

روش شناسى و اندیشه سیاسى
نویسنده : حمید پارسانیا
1. موضوع روششناسى:
2. روش و روششناسى:
3. علم درجه دوّم:
اصطلاح علم درجه دوم نظیر اصطلاح معقولات ثانیه است. معقولات ثانیه در قبال معقولات اولیه است. معقولات اولیه حقایق عینى هستند، و معقولات ثانیه مفاهیم ذهنى و انتزاعى مىباشند كه خارج ظرف عروض آنها نیست، اعم از این كه این معقولات از معقولات اولیه و یا از معقولات ثانیه دیگرى انتزاع شده باشند.
4. عوامل موثر در روششناسى:
5. روششناسى نوع اوّل و دوّم:
6. تدوین نخستین:
روششناسى ارسطو روششناسى عام براى مطلق تفكر و اندیشه است و او كوشیده است تا شیوههاى مختلف فكر را اعم از برهان، شعر، خطابه، جدل و مغالطه شناسایى نماید. روششناسى ارسطو به رغم آن كه به منطق صورى مشهور است به مقدار زیادى به احكام مواد اندیشه پرداخته است.
7. علم آلى:
منطق و روششناسى از این جهت دانش آلى است كه فراگرفتن آن، جهت آگاهى به راههاى مختلف فكر كردن است، اهل منطق هدفت دانش خود را شناخت راههاى صواب و خطاى معرفتهاى مختلف معرفى كردهاند.
دانش آلى الزاما یك دانش درجه دوم نیست. برخى از دانشهاى درجه اول نیز مىتوانند از جهت فایدهاى كه نسبت به دیگر دانشها مىرسانند آموزش داده شوند و این دانشها از این جهت دانش آلى خواهند بود، مانند برخى از علوم ادبى یا برخى از دانشهاى ریاضى.
8. روششناسى عام و خاص:
روششناسى اگر نظیر منطق ارسطویى به موضوعات عام و گسترده بپردازد، به شیوههاى عام معرفت و علم بسنده مىكند. شیوههاى عام معرفت در صورتى كه به درستى اصطیاد شده باشند در موارد خاص و جزیى نیز صادق هستند، یعنى موضوعات خاص ضمن آن كه از روشهاى عام معرفت بهره مىبرند، از احكام ویژه مختص به خود نیز بهرهمند هستند.
9. نسبت منطق و اصول فقه:
منطق صورى اصول و كلیات شناختهاى یقینى و ظنى و... را بیان مىدارد و اصول فقه، ویژگىهاى روش شناختى بخش خاصى از معرفت را كه در قلمرو دانش فقهى قرار مىگیرد، به بحث مىگذارد. اصول فقه نظیر منطق یك دانش آلى است، و مباحث گسترده و پردامنه آن كه قریب به یك دهه آموزش مستمر طلاب را به خود مشغول مىدارد، به لحاظ كمّى كمتر از مجموعه مباحثى كه در حوزه منطق صورى قرار مىگیرد، نیست. ولكن همه مباحثى كه در اين دانش مطرح مىشود در قبال مباحث منطقى نیست بلكه در استمرار و امتداد آن است، عام بودن موضوع منطق صورى نسبت به موضوع اصول فقه موجب مىشود تا قواعد و اصول منطقى تأثیرى تعیین كننده نسبت به مباحث اصولى داشته باشند، به همین دلیل هر نوع تغییر در قواعد این منطق تأثیرى تعیین كننده در بنیانهاى این علم مىتواند داشته باشند.
10. نسبت منطق صورى و فازى:
در نزد كسانى كه منطق صورى را منطق عام معرفت مىدانند، قواعد این منطق در قلمرو موضوعات مورد نظر منطق فازى نیز كاربرد دارد. در نزد این گروه منطق فازى در عرض منطق صورى نبوده و منطق فازى اصول و مبادى منطق فازى، از جمله استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین و مسأله حالت دوگانه حق و باطل، یا صدق و كذب نسبت به یكى از دو طرف نقیض را، نقض نمىكند، بلكه منطق فازى با اتكاء به همین اصول شیوه شناخت و درجه بندى حالات خاكسترى را كه حد فاصل دو ضد هستند، شناسایى نموده و به گونهاى روشمند معرّفى مىنماید، در منطق ارسطویى ارتفاع دو نقیض محال دانسته مىشود و لكن ارتفاع دو ضد ممكن است، و مواردى كه محل بحث در منطق فازى است، نقيضين نیستند، بلكه ضدین مىباشند و منطق فازى حالتهاى میانى بین دو ضد را ترسیم مىكند.
11. روششناسى و فلسفه:
منطق صورى یك روششناسى عام و گستردهاى است كه از مبناى فلسفى و معرفت شناختى حكمت مشاء استفاده مىكند. منطق دیالكتیكى هگل نوع دیگرى از روششناسى عام است كه از مبانى فلسفى او بهره مىبرد. این منطق، در رشتههاى مختلف علمى، هم نظریات مناسب با خود را به دنبال مىآورد، و هم روشهاى خاصى را كه در ذیل روششناسى عام آن قرار مىگیرد، تولید مىكند. منطق علمى بیكن یك روششناسى عام علمى است كه از مبناى معرفت شناختى او كه حس گرایى است بهره مىبرد، برخى از روشهاى هرمنوتیكى معرفت نیز روشهاى عامى هستند كه از مبناى معرفت شناختى خود استفاده مىكنند، هریك از روشهاى مزبور الزامات بعدى را در سطوح و لایههاى جزئى و خاص و همچنین توصیههاى سازگار با خود را نیز به ارمغان مىآورند.
12. نسبت روششناسى و نظریه:
13. حكمت و منطق متعالیه:
حكمت متعالیه نیز تأثیرات تعیین كننده و شگرفى نسبت به مباحث منطقى دارد، امتیاز بین حمل اوّلى ذاتى و حمل شایع صناعى از جمله مباحثى است كه براساس تنقیح مسأله اصالت وجود، بهتر تبیین مىگردد. مباحثى كه در قلمرو عرفان نظرى مطرح مىشود، همانند حكمت متعالیه افقهاى نوین را بر مباحث منطقى مىگشاید، حمل حقیقت و رقیقت، كه از لوازم تشكیك در وجود و از رهاوردهاى حكمت متعالیه است و حمل حقیقت و مجاز كه از لوازم وحدت شخصى وجود و كثرت تشكیكى مظاهر هستى بوده و ارمغان عرفان نظرى است، از جمله امورى هستند كه در تأسیس برخى از اصول مهم منطقى مىتوانند به كار آیند. و این اصول مىتواند راههاى نوینى را بر روى بسیارى از تحقیقات بنیادین خصوصا در قلمرو انسانى بگشایند.
14. سطوح مختلف تأثیر و تأثر:
تأثیراتى كه منطق از مباحث بنیادین حكمت مشاء یا فلسفه كانت، و هگل مىپذیرد روش و روششناسى را در تحقیقات كاربردى و اجرایى و یا در محدوده دانش و علمى خاص تغییر نمىدهد بلكه روش را در سطح تحقیقات بنیادین و در سطح ایجاد و ساخت نظریههاى علوم مختلف تحت تأثیر قرار مىدهد. تأثیراتى كه نظریات مطرح در علوم طبیعى و انسانى بر روش و روششناسى مىگذارد بیشتر در قلمرو علوم و تحقیقات كاربردى است.
15. حمل حقیقت و رقیقت:
با توجه به این دو حمل است، كه بسیط الحقیقه در مقام ذات ضمن شمول نسبت به جمیع كثرات از همه نقایص آنها تنزیه مىگردد و در مقام فعل نیز معیت قیّومیه او با همه كثرات اثبات شود، بى آن كه محدودیت امور متكثر حتى وصف اصل فیض و فعل او شمرده شود.
این دو حمل مىتوانند بسیارى از معضلاتى را كه هم اینك، در نظریات مربوط علوم انسانى و اجتماعى درباره چیستى و هستىِ ساختارها، نظامها، و افراد یا اشخاص براساس پیشفرضهاى ذهنى مطرح مىشوند به گونهاى روشن و واضح حل نمایند و نظرات علمى شفاف و روانى را كه خالى از اغماض و یا تناقض باشد تولید نمایند.
16. معرفت و روش:
17. نسبت روشهاى مفهومى و شهودى معرفت:
جامعیّت حكمت متعالیه در جمع روشهاى حصولى و حضورى و حفظ شیوههاى تفسیرى و تأویلى كم نظیر و بلكه بى بدیل است.
18. تعامل روششناسى و علم:
اصول اوّليه منطق گزارههايى هستى شناختى است كه از فلسفه اخذ مىشود نظير مبدأ عدم تناقض كه به استحاله جمع اجتماع و يا ارتفاع هستى و نیستى حكم مىكند، و این گونه اصول از زمره اوّلیاتى است كه فلسفه در وصول به آنها نیاز به تلاش علمى ندارد، هر راهى را نیز كه فیلسوف در تبیین این اصول مىپیماید، براى اثبات اصل آنها نمىباشد. بلكه در اثبات وصف آنها نظیر وصف بداهت و اوّلى بودن است. برخى از گامهاى نخستین منطقى نیز نظیر منتج بودن شكل اول بدیهى اوّلى است.
فلسفه در مراحل نخستین با استفاده از اصول اولیه منطقى، اصول موضوعه و گاه موضوعات نوینى را براى كاوشهاى منطقى تهیه مىكند. و روششناسى با استفاده از آن اصول به افقهاى جدیدى از معرفت راه مىیابد و بدین ترتیب تعامل مستمر روششناسى و علوم در سطوح مختلف ادامه پیدا مىكند.
19. روش و سنخ شناسى اندیشه سیاسى:
این گونه آثار را بر اساس روش و موضوع به اقسامى مىتوان تقسیم كرد زیرا برخى از آثار به لحاظ موضوع با یكدیگر اختلاف دارند و بعضى دیگر به رغم وحدت موضوع از جهت شیوه و روش معرفتى مغایرند. البته تفاوت روشها گاه به لحاظ تفاوت اهداف است.
اولین تقسیم بندى را مىتوان براساس روش و هدف به این صورت بیان داشت كه برخى از آثار به روش علمى و براى كشف حقیقت نوشته شدهاند. و بعضى دیگر به روش خطابى و شعرى و جهت تأثیر اجتماعى و تربیت نفوس رقم خوردهاند. و بعضى دیگر از روش جدل نیز براى غلبه بر خصم استفاده كردهاند.
آنچه در حوزه فلسفه سیاسى یا حكمت مدنى و همچنین فقه سیاسى شكل گرفته است مربوط به قسم اول است. و آنچه در محدوده اندرز نامهها و سیاست نامهها نوشته شده است از قسم دوم مىباشد و برخى از آنچه كه در كلام سیاسى نوشته شده است، مربوط به قسم سوم مىباشد.
20. روش در فلسفه و فقه سیاسى:
فلسفه سیاسى همان علم سیاست است قبل از این كه به قلمرو هنجارهاى سیاسى وارد شده و از منبع معرفتى وحى نیز به وساطت نقل استفاده كند، و به همین دلیل روش ویژه آن قیاسات برهانى است كه از عقل عملى و نظرى استفاده كرده، و به حسب مورد از حسیات و تجربیات نیز بهره مىبرد.
براساس مبنایى كه علم در فرهنگ و تمدن اسلامى دارد. فقه سیاسى نیز بخشى از علم سیاست است، كه پس از ورود به عرصه هنجارها و بعد از اتصال به منبع معرفتى وحى و استفاده از نقل، شكل مىگیرد.
روش فقه سیاسى روشى فقهى است، این روش بر حسب مذاهب مختلف فقهى، صور گوناگونى را مىگیرد، و روش اصولى روش محورى فقه سیاسى شیعه است كه به دو منبع معرفتى عقل و وحى متكى است.
21. روش سیاست نامهها و اندرزنامهها:
تفاوت سیاست نامهها و اندرزنامهها با فقه سیاسى و فلسفه سیاسى تنها تفاوت در روش است كه به تناسب اهداف مختلف علمى و یا تبلیغى و ترویجى، پدید مىآید و به همین دلیل همان شخصى كه براى مخاطبان علمى خود به قلمرو فلسفه یا فقه سیاسى وارد مىشود، براى مخاطبانى كه در صحنه عمل و فعالیت اجتماعى مشغول هستند، به سیاست نامه نویسى و اندرز نامه نویسى روى مىآورد و باز به همین دلیل است كه سیاست نامهها و اندرزنامهها را گاه فقیهان و گاه فیلسوفان سیاسى تحریر كردهاند.
22. روششناسى كلام سیاسى:
بدون شك برخى از مباحثى فلسفى مثل جبر و اختیار، يا ضرورت تعيين پيامبر و امام از ناحيه خداوند بنيانهاى فلسفى انديشه سياسى را تشكيل داده و به عنوان مبادى و اصول موضوعه در حوزه فلسفه سياسى و يا فقه سياسى تأثیر مىگذارند. متكلم با ورود خود به قلمرو این موضوعات، اگر با روش جدلى بحث كند مباحث ویژه كلام سیاسى را پدید مىآورد. كاوش پیرامون تفاوتها و یا اشتراكات روشى و موضوعى كلام سیاسى با فلسفه علم سیاست، فلسفه سیاسى فقه سیاسى و اندرزنامههاى سیاسى نیازمند مقالتى مستقلى است.
والحمد لله رب العالمین
پي نوشت :
1. خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، ج 1، ص 10 - 9.
برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 28،
/س