نسبت دین و اسلام از دیدگاه قرآن (1)
چکيده
1- مقدمه
دین همواره در قرآن واحد معرفی شده و آن را اسلام نامیده اند (ان الدین عندالله الاسلام) اما در عین حال به سه جهت پیامبران و آئین آنها با یکدیگر تفاوت داشته اند :
الف) تفاوت محیط و استعداد مردم ؛ این جهت غیر قابل انکاراست که پیامبران برای هدایت مردم آمدهاند؛ از این رو، نوع دستورها و سطح مطالب ومعارف باید در حدود رشد و درک جامعه و نیازهای محیط باشد. طبعاً بشر در قرون اولیه روابط اجتماعی بسیار محدودی داشت و نظام اجتماعی وی گسترش و تفصیل زیادی نداشت ، از این رو، قوانین محدودی زندگی او را اداره و رهبری می کرد و همین طور آرا، افکار و عقاید مختلفی در جامعه ابراز نشده بود، تا برای اصلاح، نیاز به تذکرات فراوان باشد . گسترش افکار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبیعی ونیازمندیها رفته رفته موجبات پیدایش دعوت و رسالت و پیامبر جدیدی را فراهم می کردتا سرانجام محیط دعوت اسلامی و شرایط آن، ابلاغ دعوت نهایی و کامل را ایجاب کرد .
ب) تحریف ؛ بدون شک در طول زمان، تحریف و انحرافی در ادیان گذشته توسط پیروان نادان و رهبران مذهبی و مقامات خودخواه و سود پرست جامعه به وجود میآمد، در این صورت لازم بود پیامبر دیگری بیاید و جهات انحراف و تحریف راخاطرنشان ساخته و دین گذشته را از آلودگیها پیراسته سازد. امّا از آنجا که دوران اسلام، شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوین و حفظ آثار خود بود، قرآن را بدون هیچ کم و کاست و تغییری حفظ کردند و بسیاری از آثار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه هدی (علیهم السّلام) را به خوبی برای آیندگان نگاه داشتند، از این رو دیگر تجدید دعوت و آمدن پیامبری جدید ضرورت ندارد .
ج) تفاوت در نوع گمراهی ؛ نوع گمراهی و کج روی در زمان ظهور پیامبران تفاوت داشت، مثلاً حضرت موسی(علیه السّلام) در جامعهای که با ذلت و اسارت و نداشتن نظام اجتماعی وقدرت و حکومت و ظلم کشیدن خو گرفته بودند، برانگیخته شد و ایجاب میکرد تا آنان را به زندگی و به دست آوردن قدرت و مبارزه و کوشش دعوت کند، از این رو، در دعوت حضرت موسی (علیه السّلام) جنبههای این جهان و زندگی دنیوی و خشونت به چشم میخورد. امّاحضرت عیسی در محیط تزارها و سرداران خون آشام و توسعه طلب و جنگجو و دوران زورآزماییها و قهرمانی و توجه شدید به مادیّات و دنیادوستی و چپاول اموال قیام کرد ، از این رو ایجاب میکرد که در دعوت خود، محبّت و نوع دوستی و دل برکندن ازمادّیات، و زهد و توجه به معنویات را مطرح کند . البته در اسلام چون مواجه با بشریت است و مخصوص منطقه یا نژاد خاصی نیست، نوع دعوت و اصول و برنامه یک جهت نبود و به هر نوع انحراف و کج روی و افراط وتفریطی که ممکن است در بین اقوام و امم به وجود آید، ناظر است.(همان، ص 121 ـ 123 و 124 ـ 160)
در این پژوهش، پس از تعریف دو واژه " دین " و " اسلام " به بررسی ترکیبی آنها یعنی دین اسلام و مصداق آن می پردازیم که آیا همه ادیان اسلام محسوب می شوند یا اینکه هر دینی دارای شرایط و ویژگیهای خود می باشد. به عبارت دیگر آیا رابطه ی ادیان طولی می باشد یا عرضی؟
2-تعريف دين
به طور کلي سه مفهوم را براي اين واژه ذکر کرده اند :
• گفته اند اگر از ريشه «دان يدينه» باشد به معناي فرمان و سلطه و حکم والزام خواهد بود چنانکه آيه : «مالک يوم الدين» ناظر به همين معناست .
• واگر به وسيله لام متعدي شده باشد يعني از ريشه «دان له» اشتقاق يافته باشد به معناي خضوع و انقياد و طاعت خواهد بود، چنانکه جمله « ليکون کله لله» ناظر به همين معنا ميباشد .
• و اگر به وسيله باء متعدي شده باشد يعني ا ز «دان به » اخذ شده باشد به معناي قانوني است که ارتباط دو طرف را مي رساند و به معناي اينست که آن چيز را دين و مذهب خود قرار داد و به آن چيز معتقد و متخلق شد .
در تمام اين سه معني دين بر محور لزوم طاعت و انقياد دور مي زند ( دراز، 1376، ص 56-55 (
در تعريف اصطلاحي دين اختلاف نظرهاي بسياري مشاهده ميشود و در اين زمينه تعريف واحدي وجود ندارد. از يك سو دين آن چنان گسترده تعريف شده كه حتي آيينهايي را كه در آنها اعتقاد به خدا مطرح نيست مانند بوديسم، يا آيينهايي را كه به جاي خدا پرستي پرستش انسانيت را توصيه ميكنند نظير اومانيسم اگوست كنت، و آيينهايي را كه بر ماده انگاري مبتنياند مانند ماركسيسم، در بر ميگيرد. از سوي ديگر نيز آن چنان محدود تعريف شده كه تنها به يك دين خاص يا يكي از مذاهب آن اختصاص يافته است. در اين مبحث مقصود ما از دين، آيين وحياني است، بدين معنا كه آن چه از جانب خداوند بر پيامبران وحي شده است .
بر اين پايه، دين – حد اقل- از دو بخش تشكيل شده است:
1 – اعتقادات، كه در حكم پايه و اساس آن است.
2 – احكام و دستورات عملي (اعم از قوانين اخلاقي و احكام اجتماعي) كه متناسب با آن پايه هاي عقيدتي و برخاسته از آنها است.
يا طبق نظر ديگري كه در ميان انديشمندان مسلمان معروف تر است، محتواي دين به سه بخش تقسيم ميشود: اعتقادات، اخلاق و احكام .
بنابراين دين در اصطلاح مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي است که براي اداره امور جامعه انساني و پرورش انسانها باشد.(باهنر، 1363، ص1)
3-تعريف اسلام
ايزوتسو با ريشه يابى كلمه اسلام در ميان اعرابِ پيش از اسلام بر اين باور است كه اين واژه مانند بيشتر اصطلاحات كليدى قرآن پيشينهاى خاص در جاهليت دارد. به عقيده وى اين اصطلاح در آن دوران بهطور كلى به معناى ترك كردن و دست كشيدن بوده است و عربها هنگامى فعل «اَسْلَمَ» را بهكار مىبردند كه شخص از چيزى كه براى او بسيار عزيز و گرانبها بود دست مىكشيد و آن را به ديگرى كه خواستار آن بود وامىگذاشت و در صورتى كه آن چيز خودِ شخصِ وى باشد كه گرانبهاترين موجودى انسان است، در اين حالت اسلام به معناى اطاعت كلى و بى قيد و شرط و تسليم محض بودن است . (ايزوتسو، 1361، ص256)
واژه اسلام در قرآن کريم افزون بر معناي لغوي به دو معناي ديگر نيز دانسته شده است: يکي خصوص شريعت پيامبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ديگرى دين و سيره همه انبياى الهى و به عبارت ديگر «دينالله» .
مفسران و انديشمندان ديني در بيان اي ن دو معنا متفاوت عمل کرده اند. در مواردي که آن را به شريعت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)اطلاق کرده اند ، ذکر نکرده اند که به اعتبار عام مي باشد يا به اعتبار خاص بودن دين اسلام به شريعت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
برخي استعمال اين واژه را در مورد شريعت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بديهي و مسلم دانسته ان د. عده اي گفته اند که کلمه اسلام به م ع ناي شريعت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، اصطلاحي است که پس از دوران نزول قرآن و گسترش آوازه دين محمّدي پيدا شده است.(طباطبايي، 1363، ص253 ) عده اي ديگر گفته اند: هر جا در آيات قرآن کلمه اسلام به همراه واژه «احسان»آمده، منظور شريعت نبي اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.( شهرستاني، 1335،ج1، ص41 )؛ اما در مورد معناي دوم (دين سيرة همه انبياي الهي) بايد گفت اين مطلبي است که از صريح آيات قرآني به دست مي آيد که در آنها انبياي ديگر از جمله نوح، ابراهيم، عيسي و موسي نيز خود را منتسب به دين اسلام و " مُسلِم " معرفي کرده اند. حتي برخي پژوهشهاي لغت شناسانه حاکي از آن است که کلمه اسلام با معناي پيش گفته، در ساير شرايع، به زبانهاي عبري، سرياني و آکادي نيز يافت مي شود که حتي عده اي را براين باور داشته که اين اصطلاح از شرايع قبلي گرفته شده است( جفري، 1372، ص120-121 )که اين تحقيقات با مضمون آيات که انبياي الهي خود را مسلمان معرفي کرده اند، سازگار مي باشد .
1-« فان توليتم فما سالتكم من اجر ان اجري الا على الله و امرت ان اكون من المسلمين ؛ و اگر روى گردانيديد من مزدى از شما نمىطلبم پاداش من جز بر عهده خدا نيست و مامورم كه از گردننهندگان باشم .» ( يونس/72)
2-« فلما احس عيسى منهم الكفر قال من انصاري الى الله قال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون ؛ چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفتياران من در راه خدا چه كسانند حواريون گفتند ما ياران [دين] خداييم به خدا ايمان آوردهايم و گواه باش كه ما تسليم [او] هستيم .»( آل عمران/52)
3-« ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين ؛ ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى بلكه حق گرايى فرمانبردار بود و از مشركان نبود .»(آل عمران/67)
4-«... قال رب اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت علي و على والدي و ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لي في ذريتي اني تبت اليك و اني من المسلمين ؛ ... مىگويد پروردگارا بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس گويم و كار شايستهاى انجام دهم كه آن را خوش دارى و فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمانپذيرانم .»( احقاف/15 )
4-وحدانیت دین در قرآن
و گاه نيز از دين الهي، با عنوان دين حق و از اديان ديگر با عنوان اديان باطله ياد مي فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ»(توبه/33و29) (جوادي آملي،1373، ص95-96)
علامه طباطبايي (ره)، در تفسير شريف الميزان، ذيل آيه مبارکه« وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ »(توبه/29)مي فرمايد:«اضافه کردن کلمه دين به حق، اضافه موصوف بر صفت نيست تا معنايش آن ديني باشد که حق است، بلکه اضافه حقيقيه است و مراد به آن ديني است که منسوب به حق باشد و نسبتش با حق اين است که حق اقتضا مي کند انسان آن دين را داشته باشد وانسان را به پيروي از آن دين وادار مي سازد...دليل اين معنا نکته ايست که از آيه«فاقم وجهَک للدين حنيفا»و آيه إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ » و ساير آياتي که در اين مقوله نازل شده،استفاده مي شود.»(طباطبايي، 1363، ص 368)
با استفاده از سخن علامه اين چنين استنتاج مي شود که در واقع دين حق، دين حنيف ودين اسلام با وجود تفاوت در مفاهيم آنها، همگي داراي يک مصداق بوده و راهي براي هدايت بشر هستند.
سيد قطب نيز مي فرمايد:«دين به معناي راه است و دين الحق در قرآن(همان دين خدا)راهي است که تنها راه راستين و بي خطر باشد.دين حق راه هدايت است و راه طبيعت و فطرت» (رجبي، 1361، ص 18)
خود قرآن نيز از دين با اوصاف مختلفي از جمله دين حق(فتح/ 28؛ توبه/29)، دين قيم(توبه/36)، دين حنيف(روم/ 30)، دين فطري (روم/ 30)، دين محکم و استوار (نحل / 52)، دين کامل (مائده / 3)، بهترين دين (نساء/ 125)مجموعه شرايع آسماني (شوري / 13)نام مي برد ولي در نهايت مي فرمايد: «إن الدين عند الله الاسلام»
صراط مستقيم هم که در قرآن آمده، اشاره به راه مذکور دارد و مراد از آن نيز, وحدت و ثبات دين الهي است هر چند صراط در قرآن با اتصاف به صفاتي از قبيل «مستقيم», «سوّي», و يا اضافاتي از قبيل«ربّي», «ربّک», «عزيز», «حميد»,و «اللّه»نوع خاصي از صراط را معرفي مي کند لذا «ال»قرآن در توصيف صراط, دلالت برانحصار صراط و دين به حق تعالي دارد.(طباطبايي, 1363,ص44-60) در نتيجه, نظريه اي که «صراط» را در قرآن ذاتاٌ متکثر معرفي مي کند, منتفي مي گردد.(سروش, 1377, ص20-40)
به تعبيري ديگر، حقيقت دين نه نظريه تکثر را مي پذيرد و نه انحصار را، بلکه به مثابه امري اجمالي است که در مقام تفصيل، اديان مختلف و شرايع ديني متعددي را سبب گشته است و وحدت آن، از سنخ وحدت عددي نيست، بلکه از قبيل وحدت تشکيکي و ذو مراتب است ، از اين مراتب در قرآن کريم با کلمه«سبيل» تعبير کرده است .
" و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين " ؛ و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقتخدا با نيكوكاران است »(عنکبوت / 69)
و نيز مي فرمايد:« يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الی النور بإذنه و یهدیهم الى صراط مستقيم ؛ خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند به وسيله آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود و به توفيق خويش آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مىبرد و به راهى راست هدايتشان مىكند »(مائده / 16) از اين رو بايد گفت آنچه متعدد است، سبل الهي است و نه «صراط المستقيم»(رباني گلپايگاني، 1378، ص115)
برخي متصف بودن دين را به وحدت حقيقي، ناشي از وحدت آن از جهت مبدأ فاعلي(خداوند)، مبدأ قابلي(فطرت بشر) و مبدأ غايي(هدف مشترک اديان) مي دانند.( جوادي آملي,1373، ص99-100) بايد گفت وحدت حقة ديني همان تجلي الهي در اديان متکثر مي باشد در حالي که وحدت مبدأ فاعلي به مقام فاعليت حق تعالي در وحي الهي، وحدت مبدأ غايي به غايت مشترک و واحد اديان، و وحدت مبدأ قابلي به فطرت ذاتي بشر مرتبط مي گردد.(حسيني، 1382، ص47)
بنابراين هر کدام از اديان حظّ و بهره اي از حقيقت واحده ديني دارند و اين وحدت حقة ديني که همان اسلام به معناي عام است، در اديان و شرايع مختلف، تجليات گوناگوني دارد. بر اين اساس، نگرشي که معتقد است هر کدام از اديان الهي راههاي وصول به اسلام خاص است، غير قابل قبول مي باشد.(مصباحي، 1376، ص112)
همچنين استنباط شهيد مطهري از اسلام در آيه «إن الدين عند الله الاسلام» به شريعت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، نيز قابل قبول نمي باشد.(مطهري، 1363،ص300)
بنابراين پيامبران همگي در حقيقت داراي دين واحدي به نام اسلام بوده که به عنوان اصل حاکم در تعاليم رسولان الهي جود داشته است. نتيجه ثبات و وحدت دين الهي اين است تفاوت اديان هرگز در اصل ديانت,که همان اسلام است، نمي باشد.بلکه تفاوت در مذاهب و شرايع امت است .در آيات قرآن کريم تا آنجا که محور گفتار, اصول دين يا خطوط کلي فروع آن است سخن از تصديق انبياء نسبت به يکديگر است؛ «مصدقاً لما بين يديه من الکتاب و مهيمناً عليه...»و اما آنجا که محور گفتار فروع جزئي دين است, سخن از تعدد, تغيير و نسخ است؛« لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا»( جوادي آملي, 1373, ص99)
علامه طباطبايي(ره) نيز در تفسير آيه« لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجاً» (مائده/48)به تفاوت بين «دين», «شريعت»و «ملت» مي پردازد. وي شريعت را اخص از دين مي داند و آن را بر خلاف دين, متکثر و متعدد تلقي مي کند.وي صراحتاً مي گويد که دين الهي که همان (اسلام) است, واحد و ثابت است اما شرايع الهي و راهها و طرق نيل به آن, به حسب استعدادهاي مختلف و متنوع بشري, متکثر است.(طباطبايي، 1363، ص573-576)
بنابراين دين همان خطوط كلى اسلام و ثابت است «اِنَّالدِّينَ عِندَ اللّهِ الاِسل ام » (آلعمران / 19)، چون اين دين «عنداللّه» است و هرچه «عنداللّه» باشد از دگرگونى و زوال مصون است: «ما عِندَكُم يَنفَدُ وما عِندَ اللّهِ باق» (نحل/16،96) و دينى غير از آن از كسى پذيرفته نمىشود: « و مَن يَبتَغِ غَيرَ الاِسلـمِ دينـًا فَلَن يُقبَلَ مِنهُ...» ولي شريعت يعني فروع و جزئيات دين، در هر زماني به تناسب همان زمان به لحاظ کمي و کيفي و کمال و نقص متغير است يا به تعبير شاطبي شرايع ديني ، چون تنها براي مصالح عاجل و آجل با هم وضع شده اند(شاطبي، 1376، ص170) و از نوع انشائات و بر طبق حکمت و مصلحت مي باشند، ذاتاً صدق و کذب پذير هستند و قابل تغيير مي باشند.
ادامه دارد .......
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : masoudranjbar
/خ