جلوه خدایی (قسمت دوم)

خاطره‌ای بسیار آموزنده از پیاده روی با صفایی که از نجف به کربلا داشتیم دارم که در واقع درسی برای گروه مان بود. در آن زمان مرسوم بود که روحانیون و مردم در مراسم مختلف پیاده به کربلا می رفتند.
چهارشنبه، 29 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوه خدایی (قسمت دوم)

گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمد طاووسی بجنوردی

شهید سید مصطفی خمینی به مسائل دنیایی بسیار بی اعتنا بود. در سفر به مکه با ایشان بودم. چیزی که برای من خیلی جالب بود اینکه به هنگام برگشت تمام اثاث را در فرودگاه به حال خود رها کردند و آمدند. خب ماسوغاتی خریده بودیم و چیزهایی خرید کردیم نگران بار و اثاثیه مان بودیم که مثلا گم نشود. حتی یادم می آید آقای ستاری که همراه ایشان بود گفت که یکی از ساک های خیلی بزرگ ایشان که اغلب وسایل ایشان در آن بود مفقود شد. اما ایشان کاملا بی خیال بودند و انگار نه انگار که وسیله ای دارند. حاج آقا مصطفی به مسائل دنیایی بی اعتنایی خاصی داشتند.
 
آن سالی که با ایشان در مکه بودیم، برخی از دوستان هم با ما بودند. عده‌ای از دوستان هم از ایران آمده بودند، تا ایشان را ببینند. آن روزها وقتی وارد مسجد الحرام می شدیم راههایی داشت که سنگفرش بود و منتهی می شد به دور کعبه که حاجیها می چرخیدند. آن وسطها به شکل مثلث بود که پر از سنگریزه بود. البته الآن همه جا سنگفرش است. در یکی از این زاویه ها ایشان نشسته بود و استراحت می کرد و ما رفقا دور ایشان نشسته بودیم. و از محفل گرم ایشان استفاده می کردیم. در همین حین یکی از رفقا که همراه ما بود و آشنا بود وارد شد. مثل اینکه نماز هم نخوانده بود. نشست خدمت حاج آقا مصطفی و رو به ایشان کرد و سوال کرد حاج آقا مصطفی قبله کدام طرف است؟ همه شروع کردیم به خندیدن و حاج آقا مصطفی هم با خنده فرمود: قبله به این بزرگی را نمی بینی ؟! شاید جمال و جلوه خدایی حاج آقا مصطفی بود که ایشان را دچار چنین حالتی کرد، که قبله را گم کرده بود.
 
در دورانی که در نجف بودیم، استاد بزرگوار دیگری داشتیم به نام آیت الله میرزا حسن بجنوردی. ایشان از مدرسین درجه یک نجف بودند. بنده هم چون همشهری ایشان بودم با هم آشنا بودیم و هم به درس اصول ایشان می رفتیم. به عقیده من و خیلی از طلبه ها شاید بهترین درس اصول که خیلی خلاصه و روان در اصول نوشته شده منتهی الاصول آیت الله بجنوردی است. سال ۱۳۵۰ ایشان فوت کردند که مصادف شد با اخراج ایرانیان. البته فوت ایشان . رحمتی بود که دولت بعث عراق هم کوتاه آمد و اخراج ایرانی ها را به تاخیر انداخت. حاج آقا مصطفی انسانی بسیار زیرک و پر مطالعه و دانشمند بود. پیدا کردن آیت الله بجنوردی با آن سوابق علمی که حافظه عجیبی داشت که خودش جای بحث دارد، حاج آقا مصطفی هفته ای چند بار با ایشان جلسه داشت و مباحثه می کرد. شنیدم از گفته های آیت الله بجنوردی است که فرمود: حاج آقا مصطفی در سنی که الآن هستند مقارن با سنی که حضرت امام داشتند، را اگر در نظر بگیریم حاج آقا مصطفی بیشتر می دانند. حاج آقا مصطفی خیلی پر بودند. درختی که هرچه بارو برش و میوه اش بیشتر باشد، بیشتر سرخم می کند واقعا قضیه حاج آقا مصطفی است. خیلی متواضع بود در عین حال که خیلی پر از معنویات و دانش بود. با همه دوست بود حتی با دشمنان خودش.
 
خاطره دیگری از سفرهایتان با ایشان در ذهن دارید؟ - بله؛ خاطره‌ای بسیار آموزنده از پیاده روی با صفایی که از نجف به کربلا داشتیم دارم که در واقع درسی برای گروه مان بود. در آن زمان مرسوم بود که روحانیون و مردم در مراسم مختلف ( نیمه شعبان، اربعین، عاشورا...) پیاده به کربلا می رفتند. این پیاده روی دو گونه بود یکی از راه خشکی و آسفالتی می رفتند. از نجف تا کربلا ۷۰ کیلومتر بود و سه ساعته میرفتند. مسیر دیگر هم از کناره شط بود که راه طولانی تری بود. دو سه شهر در مسیر بود. ما با حاج آقا مصطفی به سمت کربلا بارها پیاده روی داشتیم. در یکی از منزلگاهها که نزدیک شهر « تویریج » بود استراحت می کردیم هر کس به نوبت آشپزی می کرد. آن روز نوبت من بود. با یکی از رفقا و دوستان که خدا رحمتش کند و در آن سفر باما بود، یعنی شهید محمد منتظری، به شهر تویریج رفتیم و آنجا لوازم و وسایل نهار ظهر را خریدیم و در حال آماده کردن آن بودیم. دیدم دوستمان آقای سجادی زیر خیمه لم داده و بیکار نشسته. صدا زدم آقای سجادی زیر خیمه لم دادی و همش داری می خوری و نمی آی کمک بکنی. حاج آقا مصطفی از پشت چادر حرفهای منو شنید. دیدم حاج آقا مصطفی صدا زد و گفت طاووسی بیا و بنشین. فرمود که درس امروز ما این است که می خواهم الآن به تو بگویم. یک شعر از حافظ خواندند که از آن روز تا حالا هرگاه اتفاقی می افتد این شعر همواره مد نظرم است. ایشان فرمودند: کمال صدق و محبت ببین نه نقص گناه که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند .
 
سپس ادامه داد آدم هنرمند خوبی های مردم را می بیند. آقای سجادی هم این همه خوبی دارد. به نظر من این درس عمومی برای همه جامعه است. متاسفانه الآن ما در روزگاری زندگی می کنیم که نه تنها عیوب مردم را می بینیم و خوبی هایشان در چشم ما پیدا نیست، بلکه عیب تراشی هم برای مردم می کنیم که بزرگترین و خطرناک ترین گناه است. انسانهایی که با انس و محبت زندگی کنند گاهی به جایی می رسد که نه اینکه خوبی های همدیگر را نمی بینند بلکه عیب تراشی هم می کنند.
 
نقش حاج آقا مصطفی در پیروزی انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟  - اتفاقا من تعبیری از انقلاب اسلامی ایران دارم و آن اینکه حاج آقا مصطفی را فصل آغاز مبارزات ایران می دانم و حاج احمد آقا را پس مرگ انقلاب؛ یعنی رسالتی بود از سوی خاندان امام خمینی با سر آغازی شهادت حاج آقا مصطفی، و رهبری حضرت امام و ختم این رسالت بوسیله حاج احمد آقا. بقیه همگان در راه انجام این رسالت مکلف هستند.
 
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.