اسلام و دموكراسى
دوره تأسیس و تشریع از آغاز هجرت شروع مى شود, پیامبر اكنون كه در مدینه به صورت رهبر سیاسى و مذهبى مدنیان درآمده است, با اتكا به قدرت اجتماعى و وحى خداوند, دولت تأسیس كرد. ایشان با بستن قراردادى با یهودیان ساكن مدینه, حكومتى تشكیل داد و امت واحدى به وجود آورد. او براى دولت تازه تأسیس یافته خود , قانون اساسى تنظیم نمود. این قانون در تاریخ اسلام, (صحیفه) نامیده شده است.1
در این قانون , روابط اجتماعى هر یك از مسلمانان و یهودیان, ضمن 46ماده تنظیم شد. البته زندگى فردى, اجتماعى و سیاسى پیامبر به عنوان الگوى رهبرى (اسوه) همان سیره نبوى است كه به عنوان دومین منبع تشریعى و آموزشى اسلام تلقى مى شود. چگونه زیستن و روش هاى اجتماعى او قطعاً یك الگوى عملى است كه مسلمانان باید در حیات اجتماعى و مذهبى خود, آن را مد نظر قرار دهند و به او اقتدا نمایند. اكنون, این سؤال مطرح است كه روش حكومتى مدینه چه روشى بوده است: دموكراسى, تئوكراسى یا دموكراتیك دینى؟
بحث از حكومت و نوع سیاسى آن, شاید از اصلى ترین و با سابقه ترین بحث هاى فكرى و سیاسى است كه در میان اندیشمندان متفكر فلسفه سیاسى بروز كرده و از ارسطو گرفته تا منتسكیو و اندیشمندان سوسیالیسم جهان معاصر, درباره آن بحث كره اند كه چگونه انسان اجتماعى در پناه چنان حكومتى مى تواند به سعادت همگانى و عدالت اجتماعى نایل آید؟
در پاسخ به چنین مسأله سیاسى بوده كه نوع حكومت (دموكراسى) را براى علاج مشكل اجتماعى انسان ارائه داده اند.
از سوى دیگر, دعوى حكومت از سوى دین, چگونه مى تواند با دموكراسى ارتباط داشته باشد؟ آیا حكومت هاى دینى كه از سوى انبیا یا جانشینان راستین آن ها, كه در نهضت هاى دینى اقامه شده است, پاسخ گوى نیاز اجتماعى انسان بوده اند؟ یا این كه حكومت هاى دینى بنابر خاستگاه اعتقادى خود, كه نوعى یقین و جزمیت بر آن حاكم است, چندان ارتباطى با وصف دموكراتیكى نداشته و همواره ناقض آن بوده اند و یا این كه نوع حكومت ها را بر حسب نظریه بعضى از نظریه پردازان سیاسى مانند منتسكیو باید تابع عامل جغرافیایى دانست و آن را این گونه تقسیم بندى نمود كه: (همواره غرب به دلیل نفوذ مسیحیت, خاستگاه حكومت هاى دموكراسى و شرق منبع حكومت هاى استبدادى بوده است؟)2
مفهوم دموكراسى
امّا معناى واقعیِ (حكومت مردم بر مردم) یا (حكومت مردمى) چیست؟ به راستى آیا مردم خودشان مستقیماً حكومت مى كنند؟ یا حكومتى كه مردم از اداره و سیاست آن راضى بوده و به آن اطمینان داشته باشند, مردمى است؟
از تجارب سیاسى حكومت هایى كه در یونان یا روم باستان, به نام حكومت هاى دموكراتیك, حاكمیت داشته اند, چنین فهمیده مى شود كه حكومتى كه مردم مستقیماً زمام آن را به دست بگیرند نه وجود داشته و نه ممكن است كه وجود پیدا كند; یعنى در واقع, حكومت دموكراسى به مفهوم سیاسى مصطلح خود, هرگز از عالم ذهن بشر خارج نشده و در بیرون تحقق نیافته است. امّا آن چه در عصر ما, از حكومت دموكراتیك دیده مى شود این است كه به حكومتى كه فردى مستبد یا طبقه اى خاص آن را در دست نداشته باشند, (دموكراسى) گفته مى شود. چنین حكومتى غیر از حكومت اریستوكراسى (اشرافى) تئوكراسى (روحانیان) و الیگارشى (نظامیان) است. بنابراین وصف (دموكراسى) یك مفهوم سلبى و منفى خواهد داشت.
اگر معیار حكومت دموكراسى را رضایت و اعتماد مردم به آن بدانیم, این تعریف ممكن است از جهاتى مقبول, ولى از جهات دیگر قابل نقد و ناقص باشد, زیرا در تاریخ حكومت ها, بعضى از سلاطین و زمامداران را هم مى بینیم كه آن چنان مورد رغبت و رضایت مردمشان بوده اند كه حتى احیاناً ستایش هم شده اند و به هیچ وجه, مورد اعتراض هم واقع نشده اند. حكومت (كریم خان زند) در ایران از نمونه هاى بارز این حكومت است.
لذا ممكن است براى حكومت مردمى, تعریف و توصیف دیگرى را نیز یادآور شد. حكومت دموكراسى از آن جهت مردمى و دموكراتیك است كه در راه خدمت به مردم, براى تأمین رفاه و آسایش آنان, تلاش مى كند و مردم حق دارند در امور دولت نظارت داشته باشند.
این كه نوع و نظام چنین حكومتى چیست: دموكراسى, اریستوكراسى یا حكومت صالحان, نكته اى است كه در بیان اندیشه فیلسوفان سیاسى یونان باستان نیز وجود داشته است.
شاید, آنان نخستین بار از مفهوم دموكراسى و خدمت به مردم سخن گفته باشند; مثلاً (پریكلس) از حكمرانان آتن, تاكید داشت همه مردم حق دارند حكومت نمایند و حكومت از آنِ همه است, نه در اختیار عده اى, و همه حق دارند بر امور دولت نظارت كنند.4
در عصر حاضر نیز اندیشمندان سیاسى آمریكا, وقتى كه مى خواستند استقلال آمریكا را اعلام نمایند, در بیانیه خود چنین آوردند: ما این حقایق را پذیرفته ایم تا مستقل باشیم:
1 همه انسان ها مساوى اند و مساوى آفریده شده اند.
2 خداوند به آن ها حقوق پایدار اعطا كرده است. این حقوق عبارت اند از: حق حیات, آزادى, بهره ورى از رفاه و خوش زیستن و حفظ این حقوق.
3 حكومت از میان مردم و انسان ها برخاسته است و قدرت خود را از مردم دریافت مى كند.5
با وجود این تأكیدات, همه مى دانیم كه حكومت هاى دنیا, حتى در مركز به اصطلاح دموكراسى جهانى, (آمریكا) چنان نیست كه نظر مردم و یا رأى آن ها صددرصد دخالت داشته باشد, بلكه بیش تر متنفذان جامعه از طریق احزاب حاكم, نمایندگان خود را به قدرت مى رسانند و تا حافظ منافع آن ها باشند. درست برخلاف آن چه در ایران اتفاق افتاد و همه مردم ایران به نظام جمهورى اسلامى رأى دادند.
امّا در بُعد فلسفه سیاسى و اندیشه هاى بشر دوستانه, طراحان مؤثر انسانیت و احقاق حقوق, آدمیان اند نه واقعیت, لذا اگر از سر اندیشه, به مسأله حكومت و خدمت به مردم نظر كنیم, علاوه بر فلسفه هاى سیاسى, همه ادیان بشرى, بخصوص ادیان آسمانى, تأكیدى ژرف بر خدمت به مردم و رفاه حال آنان دارند.
مردم مدارى در آموزش هاى ادیان
(انّما انت منذرٌ وَلَكلّ قوم هادٍ;6 [اى پیامبر] تو فقط هشدار دهند اى و براى هر قومى رهبرى است.)
طبق قدیمى ترین متن حقوقى, (حمورابى) پادشاه بابل, قوانینى را تصویب كرد كه حقوق مساوى و عدالت را براى افراد ملّت اجرا نماید.
از جمله ده فرمانى كه خداوند در كوه طور به حضرت موسى وحى فرمود عبارت بود از:
(علیه همسایه خود شهادت دروغ مده.)
در چین كنفوسیوس گفت:
(آن چه بر خود روا نمى دارى در حق دیگران روا مدار.)
بودا به شاگردانش گفت:
(در جهان مسافرت كنید و به مردم خدمت نمایید, بدون احساس رنج و درد, تنها براى منفعت و شادى خدایان و انسان ها.)
حضرت مسیح(ع) فرمود:
(همسایه ات را دوست بدار.)
حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام فرمود:
(ا گر با دیگران به بى عدالتى رفتار نكنى, كسى با تو به بى عدالتى رفتار نمى كند.)7
اسلام و خدمت به مردم
آن چه در حكومت اسلامى, مطرح است, اصول و اهداف متعالى انسانى است, نه شكل و رنگ خاص. هر حكومتى كه بتواند عدالت اجتماعى را به نحو شایسته اى در جامعه اجرا نماید, مى توان آن را (حكومت اسلامى) نامید. شكل حكومت برحسب مقتضاى زمان به هر صورت كه انتخاب شود آزاد است; به عبارت دیگر, حكومت اسلامى, شكل خاص یا رنگ خاصى از حكومت ندارد. معیارِ عدالت و احیاى حقوق انسانى است بعداً شكل حكومت را زمان تعیین مى كند.
امّا اگر بخواهیم شكل حكومت اسلامى و روش سیاسى پیامبر را نام گذارى كنیم, به جاست كه آن را حكومتِ (خدایى مردمى) بنامیم, زیرا پیامبر گرچه فرستاده خداوند است, در كارهاى اجتماعى خود همواره از مشورت با مردم ابا نداشته و آنان را در اجراى امور و نظارت بر كارها دخالت مى داده است, حتّى در بسیارى اوقات, نظر اكثریت را مقدّم مى داشت.
نقش (بیعت) در انتخاب و شكل كشائى اجتماعى
پیامبر اسلام(ص) در آغاز رسالت و دوره تكوین, هنگامى كه مى خواست دعوت اهل مدینه (انصار) را بپذیرد, با ایجاد یك نوع قرارداد (بیعت) در عقبه دوم, آن را پذیرفت; جالب این كه در این رأى گیرى اجتماعى, برخى زنان مسلمان نیز حضور داشتند و در آن شركت كردند.
ییا انعقاد قراردادِ (بیعت) صلح حدیبیه, بیعة رضوان, در حَلِّ مشكل آتش بس و امضاى صلح با قریش, پیامبر آن را به نوعى (رفراندم) گذارد و از مسلمانان در پایدارى جبهه اسلام و صلح با قریش (بیعت) گرفت. این بیعت در تاریخ اسلام اهمیت فوق العاده اى دارد كه خداوند در سوره فتح, داستان آن را بازگو مى كند:
(انّ الذین یبایعونك انّما یبایعون اللّه یدُاللّه فوق ایدیهم فمن نكث فانّما ینكث على نفسه و مَنْ اوفى بما عاهد علیه اللّه فسیؤتیه اجراً عظیماً;8 در حقیقت, كسانى كه با تو بیعت مى كنند, جز این نیست كه با خدا بیعت مى كنند, دست خدا بالاى دست هاى آنان است. پس هر كس كه پیمان شكنى كند, تنها به زیان خود پیمان مى شكند و هر كه بر آن چه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى بخشد.)
سپس اضافه مى كند:
(لَقَدْ رَضیَ اللّه عَنِ المؤمنینَ اِذْ یُبایِعونَك تحت الشَجرة فَعَلمَ ما فى قلوبِهِم فَانَزَل السَكینَةَ عَلیْهم وَاثابهم فتحاً قریباً;9 خداوند از مؤمنان خشنود است آن جا كه در زیر درخت با تو (بیعت) كردند, خداوند از آن چه در دل آن هاست آگاه است پس طمأنینه خود را بر آنها نازل كرد و ایشان را به پیروزى نزدیك رسانید.)
كاركرد بیعت با پیامبر خود حل مشكل اجتماعى را به دنبال داشت و پیروزى را براى مسلمانان محقق مى ساخت.10
آیا اسلام تئوكراسى است؟
(ایّها الناس انّما اَنَا رَجُلٌ منكم لى ما لَكم وعَلَى ما علیكم;11 اى مردم, من یكى از شما هستم, آن چه به نفع شما است به صلاح من هم هست و هر چه به ضرر شما است, قطعاً به ضرر من هم خواهد بود.)
نقد منتسكیو
(منتسكیو بنا بر مشهودات زمانه و مبانى نظرى عصر روشن گرایى در شرق شناسى و مسأله استبداد شرقى, در مطالعات سیاسى و تاریخى خود به این نتیجه رسیده است كه هر آن چه متعلق به شرق و ادیان شرقى است, منشأ استبداد است, در حالى كه مسیحیت غربى از استبداد, دورى مى كند.)
این نظریه در مقایسه میان اقدامات دولت عثمانى در مقام تبعیت از اسلام رسمى بسیار سست مى نماید, زیرا در دولت هاى اروپایى عصر منتسكیو به عنوان مظهر مسیحیت رسمى به سهولت مى توان دریافت كه پادشاهان مسیحى اروپا در استبداد و ظلم و ستم بر رعایا كم تر از همتایان عثمانى و شرقى خود نبودند. در واقع, تفاوت اساسى استبداد غربى و شرقى در تفاوت روش است وگرنه دیانت اسلام و مسیحیت هیچ كدام با استبداد رأى حاكم جور موافق نیستند و از هر دو دین, در قلمرو آن ها تنها اسمشان حاكم بوده است.
مسأله اى كه قابل ذكر است این است كه آیا منتسكیو از جنایات پادشاهانى كه قدرت مطلقه داشتند و به كشتارهاى وسیعى, طى جنگ هاى قدرت در عصر اصلاح مذهب و تشكیل حكومت هاى مركزى, دست مى یازیدند, بى خبر بوده است؟ مگر در همان عصر, (لوئى چهاردهم) با جنگ هاى خود, هزاران نفر را به كام مرگ نفرستاده بود و یا (كاترینِ دوم) با نظام سرواژى (زمین برده دارى) بى رحمانه حكومت نمى كرد؟ آیا اروپاییان داعیه حكومت الهى (آن هم از نوعى مسیحیت) نداشتند كه هفتاد هزار مسلمان را در عصر جنگ هاى صلیبى در بیت المقدس كشتار كردند؟12
دموكراسى انسانى
بنابراین توصيف, دموكراسى اسلامى بر چهار پایه و اساس استوار است:
1 آزادى انسان:
2 مسؤولیت انسان:
فقط انسان مسؤول اعمال خویش است:
(وَاَنْ لَیْسَ لِلانسان اِلاّ ما سَعى.)16
(كُلّ نَفسٍ بما كَسَبَتْ رهینةٌ.)17
در خصوص احساس مسؤولیت و آگاهى انسان, این حدیث نبوى معروف وارد شده است:
(كَلّكُم راعٍ و كلّكُم مسؤولْ عن رعیته. الامام راع و مسؤولٌ عَنْ رعیته والرّجُلُ رَاعقرآن فى اهله و مسؤولٌ عَنْ رَعَیِتَه و المرأ َةُ راعیةٌ فى بَیْتها وَمسؤولٌ عَنْ رَعیتها والخادِمُ مسئولٌ فى مال سیّده و مسؤول عن رعیته.)18
3 حقوق عمومى و تساوى مردم:
روابط خانوادگى نیز به یك معنا منقطع است. حدیث نبوى در این باره مى فرماید:
(یا معشر اِشَتروا اَنفُسكُم لا اغنى عِنكم مِنَ اللّه شیئاً. یا بنى عَبد منافِ! لا اغْنى عنكم مِن اللّه شیئاً. یا عباس بن عبدالمطلب؟! لا اغنى عنك مِنَ اللّه شیئاً. یا فاطمةُ بنت محمد! سَلینى مِنْ مالى ما شئتَ, لا اغْنى عَنْكِ مِن اللّه شیئاً, لى عَمَلى ولَكُم عملكم.)
مضمون سخن حضرت(ص) این است كه: اى جماعت قریش, خود را از عذاب آتش برهانید, من شما را پیش خداوند چیزى را بى نیاز نمى كنم. اى فرزندان عبد مناف, اى عباس بن عبدالمطلب, اى فاطمه, خود را بپائید من از شما پیش خداوند چیزى را بى نیاز نمى نمایم. اعمال من در گِرو من است و كارهاى شما رهین شما است.
پیغمبر شنید كه ابوذر به یكى از صحابه مى گوید: یابن السوداء, اى فرزند زن سیاه. آن حضرت ناراحت شد و فرمود:
(لَیْس لاِبن البیضاء عَلى ابن السَوداء فَضْلْ اِلا بالتقوى اَوْ عَمَلٍ صَالحٍ; فرزند زن سفید بر فرزند زن سیاه هیچ برترى ندارد جز به تقوا و كار شایسته.)
اسلام, مانند یهودیت براى گروه یا نژاد خاصّى انحصار نیافته, بلكه دعوتش عام و همگانى است:
(وَما ارسلناك إلاّ رَحْمَةً لِلعالمین.)
هرگونه تعصب و عصبیت نیز از نظر آن محكوم و مطرود است:
(لَیْس منّا منْ دَعى عَلى عَصَبیة وَلَیسَ مِنّا مَنْ قالَ بالعَصَبیة وَلَیْس مِنّا مَنْ ماتَ عَلَى عصبیة;20 از ما نیست كسى كه بر تعصب سخن بگوید و یا بر عصبیت بمیرد.)
بنا به روایتى, حضرت امام سجاد فرمود:
(العَصَبیةُ هِیَ اَنْ تَرى شِرارَ قَومِكَ خَیْراً مِنْ خیار قَومٍ آخرین;21 تعصب آن است كه اشرار قوم خود را بهتر از خوبان دیگران بدانى.)
4 مشورت با مردم:
مشورت كردن و احترام به رأى و نظر مردم در امر اجتماعى, سببِ دلبستگى و پشتیبانى آن ها مى گردد. ضمناً موجب توسعه شخصیت در ملّت مى شود.
آیات و احادیث به قدر كافى بر اصل مشورت در ایدئولوژى و حاكمیت دموكراتیك اسلامى دلالت دارد:
(والذین اِستَجابُوا لِربّهم وَ اقَامُوا الصلوة وَ اَمرُهم شورى بینهم وَ مِمّا رزقناهُم یُنفقونَ* والذین اِذا اصابَهُمْ البَغى هُمْ ینتصرون.)23
(فاعْفُ عَنهُم وَاسْتَغْفِرُ لَهُمْ وَشاوِرُهُم فى الامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتوكَلْ عَلى اللّه.)24
حتّى در پاره اى از روایات اشاره شده است كه در صورت نبودن آیه و حدیث در مورد حَلّ مشكلات اجتماعى مى توان حلّ مشكل را از طریق مشورت با مردم حلّ كرد.
از سعید بن المسیّب از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است كه فرمود:
(قُلْتُ یا رسُول اللّه ینزِلُ بِنا وَلَمْ ینزل فیه قرآنٌ وَلَمْ تَمْضِ فیه سُنّتَك, قالَ رسولُ اللّه: وَاجْمعُوا لَهُ العالِمینَ مِنَ المؤمنین فاجْعَلُوه شورى بِینِكُمْ وَ لا تقضوا فیه برأیٍ واحِدٍ;25 یا رسول اللّه, قضیه اى پیش مى آید كه درباره آن آیه اى نازل نشده و سنّت تو جارى نگشته است (پدیده هاى نو اجتماعى) فرمود: دانشمندان مؤمن را گردآورید و درباره آن میان خود به مشورت بپردازید. بدون آن كه به رأى واحد قضاوت نمایید.)
تضامن اجتماعى و مسؤولیت همگانى
آن چه شایان اهمیت است این كه قرآن ضرورتِ (گروه) خاص كه دعوت به خیر و معروف را عهده دار باشند, ضرورى مى داند و طبیعى است كه معقول ترین و طبیعى راه و روش براى این موضوع, همان وجود احزاب صالح و شایسته اجتماعى سیاسى است كه با برنامه ریزى و خیرخواهى و نه غوغا سالارى و توطئه گرى به جامعه, آگاهى و شعور اجتماعى بدهند و زمامداران حكومت را در خطا كارى و اشتباه اندازى خود هشدار دهند.
آن چه مهم است این است كه ملّت ما در طول سال هاى حكومت استبدادى شاهى كه آثار و نتایج آن هنوز به این زودى ها از جامعه ما, كنده نمى شود, طعم یك آزادى مشروع و قانونى و احزاب خیرخواه و شایسته را ندیده اند و یا تربیت اجتماعى براى تعامل, گفت و گو و تفاهم و در یك كلام (كار اجتماعى) را پیدا نكرده اند. هر كسى نظر خود را حق و رأى دیگرى ابلهانه, و وابسته به بیگانه دانسته است و امت اسلامى كه ضرورت داشت از وحدت اجتماعى و اخوّت و محبت اسلامى برخوردار باشد, كاملاً محروم و احیاناً ضد آن را مشاهده كرده است.
از آثار شعور اجتماعى یك ملت آگاه این است كه از تجربیات تاریخى گذشته خود عبرت گیرد و نعمتِ آزادى و استقلال را كه با بهاى خون بهترین فرزندان خود به دست آورده است از دست ندهد.
شكست نهضت مشروطه و نهضت ملّى در یك قرن اخیر, یك بار دیگر همه دل سوزان, ایران دوستان و اسلام خواهان این ملّت را هشدار مى دهد كه: (بیا تا قدر یكدیگر بدانیم)
پى نوشت ها:
1. سیدمحمد ثقفى, ساختار اجتماعى سیاسى نخستین حكومت اسلامى در مدینه (قم, انتشارات هجرت قم,1376) ص95; سیره ابن هشام, ج2, ص150, بحارالأنوار, ج1, ص110111.
2. منتسكیو, روح القوانین, ترجمه على اكبر مهتدى (تهران, امیركبیر, 1375ش) ج2, ص76.
3. Richard. M.Ketcham "what is Democracy" p.38. Dattom.. Co Newyork. 1955 .
4. Ibid. P.40 .
5. Ibid. P.22 .
6. رعد (13) آیه7.
7. Richard. Ibid.p.24 .
8. فتح (48) آیه 10.
9. همان, آیه 18.
10. طبرسى, تفسیر مجمع البیان (تهران, شركة المعارف الاسلامیة, 1379ه) ج9, ص117.
11 . قملداران حیدر على حكومت در اسلام, ص96, انتشارات اسماعیلیان, تهران, 1385ه.
12 . مددپور, حاشيه بر روح القوانین, ج2, ص782.
13 . عباس محمود العقاد, الدیموقراطیة فى الاسلام (بیروت, دارالكتاب العربى, 1970) ص17.
14 . انعام (6) آیه164.
15 . بقره (2) آیه 141.
16 . نجم (53) آیه39.
17 . مدثر(74) آیه38 .
18 . موسوعة العقاد الاسلامیة, الدیموقراطیة فى السلام, ص714, دارالكتاب العربى.
19 . حجرات (49) آیه 13.
20 . موسوعة العقاد الاسلامیة, الدیموقراطیة فى الاسلام, ص714, دارالكتاب العربى و علاء الدین الاعلمى, و هج الفصاحة, ص520, بیروت, 1408ه.
21 . شیخ عباس قمى, سفینة البحار, ج2, ماده (عصب), ص256.
22 . عباس محمود عقاد , همان, ص70.
23 . شورى (42) آیه38 و 39 .
24 . آل عمران (3) آیه159 .
25 . به نقل از حكومت در اسلام حیدر على قلمداران, ص218, منقول از سنن ابى داود.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
/خ