ویژگیهای جذاب فلسفه هگل (قسمت اول)

هگل عقیده داشت که اگر نظام منطقی او به صورت جدی و دقیق به کارگرفته شود، به اندیشه مطلق خواهد انجامید.
يکشنبه، 8 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگیهای جذاب فلسفه هگل (قسمت اول)
جرج ویلهلم فردریک هگل . Georg Wilhelm Friedrick Hegel (۱۷۷۰ - ۱۸۳۱ م) احتمالا جرج ویلهلم فردریک هگل، قطب فلسفه‌ایده‌آلیسم در عصر جدید باشد. او در شهر اشتوتگارت آلمان متولد شد، در جوانی زندگی تقریبأ معمولی و یکنواخت داشت و تا سن هیجده سالگی تحصیلات خود را در شهر محل تولدش به پایان رساند و سپس به دانشگاه توبینگن وارد و در سال ۱۷۹۳ با مدرک کارشناسی ارشد الهیات فارغ التحصیل شد. به گفته اساتیدش نوید خاصی از فیلسوف شدنش در آینده مشاهده نمی شد و چندین سال بعد از اتمام تحصیلات به عنوان معلم خصوصی با در آمدی اندک به کار پرداخت. در عین حال، تحصیلات خود را ادامه داد و بعد از این که مقدار کمی ارث پدری به او رسید، در تلاشهای خود موفقیت بیشتری کسب کرد. برای مدتی مربی دانشگاه ژنا و سپس تا سال ۱۸۱۶ رئیس دبیرستان بود. او مدت دو سال استاد دانشگاه هیدلبرگ بود و در سال ۱۸۱۸ استاد فلسفه دانشگاه برلین شد و تا زمان مرگ در همان سمت باقی ماند. هر چند تمام تحقیقات عمده اش عملا قبل از رفتن به برلین به رشته تحریر در آمد، اما در آن جا بود که به یک چهره فلسفی سرشناس و فوق العاده تبدیل شد. می توان عناصری از تفکر او را در فلسفه های متفاوت سالهای اخیر از قبیل مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و پراگماتیسم آمریکا ملاحظه کرد. برای بررسی تفکر هگل به سه جنبه از جنبه های اصلی نظام فکری او یعنی منطق، طبیعت و عقل می پردازیم. اسامی برخی از کتابهای مهم او عبارت است از پدیدارشناسی ذهن Phenomenology Of mind ، منطق و فلسفه حقوق Philosophy Of Right.
 
یکی از ویژگیهای جذاب فلسفه هگل، منطق اوست. او عقیده داشت که یک نظام منطقی کامل ارائه نموده که احتمالا نارساییهای منطق ارسطویی را تقریبا جبران کرده است. واژه «جدل» به بهترین صورت با منطق هگل تناسب دارد و تقریبا به عنوان مبارزه ای مکانیکی میان تز و آنتی تز توصیف شده که در نتیجه آن سنتز  ایجاد می شود. اما منطق او کاملا انعطاف ناپذیر نیست؛ زیرا اجزائی از هر سه دسته را دربرگرفته است. او تا جایی پیش رفته که تفکر را یک پیوستاره می دانست نه یک سلسله واحدهای مرکب مکانیکی. می توان گفت که ویژگی پیوستار حرکت مداوم «ترکیب سازی» است، یعنی همان حرکت و رشد فرایند پیوسته متغیر تفکر.
 
هگل عقیده داشت که اگر نظام منطقی او به صورت جدی و دقیق به کارگرفته شود، به اندیشه مطلق خواهد انجامید. این اندیشه شبیه اعتقاد به وجود اندیشه‌های لایتغیر است، با این تفاوت که هگل نسبت به تغییر حساسیت داشت. اگر چه بعضی از منتقدانش معتقدند که تبیین او از تغییر بیهوده است، تغییر، توسعه و حرکت، از مفاهیم محوری و اساسی منطق هگل است، حتی اندیشه مطلق فقط تا زمانی که واقعا به فرایند فکری مربوط باشد، آخرین مرحله است؛ زیرا اندیشه‌های مطلق، طبیعت آنتی تزی واحدی دارند.
 
به نظر هگل، طبیعت «بیگانه» با اندیشه و متضاد آن است؛ یا می توان گفت که تفاوت آنها همان تفاوت میان ارزش و واقعیت است. او اندیشه و طبیعت را در نهایت آنگونه که دکارت می پنداشت از هم جدا نمی دید، زیرا به نظر هگل دوگانگی ها در مرحله نهایی، غیر قابل تحمل است: بالاخره باید «سنتز» نهایی وجود داشته باشد. هگل با چنین اعتقادی واقعیات معمولی از قبیل سنگ و چوب را انکار نمی کند، بلکه آنها را درجات پایین تر واقعیت می پندارد، نه «سنتز» نهایی.
 
مرحله نهایی «سنتز» اندیشه و طبیعت، عقل است که در آن مرحله با مطلق نهایی مواجه می شویم. عقل مطلق به وسیله توسعه تاریخی مردم یک منطقه و زیباترین کارهای هنری، مذهب و فلسفه تجلی پیدا می کند. با این حال این تجلیات، عقل مطلق نیست بلکه مظاهر آن است. هگل معتقد نیست کسی به این هدف نهایی و کامل رسیده باشد، اما باور دارد که یک هدف نهایی وجود دارد که همگی - تند یا کند - در جهت آن حرکت می کنند، هر چند ممکن است عقبگردهایی هم وجود داشته باشد. با اعتقاد هگل به لزوم جستجوی عقل مطلق است که ایده‌آلیسم هگلی به نحو احسن آشکار می شود.
 
یکی از وجوه شاخص نظام هگل، حرکت به سوی سنتزهای قوی‌تر، پیچیده تر و کامل تر است. به نظر هگل، به همان میزان که تفکر منطقی این حرکت را اثبات کرده تاریخ نیز آن را نشان داده است. گویا به نظر هگل تمام جهان به سوی تمام و کمال حرکت می کند. بنابراین، در نظام هگل هر یک از اشیا را بررسی کنیم، پیوسته به چیز دیگری که با آن ارتباط دارد، باز می گردیم. این ماجرا در مورد توسعه تمدن هم صادق است؛ یعنی تاریخ در فرایندی جدلی و عقلانی حرکت کرده است. کسانی که با تفکر کارل مارکس آشنایی دارند، به شباهتهای آن با هگل توجه می کنند، زیرا مارکس تا حد زیادی مدیون هگل است.
 
امروزه تفکر هگل از موقعیت عالی که زمانی برخوردار بود، برخوردار نیست. یکی از دلایل آن، این است که نظام فکری او به سلطه حکومت به قیمت قربانی کردن افراد منتهی می شد. این تفکر برخی طرفدارانش را به این سمت سوق داد که سرنوشت عارفانه و مقدر را که افراد در آن اختیاری ندارند، باور کنند. در این دیدگاه، افراد تنها اجزا یا ابعادی از مجموعه ای بزرگ، یعنی مجموعه ای کامل تر و وحدت یافته به نام حکومت، هستند.
ادامه دارد..
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص46-44، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.