسانی دانست که روایات تفاوت سیره امام مهدی(عج) و امام علی(ع) را پذیرفته‌اند.
در کتاب دراسات فی ولایۀ الفقیه آمده است:
از روایات فراوانی فهمیده می‌شود، آن‌چه امام علی(ع) در مواجهه با اهل بصره انجام داد و یا به آن فرمان داد، از سر منّت بوده است، هم‌چنان که پیامبر خدا(ص) بر اهل مکه منّت نهاد و هدف آن حضرت این بود که شیعیان به ایشان اقتدا کنند، در حالی‌که از سلطة دولت‌های ستم‌گر بر شیعیان در آینده اطلاع داشته‌اند وگرنه آن حضرت می‌توانست خانواده آنها را اسیر کند و اموالشان را به غنیمت بگیرد و چون زمان صلح پایان یابد و قائم(عج) قیام نماید، با آنها با شمشیر و اسیرگرفتن و به غنیمت بردن اموال رفتار خواهد نمود. با وجود این، براساس احادیث کتاب جواهر، حکم تقیه‌ای عدم جواز اسارت و غنیمت برای تمام دوران صلح تا زمان ظهور امام مهدی(عج) ثابت و برقرار است.
در کتاب فقه الصادق نیز پس از اشاره به برخی از روایات مورد بحث آمده است:
به مقتضای جمع بین این روایات بلکه تدبّر در آنها منظور روایات یاد شده این نیست که در زمان صلح تا هنگام ظهور قائم(عج) اسارت جایز است، بلکه مفاد روایات این است که بر کسانی که تظاهر به اسلام می‌کنند، اما در واقع کافرند تا زمان ظهور قائم(عج) تمامی احکام اسلام جاری می‌شود، اما در عصر ظهور آن حضرت با آنها به عنوان کفّار حربی رفتار خواهد نمود.
هدف از ذکر کلمات فقیهان این است که گرچه بسیاری از آنان به روایات تفاوت سیرت امام علی(ع) با امام مهدی(عج) نپرداخته‌اند و دیدگاه آنان در این خصوص آشکار نیست، آن روایات مورد توجه و پذیرش برخی دیگر از بزرگان فقاهت هم‌چون شیخ کلینی، شیخ طوسی و صاحب جواهر بوده است.
در توضیح احادیث یاد شده و نیز دیدگاه فقیهان در این‌باره چند نکته گفتنی است:
یکم. گویا آن‌چه از سیرة هم‌راه با مدارا و گذشت امام علی(ع) نقل شده است، دربارة جنگ جمل است، هم‌چنان که در حدیث دوم، سوم، چهارم، پنجم، هفتم و هشتم به این مطلب تصریح شده و در دیگر روایات گرچه قرینه‌ای بر این اختصاص وجود ندارد، از آن‌جا که لحن این احادیث و نوع استدلال آنها مانند دیگر روایات است، به نظر می‌رسد این روایات نیز ناظر به جنگ جمل باشند.
دوم.‌ براساس احادیث و نیز نقل‌های تاریخی که پیش از این به تفصیل ذکر شد، امام علی(ع) در جنگ جمل از سه کار خودداری کردند: به غنیمت گرفتن اموال، اسیر کردن همسر و فرزندان اهل جمل و تعقیب فراریان و کشتن اسیران و از پا در آوردن مجروحان.
سوم.‌ میان روایاتی که بر تفاوت سیرة امام مهدی(عج) با سیرة امام علی(ع) دلالت دارند، از نظر محتوا اختلاف اندکی وجود دارد. حدیث پنجم تنها ناظر به اختلاف سیرة مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن است. در حدیث ششم افزون بر مسئلة اسارت تعبیر «سیف» هم آمده است (إذا قام القائم سار فیهم بالسیف و السبی) که نمی‌توان این تعبیر را ناظر به نبرد با اهل بغی گرفت؛ چراکه اصل نبرد با اهل بغی از مشترکات امام علی(ع) و امام مهدی(ع) است نه از تفاوت‌ها. بر این اساس، شاید مقصود این باشد که امام علی(ع) آن شمشیری را که در جنگ جمل از اهل بغی بازداشت، امام مهدی(عج) آن را باز نخواهند داشت و براساس روایات و نقل‌های تاریخی امام علی(ع) از کشتن فراریان، مجروحان و اسیران اهل جمل خودداری کرده‌اند. پس تفاوت سیرة مهدوی و علوی در به کار گرفتن شمشیر به معنای کشتن اسیران، فراریان و مجروحان اهل بغی توسط امام مهدی(عج) است. البته در اصل درست بن منصور که تنها منبعی به شمار می‌رود که این حدیث با سند معتبر در آن روایت شده، به جای واژة «بالسیف و السبی» تنها واژة «السیف» وجود دارد (إنّ القائم إذا قام لیس إلاّ السیف). از این ‌رو، این حدیث با روایت پیشین اشتراکی نخواهد داشت.
در احادیث هفتم و هشتم نیز از واژة «ذبح» استفاده شده که گویا با حدیث پیشین هم‌معناست و به تصریح روایت نهم سیرة امام مهدی(عج) در کشتن فراریان و از پا درآوردن مجروحان با سیرة امام علی(ع) تفاوت خواهد داشت. بر این اساس، احادیث پنجم و ششم یک مضمون مشترک دارند که عبارت است از تفاوت سیرة مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی و مضمون مشترک احادیث ششم، هفتم، هشتم و نهم، تفاوت سیرة این دو نور مقدّس در کشتن اسیران، مجروحان و فراریان است.
چهارم. براساس تفاوتی که در مضمون این احادیث وجود دارد، در دیدگاه فقیهانی که به این مسئله پرداخته‌اند نیز اندکی اختلاف وجود دارد. از کلمات صاحب جواهر و نویسندة کتاب فقه الصادق که پیش از این نقل شد، چنین بر‌می‌آید که این تفاوت را تنها در مسئلة اسارت می‌دانند، اما نویسندة دراسات فی ولایۀ الفقیه بر این باور است که این تفاوت هم در مسئلة اسارت است و هم کشتن و هم به غنیمت گرفتن اموال، با این‌که در هیچ‌یک از احادیثی که ناظر به تفاوت سیرت مهدوی و علوی بودند، به تفاوت در غنیمت گرفتن اشاره‌ای نشده بود، مگر این‌که با اولویت آن را بتوان ثابت کرد. البته در حدیث‌های اوّل و دوّم به مسئله غنیمت اشاره شده بود، اما این دو حدیث تنها بر این نکته دلالت داشتند که امام علی(ع) از غنیمت گرفتن اموال ستیزه‌جویان جنگ جمل به انگیزة مصلحت شیعیان خودداری فرمود. با وجود این، در این دو حدیث از تفاوت سیره علوی و مهدوی سخنی به میان نیامده است، مگر این‌که ادعا کنیم با توجه به استدلالی که در احادیث تفاوت سیرة مهدوی و علوی وجود دارد، اگر میان سیرة این دو امام همام تفاوت وجود دارد، به این دلیل است که امام علی(ع) مصالح شیعیان را ملاحظه می‌کرده‌اند و در عصر ظهور به چنین مصلحت‌سنجی‌ها نیازی نیست. بر این اساس، تمام آن‌چه امام علی(ع) به انگیزة رعایت مصلحت شیعیان رعایت می‌کرده‌اند، در عصر ظهور لغو می‌شود و اسارت و کشتن، مصادیقی از این ضابطة کلّی به شمار می‌روند و غنیمت گرفتن اموال یکی دیگر از مصادیق آن است که امام علی(ع) از گرفتن آن به دلیل رعایت مصلحت شیعیان خودداری کرده‌اند، اما در عصر ظهور به دلیل فقدان ضرورت مصلحت‌سنجی حکم اوّلیه آن اجرا می‌شود.
پنجم. گذشته از احتمالاتی که در خصوص مسئلة غنیمت بیان شد، تفاوت سیرة مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی به دلیل وجود دو حدیث که یکی از آنها سند معتبری دارد، پذیرفتنی است. در خصوص مسئلة کشتن اسیران و فراریان و مجروحان سه روایت وجود دارد که سند یکی از آنها قابل اطمینان می‌نماید. بر این اساس، به این مطلب نیز می‌توان رأی داد.
ششم. در مقابل مجموعه روایات یاد شده، یک حدیث وجود دارد که شیوة امام مهدی(عج) در مواجهه با خوارج را همان شیوة امام علی(ع) می‌داند. امام صادق(ع) در حدیثی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی می‌فرماید:
... و یولّون فیقتلهم فیدخلهم أبیات الکوفة و ینادی منادیه ألا لا تتبعوا مولیاً و لاتجهّزوا علی جریح و یسیر بهم کما سار علی(ع) یوم البصرة؛
... و سپاه سفیانی می‌گریزد و امام مهدی(عج) آنها را می‌کشد تا این‌که می‌گریزند و به خانه‌های کوفه پناه می‌برند. منادی آن حضرت فریاد برمی‌آورد، هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را از پا در نیاورید و با آنان هم‌چون سیرة امام علی(ع) در روز بصره (جنگ جمل) رفتار می‌نماید.
این حدیث از کتاب الغیبۀ سید عبدالحمید از علمای قرن نهم هجری است و به غیر از این کتاب در منابع کهن‌تر از آن اثری نمی‌توان یافت. افزون بر این‌که حدیث در همین کتاب به صورت مرسل روایت شده است و از این‌ رو، با مجموعه روایات پیشین که از تفاوت سیرت علوی و مهدوی سخن گفته‌اند، نمی‌تواند رویارویی کند. به علاوه، این روایت از مدارای امام مهدی(عج) در جنگ با گروهی خاص در زمان و مکان خاصی گزارش می‌دهد. این‌گونه مواجهه به دلیل رعایت مصالحی می‌تواند باشد که بر ما پوشیده است. به ویژه با توجه به این نکته که براساس مفاد روایات پیشین، امام(ع) تنها حقّ اعمال شدت و صلابت بر خوارج دارد، نه این‌که به این کار مکلّف باشد. البته به تصریح روایات یاد شده، امام مهدی(عج) از این حق استفاده خواهد کرد، اما چشم پوشیدن از اعمال حق در موردی خاص به جهت رعایت مصالحی با توجه به حق بودن و نه تکلیف داشتن قابل توضیح است. بر این اساس، حکم اوّلیه مواجهه هم‌راه با شدت و صلابت امام مهدی(عج) با خروج‌کنندگان بر آن حضرت به جای خود باقی است.

اشکال و پاسخ

پیش از این، به تفصیل دیدگاه شماری از محدّثان و فقیهان در خصوص میزان اعتبار روایاتی که از تفاوت سیرة علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن می‌گفتند، بیان گردید.
در برابر فقیهان یاد شده، یکی از محقّقان معاصر تنها حدیث نهم را ذکر کرده و در مقام نقد آن نوشته است که این حدیث علاوه بر ضعف سند (به دلیل محمد بن علی کوفی غالی و فاسد العقیده و...) از چند جهت تأمل می‌پذیرد:
یکم.‌ این حدیث برخلاف سیرة پیامبر اکرم(ص) و مولای متقیان در جنگ‌هاست. ابن ابی‌الحدید می‌گوید: هنگامی که صف‌ها آراسته شد، امیر مؤمنان(ع) خطبه‌ای ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:
شما هرگز به جنگ مبادرت نکنید... در میدان جنگ هرگز زخمی‌ای را از پای در نیاورید و اگر آنها را شکست دادید، هرگز فراری‌ای را دنبال نکنید.
امیر مؤمنان(ع) در جنگ صفین همان سیرة پیامبر اکرم(ص) در فتح مکه را دنبال کرد و فرمان داد:
کودکان را اسیر نگیرید، مجروحان را نکشید و فراری‌ها را دنبال نکنید.
نصر بن مزاحم گوید: در جنگ صفین امیر مؤمنان(ع) فرمان داد: هر اسیری از اهل شام گرفته‌اند، آزاد کنند، مگر این‌که کسی را کشته باشد و سیرة آن حضرت این بود که زخمی را نمی‌کشت و فراری را دنبال نمی‌کرد.
امیر مؤمنان(ع) پیش از آغاز جنگ صفین به اصحاب خود فرمود:
شما آغازگر جنگ نباشید، اگر خدا خواست که پیروز شوید، کسی را که پشت کرده نکشید، متعرّض افراد بی‌دفاع نشوید، مجروحی را از پای در نیاورید، به هیچ زنی آزار نرسانید، اگرچه به شما دشنام دهند و امیران شما را ناسزا گویند.
دوم. این حدیث برخلاف سیرة رأفت، رحمت و شفقتی است که در کلمات معصومان(ع) دربارة آن حضرت آمده است.
در نقد مطالب یاد شده، به چند نکته می‌توان اشاره کرد:
یکم.‌ هم‌چنان که گذشت، تفاوت سیرت علوی و مهدوی نه در یک حدیث که در چندین حدیث و از غیر طریق محمد بن علی کوفی روایت شده است. بر این اساس، به دلیل کاذب و غالی بودن محمد بن علی کوفی نمی‌توان تمام آن روایات را کنار نهاد.
دوم.‌ محقق مورد نظر این روایت را مخالف سیرة امام علی(ع) دانسته‌ است و سپس روایاتی را نقل کرده‌ که بر سیرة هم‌راه با مدارا و عطوفت امام علی(ع) دلالت دارند. وجه استدلال به این روایات و تعارض آنها با حدیث مورد نظر چندان آشکار نیست. اگر منظور این بوده که به گواهی روایاتی که آورده‌، سیرة امام علی(ع) هم‌راه با مدارا و نرمی بوده، اما این حدیث مسامحه و مدارا را از امام علی(ع) نفی می‌کند، این برداشت واقع‌بینانه نیست؛ چراکه این حدیث تنها از مجاز بودن امام علی(ع) در برخورد هم‌راه با شدّت و صلابت سخن می‌گوید و در ادامه تصریح می‌کند که آن حضرت با وجود چنین مجوّزی به جهت رعایت مصالح شیعیان برخورد هم‌راه با مدارا را انتخاب نمود. بنابراین، حدیث مورد نظر موافق با روایاتی است که این محقّق گران‌قدر ذکر کرده و اگر منظور این است که چون این حدیث شیوة امام مهدی(عج) را مخالف شیوة امام علی(ع) معرّفی کرده، پس پذیرفتنی نیست. این ادعا نیز پذیرفتنی نمی‌نماید؛ چراکه هم‌چنان که گذشت، چندین روایت به تفاوت سیرة امام مهدی(عج) با سیرة امام علی(ع) در مواجهه با خروج‌کنندگان بر امام دلالت دارند.
3.‌ به استناد شفقت و مهربانی امام مهدی(عج) نمی‌توان مواجهه با صلابت و شدّت آن حضرت را با خوارج نفی کرد، هم‌چنان که شفقت و مهربانی خداوند که به مراتب از مهربانی امام مهدی(عج) بیشتر است، به معنای نفی عقوبت گناه‌کاران و مجرمان نیست، همان‌طور که پیامبر رحمۀ للعالمین با کافران و مشرکان قتال می‌کرد و بسیاری از آنان را از دم تیغ می‌گذراند.
براساس آن‌چه گذشت، روشن شد که امام مهدی(عج) در مواجهه با خروج‌کنندگان بر آن حضرت روشی متفاوت با روش امام علی(ع) برخواهد گزید.

نتیجه

یکم.‌ چون امام معصوم(ع) با خوارج به کارزار پردازد، اموالشان را به غنیمت می‌تواند بگیرد، خانواده آنان را به اسارت می‌تواند برد. اسیران و فراریان‌شان را می‌تواند بکشد و مجروحانشان را نیز می‌تواند از پای درآورد، اگرچه سازمان و تشکیلاتی نداشته باشند که به سوی آن بتوانند بازگردند. این حکم‌الله واقعی و اوّلی است و از این نظر، میان پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع) و امام مهدی(عج) تفاوتی نیست. بنابراین، تفاوت سیرة امام علی(ع) و امام مهدی(عج) به معنای تفاوت در حکم‌الله واقعی نیست. بخش‌هایی از این حکم اوّلی را از آیة شریفه وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمـُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللّـَهِ می‌توان استظهار نمود که بسیاری از فقها در باب حکم اهل بغی به آن استناد کرده‌اند؛ چراکه طبق این آیة کریمه غایت جهاد با اهل بغی رجوع به امرالله است و از آن‌جا که بر فراریان و مجروحان و اسیران مورد نظر عنوان اهل بغی صدق می‌کند و رجوع به امرالله نیز در مورد آنان تحقق نیافته، حکم «قاتلُوا الَّتی تبغِی» هم‌چنان شامل آنها می‌شود.
دوم.‌ علت این‌که امام علی(ع) این حکم واقعی را اجرا نکرد، ملاحظة مصلحت نسل‌های آیندة شیعه بود. آن حضرت با رفتار هم‌راه با مدارا و منّت خود بهانة اِعمال خشونت بر شیعیان را از دست زمام‌داران خون‌خوار اموی و عباسی درآورد تا آنها نتوانند به بهانة تبعیت از سیرة امیر مؤمنان علی(ع) و به انگیزة مقابله به مثل و فرونشاندن کینه‌های کهنه خود به تعقیب و گریز و کشتار شیعیان بپردازند، گرچه بدون این بهانه نیز از ظلم و بی‌داد بر شیعیان مظلوم چیزی فروگذار نکردند.
سوم. به تصریح روایات مورد بحث، در عصر ظهور نیازی به رعایت چنین مصلحت‌سنجی‌هایی نخواهد بود؛ چراکه مخالفان در دوران طلایی حکومت جهانی امام مهدی(عج) دولتی نخواهند داشت و مؤمنان از امنیت کامل برخوردار خواهند شد، هم‌چنان که بنابر گویاترین آیات دربارة امام مهدی(عج)، امنیت از مهم‌ترین شاخصه‌های دولت مهدوی شمرده شده است.
و لَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خوفِهِم أمنَا ؛
و بیمشان را به ایمنی مبدّل گرداند.
امام صادق(ع) نیز در این‌باره فرموده‌اند:
فإذا قام قائمنا سقطت التقیة؛
چون قائم ما قیام کند، تقیه برداشته می‌شود.
از این‌رو، امام مهدی(عج) با خوارج براساس مصلحت‌سنجی رفتار نخواهد کرد.
چهارم. امام مهدی(عج) با خوارج جهاد نخواهد کرد، مگر پس از روشن‌گری و دعوت به صلاح و سعادت و نیز پاسخ به سؤالات و حلّ شبهات آنها.
پنجم. میان روایاتی که بر هم‌گونی همه‌جانبة سیرت علوی و مهدوی و روایاتی که بر تفاوت فی‌الجمله سیرة امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت دارند، هیچ تعارضی نیست؛ چراکه میان عام و خاص و مطلق و مقید تعارضی نیست. جمع این دو دسته روایت به تخصیص و تقیید عموم و اطلاق دسته اوّل به وسیلة احادیث دستة دوم است، یعنی امام مهدی(عج) در تمام ابعاد سیرت و سنّتی همانند امام علی(ع) خواهد داشت، به جز مسئلة مواجهه با خوارج که در این خصوص شیوه‌ای نو در پیش خواهد گرفت.
ششم. سیرة متفاوت امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی را با توجه به این کلمات علامه طباطبایی(ره) می‌توان تحلیل کرد. ایشان پس از بیان علّت وجوب جهاد که در واقع دفاع از حقّ حیات انسانیت محسوب می‌گردد و شرک به خداوند هلاک انسانیت و مرگ فطرت است، می‌نویسد:
و از این‌جاست که هر خردمند هوشیاری متوجه می‌شود که سزاوار است اسلام برای پاک‌سازی زمین از لوث مطلق شرک و خالص ساختن ایمان برای خداوند سبحان حکمی دفاعی داشته باشد؛ زیرا این آیاتی که گذشت در مورد جهاد برای از بین بردن شرک علنی و بت‌پرستی و اعلای حکم حق بر کلمه اهل کتاب و وادار ساختن آنها بر پرداخت جزیه بود، با این‌که در آیات جهاد با افراد یاد شده آمده بود که اینها به خدا و رسولش ایمان ندارند و به دین حق اعتقاد ندارند. پس اینها اگر چه به ظاهر موحّدند، ولی در حقیقت مشرکند و شرک خود را پنهان می‌سازند و دفاع از حقّ فطری انسانیت ایجاب می‌کند که آنان بر دین حق وادار شوند و قرآن کریم هرچند به صورت صریح حکمی دربارة این دفاع بیان نکرده، لیکن به پیروزی مؤمنان بر دشمنان وعده داده و این وعده محقق نمی‌شود، مگر با وجود امر به چنین جهادی، یعنی جهاد برای توحید خالص. خداوند فرموده است: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهـُدَی وَدِينِ الْحـَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَی الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمـُشْرِكُونَ ؛ «اوست کسی که فرستادة خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد تا آن را بر هرچه دین است، فائق گرداند، هرچند مشرکان را ناخوش آید.» و ظاهرتر از آن این آیه است: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ ؛ «و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.» و صریح‌تر از آن این آیه است: وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهـُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهـُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ؛ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همان‌گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به امن مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هرکس پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند.» و این سخن خداوند: لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا با این‌که خداوند بعضی ایمان‌ها را شرک می‌داند وَمَا يؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّـهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ ؛ «و بیشترشان به خدا ایمان نمی‌آورند جز این‌که [با او چیزی را] شریک گیرند.» و این وعدة خداوند است به این‌که زمین تصفیه می‌شود و خالص در اختیار مؤمنان قرار می‌گیرد؛ روزی که در آن به حقیقت غیر خداوند پرستش نشود.
با توجه به سخنان علامه طباطبایی(ره) می‌توان گفت آن دسته از به ظاهر مسلمانانی که به‌‌رغم دعوت و روشن‌گری و حل شدن شبهات و پاسخ یافتن سؤالاتشان، هم‌چنان حقیقت را انکار می‌کنند و از پیوستن به امام مسلمین استنکاف می‌ورزند و بلکه بر او شمشیر می‌کشند و اعلان جنگ مسلحانه می‌نمایند، گرچه در ظاهر شهادتین را به زبان جاری کنند، در باطن کافر و مشرکند و به اقتضای قراینی که در کلمات علامه طباطبایی(ره) وجود دارد، در اسلام برای ریشه‌کن شدن مطلق شرک و کفر، حتی شرک و کفر باطنی، حکم جهاد قرار داده شده است. این جهاد در عصر ظهور و به دست امام مهدی(عج) انجام خواهد گرفت و اهل بغی که به ظاهر کافر و مشرکند، به دست باکفایت آن حضرت ریشه‌کن خواهند شد و با آنان هم‌چون کافران حربی رفتار خواهد شد.
آن‌چه گذشت تنها، برداشت نویسنده از روایات مربوط به این موضوع بود، و البته حقیقت جز نزد اهل آن وجود ندارد.
منبع: همایش بین المللی دکترین مهدویت




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط