آب و عطش در کربلا

در این مقاله مختصر مى کوشیم با استفاده از منابع مسئله آب و تشنگى حسین(علیه السلام) و یارانش را مورد بررسى قرار دهیم، همراه ما باشید.
سه‌شنبه، 21 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آب و عطش در کربلا
در واقعه کربلا، آب و تشنگى از برجستگى ویژه اى برخوردار است، چنان که تا حدّى دیگر وقایع، تحت تأثیر آن قرار گرفته اند و بخش قابل توجهى از گفت وگوى بین دو سپاه بر سر آب بوده; به طورى که مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و سنگدلى دشمن از همین امر معلوم مى گردد. اهمیت آب در کربلا چنان بود که حتى نزاع بر سر آن، چند روزى قبل از عاشورا آغاز شد و تا پایان جنگ در روز عاشورا ادامه داشت و حتى اگر صحیح تر بگوییم مسئله آب و تشنگى با مأموریت مسلم آغاز شد. چنان که بنابر روایتى، او در مسیر خود از مدینه به کوفه به رغم اینکه دو راهنما داشت; ولى راه خود را گم کرد و دو راهنماى او نیز از شدّت تشنگى جان دادند.1

مسلم نیز بعد از آنکه در کوفه مجروح و دستگیر شد، به رغم اینکه در آستانه قصرِ دار الحکومه قدح آبى به او دادند; ولى به سبب شدّت خون ریزىِ دهان، نتوانست آن را بیاشامد و سر انجام با لب تشنه شهید شد.2 شهداى کربلا هم به ویژه آنهایى که متأخرتر شهید شدند با لب تشنه به جوار حق آرمیدند. از این رو است که این بخش واقعه کربلا دل هر خواننده و شنونده را مى سوزاند.
 

آب به عنوان حربه نظامى

آن چه موجب شگفتى است، این است که بشر در طى قرن ها، آب را که گوهر گرانبهاى الهى، مایه حیات و پیام آور شادى، نشاط و صلح و صفاست همواره در جهت نابودى انسان ها و ویرانى بلاد به کار گرفته است و بدین وسیله هزاران جنبنده را از فرط قحطِ آب به دیار نیستى فرستاده و هزاران شهر و روستا را به ویرانى مهلِک مبدل نموده است. بنابراین شکى نیست که دشمنان اسلام و مسلمین نیز هم چون دیگر دشمنان بشریت از آن به عنوان حربه نظامى استفاده کرده اند.

انقلابیونى که در سال 35 هجرى عثمان را در خانه اش محاصره کردند، مانع از رسیدن آب به وى شدند تا اینکه على(علیه السلام)با تلاش فراوانى آب مورد نیاز وى را به وسیله حسنین(علیهما السلام)براى او فرستاد.3 معاویه که احیا کننده خوى و خصلت و کینه هاى دوران جاهلیت بود، کوشید که در جنگ صفین از آب به عنوان حربه جنگى استفاده کند، از این رو نخست بین سپاهیان امیرالمؤمنان(علیه السلام) و منابع آب مانع ایجاد کرد، ولى على(علیه السلام) که سمبل اسلام بود به محض اینکه بر منابع آب دست یافت، سپاهیان معاویه را از آب منع نکرد.4

امام حسین(علیه السلام) نیز همانند جدّ و پدرش نه تنها از آب به عنوان حربه نظامى استفاده نکرد; بلکه از آن در جهت ارائه چهره واقعى اسلام و پیوند بین مسلمین بهره گرفت. او هنگامى که در منزل شراف با سپاهیان کوفه به فرماندهى حُر بن یزید ریاحى رو به رو شد; در حالى که آنها از فرط تشنگى به ستوه آمده بودند، امام(علیه السلام) به یارانش دستور داد از آبى که همراه داشتند به آنها بدهند، تا آنجا که سپاهیان و چهار پایان آنان سیراب شدند. و بنابر روایتى، امام حسین(علیه السلام) خود در نوشاندن آب به آنها کمک مى کرد;5 ولى دشمنان آن حضرت که اهداف جاهلیت را تعقیب مى کردند در بَدوِ اَمر براى اعلان جنگ از حربه آب استفاده نمودند. چنان که عبیدالله بن زیاد طى نامه اى از حُر مى خواهد که امام حسین(علیه السلام)را در سرزمینى بدون پناهگاه و آب و آبادى فرود آورد.6 و همین که امام حسین(علیه السلام) در سرزمین کربلا فرود آمد و مستقر گردید; عمر بن سعد از سوى عبیدالله بن زیاد مأموریت یافت که بین امام حسین(علیه السلام)و آب حایل گردد. ابو حنیفه دینورى در این باره مى نویسد: «ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین(علیه السلام) و یاران او آب را باز گیرد و نباید یک جرعه آب بنوشد، هم چنان که این کار را نسبت به عثمان بن عفان پرهیزکار انجام دادند».7 عمر بن سعد مأموریت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبیدى به همراه پانصد سوار واگذار کرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم یعنى پایان جنگ با جدّیت تمام از شریعه فرات حفاظت مى نمودند که مبادا امام حسین(علیه السلام)و یارانش از آن، آب بَردارند.8 آنها نه تنها بین امام حسین(علیه السلام) و آب حایل شدند; بلکه با به راه انداختن جنگ روانى بر آثار ناشى از تشنگى و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود ندا داد: «اى حسین آیا این آب را مى بینى که مانند قلب آسمان صاف است تو یک قطره از آن را نخواهى چشید تا آنکه از تشنگى بمیرى».9 شمر نیز از جمله کسانى بود که در رابطه با آب به امام حسین(علیه السلام) زخم زبان مى زد.10

عمر بن سعد هم افزون بر آن که عمرو بن حجاج زبیدى را نگهبان آب کرد، شخصى را نیز مأمور نمود که ندا دهد: «اى پسر فاطمه(علیها السلام) و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تو از این آب یک قطره نچشى تا آن وقت که طعم مرگ را بچشى یا به حکم عبیدالله گردن نهى».11

از جمع بندى مطالب بالا مى توان اهداف دشمن را از بستن آب به روى امام حسین(علیه السلام) در موارد زیر بیان نمود:

نخست اینکه: آنها از آب به عنوان حربه مؤثرِ نظامى استفاده مى کردند، بدان معنا که با شدّت تشنگى که بر امام حسین(علیه السلام)و یارانش تحمیل کردند، مى خواستند توان نظامى آنها را پایین آورده و در جبهه نظامى به شکست بکشانند.

دوم آنکه: با توجه به حضور زنان و فرزندان در اردوى امام حسین(علیه السلام) که در برابر سختى و کمبودها زودتر تحت تأثیر قرار مى گرفتند، دشمن مى خواست از این طریق با بر پا کردن جنگِ روانى امام(علیه السلام) و یارانش را به تسلیم وادار نماید.

سوم اینکه: بنى امیه که به عنوان خون خواهان عثمان به پیروزى غیر قابل تصورى دست یافته بودند به لطایف الحیل کوشیدند آن واقعه فتنه انگیز را دوباره احیا کنند و از طریق برانگیختن احساس ها بار دیگر از آن استفاده لازم را ببرند. از این رو دوباره از محاصره خانه عثمان و نرسیدن آب به آن سخن به میان آوردند، گویا امام حسین(علیه السلام) و یارانش مسبّب آن بوده اند! بنابراین تشنگى عثمان را بهانه اى براى جلوگیرى از استفاده امام حسین(علیه السلام) و یارانش از آب کردند.


تلاش هاى امام حسین(علیه السلام) براى تأمین آب

منعِ آب از امام حسین(علیه السلام) حقیقتى است که نه تنها مورخان از آن یاد کرده اند; بلکه امام زمان(عج) نیز در زیارت ناحیه مقدسه به آن اشاره نموده، مى فرماید: «فمنعوک الماء ووُرودَهُ» «پس آب و ورود بر آن را از تو منع کردند» آن چه مسلّم است سپاهیان کوفه از روز هفتم محرم به طور جدّى مانع از دستیابى امام حسین(علیه السلام) به آب شدند. بنابراین، آن چه مربوط به تشنگى امام(علیه السلام) و یارانش به ویژه فرزندان و زنان مى شود مربوط به سه روزِ پایانى، یعنى از هفتم تا دهم محرم است و در این فاصله امام حسین(علیه السلام)به طرق گوناگون آب مورد نیاز اردوى خویش را تأمین مى کرده است. بنابر روایت ابن اعثم کوفى و ابن شهرآشوب، امام حسین(علیه السلام) در جلوىِ خیمه چاهى حفر کرد که آب گوارایى داشت.12 ابن اعثم کوفى در این باره اظهار مى دارد که: «چون عطش بر ایشان غالب گشت امیر المؤمنین حسین(علیه السلام) تَبرى برگرفت و از آن جانب که خیمه زنان بود از سوى قبله نوزده گام برفت، پس زمین را بکَند. چشمه آب ظاهر شد، آبى به غایت گوارا و شیرین، اصحاب را فرمود تا آب بخورند و مشک ها پر آب کردند و بازگشتند. بعد از آن آب فرو خورد و غایب شد و دیگر آن چشمه را ندیدند».13

حفر چاه با آبى گوارا به دست مبارک امام حسین(علیه السلام) ـ با توجه به مقام امامت آن حضرت ـ امرى طبیعى بود; زیرا بنابر روایتى، مردم آن عصر بین آن حضرت و گوارایى و برکت آب، ارتباطى معنادار قایل بودند. بنابر روایت ابن عساکر، امام حسین(علیه السلام) هنگامى که از مدینه به مکه مى رفتند با عبدالله بن مطیع برخورد کردند که در حال حفر چاهى بود. ابن مطیع به امام حسین(علیه السلام) عرض کرد: «این چآه را من به آب رساندم و امروز ابتداى آب است که با دَلو براى ما خارج مى شود، پس اى کاش براى ما در آن از خدا برکت مى خواستى». امام حسین(علیه السلام)فرمودند: از آب آن بیاور; وى نیز چنین کرد و آن حضرت آشامید و مضمضه نمود. سپس آب را به چاه برگرداند. پس آن چاه گوارا و زیاد شد.14

این امر درباره سایر ائمه(علیهم السلام) نیز صادق است; چنان که شیخ صدوق و ابن شهرآشوب از ابوالصلت روایت کرده اند که «وقتى امام رضا(علیه السلام) به نزد مأمون مى رفت چون به ده سرخ رسید، گفتند: یابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمى گزارید؟ پس فرود آمد و آب طلبید; گفتند که آب همراه نداریم. پس به دست مبارک خود زمین را کاوید آن قدر آب جوشید که آن حضرت و هر که با آن حضرت بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقى است.»15

نتیجه، اینکه امام حسین(علیه السلام)وقتى که مشاهده کردند که دشمن بین او و آب حایل شده، آب مورد نیاز اردوى خود را از طریق حفر چاه تأمین نمودند و این از گزارشى که براى عبیدالله بن زیاد فرستاده اند به خوبى معلوم مى شود. او طى نامه اى به عمر سعد مى نویسد: «اما بعد به من چنان رسانیده اند که حسین(علیه السلام) و یاران او چاه ها فرو برده اند و آب برمى دارند، لهذا ایشان را هیچ فرو ماندگى نیست. چون بر مضمون نامه وقوف یابى باید که حسین بن على(علیه السلام) و یاران او را از کندن چاه منع کنى و نگذارى که پیرامون آب گردند».16

ما مدرکى دال بر اِقدام عمر بن سعد مبنى بر پُر کردن چاهِ حفر شده از جانب امام حسین(علیه السلام)نداریم; اما از طرفى شاهد آن هستیم که امام حسین(علیه السلام) 30 تن از سواران و 20 تن از پیادگان سپاه خود را به فرماندهى برادرش حضرت عباس(علیه السلام)جهت آوردن آب به سوى فرات فرستاده و آنها با درگیرى مختصر با محافظان آب موفق شدند 20 مَشک آب براى امام حسین(علیه السلام)و یارانش بیاورند.17 بنابراین براى ما به درستى معلوم نیست که سرنوشت چاه، چه شده است و به روایت ابن اعثم کوفى هم که مى گوید آن چشمه ناپدید شد نمى توان چندان اعتماد کرد; زیرا که کَندن چاه براى امام حسین(علیه السلام) و یارانش چندان کار مشکلى نبود; چون آنها در مدت کوتاهى خندق بزرگ و عمیقى را در اطراف خیمه ها حفر کردند.18 و از طرفى هم بنابر روایتى، امام حسین(علیه السلام) و برخى از یارانش صبح روز عاشورا به نظافت و زایل کردن موهاى بدن خویش پرداختند.19 پس معلوم مى شود که تا صبح عاشورا امام حسین(علیه السلام) و یارانش داراى آب کافى بوده اند; چرا که اگر آب کافى نمى داشتند از آن براى نظافت استفاده نمى کردند تا خود، فرزندان و زنان را در تنگنا قرار دهند. ولى تأثیرهاى ناشى از بستن آب، رفته رفته بر اردوى امام حسین(علیه السلام) به ویژه زنان و کودکان سایه افکنده بود. از این رو برخى از یاران امام حسین(علیه السلام)، زبان به اعتراض و سرزنش مردم کوفه گشودند که ذکر نمونه اى از آنها مى تواند بیانگر شرایط سختى باشد که امام(علیه السلام)و یارانش در آن بسر مى بردند. حُرّ و بریر بن حضیر همدانى در این باره خطاب به سپاهیان کوفه مى گویند: «وى را با زنان و کودکان خُردسال و یارانش از آب روان فرات که یهودى و مجوسى و نصرانى مى نوشند و خوک ها و سگان روستا در آن مى غلطند، ممنوع داشته اید که هم اکنون از تشنگى از پا درآمده اند.»20

همان گونه که گفتیم از سرنوشت چاهِ آبِ حفر شده جلوى خیمه ها اطلاعى نداریم; ولى از یک سو تلاش امام حسین(علیه السلام)و یارانش به ویژه حضرت عباس(علیه السلام) براى کسب آب و از سوى دیگر تشنگى یاران و خانواده آن حضرت براى ما روشن مى سازد که گرچه اندک ذخیره آبى در خیمه ها بوده، امّا از چاه آب، دیگر خبرى نبوده است و ناچاریم که نظر ابن اعثم کوفى را بپذیریم و چون دلیلى براى آن نداریم مجبوریم که بگوییم شاید این یک معجزه و یا امتحانى براى یاران و خاندان حسین(علیه السلام)بوده است.

آن چه مسلّم است، امام حسین(علیه السلام) و یارانش به سبب اشتغال به جنگ و فعالیت بسیار در روز عاشورا از یک سو، به آب زیادى نیاز داشتند و از سوى دیگر نمى توانستند آب مورد نیاز را تأمین کنند; از این رو بود که از نظر آب در تنگناى شدیدى قرار گرفتند و به احتمال زیاد ذخیره آب خود را براى فرزندان و زنان حفظ مى کردند. از این رو بود که اکثر یاران امام حسین(علیه السلام) به سبب رعایتِ حال زنان و کودکان تشنگى را تحمل کرده و سرانجام با تشنگى به شهادت رسیدند. بنابر نقلِ ابن شهرآشوب، على اکبر که از شدّت مبارزه با دشمنان، تشنگى بر او عارض شده بود به سوى پدر آمد و طلب آب کرد; او گفت که به دست جدّت آب مى نوشى.21

بنابر روایتِ ابن شهرآشوب حضرت عباس(علیه السلام) که علمدار حسین(علیه السلام) بود و مقام سقّایى داشت جَهت آوردن آب به سوى فُرات رفت، ولى دشمنان دست راست و چپ او را قطع کرده و سپس با عمود آهنى او را کشتند; امّا او از مشک و برداشتن آب از فرات ذِکرى نمى کند.22 از روایت دیگرِ او که مى نویسد، امام حسین(علیه السلام) به فاصله بین شط فرات و عائله خود مى نگریست و مى گریست برمى آید که تشنگى به فرزندان او نیز عارض شده بود.23 ولى باز هم از روایت ابوحنیفه دینورى که مى نویسد: «امام حسین(علیه السلام) در لحظات آخر از فرط تشنگى قدح آبى خواست و چون آن را به دهان نزدیک ساخت، حصین بن نمیر، تیرى بر آن حضرت زد که به دهانش خورد و مانع از آشامیدن شد و امام قدح را رها فرمود».24 مى توان دریافت که هنوز در خیمه ها آبى بوده که قدحى از آن را به امام حسین(علیه السلام) داده اند، زیرا که به طور قطع دشمن به امام آب نمى داد. و از روایت علامه مجلسى که مى نویسد، وقتى حضرت عباس(علیه السلام)از برادرش امام حسین(علیه السلام) اجازه نبرد گرفت، امام از وى درخواست کرد که کمى آب براى کودکان بیاورد و او نیز صداى العطش آنها را شنید، برمى آید که در این لحظات واپسین، آخرین ذخیره آب آنها تمام شده است و بر اساس همین روایت، حضرت عباس(علیه السلام) نیز موفق به آوردن آب نشد.25 بنابراین امام(علیه السلام)تا لحظات پایانى، لحظه اى از جنگ با محافظان آب غافل نشد. بنابر روایت شیخ مفید امام حسین(علیه السلام) و حضرت عباس(علیه السلام) همزمان به سوى فرات به دشمنان و محافظین آب حمله کردند که امام(علیه السلام) از ناحیه چانه زخمى شد و حضرت عباس(علیه السلام)به شهادت رسید.26

از روایت ابو مخنف برمى آید که بار دیگر امام حسین(علیه السلام)موفق شد وارد شریعه فرات شود ولى همین که آمد آب بیاشامد، یکى از دشمنان فریاد زد که به خیمه ها حمله کرده اند. بنابراین امام(علیه السلام) آب ننوشید و بازگشت.27

همان گونه که مشاهده نمودید، بخشى از نیرو و فکر امام(علیه السلام) و یارانش متوّجه تأمین آب گردید و دشمن تا حدودى از ضربات سهمگین و نابود کننده آنان در امان ماند.

تذکر نکته اى در باب شهادت کودکِ شیرخوارِ امام حسین(علیه السلام) ضرورى است و آن این است که هیچ یک از منابع معتبر اشاره اى نکرده اند که امام حسین(علیه السلام) فرزند خود را روى دست گرفت و در مقابل سپاه دشمن ایستاد و از آنها براى وى آب طلبید. آن چه در منابع معتبر آمده است، این است که این کودک در دامان پدر به هنگام وداع مورد اصابت تیر قرار گرفت و به شهادت رسید. ابو حنیفه دینورى در این باره مى نویسد: «امام حسین(علیه السلام) در لحظات آخر که تنها مى جنگید کودک کوچک خود را خواست و او را در دامن نشاند. مردى از بنى اسد او را هدف تیرى بلند قرار داد و در دامن پدر شهید کرد».28 روایت مورخان دیگر نیز با تغییرهاى اندکى همانند روایت دینورى است.29


نتیجه گیرى

دشمن براى به تسلیم در آوردن امام حسین(علیه السلام) و خانواده اش از حربه آب با نهایت شقاوت و سنگدلى استفاده کرد; ولى با تدبیر امام(علیه السلام) و مقاومت اصحاب و صبر زنان و کودکان، هرگز نتوانست توفیقى حاصل کند و به رغم فشار تشنگى بر امام(علیه السلام)، یاران و خانواده اش، هرگز سر تسلیم فرود نیاوردند و قهرمانانه و تشنه لب با عزت نفس به شهادت رسیدند و از این طریق نیز دشمن را سر در گُم و مستأصل نمودند.


پی نوشت:
1. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، مترجم سید هاشم رسولى محلاتى، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، بى تا، ج 2، ص 37 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، به اهتمام محمد باقر بهبودى، انتشارات مکتبة الاسلامیه، تهران، صَفر 1385، ج 44، ص 335.
2. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 61 و مسعودى، ابو الحسن على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، مترجم ابو القاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360، ج 2، ص 63.
3. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 6، ص 2247 و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 3، سنه 35، ص 278 و مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ص 701 و مسکویه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، مترجم ابوالقاسم امامى، انتشارات سروش، تهران، 1369، ج 1، ص 414.
4. نصر بن مزاحم منقرى، پیکار صفین، مصحح عبد السلام محمد هارون، مترجم پرویز اتابکى انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1366، صص 222 ـ 219 و یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، صص 89 ـ 88 و دینورى ابو حنیفه، احمد بن داوود، اخبار الطوال، مترجم دکتر محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، تهران، 1366، صص 210 ـ 208 و ابن طباطبا (ابن طقطقى)، محمد بن على، تاریخ فخرى، مترجم محمد وحید گلپایگانى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، صص 123 ـ 122.
5. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، ص 2990 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 1، ص 79 و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 149.
6. طبرى، محمد بن جریر، همان، ج 7، صص 3001 ـ 3000 و ابن اثیر، عزالدین على، همان، ج 5، ص 156 و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، مصحح الشیخ محمد باقر مهدوى، دار التعارف بیروت، 1397 ق 1977 م، ج 2، جزء 3، ص 176 و ابن شهر آشوب، سروى مازندرانى، ابى جعفر رشید الدین محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، مصحح سیّدهاشم رسولى محلاتى، مؤسسه انتشارات علامه، بى تا، ج 4، ص 96 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، صص 85 ـ 84.
7. همان کتاب ص 301.
8. ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبایى، مجد، مترجم محمد بن احمد بن مستوفى هروى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، شرکت افست، تهران 1372، ص 887 و ابو حنیفه دینورى، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص 301 و ابن اثیر، عزالدین على، همان، ج 5، ص 185 و ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشید الدین محمد بن على، همان، ج 4، ص 97 و طبرى، محمد بن جریر، همان، ج 7، ص 3006 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 88.
9. ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 158 و طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، ص 3006 و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 181 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، مصحح على اکبر غفارى، مترجم سیّدهاشم رسولى محلاتى، نشر صدوق، چاپ تابش، بى تا، ص 118 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 88.
10. ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 118 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، صص 52 ـ 51.
11. ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 83.
12. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشیدالدین محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50 و ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
13. همان، ص 893 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 337.
14. ابن عساکر، ابى القاسم على بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعى الدمشقى، ترجمه ریحانه رسول الله الامام المفدى فى سبیل الله الحسین بن على بن ابى طالب7 من تاریخ مدینة دمشق، مصحح محمد باقر محمودى، مؤسسة المحمودى الطباعة والنشر، بیروت، لبنان، 1398 ق 1978 م، ص 155 و ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام وفیات المشاهیر والاعلام، به تحقیق عمر عبد السلام ترمزى، ناشر دارالعربى، بیروت، 1410 ق 1990 م، ج 5، ص 8.
15. قمى، شیخ عباس، منتهى الآمال، نشر مطبوعاتى حسینى، چاپ احمدى، 1368، ص 894.
16. ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
17. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، صص 3007، 3006 و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 159 و ابن اعثم کوفى، ابو محمد بن على، همان، ص 894 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 119، بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر انساب الاشراف، ج 2 جزء 3، ص 181 و دینورى، ابو حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، صص 302، 301 و علامه مجلسى، محمد باقر، «همان کتاب»، ج 44، ص 338.
18. مجلسى، محمد باقر، «همان کتاب»، ج 45، ص 4.
19. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، ص 3021 و ابن اثیر، عزالدین على کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 167.
20. طبرى، محمد بن جریر، همان، ج 7، ص 3029 و ابن اثیر، عزالدین على همان، ج 5، ص 173 و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 189، ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 902 و مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 104.
21. ابن شهر آشوب، ابى جعفر، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 109 و ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 907 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 321.
22. «همان کتاب»، ج 4، ص 108.
23. همان، ج 4، ص 108.
24. همان، ج ، ص 304.
25. همان، ج 45، ص 41.
26. همان، ج 2، صص 114 ـ 113 و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201 و علامه مجلسى، محمد باقر، همان، ج ، 45، ص 50.
27. ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشید الدین محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 58 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 51.
28. همان، ص 304.
29. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشید الدین محمد بن على، همان، ج 4، ص 109 و ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 908 و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 186 و طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، ص 3055 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 112 و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201; قمى، شیخ عباس، نفس المهموم نفثة المصدور، نگارش آیت الله کمره اى، انتشارات کتابخانه اسلامیه، بى تا، صص 162 ـ 161.

منبع: مرکز مطالعات شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.