نزديك بودن پدر و مادر به فرزندان

همه‏ى والدينى كه به تازگى بچه‏دار شده‏اند، به اين موضوع واقفند كه كودكان همواره نياز به عشق، توجه و اطمينان از سوى پدر و مادر دارند. حس امنيت عاطفى كودكان، حقيقتا به ميزان توجه والدين و فرصتى كه آنها در اختيار فرزندان قرار مى‏دهند، بستگى دارد. همچنين كودكان، از اين مسئله كه والدين آنها را ترك كنند، هميشه ترس و واهمه دارند. اين ترس در دوران كودكى از شدت بيشترى برخوردار است اما به هر جهت تا زمان نوجوانى با فرزند همراه است.
چهارشنبه، 20 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نزديك بودن پدر و مادر به فرزندان
نزديك بودن به فرزندان
نزديك بودن پدر و مادر به فرزندان






همه‏ى والدينى كه به تازگى بچه‏دار شده‏اند، به اين موضوع واقفند كه كودكان همواره نياز به عشق، توجه و اطمينان از سوى پدر و مادر دارند. حس امنيت عاطفى كودكان، حقيقتا به ميزان توجه والدين و فرصتى كه آنها در اختيار فرزندان قرار مى‏دهند، بستگى دارد. همچنين كودكان، از اين مسئله كه والدين آنها را ترك كنند، هميشه ترس و واهمه دارند. اين ترس در دوران كودكى از شدت بيشترى برخوردار است اما به هر جهت تا زمان نوجوانى با فرزند همراه است.
در طول زندگى، كودكان مى‏آموزند كه والدين هميشه در كنار آنها نيستند و زندگى پر از فراز و نشيب‏هاى غير قابل پيش بينى است. آنها در اطراف خود، دوستانى را مى‏بينند كه والدين خود را به دليل بيمارى يا تصادف از دست داده‏اند و حتى بيشتر اوقات با كودكانى روبرو مى‏شوند كه پدر و مادرشان از هم جدا شده‏اند. تعدادى از كودكان، در ذهن خود، ترسى غير منطقى را مى‏پرورانند و فكر مى‏كنند كه به زودى، آنها نيز والدين خود را از دست مى‏دهند. اين حس به خودى خود، سبب افزايش استرس در كودكان مى‏گردد و اگر واقعا اين موضوع به وقوع بپيوندد، فقدان پدر و مادر سبب ايجاد افسردگى و اضطراب مى‏شود.

والدين غايب چه كسانى هستند

فقدان والدين، كه بسيارى از كودكان در زندگى آن را تجربه مى‏كنند، ضرورتا به معناى از دست دادن پدر و مادر به واسطه‏ى مرگ يا طلاق نيست، يعنى تنها فقدان فيزيكى در زندگى مطرح نمى‏باشد، بلكه بسيارى از كودكان فقدان عاطفى را تجربه مى‏كنند، زيرا با وجود اين كه پدر و مادر عضوى از افراد خانواده است، اما به دليل مشغله‏ى زياد و فعاليت‏هاى اجتماعى نمى‏تواند از لحاظ روحى و روانى فرزند خود را ارضا كند. اين موضوع سبب مى‏شود كه كودك احساس كند، والدين او را ترك كرده‏اند،افسردگى و مشكلات عاطفى برايش ايجاد مى‏شود و حس ارزش و اهميت شخصيتى در وجود او كاهش مى‏يابد و اگر اين بى‏توجهى همچنان ادامه پيدا كند، كودك واكنش‏هايى همچون عصبانيت و رفتارهاى خشونت‏آميز را بروز مى‏دهد و از لحاظ فيزيكى و عاطفى از والدين خود فاصله مى‏گيرد.
توجه به اين نكته ضرورى است كه بسيارى از والدين، موضوع «والدين غايب» را نمى‏پذيرند و هرگز باور نمى‏كنند كه خود نيز در زمره‏ى اين گونه از والدين قرار دارند. اگر پدران و مادران، خود در خانواده‏هايى بزرگ شده باشند كه والدينشان آنها را به هر دليلى ترك كرده باشند، هرگز به خود اجازه‏ى چنين عملى را در قبال فرزندان نمى‏دهند. بايد به خاطر داشت كه در بسيارى از موارد، بى‏توجهى والدين غير عمدى است، زيرا در بيشتر مواقع، آنها چنان سرگرم كارها و علايق خود هستند كه نيازهاى فرزند برايشان پوشيده مى‏ماند.
داستان لويس به اين موضوع اشاره دارد كه فقدان والدين و عدم پذيرش مسئوليت از سوى آنان، چه عواقبى را به دنبال دارد.

داستان لويس

لويس 9 ساله بود كه پدر و مادرش از يكديگر جدا شدند. او هر دو را دوست مى‏داشت و آرزو مى‏كرد كه بتواند در كنار هر دو نفر زندگى كند، اما اين موضوع هرگز محقق نشد. بعد از جر و بحث‏هاى فراوانى كه پدر و مادر انجام دادند، پدر لويس خانه را ترك كرد. جدايى پدر و مادر سبب شد كه لويس و برادرش، پدر خود را كمتر ببينند. لويس خود را هرگز نسبت به پدر نزديك احساس نمى‏كرد زيرا مايك (پدر) آنچنان سرگرم مسائل كارى بود كه وقت كافى براى رسيدگى به فرزندان را نداشت. لويس دوست داشت كه توجه پدر را به خود جلب كند به همين دليل، با وجود اين كه از بازى گلف متنفر بود، اما با پدرش به كلاس و مسابقه‏ى گلف مى‏رفت تا به اين صورت زمانى را با پدر بگذراند.
لويس و برادرش در كنار مادر زندگى مى‏كردند. او زنى مهربان و دوست داشتنى بود و دائما از فرزندان خود مراقبت مى‏كرد، اما كودكان نياز به پدر را نيز احساس مى‏كردند و هميشه منتظرآخر هفته بودند كه پدر خود را ملاقات كنند. ازدواج دوباره‏ى مايك ضربه‏ى شديدى را به لويس وارد كرد. ليزا، همسر او، عرصه را بر كودكان تنگ كرده بود. هنگامى كه پسرها، آخر هفته براى ديدن پدرشان به منزل او مى‏رفتند، ليزا، تماشاى برنامه‏هاى تلويزيونى را برايشان محدود مى‏كرد و اگر عمل نادرستى از آنها سر مى‏زد، تنبيه سختى را به انجام مى‏رساند. مايك و همسرش ليزا، در شب‏هاى تعطيلات بيرون مى‏رفتند و پسرها را با پرستارشان تنها مى‏گذاشتند. هنگامى كه لويس از اين مسئله به پدر خود شكايت كرد، مايك به او گفت كه تو نبايد اين قدر خودخواه باشى و بايد به خواسته‏هاى نامادرى خود نيز توجه كنى. لويس، ليزا را مسبب جدايى پدر و مادر خود مى‏دانست و از دست او خيلى عصبانى بود، به همين جهت شروع به انجام رفتارهاى خشونت‏آميز و ستيز جويانه نمود.
عدم درك: هنگامى كه لويس رفتارهاى پرخاشگرانه‏ى خود را آغاز كرد، پدر او را تحت فشار قرار داد و برنامه‏هاى تفريحى لويس را حذف كرد. دو كودك، دچار غم و ناراحتى شدند زيرا مشاهده كردند كه پدر تمام توجه و عاطفه‏ى خود را به ليزا معطوف كرده است. اين امر سبب شد كه آنها كمتر پدر خود را ملاقات كنند. لويس عموما در منزل مى‏ماند و زانوى غم به بغل مى‏گرفت، بيشتر وقتش را به تماشاى تلويزيون مى‏گذراند و كمتر به سراغ دوستان خود مى‏رفت. اين اعمال سبب شد كه دوستانش به تدريج از او فاصله بگيرد و او افت تحصيلى پيدا كند.
در اين زمان لويس، هرگز از ديدار پدر خوشحال نمى‏شد و هنگامى كه از ملاقات او باز مى‏گشت، مادر مى‏توانست عمق غم، اندوه و افسردگى را در چهره‏ى او بخواند. مشكلات لويس سبب شد كه مادر او را براى درمان افسردگى نزد روان شناس ببرد. مايك در اين جلسات حضور پيدا نمى‏كرد و مرتبا مشغله‏ى كارى‏اش را بهانه مى‏نمود و تنها با پرداخت هزينه‏ى جلسات، سهم خود را ايفا مى‏كرد. جلسات درمانى سبب شد كه تا حدى عصبانيت و ناراحتى لويس از پدر كمتر گردد اما او هنوز نياز به عاطفه و پذيرش پدر داشت. با به دنيا آمدن فرزند ليزا و مايك، توجه پدر به پسرانش كمتر شد و اين امر سبب شد كه فاصله‏ى لويس و پدر بيش از پيش شود. متأسفانه اين داستان پايان خوشى نداشت، زيرا دو سال بعد، وقتى مايك براى مأموريت به شهر ديگرى منتقل شد، اين فاصله دو چندان شد و در واقع با اين عمل، مايك پسر بزرگ خود را براى هميشه از دست داد.
هنگامى كه خانواده‏ى لويس از هم پاشيده شد و پدر و مادر از هم جدا شدند، سرپرستى فرزندان به عهده‏ى مادر قرار گرفت، اما با اين وجود هر دوى آنها مسئول اداره كردن زندگى كودكان خود بودند و وظيفه داشتند كه نيازهاى آنان را بر طرف كنند. اما در اين ميان پدر با درگير كردن خود در كار، تفريحات و علايق شخصى خودش، از لويس فاصله گرفت و به اين صورت لويس نه تنها از لحاظ فيزيكى از پدر خود جدا شد، بلكه به واسطه‏ى اين جدايى، امنيت و آسايش عاطفى و روانى خود را نيز از دست داد؛ به زبان ديگر او از سوى پدر خود طرد شد.اين امر سبب افسردگى و عصبانيت لويس شد و اگر چه با مشاوره درمانى تا حدودى مشكلات كاهش پيدا كرد اما در سراسر عمر، با لويس باقى ماند و زخم عميقى را در روح و جان او باقى گذاشت.

والدينى كه بيش از حد مشغله‏ى كارى دارند

چرا والدين فرزندان خود را ترك كرده و به حال خود رها مى‏كنند؟ دكتر مرى زسويك (1) در كتاب خود به نام «نگاهى گذرا به دوران كودكى» مى‏نويسد، 4 دليل عمده براى اين مسئله وجود دارد. اول اين كه بعضى از والدين مشغله‏ى كارى بسيارى دارند و به مدت طولانى در بيرون از منزل كار مى‏كنند، به همين جهت از لحاظ فيزيكى، در كنار فرزندان حضور ندارند و وقتى به منزل بر مى‏گردند نيز آن قدر خسته و ناتوانند كه انرژى و حوصله‏ى كافى براى پرداختن به نيازهاى آنان را دارا نيستند. اين گونه والدين، اغلب عاشق فرزندان خود هستند و بهترين آرزوها را براى آنان دارند، ولى ذهن آنان بسيار درگير مسئوليت‏هاى شغلى‏شان است. افرادى كه گرفتار كارهاى اجرايى و دشوار هستند يا شغل آزاد دارند و يا مادرانى هستند كه بايد ميان كار بيرون و مسئوليت منزل توازن برقرار كنند، بسيار آسيب‏پذيرند و گرفتارى‏هاى شغلى، زندگى آنان را تحت تأثير خود قرار مى‏دهد. تنها راه حلى كه در اين جا مى‏توان پيشنهاد كرد، تقسيم درست فرصتهاست. با اين عمل كودكان زمان كافى دارند كه با والدين ارتباط برقرار كنند زيرا چيزى كه واقعا آنها نيازمندند، همان حضور و توجه والدين است.

والدين بيمار

بر اساس نظرات دكتر زسويك، دومين دليل براى عدم حضور كافى و به موقع والدين در كنار فرزندان، مسئله‏ى بيمارى و ناتوانى‏هاى آنان است. اين بيمارى‏ها مى‏تواند، مشكلات جسمى، بيمارى‏هاى حاد عاطفى همچون افسردگى و اسكيزوفرنى و يا مصرف الكل و مواد مخدر را در بر بگيرد. در اين گونه موارد ممكن است والدين، خواستار توجه و علاقه به فرزندان خود باشند اما از انجام اين كار ناتوانند. هنگامى كه مشكلات روحى و روانى وجود دارد، وظيفه‏ى والدين اين است كه مؤثرترين و مناسب‏ترين درمان را براى حل مشكل خود بيابند. داشتن تاريخچه‏ى بيمارى‏هاى روانى همچون افسردگى، اسكيزوفرنى و ديگر ناتوانى‏هاى روحى، هرگز بيانگر اين موضوع نيست كه اين افراد نمى‏توانند والدين عاشق و مسئوليت‏پذيرى باشند. اين گونه مشكلات ممكن است وظيفه‏ى خطير پدر و مادرى را دچار مشكلاتى نمايد ولى آن را غير ممكن نمى‏سازد. اما اگر مشكل والدين، اعتياد به مواد مخدر و الكل است، بايد هر چه زودتر در رفع آن بكوشند و درمان مناسبى را در پيش گيرند. زيرا چنين والدينى هم از لحاظ عاطفى و هم از لحاظ جسمى، براى فرزندان خود خطر آفرين هستند و به خاطر مراقبت‏هاى نادرست و غلط خود مى‏توانند سلامت كودك را به مخاطره بيندازند.

والدين خودبين

سومين دليل براى ترك شدن فرزندان از جانب والدين، اين است كه پدر و مادر در اهداف و علاقه‏هاى خود غرق مى‏شوند و از رفع نيازهاى فرزند خود غرق مى‏شوند و از رفع نيازهاى فرزند خود غافل مى‏گردند. اين گونه افراد، والدينى «خود شيفته» هستند كه مانند پدر لويس (داستانى كه قبلا مطرح كرديم) تنها به خواسته‏هاى خود توجه دارند. متأسفانه فرهنگ كنونى، افراد را به اين امر تشويق مى‏كند و ابراز مى‏دارد كه بدون توجه به ديگران، به رفع نيازها و خواسته‏هاى خود بپردازيد. در واقع ارجح دانستن خود به ديگران، در جامعه‏ى كنونى گسترش پيدا كرده و بسيارى از افراد آن را خوشايند و محترم مى‏شمارند.
بعضى از افراد گرفتار اختلالى به نام خود شيفتگى هستند، حقيقتا تنها روى خواسته‏هاى خود تأكيد مى‏كنند و هيچ گونه توجهى به نيازهاى ديگران ندارند و در وجود آنها، احساس يگانگى و وحدت وجود ندارد. اين نقص شخصيتى كه بسيار عذاب‏آور نيز هست مى‏تواند در وجود هر پدر و مادرى بروز كند. اما در مقابل چنين والدينى، افرادى نيز وجود دارند كه خود را وقف نيازها و خواسته‏هاى فرزند مى‏كنند و توجهى به علايق خود ندارند. بايد به خاطر داشت كه چنين نگرشى، پسنديده نيست، راه حل درست و منطقى اين است كه پدر و مادر بايد توازنى را ميان نيازهاى خود و فرزند برقرار كنند و هرگز نقش افراد ايثارگر و يا خود شيفته را بازى نكنند.

والدين مستأصل

چهارمين دليلى كه سبب مى‏شود والدين از لحاظ عاطفى به فرزند خود بى‏تفاوت شوند اين است كه مشكلات زناشويى، هر دو آنان و يا يكى از آنها را مستأصل كرده است و به اين جهت آنها قادر به رفع نيازهاى كودكانشان نيستند. هنگامى كه مشكلات زناشويى براى مدتى طولانى گريبانگير خانواده شود، فرزندان به مخاطره مى‏افتند و از لحاظ روحى و عاطفى صدمه مى‏بينند. اين گونه والدين به قدرى عصبانى و غصه‏دار هستند كه كمترين توجهى به فرزندان خود ندارند و هرگز نمى‏توانند از لحاظ عاطفى به پرورش آنان بپردازند. همچنين هنگامى كه والدين گرفتار مصرف مواد مخدر و الكل هستند، اين مسائل بسيار پيچيده‏تر و خطرناك‏تر مى‏گردد. در چنين مواردى پدر و مادر حتما بايد به مراكز مشاوره‏ى خانواده مراجعه كنند و به حل مشكلات زناشويى بپردازند، و اگر مسئله ميان آنان غير قابل حل باشد، بايد از يكديگر جدا شوند. اين شعار كه به خاطر بچه‏ها بايد به زندگى ادامه داد، هرگز درست نيست زيرا ضررى كه به واسطه‏ى كشمكش‏هاى خانوادگى به فرزندان وارد مى‏شود، بسيار فراتر از خود طلاق است.

حال، وظيفه‏ى والدين چيست

كليد حل اين مشكلات در دست خود والدين است. در واقع پدر و مادر بايد ارتباط نزديكى با فرزندان خود برقرار كنند. اين امر، ممكن است در ابتدا كمى مشكل باشد ولى با تمرين و ممارست، عملى خواهد شد. اولين قدم اين است كه در كنار فرزندان باشيد، به اين معنى كه، وقتى را صرف آنان نماييد، به فعاليت‏هاى آنها علاقه نشان دهيد و با برنامه ريزى، كارهاى خلاقانه و جالب انجام دهيد. فرزندان در سن كودكى به اين توجه پدر و مادر، بسيار نيازمندند اما بايد به خاطر داشت كه در دوران نوجوانى نيز اين كارها را طلب مى‏كنند. همچنين علاقه‏ى والدين بايد واقعى باشد نه ساختگى، زيرا فرزندان روى اين موضوع بسيار حساس هستند.
توجه به اين نكته ضرورى است كه فرزندان هديه‏هايى از جانب خداوند هستند كه توجه به آنها از وظايف والدين است و هر پدر يا مادرى از همان ابتداى بچه‏دار شدن، بايد به اهميت اين موضوع پى ببرد و در كنار مسئوليت‏هاى اجتماعى خود، وقت و زمانى را صرف زندگى كودك نمايد و در اين ميان هيچ گونه عذر و بهانه‏اى پذيرفته نيست.

ارتباط و پيوستگى فرزندان و والدين

خانواده‏ها براى تأمين رفاه و امنيت روحى و عاطفى اعضاى خود، نيازمند همبستگى همه جانبه هستند. اگر والدين افرادى پر مشغله، مستأصل يا خود شيفته باشند، اين انسجام و همبستگى ميان افراد خانواده، در هم مى‏شكند و پدر و مادر در چنين شرايطى قادر به رفع نيازهاى فرزندان نخواهند بود، رابطه‏ى نزديك و صميمى ميان آنان از بين مى‏رود و اعتماد، اطمينان و امنيت روحى و روانى مختل مى‏شود. در چنين مواقعى والدين بايد وقت و زمانى را صرف برنامه ريزى امور خانواده نمايند. داشتن برنامه منسجم سبب ايجاد امنيت و ثبات در خانواده مى‏گردد. در كنار يكديگر غذا خوردن، باعث ايجاد پيوندهاى خانوادگى مى‏شود كه براى هميشه ماندگار است. جشن گرفتن سالگرد تولد يا ازدواج به افراد خانواده كمك مى‏كند كه هويت فردى خود را پيدا كنند.
از ديگر كارهايى كه مى‏توان براى ايجاد همبستگى در خانواده به انجام رساند، مى‏توان به موارد زير اشاره داشت: هر روز زمانى را صرف صحبت و گفتگو با يكديگر نماييد. علاقه‏ى خود را ابراز كنيد و از يكديگر سؤالاتى بنماييد. محبت و عاطفه را به يكديگر ارزانى بداريد تا بتوانيد در مقابل مشكلات زندگى، مقاومت كنيد. ابراز عشق و علاقه از طريق فكس، تلفن و پست الكترونيكى، چك و اسباب بازى كافى نيست. اين گونه امكانات ممكن است در بعضى از موارد جواب‏گوى حل مشكلاتى باشد اما هرگز جاى صحبت با ديگران را نمى‏گيرد. كودكان نيازمند حضور شما در كنار خود هستند و در اختيار گذاشتن امكانات مادى، هرگز نمى‏تواند جاى حضور فيزيكى و احساسى شما را براى آنان پر كند.

پی نوشت ها :

(1). Mary Zesiewic





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.