امام برای پاسخ گویی به مسائل جدید و رفع تنگناها، برخلاف بسیاری از روشنفکران، نیازی نمى دید که به این مکتب و آن مکتب و به نحله های فکرى بیرون از دایره اسلام، تمسک شود؛ زیرا در اسلام اصول و عناصری وجود دارد که مایه توان مندی و کارآمدی اسلام، در هر زمان و مکانى مى شود و با تکیه بر آن عناصر، پاسخ گویی به تمامى نیازها در همه زمانها، ممکن خواهد بود.
الف. اجتهاد و نقش زمان و مکان در اجتهاد: از مقوله هایی که در کارآمدی اسلام نقش بنیادین دارد و در مکتب اهل بیت روی آن بسیار تاکید شده است، اجتهاد و نقش زمان و مکان در اجتهاد است. با توجه به این که وضع زمانه و زمان یک سان نمى ماند و چهره عوض مى کند و همواره مسائل جدیدی رخ مى نماید و پیش مى آید ضرورت دارد که در همه عصرها و زمانها کسانى باشند آشنای به منابع اصیل اسلامى و با بهره گیرى از روشها و معیارهایی که مورد پذیرش خود دین است، نیازها را برآورند، گره هاى فکری را باز کنند، به پرسشهای تازه ای که در زمینه های گوناگون وجود دا رد، بپردازند.
امام، با توجه به برپایى نظام اسلامى و دگرگونیهای بسیار در زوایاى زندگانى بشر امروز، دو نوع دگرگونى را در اجتهاد در راستای توان مندى اسلام و پاسخ گویی به نیازها لازم مى دانست:
1. دگرگونى کمى: در اجتهاد و استنباط احکام به همه نیازهای جامعه توجه شود. اجتهاد از مسائل فردی و عبادی، به مسائل اجتماعى و حکومتى گسترش یابد؛ چرا که با نگاه فردی به هیچ روی نمى توان به نیازهای بشر و جامعه امروزى پاسخ داد.
2. دگرگونى کیفى: استنباط و اجتهاد با توجه به زمینه ها و نیازهای زمان دگرگونى کیفى در اجتهاد است.
امام بر دگرگونیهاى یاد شده تاکید داشت. از این روى چون اجتهاد مصطلح را از این دو عنصر بی بهره مى دید مى گفت:
اجتهاد مصطلح در حوزه ها برای پاسخ گوى به نیازها و اداره جامعه کافى نیست. و به شورای نگهبان و دیگران هشدار مى داد که مباد با راه نیافتن عنصر زمان به دایره ی اجتهاد، اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى متهم به عدم قدرت اداره ی جهان گردد.(1)
با همه تلاش امام، شماری، که بیش تر از متحجران و کوتاه فکران اند، از فهم درست این مسائل بازمانده اند و در نتیجه، در برابرسازى احکام و فقه اسلامى با رویدادی نو، ره به جایی نبرده که گاه از تاسیس فقه جدید سخن گفته اند. و حال آن که سخن از فقه پویا و پاسخ گو و نقش زمان و مکان در اجتهاد، به هیچ روی، به معنای پی ریزی فقه جدید نیست، چنانکه شماری از ساده اندیشان بیگانه از گوهر فقه و دنیاى جدید، پنداشته اند؛ چرا که فقیه، همان گونه که از شیوه ها و ابزار رایج فقهى که فقهای گذشته از آن استفاده کرده اند، بهره مى گیرد (فقه سنتى و جواهری) در عین حال، به دگرگونیها و اقتضاءها و نیازهای زمان نیز توجه دارد. برای رفع نگرانى این گروه، امام، بارهای بار تاکید کرد که زمان و مکان در موضوعات ثابت، نقشى در تبدل حکم نخواهند داشت و اما موضوعات متغیر، به تبع، حکم آنها نیز دگرگون مى شوند.
امام در سخنان و پیامهاى خود، روشن ترین تصویر را از نقش زمان و مکان در اجتهاد ارائه کرده است، از جمله مى گوید:
«این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمى دانم. اجتهاد، به همان سبک صحیح است.
ولى این بدان معنى نیست که فقه اسلام، پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله اى که در قدیم دارای حکمى بوده است، به ظاهر، همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدى پیدا کند. به این معنى که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعى و سیاسى، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعاً، موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی مى طلبد.»(2)
اثرگذاری زمان و مکان به این معنى، در اجتهاد، امرى است که مورد پذیرش همه فقیهان است.
چرا که یکى از عوامل تعدد احکام تعدد موضوع آنهاست. ممکن است گفته شود: اگر مقصود حضرت امام از فقه پویا و نقش زمان و مکان در اجتهاد چنین چیزى بود، آن همه بحث و تحلیل لازم نداشت و نیز لازم نبود که به شوراى نگهبان هشدار بدهد (3) در پاسخ مى توان گفت، هرچند تبدل حکم به تبع موضوع و مصداق، اصل قانونى مسلم است؛ ولى هدف امام از این سخنان یادآورى این اصل مسلم نبوده است، بلکه هدف ایشان، همچنان که از ادامه سخنان پیشین ایشان استفاده مى شود (4)، این است که: مجتهد و فقیه نمى تواند در حوزه شناخت موضوعات، خود را مسوول نداند و آن را به مکلفان وابگذارد و گاه، به دور از واقعیتهاى موجود سیاسى و اجتماعى، بر پاره ای احکام حکومتى و برنامه ها خرده بگیرد و یا آن را مخالف شریعت بشمارد. آن چه امام درباره حکم شطرنج بیان کرد (5) ، نمونه ای از این گونه موارد است. حرمت شطرنج در گذشته ازآن جهت بود که ازآلات قمار به شمار مى آمد و در شرایط کنونى با تغییر جهت گیرى، دیگر آن حکم را نخواهد داشت، ولى هضم همین مساله ساده، برای شماری از شاگردان امام نیز، دشوار بود.
ب. قانون ثابت و متغیر: از دیگر عناصری که اسلام را کارامد مى سازد و به آن نیرویی مى بخشد که در هر زمان و مکانى، با شرایط گوناگون، بتواند نقش بیافریند، وجود قانونهاى ثابت و متغیر در اسلام است.
اسلام، برای نیازهای ثابت قانونهای ثابت و برای نیازهای دگرگون شونده، قانونهای دگرگون شونده در نظر گرفته است.
امام در پاسخ این پرسش: شما کوشش مى کنید جامعه ای تأسیس کنید که نمونه اى از ارزشهاى صدر اسلام در روزگار پیامبر (ص) و امام (ع) باشد، آیا ارزشهای آن روزگار، قابل انطباق با دنیاى جدید قرن بیستم هست، یا نه؟
احکام و ارزشهای اسلامى را به دو نوع: ثابت و غیر ثابت بخش کرده و در بخش نخست، از توحید، جهاد، عدالت اجتماعى، حکومت عدل، برخورد عادلانه حکومتها با مردم و... سخن گفته و یادآور مى شود: این ارزشها ثابت و قابل تغییر نیست، ولى بخش دیگر:
«امورى است مادی که به مقتضاى زمان فرق مى کند. در زمان سابق یک طور بوده و بعد رو به ترقى رفته و تا به مرحله کنونى رسیده است و بعد از این هم، بالاتر خواهد رفت، آن چه میزان حکومت و مربوط به اجتماع و سیاست است، ارزشهاى معنوی است.»(6)
احکام و قانونهای دگرگون پذیر، با توجه به قانونها و ارزشهاى ثابت وضع مى شوند. در اسلام، یک اصل اجتماعى داریم به این صورت «و اعدوالهم ما استطعتم من قوه» تهیه نیرو و تا حد امکان در برابر دشمن. از سوی دیگر در سنت پیامبر (ص) دستورهایی رسیده که در فقه از آن به نام «سبق و رمایه» یاد شده: فرزندان تان را اسب سوارى و تیر اندازی یاد بدهید. اینها در آن روزگار جزو فنون نظامى بوده است. روشن است که ریشه این حکم، همان اصل کلى: «واعدوالهم ما استطعتم من قوه» است. یعنى تیر و شمشیر و نیزه از نگاه اسلام اصالت ندارد، آن چه اصالت دارد، نیرومندى است که اسلامیان باید از آن برخوردار باشند. نیرومند بودن در برابر دشمن، اصل ثابتى است که از نیاز ثابت و همیشگى سرچشمه گرفته است. اما لزوم مهارت در تیراندازى و اسب سواری، مظهر یک نیاز کوتاه مدت، گذرا و دگرگون پذیر است که در هر زمانى به گونه اى خواهد بود، سازوار با آن زمان. و با دگرگونى زمینه ها و نیازها، چیزهاى دیگری از قبیل: سلاحهای گرم امروزی و مهارت و تخصص در به کار بردن آنها، جاى آنها را مى گیرد و یا بر آنها افزوده مى شود.(7)
ج. اختیارهاى حاکم اسلامى: اسلام برای کارآمد شدن قانونها و آیینهای خود و حضور در زمان، به حاکم اختیارهای ویژه داده است. حاکم، با دستى باز و اختیارهایی ویژه، در هر زمانى، در برابر نیازهای نوپیدا، بر اساس اصول و مبانى اسلامى، آیینها و قانونهایی را بگذراند. در همین چهارچوب، فقیه درصدد کشف احکام الهى برمى آید، تا گره های زندگى مردمان را باز کند و احکام نورانى اسلام را به صحنه قانونگذاری وارد سازد.
امام خمینى، در پرتو همین نگرش و نگاه است که اختیار حاکم اسلامى را در حکومت، بسان پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) مى داند.(8)
حاکم اسلامى، در روزگار غیبت، همانند آن بزرگواران مى تواند بر اساس مصالح، خود و یا به وسیله نمایندگان اش، قانونگذاری در محدوده اى ویژه بپردازد. و حتى به هنگام تزاحم و وجود مصلحت اهم، فراتر از چهارچوب احکام فرعى، به تحدید یا تعطیل برخى از احکام جزئى اقدام نماید. کنترل موالید، تحدید مالکیت هاى شخصى، وضع قانون برای تخلفات راهنمایی و رانندگى و شهرداریها و... محدود کردن کارفرمایانى که از خدمات دولتى بهره مى گیرند، پاره ای از مواردی است که امام در سخنان خود، به آنها اشاره کرده است.(9)
و از نامه ای که امام به مقام معظم رهبری، که درآن روزگار رئیس جمهور بود، استفاده مى شود که قلمرو اختیارهاى حاکم اسلامى بسیار گسترده است.(10) پس با وجود حاکم اسلامى، هیچ گونه بن بستى وجود ندارد و هیچ مشکلى نیست که بر اساس معیارهاى اسلامى حل ناشده، بماند.
د. تشخیص مصالح و حکم حکومتى: از دیگر عناصر کارآمد اسلام، جنبه های عقلایی آموزه هاى این دین است. اسلام، به پیروان خود اعلام کرده است: همه دستورها، چه آنها که انسان را به کارى وامى دارند و چه آنها که باز مى دارند، بر اساس مصالح و مفاسدی است که در آنها وجود دارد. از سوى دیگر، در خود اسلام درجه اهمیت مصلحت ها و مفسده ها بیان شده است. از این روی، اگر دو مصلحت و یا دو مفسده، با یکدیگر تزاحم پیدا کردند، به فقیهان جامع الشرایط، اجازه داده است که درجه اهمیت مصلحتها و مفسده ها را بسنجند و آن که مهم تر است، برگزینند.
فقها، از این قاعده به عنوان قاعده اهم و مهم یاد مى کنند. در روابط سیاسى و اجتماعى این گونه تزاحم ها فراوان وجود دارد؛ چرا که نگهداشت مصلحت جامعه در هر مورد، ممکن است با مصلحت فرد و یا افرادی ناسازگارى داشته باشد. اگر بنا باشد که حکومت، به مصلحت تک تک افراد بیندیشد، باید کارها را متوقف کند. از این روى، امام خمینى، در نامه مشهور خود(11) ، با یادآورى پاره ای از اختیارهاى حکومت، مبناى خود را در پیش داشتن احکام حکومتى، بر همه ی احکام فرعیه بیان کرده و یادآور شده: اگر اختیارات حکومت را در چارچوب احکام فرعیه بدانیم، حکومت دینى، حکومتى بی معنى و بی محتوا خواهد بود و هیچ کس نمى تواند به پیامدهای آن ملتزم باشد. از باب نمونه: خیابان کشى ها، نظام وظیفه، جلوگیری از ورود و خروج کالا، منع احتکار، گمرکات، مالیات، قیمت گذاری در چهارچوب احکام فرعیه نیست و حکومت نباید درآن دخالتى داشته باشد.
امام خمینى، تجدید حیات دین را در از میان برداشتن ناخالصى ها مى دانست و بر این باور بود که اسلام در طول تاریخ به دست حکومتهاى باطل و ایادى خائن آنان مورد دستبرد قرار گرفته و سیمای درست آن تحریف شده و یا سرایه هایی بر آن بسته شده است. از این روی، باید تلاشى گسترده انجام گیرد تا اسلام با محتوای اصلى آن، به مردم شناسانده شود. این معرفى، نخست به بازشناسى درست نیازمند است؛ چرا که به قول معروف، کسى که مى خواهد دیکته اى را تصحیح کند، نخست باید صحیح آن را بداند، تا توان تصحیح داشته باشد. تا کسى اسلام را به درستى نشناسد، چگونه اسلام صحیح و به دور از خرافه را به دیگران بشناساند.
امام این وظیفه و رسالت مهم را از روحانیت و دانشگاهیان متعهد مى خواست و مى گفت:
«این جانب در این تبعیدگاه ثانوی چشم امیدم به جوانان روحانى و دانشگاهى مسلمان بوده و انتظار دارم که با تهذیب نفس و اخلاص، تحقیقات و مطالعات وسیع و دامنه داری را، در زمینه شناخت احکام اسلام و مبانى نورانى قرآن، آغاز نمایند. اسلام واقعى را بشناسند و بشناسانند. ملت اسلام را بیدار و آگاه ساخته، تباین اسلام پیامبر خدا و اولیاء او را از اسلام ساختگى امثال معاویه و حکومتهای غاصب و سایر دولتهاى دست نشانده ی استعمار که از تلویزیون ها و رادیوها و وزارت خانه ها به خورد مردم مى دهند، به آنان برسانند و به دنیا بفهمانند، این اسلامى که دولتهای دست نشانده از آن دم مى زنند و کنفرانس به اصطلاح وحدت اسلامى تشکیل مى دهند، اسلام ساخته و پرداخته ی سلاطین اموى و عباسى مى باشد که در برابر قرآن و آیین مقدس پیامبر بزرگ اسلام درست شده است و لذا مى بینیم که استعمارگران و همان ها که قرآن را بالای دست بلند مى کردند و اظهار مى داشتند که تا این قرآن در میان مسلمانان حکم فرماست، ما نمى توانیم بر آنان دست یابیم، اکنون از چنین اسلام و اتحاد اسلامى پشتیبانى مى کنند، تا ملت اسلامى را منحرف سازند، تا قرآن کریم را مهجور نمایند.»(12)
امام، نجات مسلمانان جهان را در گرو تجدید حیات دین و بازسازى و خلوص آن مى دانست و بر این باور بود که با اسلام نادرستى که از سوى استعمارگران و ایادى آنان تبلیغ مى شود، رهایی مسلمانان از بند استعمار و استبداد، غیر ممکن است.
روشنفکر اسلامى، به طور دقیق در جهت خلاف روشنفکر غرب زده، حرکت مى کند. هرچند بر این باور است که مى توان از دستاوردهای علمى جدید بهره گرفت، ولى تقلید، هرگز. کپى برداری هرگز. باید با تلاش، دانش را بومى کرد و از حالت همیشه گرفتن فناوری و دانش دیگران پرهیخت. تقلید در ارزشها را هرگز روا نمى داند.
امام خمینى، هویت ملى ایرانیان را احیا کرد، کاری که از روزى که غرب پا به این سرزمین گذاشته، بى سابقه بود. به هویت ملى و مذهبى جامعه خود توجه ویژه داشت. او منادی خودنگری و خودیابى و استقلال به تمام معناست.
از کسانى که در مبانى فرهنگى و ارزشى مردم تردید مى افکندند، سخت روی گردان بود. و خودباختگى را مصیبت بزرگى برای ملت ایران و ملتهاى اسلامى مى دانست. روی تخریب خودباوری مردم و اسلام، بسیار حساس بود. تخریب گران غیر خودی و خودی را مى شناخت و به مردم مى شناساند:
«نقش تخریبى استعمارگر را گفتیم، حالا عوامل درونى بعضى از افراد خودمان را باید بر آن اضافه کنیم. و آن خودباختگى آنهاست، در برابر پیشرفت مادی استعمارگران. وقتى کشورهای استعمارگر با پیشرفت علمى و صنعتى و یا به حساب استعمار و غارت ملل آسیا و آفریقا، ثروت و تجملاتى فراهم آوردند، اینها خود را باختند، فکر کردند راه پیشرفت صنعتى این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند.»(13)
آری، از آن روزى که حرکت روشنفکری در کشور ما آغاز شد، با خودکم بینى و خودباختگى همراه بود. گروهى چون: آخوند زاده، ملکم خان نظام الذوله، حاج سیاح محلاتى، آقاخان کرمانى، میرزا حسین خان سپهسالار و... به جاى آن که نقطه هاى مثبت روشنفکری و غرب را بشناسند، به نقطه هاى کم ارزش و منفى آن توجه کردند. به مسائلى کم اهمیت چون میز و صندلى و لباس و یا به چیزهای بی ارزشى چون: درهم آمیختگى زن و مرد، بی اعتنایى به معنویت و ارزشهای دینى و... پرداختند.
در اندیشه امام، سرچشمه همه گرفتاریها و بدبختیها، خودباختگى است. از این روی، آن بزرگوار، بسیاری از دشواریها و نابسامانیهای جامعه های شرقى را در همان وابستگى روحى و فکرى روشنفکران و تحصیل کردگان آنها به غرب مى دانست و در برابر، مسیر اصلاح را جز در بازگشت به خویشتن و فرهنگ اصیل اسلام ممکن نمى دانست:
«ای مسلمانان جهان... بر فرهنگ اسلامى تکیه زنید و با غرب و غرب زدگى، مبارزه نمایید و روی پاى خودتان بایستید و بر روشنفکران شرق زده و غرب زده، بتازید و هویت خویش را دریابید که روشنفکران اجیر شده، بلایى بر سر ملت و مملکت شان آورده اند که تا متحد نشوید و دقیقأ به اسلام راستین تکیه نکنید، به شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است.
امروز، زمانى است که ملتها چراغ راه روشنفکران شان شوند و آنان را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب، نجات دهند که امروز، روز حرکت ملتهاست.»(14)
بی گمان انقلاب اسلامى تلاشها و اندیشه های تابناک امام، نقطه عطفى در نفى خودباختگى و بازگشت به هویت خویشتن به وجود آورد. امام مظهر و نمونه عالى خودباوری و ستیز با از خود بیگانگى بود. او این فرهنگ را نه تنها در مردم ایران که در ملتهاى جهان ایجاد کرد. سخنان امام، در این باره فراوان است. امام درباره زمینه ها و عوامل خودباختگى و راه هاى رویارویی با آن و رسیدن به خودباورى، سخنان بسیارى دارند که در این مقال نمى گنجد. دفاع از دین و ارزشهای اسلامى، اهتمام به وحدت ملى و اسلامى، حساسیت نسبت به سرنوشت مسلمانان، تلاش برای نجات محرومان و مستضعفان، تلاش براى احیای هویت ملى و اسلامى مسلمانان، تلاش برای گسترش اسلام و آموزه های ناب و زندگى ساز آن، از دیگر ویژگیها و شاخصه های روشنفکر اسلامى است. امام، در این موارد نیز در اوج بود و الگویی راستین و مقتدا و رائدى صادق، دلسوز و دوستار سربلندى و عزت مسلمانان که بر همگان لازم است، گام در جای گام او بگذارند، تا قله های سعادت و بهروزى را فتح کنند.
/خ
الف. اجتهاد و نقش زمان و مکان در اجتهاد: از مقوله هایی که در کارآمدی اسلام نقش بنیادین دارد و در مکتب اهل بیت روی آن بسیار تاکید شده است، اجتهاد و نقش زمان و مکان در اجتهاد است. با توجه به این که وضع زمانه و زمان یک سان نمى ماند و چهره عوض مى کند و همواره مسائل جدیدی رخ مى نماید و پیش مى آید ضرورت دارد که در همه عصرها و زمانها کسانى باشند آشنای به منابع اصیل اسلامى و با بهره گیرى از روشها و معیارهایی که مورد پذیرش خود دین است، نیازها را برآورند، گره هاى فکری را باز کنند، به پرسشهای تازه ای که در زمینه های گوناگون وجود دا رد، بپردازند.
امام، با توجه به برپایى نظام اسلامى و دگرگونیهای بسیار در زوایاى زندگانى بشر امروز، دو نوع دگرگونى را در اجتهاد در راستای توان مندى اسلام و پاسخ گویی به نیازها لازم مى دانست:
1. دگرگونى کمى: در اجتهاد و استنباط احکام به همه نیازهای جامعه توجه شود. اجتهاد از مسائل فردی و عبادی، به مسائل اجتماعى و حکومتى گسترش یابد؛ چرا که با نگاه فردی به هیچ روی نمى توان به نیازهای بشر و جامعه امروزى پاسخ داد.
2. دگرگونى کیفى: استنباط و اجتهاد با توجه به زمینه ها و نیازهای زمان دگرگونى کیفى در اجتهاد است.
امام بر دگرگونیهاى یاد شده تاکید داشت. از این روى چون اجتهاد مصطلح را از این دو عنصر بی بهره مى دید مى گفت:
اجتهاد مصطلح در حوزه ها برای پاسخ گوى به نیازها و اداره جامعه کافى نیست. و به شورای نگهبان و دیگران هشدار مى داد که مباد با راه نیافتن عنصر زمان به دایره ی اجتهاد، اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى متهم به عدم قدرت اداره ی جهان گردد.(1)
با همه تلاش امام، شماری، که بیش تر از متحجران و کوتاه فکران اند، از فهم درست این مسائل بازمانده اند و در نتیجه، در برابرسازى احکام و فقه اسلامى با رویدادی نو، ره به جایی نبرده که گاه از تاسیس فقه جدید سخن گفته اند. و حال آن که سخن از فقه پویا و پاسخ گو و نقش زمان و مکان در اجتهاد، به هیچ روی، به معنای پی ریزی فقه جدید نیست، چنانکه شماری از ساده اندیشان بیگانه از گوهر فقه و دنیاى جدید، پنداشته اند؛ چرا که فقیه، همان گونه که از شیوه ها و ابزار رایج فقهى که فقهای گذشته از آن استفاده کرده اند، بهره مى گیرد (فقه سنتى و جواهری) در عین حال، به دگرگونیها و اقتضاءها و نیازهای زمان نیز توجه دارد. برای رفع نگرانى این گروه، امام، بارهای بار تاکید کرد که زمان و مکان در موضوعات ثابت، نقشى در تبدل حکم نخواهند داشت و اما موضوعات متغیر، به تبع، حکم آنها نیز دگرگون مى شوند.
امام در سخنان و پیامهاى خود، روشن ترین تصویر را از نقش زمان و مکان در اجتهاد ارائه کرده است، از جمله مى گوید:
«این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمى دانم. اجتهاد، به همان سبک صحیح است.
ولى این بدان معنى نیست که فقه اسلام، پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله اى که در قدیم دارای حکمى بوده است، به ظاهر، همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدى پیدا کند. به این معنى که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعى و سیاسى، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعاً، موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی مى طلبد.»(2)
اثرگذاری زمان و مکان به این معنى، در اجتهاد، امرى است که مورد پذیرش همه فقیهان است.
چرا که یکى از عوامل تعدد احکام تعدد موضوع آنهاست. ممکن است گفته شود: اگر مقصود حضرت امام از فقه پویا و نقش زمان و مکان در اجتهاد چنین چیزى بود، آن همه بحث و تحلیل لازم نداشت و نیز لازم نبود که به شوراى نگهبان هشدار بدهد (3) در پاسخ مى توان گفت، هرچند تبدل حکم به تبع موضوع و مصداق، اصل قانونى مسلم است؛ ولى هدف امام از این سخنان یادآورى این اصل مسلم نبوده است، بلکه هدف ایشان، همچنان که از ادامه سخنان پیشین ایشان استفاده مى شود (4)، این است که: مجتهد و فقیه نمى تواند در حوزه شناخت موضوعات، خود را مسوول نداند و آن را به مکلفان وابگذارد و گاه، به دور از واقعیتهاى موجود سیاسى و اجتماعى، بر پاره ای احکام حکومتى و برنامه ها خرده بگیرد و یا آن را مخالف شریعت بشمارد. آن چه امام درباره حکم شطرنج بیان کرد (5) ، نمونه ای از این گونه موارد است. حرمت شطرنج در گذشته ازآن جهت بود که ازآلات قمار به شمار مى آمد و در شرایط کنونى با تغییر جهت گیرى، دیگر آن حکم را نخواهد داشت، ولى هضم همین مساله ساده، برای شماری از شاگردان امام نیز، دشوار بود.
ب. قانون ثابت و متغیر: از دیگر عناصری که اسلام را کارامد مى سازد و به آن نیرویی مى بخشد که در هر زمان و مکانى، با شرایط گوناگون، بتواند نقش بیافریند، وجود قانونهاى ثابت و متغیر در اسلام است.
اسلام، برای نیازهای ثابت قانونهای ثابت و برای نیازهای دگرگون شونده، قانونهای دگرگون شونده در نظر گرفته است.
امام در پاسخ این پرسش: شما کوشش مى کنید جامعه ای تأسیس کنید که نمونه اى از ارزشهاى صدر اسلام در روزگار پیامبر (ص) و امام (ع) باشد، آیا ارزشهای آن روزگار، قابل انطباق با دنیاى جدید قرن بیستم هست، یا نه؟
احکام و ارزشهای اسلامى را به دو نوع: ثابت و غیر ثابت بخش کرده و در بخش نخست، از توحید، جهاد، عدالت اجتماعى، حکومت عدل، برخورد عادلانه حکومتها با مردم و... سخن گفته و یادآور مى شود: این ارزشها ثابت و قابل تغییر نیست، ولى بخش دیگر:
«امورى است مادی که به مقتضاى زمان فرق مى کند. در زمان سابق یک طور بوده و بعد رو به ترقى رفته و تا به مرحله کنونى رسیده است و بعد از این هم، بالاتر خواهد رفت، آن چه میزان حکومت و مربوط به اجتماع و سیاست است، ارزشهاى معنوی است.»(6)
احکام و قانونهای دگرگون پذیر، با توجه به قانونها و ارزشهاى ثابت وضع مى شوند. در اسلام، یک اصل اجتماعى داریم به این صورت «و اعدوالهم ما استطعتم من قوه» تهیه نیرو و تا حد امکان در برابر دشمن. از سوی دیگر در سنت پیامبر (ص) دستورهایی رسیده که در فقه از آن به نام «سبق و رمایه» یاد شده: فرزندان تان را اسب سوارى و تیر اندازی یاد بدهید. اینها در آن روزگار جزو فنون نظامى بوده است. روشن است که ریشه این حکم، همان اصل کلى: «واعدوالهم ما استطعتم من قوه» است. یعنى تیر و شمشیر و نیزه از نگاه اسلام اصالت ندارد، آن چه اصالت دارد، نیرومندى است که اسلامیان باید از آن برخوردار باشند. نیرومند بودن در برابر دشمن، اصل ثابتى است که از نیاز ثابت و همیشگى سرچشمه گرفته است. اما لزوم مهارت در تیراندازى و اسب سواری، مظهر یک نیاز کوتاه مدت، گذرا و دگرگون پذیر است که در هر زمانى به گونه اى خواهد بود، سازوار با آن زمان. و با دگرگونى زمینه ها و نیازها، چیزهاى دیگری از قبیل: سلاحهای گرم امروزی و مهارت و تخصص در به کار بردن آنها، جاى آنها را مى گیرد و یا بر آنها افزوده مى شود.(7)
ج. اختیارهاى حاکم اسلامى: اسلام برای کارآمد شدن قانونها و آیینهای خود و حضور در زمان، به حاکم اختیارهای ویژه داده است. حاکم، با دستى باز و اختیارهایی ویژه، در هر زمانى، در برابر نیازهای نوپیدا، بر اساس اصول و مبانى اسلامى، آیینها و قانونهایی را بگذراند. در همین چهارچوب، فقیه درصدد کشف احکام الهى برمى آید، تا گره های زندگى مردمان را باز کند و احکام نورانى اسلام را به صحنه قانونگذاری وارد سازد.
امام خمینى، در پرتو همین نگرش و نگاه است که اختیار حاکم اسلامى را در حکومت، بسان پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) مى داند.(8)
حاکم اسلامى، در روزگار غیبت، همانند آن بزرگواران مى تواند بر اساس مصالح، خود و یا به وسیله نمایندگان اش، قانونگذاری در محدوده اى ویژه بپردازد. و حتى به هنگام تزاحم و وجود مصلحت اهم، فراتر از چهارچوب احکام فرعى، به تحدید یا تعطیل برخى از احکام جزئى اقدام نماید. کنترل موالید، تحدید مالکیت هاى شخصى، وضع قانون برای تخلفات راهنمایی و رانندگى و شهرداریها و... محدود کردن کارفرمایانى که از خدمات دولتى بهره مى گیرند، پاره ای از مواردی است که امام در سخنان خود، به آنها اشاره کرده است.(9)
و از نامه ای که امام به مقام معظم رهبری، که درآن روزگار رئیس جمهور بود، استفاده مى شود که قلمرو اختیارهاى حاکم اسلامى بسیار گسترده است.(10) پس با وجود حاکم اسلامى، هیچ گونه بن بستى وجود ندارد و هیچ مشکلى نیست که بر اساس معیارهاى اسلامى حل ناشده، بماند.
د. تشخیص مصالح و حکم حکومتى: از دیگر عناصر کارآمد اسلام، جنبه های عقلایی آموزه هاى این دین است. اسلام، به پیروان خود اعلام کرده است: همه دستورها، چه آنها که انسان را به کارى وامى دارند و چه آنها که باز مى دارند، بر اساس مصالح و مفاسدی است که در آنها وجود دارد. از سوى دیگر، در خود اسلام درجه اهمیت مصلحت ها و مفسده ها بیان شده است. از این روی، اگر دو مصلحت و یا دو مفسده، با یکدیگر تزاحم پیدا کردند، به فقیهان جامع الشرایط، اجازه داده است که درجه اهمیت مصلحتها و مفسده ها را بسنجند و آن که مهم تر است، برگزینند.
فقها، از این قاعده به عنوان قاعده اهم و مهم یاد مى کنند. در روابط سیاسى و اجتماعى این گونه تزاحم ها فراوان وجود دارد؛ چرا که نگهداشت مصلحت جامعه در هر مورد، ممکن است با مصلحت فرد و یا افرادی ناسازگارى داشته باشد. اگر بنا باشد که حکومت، به مصلحت تک تک افراد بیندیشد، باید کارها را متوقف کند. از این روى، امام خمینى، در نامه مشهور خود(11) ، با یادآورى پاره ای از اختیارهاى حکومت، مبناى خود را در پیش داشتن احکام حکومتى، بر همه ی احکام فرعیه بیان کرده و یادآور شده: اگر اختیارات حکومت را در چارچوب احکام فرعیه بدانیم، حکومت دینى، حکومتى بی معنى و بی محتوا خواهد بود و هیچ کس نمى تواند به پیامدهای آن ملتزم باشد. از باب نمونه: خیابان کشى ها، نظام وظیفه، جلوگیری از ورود و خروج کالا، منع احتکار، گمرکات، مالیات، قیمت گذاری در چهارچوب احکام فرعیه نیست و حکومت نباید درآن دخالتى داشته باشد.
3. خرافه زدایی:
روشنفکر اسلامى، همان گونه که در فکر تواناسازى دین است، باید در فکر خلوص دین و خرافه زدایی از ساخت آن نیز باشد. یعنى اسلامى ارائه کند پیراسته از اندیشه هاى غیردینى و سرایه هایی که در طول قرنها و روزگاران، دشمنان براى بد جلوه دادن دین و یا نادانان، از روى کژاندیشى به آن بسته اند.امام خمینى، تجدید حیات دین را در از میان برداشتن ناخالصى ها مى دانست و بر این باور بود که اسلام در طول تاریخ به دست حکومتهاى باطل و ایادى خائن آنان مورد دستبرد قرار گرفته و سیمای درست آن تحریف شده و یا سرایه هایی بر آن بسته شده است. از این روی، باید تلاشى گسترده انجام گیرد تا اسلام با محتوای اصلى آن، به مردم شناسانده شود. این معرفى، نخست به بازشناسى درست نیازمند است؛ چرا که به قول معروف، کسى که مى خواهد دیکته اى را تصحیح کند، نخست باید صحیح آن را بداند، تا توان تصحیح داشته باشد. تا کسى اسلام را به درستى نشناسد، چگونه اسلام صحیح و به دور از خرافه را به دیگران بشناساند.
امام این وظیفه و رسالت مهم را از روحانیت و دانشگاهیان متعهد مى خواست و مى گفت:
«این جانب در این تبعیدگاه ثانوی چشم امیدم به جوانان روحانى و دانشگاهى مسلمان بوده و انتظار دارم که با تهذیب نفس و اخلاص، تحقیقات و مطالعات وسیع و دامنه داری را، در زمینه شناخت احکام اسلام و مبانى نورانى قرآن، آغاز نمایند. اسلام واقعى را بشناسند و بشناسانند. ملت اسلام را بیدار و آگاه ساخته، تباین اسلام پیامبر خدا و اولیاء او را از اسلام ساختگى امثال معاویه و حکومتهای غاصب و سایر دولتهاى دست نشانده ی استعمار که از تلویزیون ها و رادیوها و وزارت خانه ها به خورد مردم مى دهند، به آنان برسانند و به دنیا بفهمانند، این اسلامى که دولتهای دست نشانده از آن دم مى زنند و کنفرانس به اصطلاح وحدت اسلامى تشکیل مى دهند، اسلام ساخته و پرداخته ی سلاطین اموى و عباسى مى باشد که در برابر قرآن و آیین مقدس پیامبر بزرگ اسلام درست شده است و لذا مى بینیم که استعمارگران و همان ها که قرآن را بالای دست بلند مى کردند و اظهار مى داشتند که تا این قرآن در میان مسلمانان حکم فرماست، ما نمى توانیم بر آنان دست یابیم، اکنون از چنین اسلام و اتحاد اسلامى پشتیبانى مى کنند، تا ملت اسلامى را منحرف سازند، تا قرآن کریم را مهجور نمایند.»(12)
امام، نجات مسلمانان جهان را در گرو تجدید حیات دین و بازسازى و خلوص آن مى دانست و بر این باور بود که با اسلام نادرستى که از سوى استعمارگران و ایادى آنان تبلیغ مى شود، رهایی مسلمانان از بند استعمار و استبداد، غیر ممکن است.
4. تکیه بر هویت ملى و مذهبى:
از شاخصه های مهم روشنفکر اسلامى، تکیه بر هویت ملى و مذهبى امت اسلامى است. این ویژگى، روشنفکر اسلامى را از غربى و غرب زده جدا مى سازد. هدف و جهت گیرى روشنفکر اسلامى، اسلام و ارزشهاى اسلامى و رواج شریعت و پاسداری از هویت ملى است. به هویت ملى بها مى دهد و با گفتار و نوشتار از کم رنگ شدن و یا از بین رفتن آن جلوگیرى مى کند. ولى جهت گیرى روشنفکر غرب گرا، غرب و فرهنگ غرب است، نه به مذهب مردم و نه به هویت ملى آنان بهایی نمى دهد که بها دادن به هویت ملى، با گسترش غرب، که او خواهان است، منافات دارد. او خواستار آن است که نه تنها در شکل و ظاهر که در باطن و محتوا نیز، مردم از فرهنگ غرب الگو بگیرند.روشنفکر اسلامى، به طور دقیق در جهت خلاف روشنفکر غرب زده، حرکت مى کند. هرچند بر این باور است که مى توان از دستاوردهای علمى جدید بهره گرفت، ولى تقلید، هرگز. کپى برداری هرگز. باید با تلاش، دانش را بومى کرد و از حالت همیشه گرفتن فناوری و دانش دیگران پرهیخت. تقلید در ارزشها را هرگز روا نمى داند.
امام خمینى، هویت ملى ایرانیان را احیا کرد، کاری که از روزى که غرب پا به این سرزمین گذاشته، بى سابقه بود. به هویت ملى و مذهبى جامعه خود توجه ویژه داشت. او منادی خودنگری و خودیابى و استقلال به تمام معناست.
از کسانى که در مبانى فرهنگى و ارزشى مردم تردید مى افکندند، سخت روی گردان بود. و خودباختگى را مصیبت بزرگى برای ملت ایران و ملتهاى اسلامى مى دانست. روی تخریب خودباوری مردم و اسلام، بسیار حساس بود. تخریب گران غیر خودی و خودی را مى شناخت و به مردم مى شناساند:
«نقش تخریبى استعمارگر را گفتیم، حالا عوامل درونى بعضى از افراد خودمان را باید بر آن اضافه کنیم. و آن خودباختگى آنهاست، در برابر پیشرفت مادی استعمارگران. وقتى کشورهای استعمارگر با پیشرفت علمى و صنعتى و یا به حساب استعمار و غارت ملل آسیا و آفریقا، ثروت و تجملاتى فراهم آوردند، اینها خود را باختند، فکر کردند راه پیشرفت صنعتى این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند.»(13)
آری، از آن روزى که حرکت روشنفکری در کشور ما آغاز شد، با خودکم بینى و خودباختگى همراه بود. گروهى چون: آخوند زاده، ملکم خان نظام الذوله، حاج سیاح محلاتى، آقاخان کرمانى، میرزا حسین خان سپهسالار و... به جاى آن که نقطه هاى مثبت روشنفکری و غرب را بشناسند، به نقطه هاى کم ارزش و منفى آن توجه کردند. به مسائلى کم اهمیت چون میز و صندلى و لباس و یا به چیزهای بی ارزشى چون: درهم آمیختگى زن و مرد، بی اعتنایى به معنویت و ارزشهای دینى و... پرداختند.
در اندیشه امام، سرچشمه همه گرفتاریها و بدبختیها، خودباختگى است. از این روی، آن بزرگوار، بسیاری از دشواریها و نابسامانیهای جامعه های شرقى را در همان وابستگى روحى و فکرى روشنفکران و تحصیل کردگان آنها به غرب مى دانست و در برابر، مسیر اصلاح را جز در بازگشت به خویشتن و فرهنگ اصیل اسلام ممکن نمى دانست:
«ای مسلمانان جهان... بر فرهنگ اسلامى تکیه زنید و با غرب و غرب زدگى، مبارزه نمایید و روی پاى خودتان بایستید و بر روشنفکران شرق زده و غرب زده، بتازید و هویت خویش را دریابید که روشنفکران اجیر شده، بلایى بر سر ملت و مملکت شان آورده اند که تا متحد نشوید و دقیقأ به اسلام راستین تکیه نکنید، به شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است.
امروز، زمانى است که ملتها چراغ راه روشنفکران شان شوند و آنان را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب، نجات دهند که امروز، روز حرکت ملتهاست.»(14)
بی گمان انقلاب اسلامى تلاشها و اندیشه های تابناک امام، نقطه عطفى در نفى خودباختگى و بازگشت به هویت خویشتن به وجود آورد. امام مظهر و نمونه عالى خودباوری و ستیز با از خود بیگانگى بود. او این فرهنگ را نه تنها در مردم ایران که در ملتهاى جهان ایجاد کرد. سخنان امام، در این باره فراوان است. امام درباره زمینه ها و عوامل خودباختگى و راه هاى رویارویی با آن و رسیدن به خودباورى، سخنان بسیارى دارند که در این مقال نمى گنجد. دفاع از دین و ارزشهای اسلامى، اهتمام به وحدت ملى و اسلامى، حساسیت نسبت به سرنوشت مسلمانان، تلاش برای نجات محرومان و مستضعفان، تلاش براى احیای هویت ملى و اسلامى مسلمانان، تلاش برای گسترش اسلام و آموزه های ناب و زندگى ساز آن، از دیگر ویژگیها و شاخصه های روشنفکر اسلامى است. امام، در این موارد نیز در اوج بود و الگویی راستین و مقتدا و رائدى صادق، دلسوز و دوستار سربلندى و عزت مسلمانان که بر همگان لازم است، گام در جای گام او بگذارند، تا قله های سعادت و بهروزى را فتح کنند.
پی نوشتها :
1. صحیفه نور ، ج 21 / 61.
2. همان / 98.
3. همان ، 61 ؛ صحیفه امام ، ج 21 / 218 - 217.
4. صحیفه امام ، ج 21 / 289؛ صحیفه نور ، ج 21 / 98.
5. همان ، ج 21 / 149.
6. صحیفه نور ، ج 10 / 168.
7. ر. ک : حقوق زن در اسلام ، شهید مطهری / 131.
8. کتاب البیع ، ج 2 / 496 و 467.
9. صحیفه نور ، ج 4 / 39؛ ج 10 / 138؛ ج 19 / 262.
10. همان ، ج 20 / 170.
11. همان ، 171 - 172.
12. صحیفه نور، ج 1 / 195، 186.
13. ولایت فقیه / 19.
14. صحیفه نور، ج 13 / 83.
/خ