اي باده! فداي تو همه جان و تن من
اي باده! فداي تو همه جان و تن من
شاعر : منوچهري
کز بيخ بکندي ز دل من حزن من
اي باده! فداي تو همه جان و تن من
بيداري من با تو خوشست و وسن من
خوبست مرا کار به هر جا که تو باشي
با تست همه عيش تن و زيستن من
با تست همه انس دل و کام حياتم
آنجا همه گه باشد آمد شدن من
هر جايگهي کنجا آمد شدن تست
آنجاست همه ربع و طلول و دمن من
وانجا که تو بودستي ايام گذشته
کز تست همه راحت روح و بدن من
اي باده خدايت به من ارزاني دارد
يا در کف من بادي، يا در دهن من
يا در خم من بادي يا در قدح من
رنگ رخ تو بادا بر پيرهن من
بوي خوش تو باد همه ساله بخورم
از سرخترين باده بشوييد تن من
آزاده رفيقان منا من چو بميرم
وز برگ رز سبز ردا و کفن من
از دانهي انگور بسازيد حنوطم
تا نيکترين جايي باشد وطن من
در سايهي رز اندر، گوري بکنيدم
جوي مي پر خواهم از ذوالمنن من
گر روز قيامت برد ايزد به بهشتم