سر صبح بود و در باغ
گُل سرخ، خنده میکرد
نَفَس سَحَر، زمین را
به دو بوسه زنده میکرد
سر صبح بود و دنیا
به طراوتِ تنِ آب
تنِ باغ، سبزِ روشن
همهجا زلال و شاداب
چه پیامها که میداد
دلِ مهربانِ بلبل
چه ترانهها که میساخت
به هوای خندهی گل
دل بیقرارِ من هم
که به هیچجا نمیماند
چو پرنده بال میزد
و برای خویش میخواند:
به خدا تو میتوانی
که همیشه خوب باشی
و درست مثل این صبح
به جهان، صفا بپاشی
شاعر: سیداحمد میرزاده
گُل سرخ، خنده میکرد
نَفَس سَحَر، زمین را
به دو بوسه زنده میکرد
سر صبح بود و دنیا
به طراوتِ تنِ آب
تنِ باغ، سبزِ روشن
همهجا زلال و شاداب
چه پیامها که میداد
دلِ مهربانِ بلبل
چه ترانهها که میساخت
به هوای خندهی گل
دل بیقرارِ من هم
که به هیچجا نمیماند
چو پرنده بال میزد
و برای خویش میخواند:
به خدا تو میتوانی
که همیشه خوب باشی
و درست مثل این صبح
به جهان، صفا بپاشی
شاعر: سیداحمد میرزاده