قانون گرایى در سیره معصومان(ع)
اولین کسى که دوران رسالت را تدوین نمود، عروه فرزند زبیر بنعوام (م 92-96) بود. از اوائل نیمه دوم قرن اسلامى تدوین سیرهبه صورت دلپذیر انجام گرفت. در این میان دانشمندان بزرگمسلمان محمد بن اسحاق (م 151) وقایع اسلامى را با بهرهگیرى ازکتب گذشتگان تدوین کرد. اولین فردى که جنگهاى پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بهصورت گسترده صبط نمود، محمد بن عمر واقدى (م207) صاحبکتابهاى مغازى و فتوح شام بود. (1)
عالمان شیعى در تبیین وجمعآورى معارف اهل بیت(علیهم السلام) زحمات طاقت فرسایى رامتحمل شدند. تدوین کتابهایى مانند اصول کافى، بحار و... شاهدبر مدعا است. فرهیختگان شیعه با توجه به مقتضیات زمان، وظیفهجمعآورى و حفظ معارف اهل بیت(علیهم السّلام) را بر عهده داشتند که درانجام این مسوولیتخطیر نیز موفق بودند. فعالیتهاى فرهنگىدانشمندان شیعى در حفظ و اشاعه فرهنگ معصومان(علیهم السّلام) سبب شد کهمعارف اهل بیت(علیهم السّلام) به صورت مجموعه گرانسنگ در اختیار ما قرارگیرد. واقعیت این است که اقیانوس بیکران معارف اهلبیت(علیهم السّلام)، درهمه زمانها و مکانها، پاسخگوى نیازهاى جامعه دینى بوده و هست.چنان که فقیهان شیعه در طول تاریخ بابهرهگیرى از قرآن، سنت وعقل در پاسخگویى به مسایل مورد نیاز مردم، احساس عجز نکرده وفقه شیعه همیشه پویا و یا در تمام صحنههاى سیاسى، اجتماعىو... ظهور پیدا کرد.
یکى از کارهایى که لازم است در این مقطع زمانى صورت گیرد، سادهسازى و کاربردى نمودن معارف اهلبیت(علیهم السلام) مىباشد.طیفوسیع از مردم نمىتوانند مسایل مورد نیاز خود را از کتابهاىدینى استفاده کنند; از این رو در جامعه خلاء فرهنگى احساس شدهو زمینه تهاجم فرهنگى دشمن فراهم مىشود. بى تردید شبیخونفرهنگى، تغذیه فرهنگى مىطلبد; که یکى از راههاى تغذیه فرهنگىهمین کاربردى نمودن معارف اهلبیت(علیهم السلام) مىباشد. امروزهدر غرب منش و گفتار بزرگان خود را بازنگرى و باز نویسى مىکنندتا براى همه مردم قابل بهرهگیرى باشد. در جامعه اسلامى نیزساده نگارى سنتبزرگان دین ضرورى است. البته ساده سازى معارفاسلامى به معناى تحریف و تطبیق دادن آن به مسایل روز نیست،بلکه تطبیق دادن حوادث روز با معارف اسلامى مهم است که مسوولیتساده سازى معارف اهلبیت(علیهم السلام) به عهده سربازان جبههفرهنگ، یعنى روحانیت اسلام است که در معارف بلند و عمیقاهلبیت(علیهم السلام) تخصص دارند. یکى از شرایط مهم ساده سازىمعارف اسلامى، تبیین صحیح سیره و تشخیص روایات صحیح از غیر آنمىباشد، که این وظیفه نیز بر عهده حوزههاى علمیه و روحانیتگذاشته شده است. نوشتارى که پیش رو دارید در راستاى ضرورتفوق، تحت عنوان «قانون گرایى در سیره و گفتار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وعلى(ع») تدوین شده است. بیان قانونگرایى معصومان(علیهمالسلام) به یک اعتبار از دو جهت اهمیت دارد. یک الگوپذیرى:براى ایحاد جامعه ضابطهمند، باید رهبران آن قانون پذیرترینافراد باشند. زیرا قانون گرایى آنان نقش اساسى در قانون پذیرىمردم دارد. دو: اصل قانون گرایى پدیدهاى است که ادیان الهى ورهبران دینى پیام آور اصلى آن مىباشند.یکى از اهداف همه انبیاء بر قرارى قسط و عدالتبیان شده است. (2)
بار ورى شجره طیبه عدالت در سایه حاکمیت قوانین الهى امکانپذیر است که انبیاء در صدد تشکیل جامعهاى قانونمند مبتنى براحکام الهى بودند. پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اولین جامعه قانونمند را کهمىتوان از آن به عنوان جامعه مدنى اسلامى تعبیر کرد; درمدینهالنبى ایجاد نمود که خود قانونمند ترین انسان در آنجامعه بود. متاسفانه بعد از رحلت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و با کنار گذاشتنائمه(علیهم السلام) از صحنه سیاست، جامعه ایدهآل الهى به دستفراموشى سپرده شد. در این نوشتار قانون گرایى در سیره و گفتارپیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرمومنان(علیه السّلام) که موفق به تشکیل حکومت نبوى وعلوى شدند مورد تحلیل قرار مىگیرد. ما این بحث را با محورهاىزیر مورد تحلیل قرار مىدهیم:
مقصود از قانون گرایى
یکى از ویژگیهاى جامعه اسلامى،حاکمیت قانون در آن است. البته قانون الهى که تشخیص آن باعالمان دین و در کشور ما با ولى فقیه و شوراى نگهبان است.البته جامعه مدنى اسلامى که ریشه در مدینهالنبى دارد با جامعهمدنى غربى که ریشه در یونان و روم دارد; تفاوت ماهوى دارد. (3) براساس همین تفاوت ماهوى است که رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیتالله خامنهاى در پاسخ به سوال دانشجویى که در خصوص جامعه مدنىکرده بود; فرمود: «اگر جامعه مدنى همان جامعه مدینهالنبى استما جان مان را فدایى آن خواهیم کرد.» (4)
رئیس جمهورى محترمایران در اجلاس سران کشورهاى اسلامى گفت: «جامعه مدنى که ماخواستار استقرار و تکامل آن در درون کشور هستیم و آن را بهسایر کشورها توصیه مىکنیم، به طور ریشهاى و اساسى با جامعهمدنى که از تفکرات یونان و روم سرچشمه گرفته اختلاف ماهوىدارد. (5) جامعه ایدهآل الهى با جامعه مدنى غربى تفاوتهاى اساسىدارد که به بیان دو تفاوت اکتفا مىشود:
1- ساختار قانونگذارى: در جوامع غیر دینى معمولا قانونگذارخردمندان آن جوامع هستند، در حالى که در جامعه اسلامىقانونگذار خداوند است. «لا حکم الا لله» (6) طبیعى است، جامعهاىکه قانونگذار او خداوند است، با جامعهاى که قوانین آن ساخته وپرداخته شده فکر بشرى باشد، تفاوت بنیادى دارد. از این رو استکه اسلام تنها دین پذیرفته و مقبول را، دین اسلام مىداند: «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» (7)
2- در جامعه اسلامى اصولى به عنوان ارزشهاى دینى مطرح است کهاین عناصر در جامعه مدنى غربى یا اصلا وجود ندارد و یا فراموششده است. در جامعه الهى معنویتیکى از محورى ترین ارزشهااست.چنان که در معارف اسلامى به عنصر معنویت توجه خاص شده است.امام عارفان على(علیه السّلام) در مناجات ماه شعبان گفت: «... الهى هبلى کمال الانقطاع الیک...» (8) امام حسین(علیه السّلام) در دعاى عرفه گفت:«... ماذا وجد من فقدک؟! و ماالذى فقد من و جدک؟!» (9)
اولینشعار جامعه اسلامى، حاکمیت معنویتبود. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مردم را بهعبودیتخدا و آزادى معنوى فرا خواند. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اجراىقوانین الهى و با بهرهگیرى از اصل معنویت توانست از انسانهاىوحشى انسانهاى قانونمند و متمدن بسازد. چنان که ویل دورانتمىنویسد: «اسلام تا آنجا پیش رفت که توانست انسانهاى وحشى راکه به هیچ قانونى پایبند نبودند، به انسانهاى متمدن وقانونمند و صالح، تبدیل کند و دلهایى را که از جاهلیت وگمراهى، مرده بود به دلهاى زنده و مشحون از نور امید و شجاعتمبدل سازد و عقلهاى متین و محکم پدید آورد و سپس چنان آزادىدر جامعه به وجود آورد که موجب تکامل افکار بشر در همه زمانهاشد.» (10)
یکى از مشکلات عمده جامعه مدنى غرب بحران معنوى و فقدانارزشهاى انسانى است. استاد شهید مطهرى به نقل از یکى ازنویسندگان مىنویسد: «... دنیاى غرب کارى کرد که همه ارزشهاىبشرى را متزلزل نمود و زیر پاى آنها را خالى کرد، و حالا کهخود به نتایج کار خود رسیده مىخواهد به یک صورت دیگرى آنارزشها را احیاء کند، ولى خیلى دیر شده است...» (11)
قانونمندى درسیره و گفتار معصومان(علیهم السلام) بدین معنا است که آنانقوانین الهى را عادلانه اجرا نموده و حقوق همگان را در سایهحاکمیت قانون خدا رعایت کرده و خود قانونمندترین انسانهابودند. استاد جعفر سبحانى در خصوص قانون گرایى بزرگان دینمىنویسد: «رجال آسمانى قوانین الهى را بىپروا و بدون واهمهاجرا مىکردند و هرگز عواطف انسانى و یا پیوند خویشاوندى ومنافع زود گذر مادى آنان را تحت تاثیر قرار نمىداد.پیامبر اسلام خود پیشگامترین فرد در اجراى قوانین اسلام بود.» (12) در سیره و گفتار پیامبر اسلام به قانونمندى آن حضرت توجه خاصشده است. به نمونه زیر توجه فرمایید: «روزى پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم)در باره زنى که از قبیلهاى سرشناس قبیله بنى مخزوم بوددستور اجراى حد داد. یکى از یاران حضرت (اسامهبن زید) نزدایشان آمد و تقاضاى بخشش نمود. پیامبر اسلام فرمود: «والله لوان ابنتى سرقت لفطعتیدها و لا فرق عندى بین الناس فى اجراءحدود الله» به خدا سوگند، اگر دخترم دزدى کند; دست او را قطعمىکنم و در اجراى حدود الهى هیچ فرقى میان مردم قائل نمىشوم.پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سیاست امتهاى گذشته را به خاطر عدم رعایت قانونمورد انتقاد قرار داده فرمود: «بدبختیهاى امتهاى پیشین دراین بود که اگر فرد بلند پایهاى از آنان دزدى مىکرد او رامىبخشیدند و...ولى اگر فرد گمنامى دزدى مىکرد فورا حکم خدا را در باره اواجرا مىکردند.» (14) در گفتار و رفتار امام على(علیه السّلام) نیز به قانونگرایى آن حضرت اشاره شده است. امام على(علیه السّلام) قبل از بیعت مردمبا او فرمود: «واعلموا انى ان اجبتکم رکبتبکم ما اعلم و لماصغ الى قول القائل و عتب العاتب» (15) بدانید که اگر من در خواستشما را پذیرفتم با شما چنان کار مىکنم که خودم مىدانم و بهگفته گوینده و ملامتسرزنش کننده گوش نمىدارم. على(علیه السّلام) با اینجملات به مردم اعلام نمود که او در صدد ایجاد جامعه ضابطهمندىاست که بر اساس قانون خدا، سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اداره خواهد کرد کهتحمل چنین جامعهاى براى برخى از مردم مشکل مىباشد. زیرا بعضىبا بىعدالتى و قانون شکنى حاکمان قبل عادت کرده بودند که تحملحکومت قانونمند علوى براى آنان مشکل بود. قیام مردم علیهعثمان بن عفان به خاطر تعطیل احکام و قانون شکنىهاى او شکلگرفت. (16)
امام على(علیه السّلام) در بستر مرگ خویشاوندان خود را توصیه نمودکه در برخورد با دشمن او، حریم و قداست قانون خدا را حفظکنند:«پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته اید وگویید امیرمومنان را کشتهاند! بدانید جز کشنده من نباید کسىبه خون من کشته شود. بنگرید! اگر من از این ضربت او مردم، اورا تنها یک ضربتبزنید و دست و پاى و دیگر اندام او رامبرید...» (17)
جامعه ضابطهمند و عوامل آن
رابطه همه موجودات بر اساس دو عنصر علت و معلول مىباشد که نشان دهنده حاکمیت قانون در روابط پدیدههاست; که این قانونگرایى را خداوند در نظام هستى نهادینه کرده است. امام على (علیه السّلام) نیز در خصوص قانونمندى طبیعت فرمود: (اما بعد فان الامر ینزل من السماء الى الارض کقطرات المطر الى کل نفس بما قسم لها من زیادة او نقصان) اما بعد، بىگمان امر الهى به سوى هر کسى چونان قطرههاى باران فرود مىآید و جهتیافته و سنجیده، هرکه، سهمى را بهره مىبرد که بیش یا کم آن پیشاپیش رقم خورده است. نتیجه قانونمندى در نظام هستى، حاکمیت عدالت مىباشد. چنان که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: (بالعدل قامت السموات و الارض) ضرورت قانونگرایى در جامعه بشرى مىتواند از همان قانونمندى جهان هستى منشا گرفته باشد; با این تفاوت که در نظام هستى قانونپذیرى جبرى است. ولى قانونگرایى در جامعه بشرى اختیارى و تخلفپذیر مىباشد. اگر در جامعه قانون حاکمیت نداشته باشد آن جامعه آرمانى نبوده و با قانونگرایى نظام هستى هماهنگى ندارد. بعد از بیان ضرورت ایجاد جامعه ضابطهمند، حال این پرسش مطرح مىشود: چه عوامل و راهکارهایى براى ایجاد جامعه قانونمند وجود دارد؟ در جواب باید گفت: صاحبان اندیشه تئوریها و عواملى را بیان کردهاند، که این نوشتار در صدد بیان آنها نیست. آنچه که در این نوشتار مورد تحلیل قرار مىگیرد عناصرى هستند که در منش و گفتار معصومان (علیهم السلام) به آنها اشاره شده است که به چند مورد آن اشاره مىشود:
قانونگرایى مسؤولان
مرد در این هنگام عرض کرد: فدایت گردم او پیرو آیین زردشتى است و با خواهر خود از دواج کرده است. امام فرمود: «آیا این در دین او نکاح نیست.» پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت على (علیه السّلام) که موفق به تشکیل جامعه قانونمند شدند، خود بیشتر از دیگران به قوانین احترام مىگذاشتند.
بىتردید یکى از علل موفقیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامى، قانون پذیرى او بود. تعبد به قوانین الهى از محورىترین اصول در سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مىباشد. خداوند پیامبرش را به خاطر رعایت قوانین ستایش کرد. اندیشوران جهان نیز به قانون گرایى پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتراف نموده و آن را در تاریخ ثبت کردهاند. گوستاولوبون مورخ فرانسوى مىنویسد: «پیامبر در آخرین وداع تمام صحابه را جمع کرد... فرمود: ایها الناس، هرکس را که من زده باشم باید برخیزد و مرا قصاص کند و اگر ستم نموده و قصورى به عرض وى رسانده باشم اینک به عرض من باید قصاص کند و اگر مال وى برده باشم، اینک حق خود را باز ستاند...
در این میان یک نفر برخاسته سه درهم از پیامبر مطالبه کرد و او فورا آن را ادا کرد.» ائمه (علیهم السلام) نیز به قانونگرایى پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اشاره کردهاند. محمد بن قیس از امام باقر (علیه السّلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: براى ام سلمه همسر پیامبر کنیزکى بود، وى از اموال قبیلهاى دزدى کرد. او را براى قصاص نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آوردند; ام سلمه براى شفاعت از وى به آن حضرت سخن گفت:
پیامبر فرمود: «اى ام سلمه این حدى از حدود خداوند است که ضایع نمىگردد، پس دست کنیز را قطع کرد.» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان رهبر قانونگرا عملا اثبات نمود که براى ایجاد جامعه ضابطهپذیر، باید رهبران آن قانونمندترین انسانها باشند. متاسفانه جوامع بشرى شاهد قانونشکنى دولت مردان خود بوده و هستند. قانونگریزى دولت مردان بزرگترین ستم است که جوامع انسانى را تهدید نموده و از بزرگترین موانع ایجاد جامعه ضابطهمند مىباشد. در غرب که رهبران آن مدعى قانونگرایى هستند، خود قانونشکنترین افراد مىباشند و قانون را براى تسلیم دیگران مىخواهند. شعارى است که دولت مردان غرب از آن به عنوان اهرم سیاسى بهره مىگیرند. مگر در جامعه مدنى غرب نیست که سیاه پوستان به جرم سیاه بودن و فقیران به جرم فقر ... از حقوق طبیعى و اولیه خود محروم بوده و توزیع قدرت و بیت المال بر اساس بىعدالتى و قانونشکنى صورت مىگیرد؟ بشر امروزه اگر در صدد ایجاد جامعه قانونمند است، باید جامعه قانونمند مدینهالنبى را الگو قرار دهند. در جامعه آرمانى و الهى پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه مردم در برابر قانون یکسان بوده، تبعیض نژادى، قومى و قانونشکنى وجود نداشت چنان که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«اى مردم آگاه باشید که پروردگارتان یکى است و پدرتان یکى است. بنابراین بدانید که نه عربى بر عجم و نه عجمى بر عرب و نه سیاهى بر سفید... برترى نیست مگر به تقوا» به قول اقبال لاهورى که گفت: «پیش قرآن بنده و مولى یکى است بوریا و مسند دیبا یکى است.» بعد از رحلت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعه ضابطهمند نبوى به دست فراموشى سپرده شده و رهبرانى روى کار آمدند که حرمت و قداست قوانین الهى را از بین بردند. بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام على (علیه السّلام) موفق به ایجاد جامعه ضابطهمند شد که خود قانونمندترین فرد در آن جامعه بود. نحوه برخورد على (علیه السّلام) با برادرش عقیل که سهم بیشترى از بیت المال را، درخواست کرده بود، نشاندهنده پایبندى او به قداست و حرمت قانون الهى است.
همچنین آن حضرت به یکى از مدیران خود که در بهرهگیرى از بیت المال قانون را رعایت نکرده بود نوشت: (و الله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هواة و لا ظفرا منی بارادة حتى آخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما) خداى را سوگند که اگر حسن و حسین کارى همانند تو مىکردند، با آنان کمتر سازشى نمىکردم و با هیچ تصمیمى بر من چیره نمىشدند، تا این که حق را از آنان باز مىستاندم و باطلى را که از ستم آنان پدید آمده بود، ناپدید مىکردم. متاسفانه قانونشکنى قدرتمندان سبب شد که برخى از مسلمانان به قانونگریزى عادت کرده و تحمل جامعه قانونمندى علوى بر آنها مشکل باشد. جامعهاى که دولت مردان آن قانونگریز باشند، نمىتوان از مردم، انتظار قانونگرایى داشت. قانونشکنى رهبرانى مانند یزید بود که جامعه اسلامى را از مسیر الهى آن خارج نموده و قوانین الهى را از بین ببرد، از این رو امام حسین (علیه السّلام) یکى از اهداف قیام خود علیه یزید را قانونشکنى او و اصلاح امت اسلامى بیان کرده است. و رهبرى یزید جائر را مساوى با از بین رفتن اسلام دانست: (و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید...) امام حسین (علیه السّلام) همه مردم را فراخواند تا علیه رهبران قانونشکن و ستمگر قیام کنند.
پی نوشت ها :
1- قسمت تاریخ سیرهنگارى این نوشتار از کتاب فروغ ابدیت، ج 2، ص 7 اقتباس شده است.
2- سوره حدید، آیه 24، سیرى در نهج البلاغه، ص 102.
3- تحقق جامعه مدنى در انقلاب اسلامى ایران، ص 212.
4- مجل کوثر، شماره 20، ص 29.
5- تحقق جامعه مدنى در انقلاب اسلامى ایران، ص 212.
6- سیرى در نهج البلاغه، ص 105.
7-آل عمران، آیه 58.
8- مفاتیح الجنان، مناجات ماه شعبان.
9- همان، دعاى عرفه.
10- تعلیم و تربیت در اسلام شهید مطهرى، ص 255.
11- قصه الحضارة، ج 13، ص 53.
12- تعلیم و تربیت، ص 240.
13- فروغ ولایت، ص 328.
14- صحیح بخارى، ج 8، ص 16، مسند احمد بن حنبل، ج 9، ص 510، الاستیعاب، ج 4، ص 374، صحیح مسلم، ص 1062.
15- شرح شهیدى، ص 85، تاریخ طبرى، ج 4، ص 527، بیست گفتار، ص 13.
16- فروغ ولایت، ص 325- 326.
17- شرح نهج البلاغه شهیدى، ص 321، شرح ابن ابى الحدید، ج 17، ص 7.
منبع : http://www.porsojoo.com
/خ