انتظار و احساس امام و امت
در تعاليم ما اين احساس چنين بيان شده است :
امام رضا عليه السلام :
((...الامام الامين الرفيق ، و الاءخ الشفيق ، و كالاءم البرة و بالولد الصغير. مفزع العباد... (1) ))
- ... امام امين و دوست است ، و برادر مهربان است ، و مانند مادرى مهربان است نسبت به فرزند خردسال خود، و پناهگاه مردم است ...
احساس لطيف و عميق امام نسبت به احاد امت ، مانند احساس برادرى برادر مهربان و بالاتر از آن ، احساس مادران مهربان نسبت به فرزندان خردسال خود شمرده شده است . و اين تمثيلى است از آنچه براى ما نمونه و سمبل گوياى محبت و دوستى است ، و گرنه احساس و محبت الهى امام ، به نسبت بيكرانگى و عظمت روح امام ، قابل توصيف نيست ، چنانكه امام رضا عليه السلام در پايان همين حديث اشاره مى كنند.
امام على عليه السلام :
((انّا لنفرح لفرحكم و نحزن لحزنكم ... (2) ))
- ما در شادمانى شما شاد و براى اندوه شما اندوهگين مى شويم ...
اين كلام نيز ارتباط عميق احساس امام با امت را روشن مى كند، و غمگسارى امام نسبت به يكايك مردم مى رساند.
امام صادق عليه السلام :
((... و اللّه لاءنا ارحم بكم منكم باءنفسكم ... (3) ))
- ... به خدا سوگند كه من نسبت به شما، از خود شما، مهربانتر و رحيم ترم ...
اصل ((حبّ ذات )) و خود دوستى كه غريزى هر كسى است و انگيزه همه كارها و فعاليتهاى آدمى است ، بالاترين احساس در انسانها است . در پرتو همين احساس مردمان به حيات ادامه مى دهند. احساس امام نسبت به احاد امت از اين احساس نيز برتر و بالاتر است .
امام رضا عليه السلام :
((...ما من احد من شيعتنا... و لا يغتم الا اغتممنا لغمه ، و لا يفرح الا فرحنا لفرحه ، و لا يغيب عنا احد من شيعتنا اين (ما) كان فى شرق الاءرض و غربها و من ترك من شيعتنا دينا فهو علينا... (4) ))
- ... هيچ يك از شيعيان ما غمنده نمى شود مگر اينكه ما نيز در غم آنان غمگينيم ، و از شادى آنان شادمانيم . و هيچ يك از آنان در مشرق و مغرب زمين از نظر ما دور نيستند، و هر يك از شيعيان ما كه بدهى از او بماند (و نتوانسته باشد بپردازد) بر عهده ما است ...
امام مهدى عليه السلام :
((...انّه انهى الى ارتياب جماعة منكم فى الدين ، و ما دخلهم من الشكّ والحيرة فى ولاة امرهم ، فغمنّا ذلك لكم لالنا، و ساءونافيكم لا فينا،... لاءن اللّه معنا فلا فاقة بنا الى غيره ، والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا... (5) ))
- ... از ترديد گروهى از شما در دين باورى و شك و سرگردانى در (مسئله ) ولايت و امامت آگاه شدم . اين موضوع ما را غمگين ساخت ، به خاطر شما نه به خاطر خود ما، و متاءثر شديم براى شما نه براى خود، چون خدا با ماست و ما نيازى به ديگرى نداريم . و حق با ماست و از آنان كه از ما كناره گيرند نگران نمى شويم ...
آرى ، اين چنين شور و سوزها در احساس خدايى امام نسبت به نجات انسان وجود دارد. و امام بدينسان دلسوز، يار، ياور و غمگسار مظلومان و محرومان و سرگشتگان است . نمونه هايى از اين شور و احساسها را در دوران زندگى امامان ، تاريخ ثبت كرده است . امام على عليه السلام در دوران حكومت خويش در غم انسانها چنين مى سوخته است :
امام على عليه السلام :
((... و لقد بلغنى ان الرجل منهم كان يدخل على المراءة المسلمة و الاخرى المعاهدة ، فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعاثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام ، ثم انصرفوا وافرين ، ما نال رجلا منهم كلم و لا اريق لهم دم ، فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندى جديرا... (6) ))
- ... به من خبر رسيده است كه مردى از آنان (لشكريان متجاوز معاوية ، به فرماندهى سفيان بن عوف غامدى ) بر زنى مسلمان يا در ذمّه اسلام وارد مى شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره او را به زور مى ستانده ، و هيچ مانعى براى اين كار جز گريه و زارى و ترحم خواهى نمى ديده است . بدينگونه آن سپاه با اموال بسيار باز گشتند، در حالى كه هيچ يك از ايشان زخمى نديد و خونى از ايشان نريخت . اگر مسلمانى بعد از اين از تاءسف بميرد، نبايد سرزنش شود، بلكه سزاوار مسلمان است كه از چنين غصه اى بميرد...
در سخن ديگرى ، امام على (عليه السلام ، از احساسهاى ژرف و بيكرانه خود نسبت به احاد مردم پرده برمى دارد:
امام على عليه السلام :
((... ا اءقنع من نفسى باءن يقال اميرالمؤ منين ، و لا اشاركهم فى مكاره الدهر... (7) ))
- آيا بايد تنها به اين خرسند باشم كه مرا اميرالمؤ منين بخوانند، و در تلخيهاى روزگار شريك مردم نباشم ...
امام حسين عليه السلام نيز با چنين احساسها و سوز و شورها، با ستمگران كارزار كرد، و تمام رنجها، و دردها را به جان خريد، و سرانجام زندگى خود و ياران خود را بر سر اين آرمان نهاد و ((شهادت بزرگ )) را به سامان رسانيد، و اسارت خاندان خويش را پذيرفت . او در اين فداكارى عظيم ، استوارى دين خدا و نجات انسانهاى مظلوم را مى جست .
امام حسين عليه السلام :
((اللهم ! انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا من فضول الحطام . و لكن لنرى المعالم من دينك ، و نظهر الاصلاح فى بلادك ، و ياءمن المظلومون من عبادك ... (8) ))
- خدايا! تو مى دانى كه قصد ما رقابت براى دست يافتن به قدرت يا زيادتخواهى مال دنيا نبود، بلكه براى آن بود كه نشانه هاى دين تو را به ديگران بنمايانيم ، و با قدرت دست به اصلاح سرزمينها زنيم ، تا بندگان ستمديده ات ايمن شوند...
امامان ما چنين بودند و نسبت به انسانها چنين احساسهايى ژرف و شگرف داشتند نمونه هاى فراوانى ، از اينگونه ، در سيره پيامبر و امامان آمده است . چون انسانها بندگان خدايند، و امامان اولياى خدا. اولياى خدا بندگان خدا را دوست دارند.
امام موعود عليه السلام قلبى و خوى و سرشتى حسينى در سينه دارد، و همه كفرها، الحادها، شركها، جهلها، انحرافها، معصيتها، فقرها، دردها، رنجها، محروميتها و نابسامانيها را در همه اجتماعات كوچك و بزرگ بشرى مى بيند، و غم و رنج يكايك انسانها را احساس مى كند، و سعادت دور شده و رخت بر بسته از جامعه انسانى را لمس مى كند. او ميليونها انسان گرسنه را مى نگرد، پنجه هاى اهريمنى طاغوتان مالى و سياسى و نظامى را بر اندام بشريت مظلوم مى بيند، دامها و شبكه هاى پيچيده فساد، جنگ ، انحراف و بردگى و تحميل و... را بر سر راه همه انسانها نظاره مى كند، وضعيت زندگى ناهنجار دوستان و پيروان خود را مى داند، و از دشواريهاى ريز و درشت آنان آگاه است . او هر روز - از آغاز دوران امامت و رهبرى خود - با روحى لطيف و الهى و قلبى جهان شمول ، كه چون آيينه اى تابناك همه چيز و همه كسى در آن منعكس است ، به اين صحنه هاى دلخراش و جانگداز مى نگرد. اكنون او با چنين وضعيتى و با چنين اندوههايى ، و در دورانى بيش از هزار سال ، چگونه انتظارى دارد؟ و در چه حالتى سوزان بسر مى برد، انتظارى كه غمنامه بزرگ زندگى انسان به پايان رسد، و شب يلداى زندگى بگذرد، و اندوههاى قرنها و نسلها سپرى گردد، و پگاه ايمان ، آزادى ، شادى ، سعادت ، رفاه دادگرى و انسانيت بدرخشند.
اين احساسها و شورها و انتظارهاى امام مهدى عليه السلام در دعاهايى كه در آن باره ها رسيده چنين ترسيم شده است :
امام حسن عسكرى عليه السلام :
((اللهم فكما نصب عرضا فيك للاءبعدين ... مع ما يتجرعه فيك ، من مرارات الغيظ الجارحة بمواس القلوب ، و ما يعتوره من الغموم ، و يفرغ عليه من احداث الخطوب ، و يشرق به من الغصص التى لا تبتلعها الحلوق ، و لا تحنو عليها الضلوع ، من نطرة الى امر من امرك ، و لا تناله يده بتغييره وردّه الى محبتك ... (9) ))
- خدايا، او خود را، در راه تو، آماج تير دشمنان قرار داده است ... و چه بسيار خشمهاى دلخراش كه براى رضاى تو فرو مى خورد، و چه غمها كه به جان او هجوم مى آورد، و چه حادثه ها كه در كنار او واقع مى شود، و چه غصه هاى گلوگير و فوق تحمل كه عارض او مى گردد، هنگامى كه مى بيند احكام تو بر جاى مانده است (و بدانها عمل نمى شود) و او در حال غيبت نمى تواند آنها را چنانكه مورد رضاى تو است به انجام برساند...
در احاديثى زندگى امام در دوران طولانى غيبت و غمها و رنجها و دردهاى او، به پيامبرانى چون حضرت ايوب عليه السلام همانند شده است (10) . ايوب پيامبر عليه السلام هفت سال شكيبايى ورزيد و دردهاى فراوانى را تحمل كرد، و قرآن كريم او را ((صابر)) خواند: ((...انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اوّاب (11) :)): ... او را بنده اى صابر يافتيم . او كه همواره رو به درگاه ما داشت چه نيكو بنده اى بود)).
همچنين زندگى آن امام بزرگ از نظر تحمل مشكلات به زندگانى امام حسين عليه السلام نيز همسان دانسته شده است .(12) از مشكلات و دردهاى طاقت فرسا و رنجهاى فوق حدّ طاقت بشرى امام حسين عليه السلام در آن دوره از تاريخ اسلام ، اين بود كه يكباره همه چيز دگرگون شد و همه تعاليم و اصول اسلام زير پاى حكومتهاى بيداد پايمال گرديد، و عدالت نابود گشت ، و مى رفت كه اسلام و كوششهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام يكباره نابود شود و اثرى از آنها بر جاى نماند. امام حسين عليه السلام با اين دردها و رنجها در دوره حيات خويش روبرو گرديد، و سرانجام با صحنه عاشورا و پى افكنى آن تراژدى بزرگ ، خود و همه عزيزان خود را قربانى كرد. امام قائم عليه السلام ، نيز چون جد بزرگوار خود امام حسين عليه السلام با دردها و مصيبتهاى عظيمى روبرو است .
امام مهدى عليه السلام در دعايى ، از آتش درون و انبوه رنجهاى خويش پرده برمى دارد، و سوز و شور و اشتياق و انتظار وصف ناپذير خود را براى نجات انسانيت مظلوم و بشريت در بند چنين ترسيم مى كند:
امام مهدى عليه السلام :
((... الهى الهى ، اين اين كفايتك التى هى نصرة المستضعفين من الانام ، و اين اين عنايتك التى هى جنة المستهدفين لجور الايام . الى الى بها يا رب نجنى من القوم الظالمين . انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين . مولاى ترى تحيرى فى امرى ، و تقلبى فى ضرى ، و انطواى على حرقة قلبى ، و حرارة صدرى ، فصلّ يا رب على محمد و آل محمد و جدلى يا رب بما انت اهله ، فرجا و مخرجا، و يسرلى يا رب نحو البشرى منهجا... (13) ))
- ... خداوندا! خداوندا! كجاست ؟ كفايت تو (بندگانت را) كه همان ياريگر مستضعفان است .
و كجاست ؟ كجاست ؟ عنايت تو كه سپر هدف قرار گرفتگان بيداد روزگاران است . (اين كفايت و عنايت را) اى پروردگار به من ارزانى دار؟
و مرا از ستمكاران رهايى بخش ، به من زيان رسيده است و تو مهربان ترين مهربانى اى مولاى من ! سرگردانى مرا در كارم و گرفتاريم را در آزارها مى بينى ، و مى نگرى كه با آتش دل و سوز سينه در هم آميخته ام . پس اى خداوند بر محمد و آل محمد درود فرست ، و به شايستگى خود، رهايى و گشايشى ببخشاى ، و راه رسيدن به مژده ها و شاديها را بگشاى ...
امام ، سراپا شوق و عشق به نجات انسان و چشم به راه گشايش و فرج در كار محرومان و مستضعفان ، همواره و هر روزه و هر شب ، در سوز اين انتظار و اشتياق شعله ور است ، و دل درياسان او كانون فروزان اين شورها و احساسهاى الهى انسانى است . او همواره در اين انتظار بسر مى برد، و اين ويژگى انتظار اوست ، و شور و انتظارى با اين ابعاد و ژرفايى و عالمگسترى ويژه روان و دل بيكرانه اوست .
امام مهدى عليه السلام در دعايى ديگر از انتظار سوزان و دل آتشين خود چنين حكايت مى كند، و در دعاى دست (قنوت نماز) چنين مى گويد:
((... اللهم صلى على محمد و آل محمد، و اءكرم اوليائك بانجاز وعدك ، و بلغهم درك ما ياءملون من نصرك ... و انّ الغاية عندنا قد تناهت ، و انا لغضبك غاضبون ، و على نصر الحق متعاصبون ، و الى ورود امرك مشتاقون ، و لا نجاز وعدك مرتقبون ، و لحلول و عيدك با عدائك متوقعون . اللهم فاءذن بذلك و افتح طرقاته ، و سهّل خروجه ، و وطّى ء مسالكه ، و اءشرع شرائعه ، و ايد جنوده ، و اعوانه ، و بادر باءسك القوم الظالمين وابسط سيف نقمتك على اعدائك المعاندين و خذ بالثار انك جواد مكّار (14) ))
- ... پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست ، و دوستانت را با تحقق وعده هايت گرامى دار، و ايشان را به آرزوهايى كه به كمك تو داشتند برسان ... زيرا كه مهلت (و دوران جباران و ستمگران ) در نظر ما به آخر رسيد، و ما براى خشم تو خشمگينيم و در يارى حق كوشاييم ، و به صدور فرمان تو اشتياق داريم ، و تحقق وعده هايت را انتظار مى كشيم ، و چشم دوخته ايم تا بيمهايى را كه به دشمنانت دادى بر آنان فرود آيد. خداوندا! به اين (قيام و شورش عليه جباران و واژگونى نظامهاى بيداد و كفر) اذن بده ، و راههايش را بگشاى ، و انجام آن را آسان گردان ، و روشهاى آن را آماده ساز، و برنامه هايش را به ما بياموز، و سپاهيان و ياوران آن را تاءييد رسان . و قدرتت را به ستمگران زود بنمايان ، و شمشير انتقامت را بر سر دشمنان كينه توز فرود آر، و به خونخواهى برخيز، كه تو بخشنده اى و محو كننده نيرنگ نيرنگ بازانى .
از اين رو امام مهدى عليه السلام ، همواره فرج خود را - كه فرج در كار اجتماعات و انسانها است - از خدا مى طلبد و چنين مى گويد:
((... يا نور النور يا مدبر الاءمور... و اجعل لى و لشيعتى من الضيق فرجا، و من الهم مخرجا، و اوسع لنا النهج ، و اطلق لنا من عندك ما يفرج ... (15) ))
- ... اى نور روشنيها و اى تدبير كننده كارها... براى من و براى پيروانم در تنگناها گشايشى قرار بده ، و از اندوهها راه نجاتى فراهم ساز. راه را براى ما گشاده گردان ، و از نزد خود چيزى بر ما ارزانى دار، كه فرج ساز باشد...
نيز آن امام بزرگ مى گويد:
((اللهم انجز لى ما وعدتنى ... و عجل فرجى ... واجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا، وافتح لى فتحا مبينا... (16) ))
خداوندا! وعده هايى را كه به من دادى تحقق بخش ... و فرج مرا زود برسان ... و به من قدرت و نصرت ببخشاى ، و فتح بزرگ را نصيبم گردان ...
انتظار امام مهدى عليه السلام ، به انتظار و اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام مانند شده است .
((حضرت يعقوب پيامبر عليه السلام منتظر فرج در كار خويش و پايان دوران رنج آور و اندوهبار هجران حضرت يوسف عليه السلام بود و مى گفت : ((و لا تياءسوا من روح الله انه لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون (17) )): از كارگشايى و آسايش رسانى خدا نوميد مباشيد، كه تنها كافران از آسايش الهى نوميد مى شوند)). قائم آل محمد عليه السلام نيز چشم به راه دارد و همواره در حالت انتظار بسر مى برد)) (18)
شور و سوز دل يعقوب پيامبر عليه السلام و آتش اشتياق ديدار حضرت يوسف عليه السلام كه در دل او زبانه كشيد و سراپاى وجود او را سوزاند، مثل و نمونه براى همه شوقها و عشقها و سوز و گدازهاى ژرف گرفته شد، و همه فراقها و دوريها و هجرانها و شوقها به اين شوق مانند گرديد. حضرت امام حسين عليه السلام شوق خويش به ديدار پدرانش را به اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام به يوسف عليه السلام تشبيه مى كند. در خطبه شب هشتم ذى الحجة : ((... و ما او لهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف (19) ))... آتش عشق ديدار نياكانم چون اشتياق يعقوب به يوسف ، در دلم زبانه مى كشد...))
اكنون امام موعود عليه السلام ، به ظهور خود و گشايش در كار انسانها و نجات همه دربند كشيدگان و سامانيابى زندگى همه محرومان ، چنين شوق و اشتياق و انتظارى دارد. بنابراين امام مهدى عليه السلام ، چنانكه امام ((منتظر)) (به فتح ) است ، و مردمان همه در انتظار قيام و انقلاب اويند، امام ((منتظر)) (به كسر) نيز هست ، زيرا كه او خود بيش از هر منتظر شيفته و شيداى ديگرى ، در انتظار فرا رسيدن ايام خدايى و خجسته رستاخيز خويش و انجام رسالت الهى خود است .
در دعاهايى كه درباره آن امام بزرگ رسيده است ، او را ((منتظر)) نيز خوانده اند، و با اين خصلت والا ياد كرده اند:
((اللهم صل وليك ، المنتظر امرك ، المنتظر لفرج اوليائك ... (20) ))
خدايا بر ولى خود درود فرست ، او كه منتظر دستور تو است ، و چشم به راه گشايش در كار دوستان تو...
و در دعايى ديگر نيز رسيده است :
((... اللهم ... وثبتنى على طاعة ولى امرك ، الذى سترته عن خلقك ، فباذنك غاب عن بريتك ، و امرك ينتظر. (21) )).
...بار خدايا... مرا در پيروزى از ولى امر خود - كه از ديده هاى پنهانش داشتى - استواردار. او به اجازه تو از ديد مردمان پنهان گرديد، و همواره در انتظار امر تو است .
پي نوشت :
1- ((تحف العقول )) / 324.
2- ((مكيال المكارم )) 1/94 و 53.
3- ((مكيال المكارم )) 1/94 و 53.
4- ((مكيال المكارم )) 1/454.
5- ((بحار)) 53/178. و در ((مكيال المكارم )) 1/52، ((ساءنا)) آمده است .
6- ((نهج البلاغه ))، 95؛ ((الحياة )) 2/258.
7- ((نهج البلاغه )) / 971.
8- ((تحف العقول )) / 172؛ ((الحياة )) 2/32.
9- ((بحار)) 85/232 چاپ : مكتبة الاسلاميه ، تهران ؛ ((مكيال المكارم )) 2/90 - 91.
10- ((مكيال المكارم )) 1/218.
11- ((الصحيفة المهدية )) / 35 - 36.
12- ((مكيال المكارم )) 1/218.
13- ((الصحيفة المهدية )) / 35 - 36.
14- ((بحار)) 85/233؛ ((الصحيفة المهدية ))، / 52 - 53؛
((مكيال المكارم )) 2/21. با اختلاف اندكى در پاره اى از كلمات .
15- ((الصحيفة المهدية )) / 115.
16- ((الصحيفة المهدية ))/ 115 .
17- سوره يوسف (12): 87.
18- ((مكيال المكارم )) 1/186.
19- ((نفس المهموم )) / 87، حاج سيخ عباس قمى ، چاپ حاج عبدالرحيم .
20- ((نفس المهموم )) / 87، حاج سيخ عباس قمى ، چاپ حاج عبدالرحيم .
21- ((مكيال المكارم ))2/81.
منبع: www.ghadeer.org
/س