امام خمینی (ره)، مقتدای روشنفکران دینی (4)

بسته ذهنى، رکود در اندیشه، اگر در جامعه ای دامن بگستراند، آن جامعه را از بالندگى و شکوفایی باز مى دارد و راه بر هرگونه تعالى مى بندد و این، آفتى است بزرگ و ویران گر که باید برای آن چاره ای اندیشید. و چاره آن در دست روشنفکران است. روشنفکران خوش اندیشه، بیدار، آشناى به اندیشه های سره و ناسره، که در برابر جریان بسیار قوى جمودگرایی بایستند و مردم را بیاگاهانند.
سه‌شنبه، 26 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام خمینی  (ره)، مقتدای روشنفکران دینی (4)
امام خمینی رحمت الله علیه ، مقتدای روشنفکران دینی (4)
 





 

9. ستیز با جمود و تحجر:

بسته ذهنى، رکود در اندیشه، اگر در جامعه ای دامن بگستراند، آن جامعه را از بالندگى و شکوفایی باز مى دارد و راه بر هرگونه تعالى مى بندد و این، آفتى است بزرگ و ویران گر که باید برای آن چاره ای اندیشید. و چاره آن در دست روشنفکران است. روشنفکران خوش اندیشه، بیدار، آشناى به اندیشه های سره و ناسره، که در برابر جریان بسیار قوى جمودگرایی بایستند و مردم را بیاگاهانند.
جمود و تحجر، پافشاری نابخردانه بر اندیشه ای ناکارآمد و از گردونه خارج شده است. روشنفکر وقتى در جازدن و ایستایی جامعه را که به منزله مرگ و نابودی آن است، مى بیند، باید راه برون رفت را بیابد.
روشنفکر به آینده و پیشرفت جامعه فکر مى کند با متحجران، که افق دید و آگاهى هاى آنها بسیار تاریک و نقبى به آینده نمى گشاید، و توانایی ارزیایی مسائل و آینده را ندارند، درمى افتد و اینان را، که بر اثر جمود فکری یافته ها و باورهای خود را تمام حقیقت مى پندارند و حاضر به ارزیایی منطقى و داوری خردمندانه آنها نیستند، در تنگنا قرار مى دهد و با تمام توان، تمام راه های دامن گستری و پیچیدن پیچک وار آن را به اندیشه هاى ناب مى بندد که کار اصلى و اساسى روشنفکر است.
پیشینه ی رویارویی امام با این جریان طولانى است. پیش از پیروزى انقلاب و همزمان با آن، متحجران بسیار بر سر راه نهضت مانع تراشى مى کردند. اینان هیچ نوع مبارزه و حرکت اصلاحى را قبول نداشتند. حتى، مبارزه با شاه را عبث می انگاشتند و علیه مبارزان جوآفرینى مى کردند. آن بزرگوار، در سالهاى پایانى عمر شریف خود از خاطرات تلخ خود درباره کارهای نابخردانه تحجرگرایان در سالهاى پیش از انقلاب، سخن گفت.(1)
خطر این جریان را باز گفت و هشدار داد خطر و زیان این جریان بر اسلام و مسلمانان، از دیگر جریانها، حتى از جریانهاى ضد اسلام بیش تر است. از این روى، امام از آنان به عنوان «دشمن رسول الله» و «مروجان اسلام آمریکایی» یاد کرده است (2)، تا عمق خطر را بفهماند. و نخبگان، روشنفکران، حوزویان و عالمان روشن اندیش را از خطری که در بیخ گوش شان است بیاگاهاند. امام تلاشهای آنان را علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى ترسیم کرد تا عالمان و حوزویان نسل اندر نسل از این جریان شوم غافل نوشند و براى ریشه کن کردن آن چاره ای بیندیشند.
«در شروع مبارزات اسلامى، اگر مى خواستى بگویی شاه خائن است. بلافاصله جواب مى شنیدى که شاه شیعه است. عده اى مقدس نمای واپس گرا، همه چیز را حرام مى دانستند و هیچ کس قدرت نداشت که در برابر آنها قدعلم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته ی متحجر خورده هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است. »(3)
امام، سیما و چهره این جریان را به روشنى نمایاند، تا هر عالم دینى و هر حوزوی و هر روشنفکر حوزوى، با اندک درنگ آنان را بشناسد و در جهت گیریهای فکری، سیاسى و فرهنگى به دام به ظاهر مقدس اینان نیفتد.
مخالفت با فلسفه، عرفان و نوآوریهای فقهى برابر با نیازهای زمان و جدا انگاشتن دین از سیاست، برخورد منفى و تحریم گرایانه با هر مساله و پدیده ای که ذهن و فکرشان آن بر نمى تافت، ظاهرنگری در شناخت افراد، تردید دراصل جهاد و مبارزه و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده ی بطلان هر حکومتى پیش از ظهور امام زمان (ع) و... از ویژگیهای این جریان بود.
امام، در پیامها و سخنرانیهای خود به نقد و تحلیل این ویژگیها پرداخته است، تا حوزویان و فرهیختگان و مردم در دام آنان گرفتار نیایند.(4)

امام و مؤلفه های روشنفکری اسلامى

باید برای ادامه حیات روشنفکری اسلامى، به روشنى دریافت که قوام روشنفکری اسلامى چیست که اگر آن در جریان و یا فردی نباشد، از دائره روشنفکری بر کنار است و نمى توان در بحرانها به آن جریان و شخص تکیه کرد و زمام جامعه و یا بخشى ازآن را بدو سپرد.
پیش از آن که پاره اى از این شاخصه هایی را که در سیره و نگاه امام، رکن روشنفکری را تشکیل مى دهند و قوام روشنفکری در آنهاست، پی گیری کنیم، پاسخ به یک پرسش و یا شبهه ضرورى است. و آن این است که: شماری پنداشته اند: تقید و تعبد به دین و آموزه های آن، با روشنفکری سازگاری ندارد!
در پاسخ باید گفت: این دو در منطق اسلام، نه تنها با هم ناسازگار نیستند که کامل کننده یکدیگرند. در منطق اسلام هم مى توان پاى بند به دین بود و دغدغه تکلیف داشت و هم روشنفکر.
و می توان گفت: بسیاری از ویژگیهای دیگری که وجود آن برای روشنفکر بودن ضرورت دارد، همانند: شجاعت، قاطعیت، ایمان به آینده روشن و حاکمیت حق و عدالت و... از پای بندی به دین و دغدغه تکلیف، سرچشمه مى گیرند. با چنین پای بندی، ایمان و تکلیف مدارى است که هیچ کس و هیچ چیز و یا هیچ دشواری و سختى نمى تواند در عزم و تصمیم انسان خلل پدید آورد و یا او را به تردید و عقب نشینى وادارد.
چون انسانى که بر اساس تکلیف و انجام وظیفه عمل مى کند، تنها خود را پاسخ گوی خدا مى داند و بس. بنابراین، همواره به انجام درست تکلیف مى اندیشد و فرجام خوشایند و یا ناخوشایند، او را اندوهگین نمى سازد. از باب نمونه امام خمینى به این نتیجه رسیده بود که رژیم شاهنشاهى باید نابود شود. برای رسیدن به این هدف، تبعید، زندان و محرومیتها و همه لوازم و ییامدهای آن را پذیرفته بود، چون قیام علیه دستگاه ستم را تکلیف مى دانست.
باید این رویارویی انجام مى گرفت، آن هم دقیق و برنامه ریزی شده و با فنونى که یک مبارزه باید داشته باشد؛ حالى، تا کجا پیش مى رود، رسیدن به نقطه خوشایند و پیروزی در کوتاه مدت انجام مى گیرد، یا در دراز مدت، مردم در دوران حیات خود او به پیروزى مى رسند، یا سالها پس از حیات او، برایش مهم نبود، آن چه مهم بود تکلیفى بود که در آن برهه ی خاص بر دوش داشت.
امام، بر این نظر بود که مبارزه باید بر آگاهى و حرکت عمومى مردم استوار باشد. لذا با همه فشارهایى که بر ایشان از سوی مبارزان مذهبى و روحانى وارد مى شد که بر حرکتهای مسلحانه داخلى مهر تأیید بزند، نپذیرفت. یکى از یاران و همراهان امام مى گوید:
«به ایشان عرض کردیم: ممکن است این عدم تایید و حمایت شما از حرکتهای مسلحانه اسلامى داخلى، به انزوای روحانیت از صحنه سیاسى و مبارزاتى جامعه بینجامد. اکنون جو حاکم بر کشور به نفع این دسته از گروه های مبارز است؛ از این روی، مصلحت ایجاب مى کند که براى نگهدارى حمایت مردم و همراهى با جو حاکم، این حرکتهای مسلحانه را به نحوی تایید کنید.
ایشان در پاسخ فرمودند:
اگر چنانچه تشخیص دهم که وظیفه شرعى من این است که در یک دهکده ی دور افتاده و متروک بروم و انجام وظیفه کنم، آن را انجام مى دهم، حتى اگر هیچ کس به من توجهى نکند و از انظار ساقط شوم. شما بدانید این حرکتها مى گذرد و آن چه اصالت دارد وحقیقت است، خود را نشان خواهد داد.»(5)
آری، امام در پاى بندی تعبد به دین و انجام تکلیف، زبانزد خاص و عام بود؛ چه در روزگار جوانى و طلبگى و چه در روزگار مرجعیت و رهبرى انقلاب، جز به شناخت تکلیف و انجام وظیفه به چیز دیگرى نمى اندیشید.
به گفته ی رهبر معظم انقلاب:
«بارها ایشان مى فرمود که: ما کار را براى رسیدن به نتیجه نمى کنیم، بلکه مأمور به انجام تکلیف هستیم»(6)
امام در دیدار با اعضاى انقلاب فرهنگى مى گوید:
«ما باید ببینیم تکلیف الهى مان چیست، همان را انجام دهیم و فکر هیچ چیز دیگر نباشیم وگرنه ممکن است همان مردمى که امروز مى گویند: زنده باد فلانى، روز دیگر بگویند: مرگ بر فلانى، ما نباید ازآن پروا داشته باشیم، مهم عمل به تکلیف است. »(7)
امام در عمل به تکلیف، ملاحظه هیچ کس را نمى کرد هرچند از افراد مورد علاقه و یا نزدیکان اش بود. بارها مى گفت:
«نگذارید که احساس وظیفه بشود. اگر احساس وظیفه بشود، من به هر کس هرچه داده ام، پس مى گیرم.»(8)
در زمان نشر کتاب «اسرار هزار ساله» با این که مریض بود، جز به انجام تکالیف که همانا رد شبهه هایی که نویسنده آن کتاب، به آنها دامن زده بود، فکر نمى کرد.
امام در مسیر عمل به تکلیف تا آن جا پیش رفت که حتى حاضر شد آبرو و حیثیت خود را فدا کند. به هنگام پذیرش قطعنامه، وقتى احساس تکلیف کرد که باید آن را بپذیرد، پذیرفت (9) و اعلام کرد:
«ما برای اداى تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد، به وظیفه خود عمل نمود... و آن ساعتى هم که مصلحت بقاى انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است... همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم، نه مامور به نتیجه.»(10)
بله، آن به آن زندگى امام، آکنده از عمل به تکلیف است. این، رمز محبوبیت اوست.
امام، با این تفکر و رفتار خالصانه و برابر با معیارهاى شرع مقدس، قرآن و سیره ی نبوی، درسى بزرگ به مردم داد و تحول روحى بزرگى در مسلمانان ایران و جهان پدید آورد. و دوباره روح استقامت، شجاعت، ایثارگرى، شهادت طلبى درآنان احیاء شد و زمینه را براى دگرگونیهاى بزرگ و انقلابهای ریشه دار، مهیا ساخت.
نکته در خور یادآوری این که: چرا شماری پنداشته اند: روشنفکری با پای بندی به اصول و ارزشها و آیینهای شرع، و تعبد به دین سازگارى ندارد؟
در پاسخ مى توان گفت: اینان روشنفکری را با پیشینه آن در غرب، در نظر گرفته اند. طلوع آن در غرب، در ضدیت با مذهب کلیسایی شکل گرفت.
مذهب تحریف شده و خشنى که هیچ دانشمند و اهل فکر و اندیشه ای را برنمى تابید و کتابهای علمى را نابود مى کرد. در این وضعیت مخالفت روشنفکران با چنین مذهبى طبیعى بود. متاسفانه روشنفکران مقلد ایرانى در روزگار قاجار، روشنفکری را با همان ویژگیهاى غربى آن، شناخت و پنداشت روشنفکرى یعنى مخالفت با اسلام، اسلامى که منطقى ترین اندیشه ها و روشن ترین معارف و محکم ترین استدلالها را داشت و برنامه هایی والا براى سعادت و بهروزى انسان.
حال که دریافتیم، پای بندى به ارزشها و تعبد، با روشنفکری، ناسازگاری ندارد، به پاره اى از اصول و شاخصه های روشنفکری اسلامى اشاره مى کنیم.

روشنفکر اسلامى

روشنفکر اسلامى، اسلام مدار است. اسلام را محور و مدار حرکت قرار مى دهد و آنى از مدار آن، خود را کنار نمى کشد و اندیشه ی خود را بر محورهای دیگر به حرکت درنمى آورد. نه تنها دین و آموزه های آن را مى شناسد و به آن باور دارد که دین را جامع و در جامعه و عصر خود کارساز مى داند و تنها راه رستگارى، سعادت، بهر وزی و به وجود آورنده ی جامعه سالم و نمونه. بر این باور است که نه در عصر رسول خدا و طلوع و بروز آن، که در هر عصری، بویژه امروز، دین مى تواند مشکلات جامعه ی انسانى را چاره کند. اسلام امری شخصى، حاشیه ای و یا امری کهنه و قدیمى، که تنها به درد موزه ها بخورد و دوران آن گذشته باشد، نیست، بلکه اسلام تواناییهای بسیار دارد که باید آن را شناخت و به کارگرفت.
اگر کسى منکر این مسائلى باشد، اسلام را ناکارآمد در اداره جامعه، امری شخصى، حاشیه ای نه اجتماعى بداند، نه تنها از حوزه روشنفکری اسلامى، که از حوزه اسلام، به معنای واقعى آن، بیرون است. همه کسانى که به اسلام باور دارند، اسلام را کارا و پاسخ گوى نیازها مى دانند. این اندازه از اعتقاد برای هر مسلمانى لازم است، ولى برای روشنفکر اسلامى کافى نیست. او، باید باوری بس ریشه دار و فراگیر و گسترده داشته باشد، با منابع اصیل اسلامى، همچون: قرآن، و نهج البلاغه، روایات و... به خوبى آشنا باشد و مسائل گوناگونى که امروزه نسبت به دین و آموزه های آن مطرح است، بشناسد و به پاسخهایی که دین براى آن پرسشها و مسائل دارد، آگاهى داشته باشد.
حال که این نکته روشن شد باید ببینیم روشنفکر اسلامى چه ویژگیهایی دارد. به نظر ما، بهترین راه شناخت روشنفکر اسلامى و اصولى که روشنفکرى اسلامى، بر آنها بنیان نهاده شده است، دقت و مطالعه روی اصولى است که امام ازآغاز حرکت تا زمان رحلت، روی آنها تاکید کرد و جامه ی عمل پوشاند.

1. نگاه جامع به دین:

اسلام دینى است جامع، که همه اصول و برنامه هایی که انسان، در هر عصر و زمانى، سازوار با هر پیشرفتى برای برآوردن نیازهاى خود دارد، در خود جای داده که با مطالعه و دقت و درنگ اهل نظر و اجتهاد باید آنها را درآورد و به کار بست.
امام، به این مطلب باور عمیق داشت، او که هم اسلام را دقیق مى شناخت و هم نیازهای مردم و جامعه را. به این مطلب، نه از روى احساس و وابستگى به اسلام، که عالمانه باور داشت.
او، بارها مى گفت:
«مکتب حیات بخش اسلام به همه نیازهای انسان، چه مادی و چه معنوی پاسخ مى دهد.»(11)
پای بندی خود را به این سخن ثابت کرد و در عمل فهماند که چه زیبا اسلام و مکتب اهل بیت به نیازهاى مادی و معنوى انسان پاسخ مى دهد. امام، پیش از آن که قانونهای اسلامى را به اجرا درآورد، این مطلب را نگفت که کسى بگوید:
شعاری است و سخنى است برخاسته از احساس و دلبستگى به اسلام که پس از دوره ای، به نسب طولانى، که همگان شاهد اجرای زیبای آن بودند و از بوته تجربه نیز درآمد، بر کار آمدی اسلام، از روی باور عمیق تاکید کرد:
«اسلام و حکومت اسلامى، پدیده ای الهى است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت، به بالاترین وجه تأمین مى کند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگرپها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. و مکتبى است که برخلاف مکتبهای غیر توحیدی، در تمام شوون فردی و اجتماعى و مادی و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادی، دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو ناچیز، که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است.»(12)
در همین راستا، و بر اساس همین نگرش پایه ای و محوری، نگرشهای ناترازمند و خارج از مدار معیارهای دقیق اسلامى را نقد و رد کرده است:
هم کسان را که اسلام را همانند مسیحیت تحریف شده (13) ( تنها در رابطه بین انسان و خدا) تفسیر مى کنند و به شرح آموزه های آن مى پردازند، خارج از دایره ی اسلام و معیارهاى آن مى داند و هم آنان را که معنویات را رها کرده و تنها به امور اجتماعى اسلام بها مى دهند:
«این دو، نه این اسلام شناس است، نه آن اسلام شناس است. اسلام شناس کسى است که این دو مطلب را، این دو جبهه را، هم جبهه معنوى را بشناسد، هم جبهه ظاهرى را. یعنى هم اسلام را بشناسد، به آن جهات معنوی که دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادی که دارد.»
امام، با این نگرش ناب و سره است که رویکردهای مارکسیستى، و لیبرالى و صوفى گرایانه را به اسلام، نقد رد مى کند: رویکردى که جهان غیب و نماز را به مبارزه مخفى و ارتباط حزبی تفسیر مى کرد(14):
رویکردى که هدف اسلام و پیامبران را تنها امور اخروى دانسته و بسیارى از آموزه هاى اسلام: چون جهاد، امر به معروف و نهى از منکر و قصاص را نفى و یا تاویل و توجیه مى کرد.
و نیز صوفیان و رفتارهای صوفى گرایانه را که تنها به تصفیه ی باطنى روی آورده و دنیا را، به قول خودشان، به اهل دنیا واگذاشته و اسلام را نیز بر همین اساس توجیه و تفسیر مى کردند.(15)
امام خمینى، در راستاى فهم جامع خود از اسلام، همواره بر جدایی ناپذیری سیاست از دیانت تاکید کرده و تز جدایی دین از سیاست را تزی استعمارى مى داند که سبب شد گروهى از حوزویان از دخالت در سیاست بپرهیزند و آن را دون شان فقیه و روحانى بدانند.(16)

2. توان مندی و کارآمدی دین:

ثا بت کردن کارآمدی دین، در روزگارى که کسى روی این مقوله نمى اندیشید و به پندار خود جایی برای بحث از این مقوله نبود، یا همگان با تردید به آن مى نگریستند و رفتارها و برداشتهای فقهى و نگاه فقیهان به فقه و احکام فقهى را نیز، به آن ناباورى و تردید دامن مى زد، امام به اعضاى شوراى نگهبان هشدار مى دهد که مباد با نگاه بسته به فقه، اسلام متهم به ناکارآمدى در امور اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سیاسى بشود:
«شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعى صورت نگیرد- و خدا آن روز را نیاورد- باید تمام سعى خودتان را بنمایید که خدای ناکرده، اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سیاسى متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.»(17)
امام با همه توان بر آن بود که ثابت کند اسلام توانایی آن را دارد که به عنوان یک مکتب راهنماى عمل و تکیه گاه امت اسلامى قرار بگیرد و آنها را به عزت دنیایی و سعادت اخروى برساند و از مسلمانان مى خواست براى بهره مندی از آیین ناب اسلام و دستیایی به سعادت دنیوى و اخروی، به تجدید حیات قرآن بپردازند و از فلسفه حج اگاه شوند و آن دو را به عرصه زندگى خود بازگردانند:
«همه مسلمانان، باید در تجدید حیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنه های زندگى شان کوشش کنند و محققان متعهد به اسلام با ارائه تفسیرهاى صحیح و واقعى از فلسفه حج، همه یافته ها و تافته هاى خرافاتى علماء درباری را به دریابریزند.»(18)

پی نوشتها :

1. صحیفه امام، ج 21 / 278.
2. همان.
3. همان.
4. همان/ 278- 279؛ مجله حوزه، شماره 37-38 / 15 - 18.
5. پا به پای آفتاب، ج 2 / 31، به نقل از حجة الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی.
6. حدیث ولایت، ج 1 / 24.
7. پرتوی از خورشید/ 78.
8. صحیفه نور: ج 14 / 40.
9. همان، ج 20 / 241.
10. پیام امام به حوزویان 3 اسفند 67.
11. صحیفه نور، ج 1 / 235؛ ج 2 / 155 - 156؛ ج 4 / 21، 77؛ ج 5 / 134.
12. همان ج 21 / 176؛ ج 20 / 158.
13. امام حتى این گونه نگرش را نسبت به مسیحیت نیز نمى پذیرد و در نقدآن، دلیلهایی مى آورد. ر. ک: صحیفه نور ج 3 / 121؛ ج 20 / 158.
14. صحیفه نور، ج 1 / 237.
15. همان، ج 10 / 274.
16. همان، ج 5 / 241؛ ج 3 / 120، 123؛ ج 21 / 123؛ ج 13 / 24؛ تحریر الوسیله،
17. صحیفه امام، ج 21 / 218 ؛ 8 / 10 / 67.
18. پیام حج ، 29 / 4 / 67.

منبع: مجله حوزه شماره 144 - 143




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط