مهمترين سرمايه مردم آخرالزمان
درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): «يا على، أَعْجَبُ النّاس ايماناً وَ أَعْظَمُهُمْ يَقيناًقَومٌ يَكوُنُونَ فى آخِرالزَّمانِ لَمْ يَلْحَقوُا النَّبىَّ (صلى الله عليه وآله) وَحُجِبَ عَنْهُم الْحُجَّة فَآمَنُوا بِسَواد على بَياض»
ترجمه:
حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) خطاب به اميرمؤمنان على(عليه السلام) فرمودند: عجيب ترين (مهمترين) مردم از همه، كسانى هستند كه ايمانشان برتر و يقينشان كاملتر است، افرادى هستند كه در آخرالزّمان مى آيند، درحالى كه نه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ديده اند و نه حجّت و امام را، در عين حال ايمان مى آورند به سياهى در سفيدى (يعنى همان كتابهايى كه در دستشان است).
شرح حديث:
حضرت(صلى الله عليه وآله) در روايتى ديگر، اينان را «برادران خودش» ناميد، در حالى كه به ديگران «اصحاب» اطلاق فرموده است. ما مى خواهيم از اين حديث غير از موضوع «آخرالزّمان» مطلب ديگرى استفاده كنيم كه متناسب با جلسه اهل علم است. و آن اين كه تنها سرمايه دينى مردم آخرالزمان همين كتابهاست. بنابراين، رسالت مهمّ ما در اين عصر و زمان، حفظ اين سرمايه بزرگ يعنى كتب پيشينيان و مطالعه و تحقيق و مباحثه در مورد آنهاست، مگر در اين زمانه، ما به غير از آن كتابها به چيز ديگرى دسترسى داريم؟ مسلّماً تنها راه همان كتابهاست، زيرا نمى توانيم به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا ائمّه معصومين(عليه السلام) برسيم تا تكاليف را بپرسيم . و مسأله مهم اين است كه واقعاً اين سرمايه ارزشمند را در همان مسيرى كه لازم است به كار اندازيم; يعنى بتوانيم با همين كتابها مردم را به خدا نزديك كرده و با حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و ائمّه و به خصوص امام زمان(عليه السلام) ارتباط دهيم. كسانى كه به چنين برنامه هايى اهميّت نمى دهند سخت در اشتباهند; چون اين سخن، سخن مربّى و معلّم بزرگ انسانيّت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) است و هر چه هست در همين كتابهاست. بنابراين، من كه ادّعاى سربازى امام زمان(عليه السلام) را دارم و خود مروّج و مُبَلِّغِ دستورهاى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى دانم، بايد مخلصانه در خدمت همين كتابها باشم; يعنى هم آنها را خوب مطالعه كنم، خوب بفهمم و خوب به آنها عمل كنم و آن گاه با روش بهترى در راه نشر و تبليغ آنها بكوشم كه در اين صورت، به وظيفه ام عمل و خلأ وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) و غيبت امام زمان(عليه السلام) را با نشر كتب پر كرده ام. اين كه مثلاًدر بحارالانوار داريم: «مَنْ حَفَظَ عَلى أُمَّتى أَرْبَعينَ حَديثاً يَنْتَفِعُونَ بِها بَعَثَهُ اللّهُ تَعالى يَوْمَ الْقِيامَةِ فَقيهاً عالما; هر كس كه چهل حديثى كه مردم از آن بهره ببرند، حفظ كند، خداوند او را فقيه عالم مبعوث مى كند».(1) معنايش اين نيست كه آنها را حفظ و از بر كنيم، بلكه معنايش اين است كه اين ها را جمع كرده و آن گاه ابلاغ كنيم; مثلاً اين كه من هر هفته حديثى را براى شما مى خوانم و مقدارى در باره آنها بحث مى كنم ـ اگر اين كار با اخلاص باشد ـ من هم مصداق اين حديث مى شوم.
بنابراين، مقصود از حفظ، نگهدارى و ابلاغ است و لذا علماى بزرگ «اربعين» مى نوشتند و در بين مردم تبليغ هم مى كردند كه چهل حديث حفظ كنند. حتّى در بين اصحاب كسانى بودند كه بيش از چهل هزار حديث را هم حفظ داشتند و هم به امّت ابلاغ كردند و چه افتخارى از اين بزرگتر كه انسان احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) را به مردم برساند و چه محرومند از سعادت، آنانى كه ممكن است يك ساعت سخنرانى كنند امّا آيه و حديثى در بين مطالب آنها نيست، در حالى كه، «قد جاءَكم من اللّه نورٌ و كتابٌ مبين; از طرف خدا براى شما نور و كتاب آشكار آمد» نور سخنرانيها، كلمات اهل بيت: است همان گونه كه در بحارالانوار آمده است: «كَلامُكُم نُورٌ اَمْرُكُم رُشْدُ وَ وصيَّتُكُم التَّقْوى، سخن شما نور و فرمان شما رشد و سفارش شما تقواست».(2)
واقعاً چه لذّت بخش است كه انسان چهل حديث را حفظ كند و بگويد و در روز قيامت در صف عالمان و فقيهان قرار گيرد! بنابر اين، بايد بكوشيم تا در هر مجلسى سخنى از معصومين(عليهم السلام) گفته شود.
نكته اى كه بايد به آن توجّه داشته باشيم اين است كه تمام دنيا چه دنياى ظلم و چه عدالت روى همين كتابها(سواد على البياض) مى چرخد. حافظان كلام اهل بيت(عليهم السلام) حافظان دين هستند و اين جاست كه مى بينيم انسانهايى مبارز، ايثارگر، عالم، فداكار، آگاه و... پرورش پيدا مى كنند.
اكنون كه سخن به اين جا رسيد مناسب است چند حديث درباره نشر احاديث و تعليم آنها بيان شود:
1ـ عن عَلىٍّ(عليه السلام)قالَ: قالَ رَسوُلُ اللّه (صلى الله عليه وآله): اللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائى ثَلاثَاً، قيلَ يا رسولَ اللّه وَمَنْ خُلَفائك؟ قال: الَّذينَ يُبَلِّغوُنَ حَديثى وَ سُنَّتى ثُمَّ يُعَلِّمونَهاأُمَّتى; از على(عليه السلام)نقل شده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سه بار فرمود: خدايا جانشينان مرا مورد رحمت خود قرار ده. پرسيدند: اى پيامبر خدا، جانشينان تو كيانند؟ فرمود: آنان كه حديث و سنّت مرا تبليغ نموده و آن را به امّتم مى آموزند.(3)
2ـ عبدالله بن صالح هروى مى گويد: از امام رضا (عليه السلام)شنيدم كه مى فرمود: «رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أَحْيى أَمْرَنا; خداوند رحمت كند بنده اى را كه امر ما را زنده كند». پرسيدم: چگونه امر شما زنده مى شود؟ فرمود: «يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُهاالنّاسَ، فَاِنَّ النّاسَ لَوْعَلِمُوا مَحاسِنَ كَلامِنا لاَ تَّبَعُونا; علوم ما را فرا مى گيرد و آن را به مردم مى آموزد. اگر مردم سخنان زيباى ما را بدانند قطعاً از ما پيروى مى كنند...»(4)
3ـ جميل بن درّاج و ديگران از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده اند كه فرمود: «بادِروُا أَوْلادَكُمْ بِالْحَديثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ الَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ; در ياد دادن حديث به فرزندان خود شتاب كنيد پيش از آن كه مرجئه در تعليم آنان بر شما سبقت گيرند»(5)
4ـ امام صادق (عليه السلام) فرمود: «حَدِّثُوا عَنّا وَ لا حَرَجَ، رَحِمَ اللّهُ مَنْ أَحْيى أَمْرَنا; از ما حديث نقل كنيد و احساس سختى نكنيد. خدا رحمت كند كسى را كه امر ما را زنده بدارد».(6)
5 ـ فضيل بن يسار مى گويد: امام باقر (عليه السلام) به من فرمود: «يا فُضَيْل اِنَّ حَديثَنا يُحْيىِ الْقُلوُبَ; اى فضيل! سخن ما دلها را زنده مى كند»(7)
6ـ پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «تَذاكَروُا وَتَلاقَوْا وَ تَحَدَّثُوا;فَاِنَّ الْحَديثَ جَلاءُ الْقُلُوبِ ; اِنَّ الْقُلُوبَ لَتَرينُ كَما يَرينُ السَّيْفُ وَ جَلاؤُهُ أَلحَديثْ; با يكديگر گفتگو و ملاقات داشته باشيد و حديث بگوييد; زيرا حديث مايه روشنى دلهاست. دلها نيز مانند شمشير زنگ مى گيرد و جلاى آن حديث است»(8)
7ـ امام باقر(عليه السلام)فرموده است: «وَ بِالدّارياتِ لِلرّواياتِ يَعْلوُا الْمُؤْمِنُ اِلى أَقْصى دَرَجاتِ الاْيمانِ; پيروان اسلام در پرتو معرفت واقعى و درك حقايق علمى روايات، مى توانند به عاليترين مدارج ايمان نايل شوند»(9)
پي نوشت :
1. ج 2، ص 156، باب 20، روايت 8
2. ج 102، ص 132.
3. جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 234
4. معانى الاخبار، ص 174
5. كافى، ج 6، ص 47
6. بحارالانوار، ج 2، ص 151.
7. بحارالانوار، ج 2، ص 151.
8. بحارالانوار، ج 2، ص 152.
9. بحارالانوار، ج 1، ص 181.
/س