حقیقت در نظر ارسطو

مقصود ارسطو از خداوند، قدرت یا منشئی است که فوق ماده، یعنی واقعیت غایی است. لذا خدا اولین علت، هدف نهایی، محرک غیر متحرک و فوق هر ماده و صورت است.
چهارشنبه، 11 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقیقت در نظر ارسطو
ارسطو شیء جزئی را از وجود گلی آن جدا نمی دانست. ماده و صورت دو نوع متفاوت از وجود نیستند، بلکه اجزای اصلی یک چیزند. صورت در ماده وجود دارد، زیرا اعتقاد به ماده بدون صورت، اعتقاد باطلی است نه واقعی. نکته مهم مورد توجه این است که هر ماده در مرحله‌ای از فعلیت قرار دارد. در حالی که افلاطون اساسأ به قلمرو صور یا ممثل علاقه‌مند بود، ارسطو تلاش می کرد تا دنیای ماده را با دنیای شور متحد نماید. نمونه ای از این تلاش، نظر او در مورد فعلیت و استعداد بود. فعالیت همان است که کامل و تمام است . یعنی صورت. استعداد به ظرفیت موجود برای به فعلیت رسیدن یا کسب کمال و صورت باز می گردد. اتحاد صورت و ماده است که به اشیاء، واقعیت عینی می بخشد. به تعبیر دیگر، یک دانه بلوط هم دارای ماده و هم صورتی است که دانه بلوط «واقعی» را که روزانه با حس مشترک  مشاهده میکنیم، تشکیل می دهد.
 
این موضوع از سوی ارسطو به صورتی عمیق‌تر و به وسیله چهار نوع علت تصویر شده است: 1. علت مادی، ماده ای که شیء از آن ساخته شده است؛ ۲. علت صوری، طرحی که شیء مادی را شکل می بخشد؛ ۳. علت تامه، فاعلی که شیء را ایجاد می کند؛ ۴. علت غایی، جهتی که شیء به سوی آن حرکت خواهد کرد. به بیان ساده، وقتی که در مورد خانه سخن می گوییم، موادی که خانه از آن ساخته شده از قبیل (چوب، آجر، میخ) علت مادی آن است؛ طرح کلی یا نقشه ای که بر اساس آن ساخته شده علت صوری است؛ نجاری که آن را ساخته علت تامه است و علت غایی آن نیز همین است که مکان و خانه ای برای زندگی است. ماده نیز در فرایندی به سوی هدف در حرکت است. با این تعبیر، تفکر ارسطو به دیدگاه جدید در مورد تکامل و عقیده به جهان نامحدود بسیار شبیه است. تفاوت میان دیدگاه ارسطو و دیدگاه جدید آن است که ارسطو معتقد بود این حرکت به جانب هدف نهایی رهبری می شود و لذا به نظر او نامحدود بودن جهان تا همان اندازه است. قدرتی که تمام مخلوقات را نگه داشته و همه آنها را حفظ می کند، خداوند است. مقصود ارسطو از خداوند، قدرت یا منشئی است که فوق ماده، یعنی واقعیت غایی است. لذا خدا اولین علت، هدف نهایی، محرک غیر متحرک و فوق هر ماده و صورت است. بدین ترتیب، می توان ملاحظه کرد که فلسفه ارسطو به اندازه فلسفه افلاطون اسرار آمیز است. با این حال، به نظر ارسطو خدا تبیینی منطقی برای نظم جهان و مبدأه سازمان دهنده و کارکردی آن است.
 
در واقع سازمان در فلسفه ارسطو عنصری اساسی است. هر چیزی را می توان به صورت سلسله مراتب سازماندهی کرد. مثلا انسانها از جهت زیست شناختی در طبیعت ایجاد شده و در آن ریشه دارند. در عین حال، برای رسیدن به چیزی ورای خود تلاش می کنند. اگر آدمیان را به وسیله بدن متعین بدانیم، باید بپذیریم که به وسیله روح یا بعد عقلانی، یعنی قابلیت حرکت از درون نیز تعین پیدا کرده اند. اگر بدن و روح متوازنند، سازماندهی شده نیز هستند و روح نسبت به بدن نظم برتری دارد و بیش از هر چیز مشخصه انسان است. به نظر ارسطو. انسان‌ها حیواناتی عقلانی اند. اگر فکر کنند، به صورت کامل تری به هدف می رسند، زیرا فکر کردن برترین ویژگی آنهاست. بدین گونه است که به نظر ارسطو هر چیزی می تواند دارای نظم باشد، زیرا واقعیت، معرفت و ارزش مستقل از ذهن وجود دارد، از قوام درونی و توازن برخوردار است و می تواند به وسیله ذهن درک شود. ارسطو برای پیدا کردن ساختار واقعیت مستقل به بررسی فرایندهایی منطقی روی می آورد. افلاطون برای ترکیب عقاید مخالف در مورد حقیقت از جدل استفاده می کرد. ارسطو نیز به حقیقت علاقه مند بود و می کوشید از طریق تلاش برای بهبود بخشیدن به دیالکتیک به آن دست یابد. شیوه منطقی که او بنا نهاد قیاس بود. اساس قیاس شیوه ای برای آزمودن منطق قضایا؟ است. شکل مشهور و در عین حال ساده آن، قیاس زیر است:
 
همه انسانها می میرند؛  سقراط انسان است؛  پس سقراط می میرد.
 
قیاس از مقدمه کبری، مقدمه صغری و استنتاج تشکیل شده است. ارسطو قیاس را به کار گرفت تا ما را یاری دهد به وسیله نظم بخشیدن به قضایای مرتبط با واقعیت به صورت منطقی و با شکلی روش مند، آنچه را با شرایط تحت مطالعه هماهنگ است، بسازیم.
اساسا روش منطقی ارسطو استنتاجی است؛ یعنی حقیقت آن از کلیاتی مثل «تمام انسانها می میرند» ناشی می شود. یکی از مشکلات این شیوه، آن است که اگر کبرای قیاس نادرست باشد، نتیجه هم نادرست خواهد بود. مشکل نهایی که در تعیین درست بودن کبرای قضیه ظهور می کند این است که با چه شیوه ای می توان صحت آن را امتحان کرد؟ اگر قیاس را ادامه دهیم، اتکا بر مقدمات کلی ثابت نشده نیز ادامه می یابد. شیوه منطق ارسطو با اصرار او بر این مطلب که می توان صورت، اصل کلی را به وسیله مطالعه جزئیات مادی بهتر درک کرد، تضاد دارد.
 
حقیقت مورد نظر ارسطو استقرایی است؛ یعنی از طریق جزئیات یا فرایندی که از جزئی به کلی می رود، به حقیقت می رسیم، اما قیاس او از کلیات (تمام مردم می میرند) به نتایج جزئی (سقراط می میرد) می رسد. این معضل شیوه منطقی قرنهای متوالی مانعی در راه متفکران بوده است. دیدگاه قیاسی به اشتباهات یا موضع گیری های غیرقابل دفاع منجر شده است. تنها بعد از قرن شانزدهم بود که فرانسیس بیکن اندیشه سودمندتری برای استقرا ابداع کرد.
 
به هر حال، به نظر ارسطو برترین خیر، سعادت است. با این همه، سعادت به روح با فضیلت و کاملا منضبط بستگی دارد. این حالت زمانی ایجاد می شود که عادات حسنه ای را که در خلال تعلیم و تربیت مناسب شکل گرفته، رعایت کنیم. تعلیم و تربیت رشد استعداد استدلال کردن را به گونه‌ای که بتوان درست انتخاب کرد، الزام آور می سازد. همانگونه که اشاره شد، این به معنای راه میانه است. پذیرش و استمرار چنین اصلی نقطه مرکزی پیشنهادهای تربیتی ارسطو است. هر چند ارسطو به تشریح جزئیات این اندیشه‌های تربیتی نپرداخته، اما به این نتیجه رسیده که از طریق استمرار تعادل طلایی است که اخلاق مناسب شکل می گیرد. این امر به توسعه مطلوب اجتماعی منجر شده، دولت را در ایجاد و رشد شهروندان خوب کمک خواهد کرد. ارسطو در کتاب سیاست دیدگاه اخیر خود را عمیق تر ارائه کرد و اظهار داشت بین فردی که به صورت مناسب تعلیم و تربیت دیده و شهروندی متناسب تربیت شده، ارتباطی دو جانبه برقرار است.
 
تفکرات ارسطو یکی از مهم ترین تأثیرات را داشته است. اموری از قبیل تشخیص نیاز به مطالعه روش‌مند طبیعت، استفاده از فرایندهای منطقی در تفکر، استنباط حقایق کلی به وسیله مطالعه دقیق جزئیات و تأکید بر جنبه‌های عقلانی طبیعت انسان از جمله آنهاست.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص92-90، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.