تاملاتي در موسيقي
دربار خلفاي اموي و عباسي، هنر و هنرمند را در خدمت تحکيم پايه هاي حکومت و يا در جهت ارضاي تمايلات نفساني و گرايش هاي شيطاني، به ابتذال کشاندند. خوانندگان و نوازندگاني که همه ي توانايي هنري خود را براي ايجاد سرور خليفه و اطرافيان خليفه به کار گرفته تا بوي خون و جنايت درباريان را، با لطافت هنري از بين ببرند و سپس با خاطري خوش، به جنايت خود ادامه بدهند.
امامان معصوم عليه السلام در زمان خود شديدترين برخورد و کوبنده ترين سخن درباره ي چنين هنر و هنرمندي داشته اند و دوستان و پيروان خود را از نزديکي به اين گونه هنر و هنرمندي بر حذر نموده اند.
بنابراين، اين گونه بحث ها به ما کمک مي کند تا در حوزه ي نظر با بحث هاي دقيق و تضارب آرا، چهارچوب ها مشخص و مرزهاي هنر مشروع از هنر غير مشروع روشن گردد و اين عمل نيز تا حدودي از «هنر» رفع اتهام نمايد.
هم چنين مسئولان را ياري خواهد کرد تا از هنر مشروع و متعهد به عنوان مؤثرترين وسيله و رساترين زبان، در مسير رشد و تعالي آرمان هاي والاي اسلامي و تحکيم پايه هاي عدالت و تربيت... بهره گيري کنند. در اين مورد حوزه هاي علميه و دانشگاه ها رسالت سنگين تري دارند که بايد اين دو مرکز سازندگي با همکاري يک ديگر غبارها را زدوده و ابهام ها را بر طرف نمايند.
با توجه به تلاش هاي ارزشمند فقها و کاوش صاحب نظران در حوزه هاي علميه، هنوز مشکلات عمده و اساسي در مسير اين گونه بحث ها وجود دارد؛ به عبارت ديگر؛ تا به حال يک جمع بندي قاطع و نتيجه گيري کاملي در چهار چوب نظر حکومتي ارائه نشده است تا هم کارگزاران نظام و هم مردم، تکليف خود را در ايفاي مسئوليت بدانند، ولي در شرايط فعلي، نظرها از عرش تا فرش، از نور تا ظلمت و از حق تا باطل با هم فاصله دارند و فقها و مجتهدان علوم و معارف اسلامي هستند که بايد با کمک انديشوران دانشگاهي هنر را از بلاتکليفي نجات دهند و با ارائه نظرات جامع و ديدگاه هاي سالم، رشته هاي متنوع هنري را رونق بيشرتي بدهند.
مباني هنر
1. فلسفه: انسان سعي مي کند تا حقايق جهان خلقت را با منطق و برهان بشناسد، خواص و ويژگي هاي موجودات و امور واقعي را از امور خيالي و پنداري جدا سازد. او بر اساس قياس برهاني که افاده ي يقين مي کند پرده از سيماي واقعيت برمي گيرد و شناختي شايسته و انديشه اي بايسته از آن را به ما ارائه مي دهد. هنرمند در اين مرحله اشيا و واقعيت ها را مي شناسد و به جايگاه و موقعيت آنها و تأثير و تأثري که بر يک ديگر دارند واقف مي گردد.
2. عرفان: انسان به دنبال حقيقت است ولي نه از طريق استدلال- که مشي فلاسفه است و از اثر پي به مؤثر و از فعل به صفت و از صفات به ذات مي رسند، بلکه عارف از طريق سير و سلوک، تصفيه ي باطن، تخليه ي درون و تحليه ي روح به کشف و شهود دست پيدا مي کند. در عرفان با طاعت و عبادت، زهد و رياضت به معرفت شهودي مي رسد و جان عارف از نور و صفا پر مي شود، به قول مولوي:
آينه دل چون شود صافي و پاک
نقش ها بيني برون از آب و خاک
هم ببيني نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
هنرمند بايد در اين مرحله تجليات روح تصفيه شده خود را بر هنرش حاکم گرداند و در حقيقت، جان مايه ي هنر را همان «عرفان هنر» تشکيل مي دهد که از عمق روح و جان هنرمند نشأت گرفته است؛ يعني آن چه که هنرمند را منقلب کرده و او را به مرحله ي نور و روشنايي رسانده، بايد در هنرش متجلي گردد.
«کانت» زيبايي شناسي خود را بر اين پايه استوار کرده است و مي گويد:
انسان به طبيعت خارج از خود و به وجود خود در طبيعت، معرفت دارد. انسان در طبيعت خارج از خود، حقيقت را مي جويد و در خويشتن، خوبي را، مرتبه ي نخست، کار عقل مجرد است و مرحله ي ثاني، کار عقلي است که به «آزادي اراده» نيز تعبير شده است. (1)
هر اثر هنري بايد نشانه اي باشد تا مخاطبش را سالم تر و با شتابي بيشتر به سر منزل مقصود هدايت کند. هنر برانگيزنده ي شعور، ادراک و مشتعل کننده ي احساس است، لذا هر اثر هنري نه تنها صورتي زيبا، که بايد سيرتي پر محتوا داشته باشد.
از اين جهت که هنر، «ظلي» است از «ذيل ظل» و اثري است از مؤثر، بيان گر شخصيت و طرز تفکر و ميزان توانايي هاي هنرمند نيز هست و به همان اندازه که بر صفاي باطن، سوز درون و توان مندي روح افزوده باشد؛ راه نفوذ در ذهن و دل مخاطب را هموارتر و سريع تر کرده است.
هنرمند پيش از آن که «معلم» باشد «مذکر» است و پيش از آن که «تعليم» بدهد «موعظه» مي کند پس «معلم» مي آموزد، ولي «مذکر» آگاه مي کند؛ تعليم، انديشه را تقويت مي کند، ولي موعظه، دل را روشن مي گرداند.
نياز انسان به هنر
انسان، وقتي از هنر استفاده کرد که زبان گفتاري را براي بيان محتويات درون و امواج روح، نارسا تشخيص داد. او در زندگي انساني که بر مرکب عشق و کمال سوار شده بود به اين نقطه رسيد که بخش عظيمي از والايي هاي آرماني و فوران عواطف و احساسات، در قالب کلمات نمي گنجد، لذا از هنر مدد گرفت و آن را به عنوان زبان روح انتخاب کرد؛ مثلا مشاهده کرد آن چه که در شعر مي تواند بگويد در سخن معمولي قادر به بيان آن نيست.
گفتني است هر سخن موزوني شعر نيست و اساسا شعر با نظم تفاوت دارد. کلمات پراکنده را با کنار هم چيدن و به آن پراکندگي، نظم و نسق بخشيدن شعر به وجود نمي آيد چنان که ملک الشعراي بهار مي گويد:
شعر داني چيست؟ مرواريدي از درياي عقل
شاعر آن افسونگري کاين طرفه مرواريد سفت
صنعت و سجع و قوافي هست نظم و نيست شعر
اي بسا ناظم که نظمش نيست الا حرف مفت
شعر آن باشد که خيزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشيند هر کجا گوشي شنفت
اي بسا شاعر که او در عمر خود نظمي نساخت
وي بسا ناظم که او در عمر خود شعري نگفت
وي در جاي ديگر مي گويد:
شعر خوب چيزي است که از احساسات و عواطف و انفعالات و از حالت روحيه ي صاحب خود، از فکر دقيق پر هيجان و لمحه ي گرم تحريک شده ي يک مغز پر جوش و خون پر حرارتي حکايت کند. (2)
در شعر علاوه بر بهره گيري از عنصر وزن و رعايت اصول و قواعد شعري «قافيه» و «رديف» و «روي» و اوزان عروضي از تخيل در قالب توصيف، تشبيه، استعاره و کنايه که جان مايه ي شعر را تشکيل مي دهد، نيز استفاده مي شود.
شعر الفاظ به هم بافته نيست
شعله اي جز ز دل تافته نيست
نبود شعر سخن پيوستن
جمله ها را به سر هم بستن
شعر در قافيه ها کي گنجد
لحن داوود و نه در ني گنجد
شعر احساس شکوه است و جلال
درک زيبايي و لطف است و جمال
شعر شور است و شعار است و شعور
رويش عاطفه و جوشش نور (3)
بنابراين شعر، يکي از ابزار پيام است، منتهي پيام روح و دل. با زبان شعر مي توان مطالبي را بيان کرد که با زبان گفتار نمي توان بيان داشت.
آيا مي توان محتواي اين ابيات سعدي را در کلام معمولي بيان کرد؟
اين که تو داري قيامت است نه قامت
وين نه تبسم که معجز است و کرامت
هر که تماشاي روي چون قمرت کرد
سينه سپر کرد پيش تير ملامت
چشم مسافر که بر جمال تو افتد
عزم رحيلش بدل شود به اقامت
و يا کلام حافظ را در اين غزل که مي گويد:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بي خود از شعشعه ي پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلي صفاتم دادند
من اگر کام روا گشتم و خوش دل چه عجب
مستحق بودم و اينها به زکاتم دادند
و يا نظامي که مي گويد:
زخم چو بر دل رسيد، ديده پر از خون چراست
چون تو درون دلي، نقش تو بيرون چراست
چون به ترازوي عشق، هر دو برابر شديم
مهر تو کم مي شود، عشق من افزون چراست
بيشترک مر مرا، دوست ترک داشتي
من نه همان دوستم، دشمني اکنون چراست
بر همه خسته دلان، دادگري داده اي
چون به نظامي رسيد، قصه دگرگون چراست
ظهير فاريابي مي گويد:
بگو به خواب که امشب ميا به ديدن من
جزيره اي که مکان تو بود آب گرفت
چه بسا از مطالب ياد شده پرسش ديگري در ذهن ايجاد شود که وقتي انسان هنر را براي بيان خواسته هاي برتر خود انتخاب کرد نخست به سراغ چه هنري رفت؟ آيا از سخن موزون و شعر مدد گرفت يا از رسم و هنر ترسيم (نقاشي)؟ و يا از هنر آوا و آهنگ (موسيقي)؟ و يا از...؟
استاد فقيه مرحوم جلال الدين همائي مي گويد:
«شعر هم زاد بشر است، از وقتي که بشر در عالم وجود قدم نهاده شريک عواطف و احساسات بوده است، انسان از آغاز خلقت داراي انفعالات و تاثرات بوده؛ غم و شادي، رغبت و نفرت، اميد و آرزو، ملامت و مسرت، ترس و بيم، دوستي و عداوت، شوق و بيزاري و بالاخره حالات نفساني داشته است بشر از آغاز خلقت تا انجام در تمام ادوار حياتي اش محکوم عواطف قلبي و احساسات معنوي بوده است...»
«باري احساسات و عواطف روحي و انفعالات و تأثرات قلبي از وجود بشر غير قابل انفکاک است. بعد از آن که اين مقدمه معلوم شد حال مي گوييم: بديهي است که اين نوع از عواطف و ادراکات به طوري از انسان نمودار و جلوه گر مي شود. آيا نماينده اين تأثرات در بشر چيست؟ البته يا کردار است يا گفتار، زيرا انسان مقاصد و مکنونات خود را يا به وسيله ي الفاظ و به طريق مکالمه آشکار مي سازد يا با واسطه ي اعمال خارجي. اولين نماينده ي احساسات بشر در چنين حالاتي شعر، تغني و رقص است.»
«پس شعر و موسيقي و رقص، زادگان يک مادرند و فرزندان يک حالت، اين سه، مولود عواطف اند و مادر طبيعت. آنها را به يک شکم زاييده است، همان معلمي که شاعري را به بشر آموخته است رامش گري و وجد را نيز به او ياد داده. آدمي زاد در دبستان طبيعت از عشوه و ناز گل و نواي بلبل و آواز برگ ها و چم و خم شدن نونهالان دشت و چمن و صداي خوش آيند جريان آب هاي روان، هم صنعت شعر را آموخته هم فن موسيقي و رقص را، از اين جهت است که ارسطو رقص را از فنون جمليه دانسته (4) و مي گويد: شعر و رقص دو شاخه از يک ريشه اند و بعضي مي گويند: «رقص شعر متحرک است.»
«خلاصه از بدو خلقت اين سه چيز به يک ديگر آميخته بوده است و اثبات تقدم زماني بعضي بر بعض خيلي مشکل است (شايد بعضي احتمال بدهند که رقص طبيعي تر و از اين جهت قديمي تر از موسيقي و شعر باشد، ولي جاي ترديد است) و جاي ترديد نيست که اين سه چيز از قديمي ترين آداب ملل عالم است و شعر به معناي حقيقي مخصوصا از موسيقي به معناي عام جدا نبوده است.»
در اقوام قديمه مانند يوناني ها و مصري هاي قديم چنين مرسوم بوده است که در معابد و مجامع مذهبي براي اظهار تخشع و عبوديت و ابراز عواطف ديني، رقص مي کرده اند و با آهنگ هاي غنايي شعر مي خوانده اند.» (5)
هنر آهنگ و آوا
انسان، هر آهنگ و آواز را به عنوان شيوه ي مؤثر بيان به کار گرفته و از آن در طول تاريخ زندگي خود، براي انعکاس امواج روح و روانش، نمايش عواطف و احساسش، بروز خشونت و خشمش، ثبت دردها و سرگذشتش استفاده کرده است.
نظامي مي گويد:
کمان چه آه موسي وار مي زد
مغني راه موسيقار مي زد
او در جاي ديگر گفته است:
همان نغمه دماغش در جرس داشت
که موسيقار عيسي در نفس داشت
حکيم سنائي مي گويد:
چشم موسي تار شد بر طور غيرت ز انتظار
از لب داود صوتي به ز موسيقار کو؟
در اين مورد به نظريه گروه ديني، فلسفي و سياسي «اخوان الصفا» که در سده چهارم هجري و يا اوايل سده سوم به وجود آمدند اشاره مي کنيم. آنان اساس تشکيلات و سازمان خود را بر پايه ي آرمان هاي الهي ريخته و به منظور اصلاح نابساماني ها عليه خلافت بغداد قيام کردند. البته اين گروه به درستي شناسايي نشده اند، ولي رسائلي از خود به يادگار گذاشته اند که تا حدود زيادي مي توان به عمق تفکر و والايي اهداف آنان پي برد. «اخوان الصفا» درباره ريشه ي موسيقي و آهنگ ها و آواها گفته اند:
«اصحاب شرايع و نواميس الهي، به منظور استفاده و اعمال در هياکل و عبادتخانه ها و در هنگام خواندن نماز و هنگام قرباني ها و دعاها و رازها و نيازها و گريه ها، الحان و اصوات موسيقي را به کار برده اند. چنان که حضرت داود در هنگام خواندن مزامير خود الحان خوش بر اوزان معيني اعمال مي کرد. هم چنان که نصرانيان در عبادت گاه و مسلمين در مساجد خود در قرائت نماز کتب آسماني، الحاني رقيق به کار برند تا دل ها رقيق و عواطف لطيف شود و قلب ها خاضع و نفوس خاشع و منقاد اوامر خداوند شوند و از گناهان خود بازگشت کنند و به سوي خداي روي آورند.
«باز گويند يکي از اسباب وضع قواعد و قوانين موسيقي اين بود که چون حوادث و وقايعي که از ناحيه ي موجبات نجومي و تأثيرات کواکب و احترام سماوي پديد مي آمد مانند: قحط و غلا و خشک سالي و جز آنها، خواستند راهي پيدا کنند که از اين گونه بليات و حوادث ناگوار نجات يابند و بدين جهت سنن و نواميس الهي را وضع کردند مانند: نماز، روزه، قربان، دعا و جز آنها که به وسيله ي آنها عذاب را از خود دور گردانند و خداوند بدي ها و شرور را از آنان مندفع نمايد و در هنگام خواندن و انجام عبادات به منظور دقت و توجه به معنويات، الحاني به کار مي بردند که لحن «المحزن» مي ناميدند که موجب رقت دل ها بود و کم کم لحن ديگري استخراج کردند به نام «مشجع» که رؤساي لشگر در جنگ ها به کار مي بستند و لحن ديگري استخراج کردند که در بيمارستان ها و اوقات سحر براي تخفيف مرض ها به کار مي بردند و بسياري از امراض را به وسيله ي آن لحن معالجه مي کردند که در هنگام مصائب و غم و اندوه و ماتم ها به کار مي بردند.»
«لحن ديگري استخراج کردند که در هنگام انجام کارهاي دشوار به کار مي بردند مانند: حمال ها، بناها و ملاح ها، تا بدين وسيله زحمت کار و دشواري آن را احساس نکنند.»
«لحن ديگري استخراج کردند که در هنگام فرح، لذت سرور و عروسي ها و وليمه ها به کار مي رفت.»
«و الحاني خاص براي حيوانات و تشويق آنها درست کردند و شتربانان در سفرها به کار بردند که «حدي» گويند و يا در تاريکي شب به کار برند تا اين که شتران به نشاط آيند و بارها بر آنها سبک نمايد و همين طور گوسفند چران ها و گاو چران ها و اسب چران ها در هنگام آب دادن به حيوانات سوت زده و صفير مي کشند و اين خود لحن از موسيقي بود و همين طور شکارچيان الحاني در تاريکي شب به کار بردند تا طيور و حيوانات به نزديک آنها آيند. زنان براي اطفال خود الحاني درست کرده اند تا گريه ي آنها را آرام و يا آنها را خواب نمايد. بنابراين صنعت موسيقي را هر ملتي و هر فردي به کار مي بندد.» (6)
آن چه که مي توان از تاريخ زندگي انسان به دست آورد اين است که انسان در آغاز زندگي اين جهاني خود، بر اساس فطرت سليم و زيبا دوستش، به تأثير سازنده ي آوا و آهنگ پي برد، زيرا وقتي گوش جانش در مسير موج نغمه ها و آهنگ هاي طبيعي قرار گرفت احساس خوشي در درون او پيدا شد و بنا بر فطرت الهي و ذوق خدادادي، فهميد که مي توان به وسيله ي آهنگ و آوا نيز با ديگران ارتباط صميمي برقرار کرد و علاوه بر ارتباط، آنها را از اين طريق تحت تأثير قرار داد و از همين جا بود که موسيقي به عنوان يکي از ابزارهاي ارتباطي و تربيتي مورد توجه ويژه اي قرار گرفت و روز به روز، متناسب با گسترش ديگر پديده ها در زندگي و رشد دريافت هاي انسان، توسعه ي چشم گيري چه در محتوا و تنوع و چه در شکل و ابزار پيدا کرد.
درباره ي ريشه ي چنين کششي که در خمير انسان وجود دارد و شعله هايش از عمق جان او زبانه مي کشد تحليل ها و تفسيرهاي گوناگوني صورت گرفته است که ما در اين جا به يک نظريه از دو انديشور اشاره مي کنيم:
فيثاغورث و افلاطون گفته اند که تأثير موسيقي و نغمات موزون در انسان، از آن جهت است که يادگارهاي خوش موزون حرکات آسمان که در عالم ذر و عالم قبل از تولد مي شنيده و به آن معتاد بوده ايم در روح ما بر مي انگيزاند و به اين معنا که قبل از آن که روح ما از خداوند جدا شود نغمات آسماني مي شنيده و به آن مأنوس بوده ايم و موسيقي به واسطه ي آن که آن يادگارهاي گذشته را بيدار مي کند ما را به وجد مي آورد. (7)
مولانا جلال الدين رومي همين نظر را در مجلد چهارم مثنوي، در قالب چند بيت، با زيبايي و لطافت ارائه داده است:
ليک بد مقصودش از بانگ رباب
همچو مشتاقان خيل آن خطاب
ناله ي سرنا و تهديد دهل
چيزکي ماند بدان ناقور کل
پس حکيمان گفته اند اين لحن ها
از دوار چرخ بگرفتيم ما
بانگ گردش هاي چرخ است اين که خلق
مي سرايندش به طنبور و به حلق
مؤمنان گويند که اثار بهشت
نغز گردانيد هر آواز زشت
ما همه اجزاي آدم بوده ايم
در بهشت آن لحن ها بشنوده ايم
موسيقي چيست
بر اساس ادعاي بعضي از محققان، موسيقي از دو کلمه ي «موسي» به معناي نغمه ها و «قا» به معناي وزن و آهنگ لذت بخش، ترکيب يافته است. (9)
موسيقي، صنعت آهنگ ها و نغمات، دانش و سازه ها و آوازه ها، ترکيب اصوات به صورت گوش نواز را گويند. (10)
در کتاب نفايس الفنون آمده است که موسيقي عبارت است از:
«معرفت احوال الحان و آن چه التيام الحان، بدان بود و بدان کامل شود و اين صناعت به سه قسم است:
اول، نظريه معرفت است از حصول معاني اين علم از موضوع و مبادي و مسائل.
دويم، صناعت اراي الحان به تصويت انساني يا به آلات.
سيم، صناعت تأليف الحان و اين دو قسم (دوم و سوم) را عملي خوانند و موضع موسيقي نظري الحان است و هر چه منسوب به الحان شود.» (11)
امير خسرو دهلوي از قول مطربي در قالب بيتي علم موسيقي را از دانش شعر نيکوتر دانسته است و گفته است:
مطربي مي گفت با خسرو که اي گنج سخن
علم موسيقي ز علم شعر نيکوتر بود
ابن خلدون در معرفي موسيقي مي گويد: «موسيقي عبارت از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطيع آوازها، به نسبت هاي منظم معلومي است که هر آواز آن، هنگام قطع شدن، توقيع کاملي پديد مي آورد و آن گاه يک نغمه تشکيل مي يابد، سپس اين نغمه بر حسب نسبت هاي معيني با يک ديگر مرکب مي شوند و سبب با اين تناسب و چگونگي خاصي که از آن در اين آوازها به وجود مي آيد شنيدن آنها لذت بخش مي گردد. (12)
ابونصر محمد بن طرخان فارابي (متوفاي سال 339) مشهور به «معلم ثاني» مي گويد: من کتاب سماع طبيعي ارسطو را چهل بار خواندم و بازخود را به خواندن آن محتاج ديدم و يا به خط خود در پشت کتاب النفس ارسطو نوشت: من اين کتاب را صد بار خواندم.
فارابي در موسيقي شهرتي بلند و توانايي هاي چشم گيري دارد؛ در کتاب الموسيقي الکبير مي گويد. «موسيقي لفظا به معناي الحان است و لحن عبارت است از مجموع نغمات مختلفه اي که مرتب باشند.» (13)
علامه شمس الدين محمد بن محمود آملي از علماي سده هشت هجري در کتاب نفايس الفنون مي گويد: فيلسوف بزرگ يونان، فيثاغورث حکيم مبدأ علم موسيقي است. (14)
«گويند که سبب تنبه او بدين علم آن بود که شبي به خواب ديد که شخصي پيش او آمد و گفت: فردا به بازار آهن گران و در بعضي روايات (به بازار) صرافان گذري کن تا سري از اسرار حکمت بر تو منکشف گردد و چون بيدار شد وقت سحر بود برخاست و بدان سوي گذر کرد. در آن بازار تردد مي نمود و در انديشه کشف آن «سر» مي بود تا آوازي را که از مصادمه ي آن دو جرم ثقيل مي شنيد با هم نسبتي مي دادي از آن مناسبت لذتي دريافت و در آن جا به گوشه ي رفت و مويي در دهان گرفت و سر ناخن او را بجنباند آوازي از آن بيرون مي آمد اما ضعيف بود.»
«پس آن را به ابريشم بدل کرد و در استخراج آلتي که ابريشم بر آن جا بندد فکر مي کرد تا روزي در دامن کوهي مي رفت سنگ پشت افتاده بود پوسيده و پوست روي کاسه باقي مانده و چون باد در تجاويف آن مي افتاد آوازي از آن جا بيرون مي آمد آن را برداشت و اصل بربط ساخت و دسته بر او بست و در تکميل و تتميم آن سعي نمود تا به کمال رسيد.» (15)
انواع موسيقي
گاهي تقسيم بندي ها به جنبه ي فني موسيقي نظر دارد و مرزبندي هايي از قبيل لحن و وزن و يا نوع دستگاه ها ارائه مي دهد چون: پنج گاه، چهارگاه، سه گاه، همايون، نوا، ماهور، شور... .
زماني موسيقي را از لحاظ ابزار و وسيله دسته بندي مي کنيم مانند: موسيقي سازي و موسيقي آوازي.
آن چه که در اين جا به تناسب بحث بايد بيشتر مورد توجه باشد تقسيم بندي موسيقي از لحاظ تأثيري است که بر مخاطب مي گذارد. اين تقسيم بندي مورد توجه قدما مانند: فارابي و صاحب کتاب نفائس الفنون و ديگران بوده است که آنها موسيقي را از اين جهت به سه نوع تقسيم کرده اند:
1. اول موسيقي نشاط انگيز (ملذ)؛
2. دوم موسيقي احساس انگيز (انفعالي)؛
3. سوم موسيقي خيال انگيز (مخيل).
موسيقي طبيعي نزد انسان، آن است که عموما يکي از اين سه تأثير را ايجاد کند، چه براي تمام مردم و هميشه ي اوقات و چه براي اکثر مردم و اغلب اوقات و موسيقي هايي که تأثيرشان بيشتر عموميت داشته باشند طبيعي ترند.
موسيقي نشاط انگيز که در ما احساس خوش آيندي پديدار مي سازد، هنگام استراحت و براي رفع خستگي به کار مي رود. موسيقي احساس انگيز که عواطف ما را بيدار مي سازد هنگامي به کار برده مي شود که بخواهند شخصي را وادار به انفعالي سازند که تحت تأثير ميل خاصي انجام مي دهند و يا حالت روحي خاصي را تحت تأثير ميل خاصي در او ايجاد کنند.
موسيقي خيال انگيز، قوه ي تصور ما را تحريک مي کند، به ويژه اگر همراه با حکايت منظوم يا اشکال ديگر گفتارهاي خطابي باشد که در اين صورت تأثير آن تشديد مي شود.
موسيقي «نشاط انگيز» ممکن است علاوه بر ايجاد احساس خوش آيند، مانند موسيقي «احساس انگيز» عواطف ما را نيز بيدار و هم چنين ممکن است قوه ي تصور ما را مانند موسيقي «خيال انگيز» تحريک کند، چنان که موسيقي نوع دوم نيز ممکن است چنين کند، چه بسياري از تصورات و انقيادات ذهن ما، تابع تمايلات ما است و هم چنين وقتي گفتاري به انتهاي نشاط آور يک آهنگ همراه شود، تأثير آن گفتار براي شنونده تشديد مي گردد.
بنابراين موسيقي کامل تر، عالي تر و مؤثرتر همانا موسيقي است که داراي ويژگي هاي هر سه نوع باشد و با گفتار تؤام شود و اين خاص موسيقي آوازي انسان است، البته برخي از انواع کامل موسيقي را مي توان از آلات موسيقي نيز شنيد. (16)
مفهوم غنا چيست؟
واژه شناسان و اهل لغت، معاني مختلفي، از مفهوم غنا ارائه داده اند و فقها براي شناخت مفهوم غنا، به اهل لغت مراجعه کرده و آن آشفتگي، در حوزه ي لغت به حوزه ي فقه سرايت نموده و موجب گرديده تا فقها نيز تعاريف گوناگوني بيان بدارند و شايد همه ي اين تشتت آرا از اين جا نشأت بگيرد که در قرآن کريم آيه و کلمه اي که به صراحت درباره ي غنا نظر داده باشد وجود ندارد و فقها در مستندات خويش براي به دست آوردن حکم الهي، به روايات استناد جسته اند که در روايات هم به عنوان يکي از منابع استنباط، در مورد مفهوم غنا به صراحت سخن گفته نشده است، ولي در مورد ممنوعيت غنا لحن روايات صراحت دارند و تقريبا درباره ي ممنوعيت و يا حرمت غنا ترديدي باقي نمي گذارند. اما اين که غنا چيست؟ دسته اي از روايات که به تفسير آيات قرآني پرداخته اند «قول زور» (17) و سخن بيهوده و يا باطل را مصداق غنا معرفي کرده اند و برخي ديگر «لهو الحديث» (18) را و از همين جا نيز اين شبهه پيدا شده است که آيا غنا از مقوله ي صوت و آهنگ است يا از مقوله ي کلام؟
در اين جا نخست غنا را از نظر اهل لغت بررسي نموده و سپس ديدگاه فقها را بيان داشته و در نهايت نظر خويش را با توجه به آيات قرآني و روايات اسلامي بيان مي داريم.
نظر لغويين
ابن اثير در کتاب النهايه از قول محمد بن ادريس شافعي نقل کرده است که: زيبا ساختن و نازک نمودن صدا، غناست: «تحسين الصوت و ترقيقه».
طريحي در مجمع البيان مي گويد: غنا صوت طرب آورد را گويند: «الصوت ما طرب به».
«ابن منظور» در لسان العرب مي گويد: کشيدن صدا و پياپي نمودن آن، غنا است: «مد الصوت و موالاته».
نظر فقها
مد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب او ما يسمي في العرف غناء و ان لم يطرب؛ (19)
کشيدن صدا به گونه اي که با ترجيع (گردانيدن در گلو) و طرب همراه باشد با اين که آن صدا را در عرف غنا بنامند اگر چه با طرب همراه نباشد.
صاحب جواهر مي گويد:
ان المشهور عند فقهاءنا مد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب؛ (20)
در نزد فقهاي شيعه اين تعريف شهرت دارد که غنا عبارت است از: کشيدن صدا که مشتمل بر ترجيع و طرب باشد.
امام خميني قدس سره مي فرمايند:
«بانه صوت الانسان الذي له رقه و حسن ذاتي و لو في الجمله و له شأنيه ايجاد الطرب بتناسبه لمتعارف الناس؛ (21)
غنا به صوت نازک انسان مي گويند که في الجمله داراي زيبايي ذاتي باشد و به خاطر تناسبي که با دستگاه هاي موسيقي و مقام ها دارد براي متعارف مردم طرب انگيز باشد.
در جمع بندي از نظر هاي ياد شده درباره بيان مفهوم غنا، اعم از واژه شناسان و فقيهان مي توان چنين نتيجه گرفت:
غنا به صوت انساني مي گويند که در آن زيبايي، ترجيع، طرب ترقيق و متناسب با دستگاه هاي موسيقي باشد.
حکم غنا
الف) قرآن
در تفسير اين آيه، از امام صادق عليه السلام نقل شده است که «قول زور» همان غنا است. (23)
و نيز آيه:
(و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله) (24)؛
و از مردمان کساني هستند که با هدف فتنه انگيزي سخنان لغو و باطل را فراهم مي سازند تا خلق خدا را به انحراف بکشانند.
احاديث متعددي در ذيل اين آيه داريم که «لهو الحديث» را از نوع غنا دانسته چنان که «مهران بن محمد» مي گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم که مي فرمود: «الغناء مما قال الله عزوجل و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله» (25)
(والذين هم عن اللغو معرضون) (26)؛
مؤمنان کساني هستند که از لغو و بيهوده گويي پرهيز مي کنند.
در تفسير علي بن ابراهيم قمي با استناد به روايتي، واژه ي «لغو» بر غنا تطبيق داده شده است. (27)
چنان که ملاحظه شد هيچ کدام از آيات قرآن کريم به طور صريح و روشن درباره ي غنا نظري نداده اند و لذا از منطوق اين آيات نمي توان حرمت آواز را استفاده کرد البته برخي از آوازها مي تواند حاوي مفاهيم «قول زور» و «لهو الحديث» و «لغو» بوده و بر غنا دلالت داشته باشد.
ب) روايات
1. استماع اللهو و الغناء ينبت النفاق کما ينبت الماء الزرع (28)؛
شنيدن و استماع سخنان بيهوده و آواز غنايي نفاق را مي روياند همان گونه که آب، گياه و زراعت را مي روياند.
و باز ايشان فرمود:
2. بيت الغناء لا تؤمن فيه الفجيعه و لا تجاب فيه الدعوه و لا يدخله الملک (29)؛
خانه اي که در آن غنا انجام شود از حوادث دردناک در امان نخواهد بود و دعا در آن به اجابت نمي رسد و فرشته وارد آن خانه نمي شود.
باز امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
3. شر الأصوات الغناء (30)؛ بدترين صوت ها غنا است.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در وصيت خود به علي عليه السلام فرمود:
4. يا علي! ثلاثه يقسين القلب: استماع اللهو و طلب الصيد و اتيان باب السلطان (31)؛
يا علي! سه چيز مايه قساوت قلب مي شود: گوش فرا دادن به لغو و بيهوده گويي و به جست جوي شکار بودن و به درگاه سلطان روي آوردن.
امام باقر عليه السلام فرمود:
5. الغناء أخبث ما خلق الله الغناء اشر ما خلق الله (32)؛
پليدترين و بدترين چيزي را که خداوند آفريده است غنا مي باشد.
در روايات هم مانند آيات قرآن، که چند نمونه از آنها را در اين جا ارائه داديم صراحتي نه از لحاظ مفهوم و نه از لحاظ مصداق وجود ندارد تنها نتيجه اي که مي توان از سخنان نوراني پيشوايان معصوم عليه السلام در روايات به دست آورد اين است که از نظر اسلام، غنا مذموم و ممنوع است ولي اين که چه نغمه و يا آهنگي مصداق غنا است مشخص نيست.
غنا و صوت زيبا
در پاسخ چنين سؤالي خواهيم گفت: نه، زيرا خوانندگاني بوده و هستند که با همه مشخصات ياد شده قرآن، مدايح اهل بيت، سرود، آواز و... مي خوانند و هيچ کدام از فقها و مؤمنان و متشرعان نگفته اند که اينان کار حرام انجام مي دهند. علاوه بر اين مطلب، رواياتي داريم که از «صوت زيبا» با تمجيد به عمل آورده و از آن به عنوان يک امتياز ياد کرده است:
امام صادق عليه السلام فرمود:
ما بعث الله عزوجل نبيا الا حسن الصوت (33)؛
خداوند متعال پيامبري را، به رسالت مبعوث نکرد مگر اين که داراي صوت زيبا بود.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
ان من أجمل الجمال الشعر الحسن و نغمه الصوت الحسن (34)؛
زيباترين زيبايي موي زيبا و آواز زيباست.
در منابع روايي ها توصيه و تأکيد شده است که قرآن را با صوت زيبا بخوانيد و صوت زيبا زيور و زينت آيات قرآن است:
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
لکل شيء حليه و حليه القرآن الصوت الحسن (35)؛
براي هر چيزي زيوري است و زيور و زينت قرآن آواز خوش مي باشد.
در مورد برخي از امامان معصوم عليه السلام مطالب و فرازهايي ثبت گرديده که آن بزرگواران، آيات نوراني قرآن را با لحن و آوازي تلاوت مي کردند که مورد توجه و علاقه شديد مردم قرار مي گرفت، چنان که حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
کان علي بن الحسين صلوات الله عليه أحسن الناس صوتا بالقرآن و کان السقاءون يمرون فيقفون ببابه يسمعون قراءته (36)؛
حضرت سجاد عليه السلام از همه ي مردم خوش آوازتر تلاوت قرآن مي کرد و چون عابران سقا به در خانه ي آن حضرت مي رسيدند مي ايستادند و قرآن خواندن او را گوش مي دادند.
بنابراين صوت زيبا نه تنها چيز بدي نيست بلکه به عنوان نعمت ارزش مند خداوند است که به انبيا و بعضي از بندگان خود عنايت فرموده است و حتي سفارش پيشوايان دين است که کلام خدا، قرآن را با آرايش صوتي بخوانيد.
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
رجع بالقرآن صوتک فان الله عزوجل يحب الصوت الحسن (37)؛
به هنگام خواندن قرآن صداي خود را در گلو بچرخان همانا خداوند آواز خوش را دوست مي دارد.
پيامبر فرمود:
حسنوا القرآن بأصواتکم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا (38)؛
با آوازهاي خوشتان قرآن را زيبايي ببخشيد، زيرا آواز خوش، زيبايي قرآن را افزايش مي دهد.
دلايل حرمت غنا
حال که با چنين مشکلي رو به رو هستيم و از طرفي هم بايد به نيازمندي هاي روحي و رواني افراد جامعه پاسخ داد و تکليف مردم و دستگاه هاي فرهنگي را نسبت به موسيقي و غنا روشن ساخت ضرورت دارد تا در جست جوي نکاتي باشيم که پيشوايان معصوم ما در سخنان خود بر آن، در خصوص غنا حساسيت نشان داده اند و از اين طريق معيارها و دلايل حرمت غنا را به دست آورده و مرزهاي حلال و حرام را مشخص کرد، بنابراين غنا و آوازي حرام خواهد بود که داراي يکي از شرايط زير باشد:
1. آوازي که لحن و آهنگ آن اختصاص به اهل فسق و گناه و مجالس لهو فاسقان دارد و به اصطلاح آواز «لهوي» است، اين آواز چه با کلام همراه باشد چه نباشد و يا آن کلام، لغو لهو باشد و يا نباشد حرام است، زيرا اسلام جبهه ايمان را از هر گونه عملي که استقلال او را به خطر مي اندازد و موجب به هم ريختگي مرز ايمان و کفر، عدل و فسق، خير و شر... مي گردد بر حذر مي دارد شايد يکي از دلايل حرمت تشبه به هر جهت مستقل و ممتاز باشد و لذا از به کارگيري هر علامت و نشانه اي که اختصاص به کفار و مشرکان دارد جلوگيري به عمل آورده و آن را حرام اعلام کرده است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: خداوند بر يکي از پيامبران خود در ادوار گذشته وحي کرد و به او دستور داد تا به پيروان مؤمن خود بگويد:
لاتلبسوا لباس أعدائي و لا تطمعوا مطاعم أعدائي و لا تسلکوا مسالک أعدائي فتکونوا أعدائي کما هم أعدائي (39)؛
لباس دشمنان من را نپوشيد، خوراک دشمنان من را نخوريد راه و روش دشمنان من را نپيماييد تا همانند آنان در رديف دشمنان من قرار بگيريد.
در اين که لحن و آهنگ آواز، نبايد لحن آواز اهل گناه باشد ترديدي وجود ندارد، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد تلاوت و قرائت قرآن با صراحت تأکيد فرموده است:
اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و اياکم و لحون أهل الفسق و أهل الکبائر (40)
قرآن را با لحن ها و آهنگ هاي عرب بخوانيد و از لحن هاي بدکاران و اهل گناهان بزرگ دوري بجوييد.
2. آوازي که ماهيت آن لهوي نيست ولي الفاظ و مطالب لغو و باطل است و انسان را بر شهوت و عياشي و بي خبري سوق مي دهد، اين گونه مطالب و مفاهيم منحرف کننده اگر با آواز غير لهوي هم خوانده شود حرام است.
3. نغمه و آوازي که انسان را از ياد خدا دور بدارد و مانع حرکت او به سوي خدا گردد مصداق غنا بوده و حرام است. چنان که حضرت امام صادق عليه السلام در روايتي طولاني، به هنگام بيان شرايع و مسائل مربوط به اصول و فروع دين، گناهان کبيره را بر مي شمرد و در رديف گناهاني چون شرک به خدا، قتل نفس، خوردن ربا و مال يتيم و... مي فرمايد:
و الملاهي التي تصدعن ذکر الله عزوجل مکروهه کالغناء (41)؛
و آن بيهوده گويي ها و لهوياتي که مانع ياد خداوند متعال گردند مانند غنا از گناهان کبيره محسوب مي شود.
حرمت منع از ياد خدا، تنها به نغمه و آوازهاي لهوي اختصاص ندارد بلکه هر گفتار و کرداري که مانع از رسيدن انسان به خداوند باشد حرام است؛ چنان که حضرت علي عليه السلام درباره ي قمار و قماربازي مي فرمايد:
کل ما الهي عن ذکر الله فهو الميسر (42)؛
هر آن چه انسان را به گونه اي مشغول بدارد که او از ياد خداوند غافل بماند قمار به شمار مي آيد.
هر گاه آواز و آهنگي مشخصات ياد شده را از لحاظ حرمت نداشته باشد و انسان را به ياد خدا اندازد و او را در سير الي الله ياري کند نه تنها حرام نيست بلکه يکي از ابزار و وسايل تربيت مي باشد؛ چنان که مردي خدمت علي بن الحسين عليه السلام آمد و از خريدن کنيزي که داراي صوتي زيبا بود پرسيد آن حضرت در پاسخ فرمود:
ما عليک لو اشتريتها فذکرتک الجنه (43)؛
اشکالي بر تو نيست اگر او را خريداري کني پس براي تو بخواند و بهشت را به يادت بياورد.
علي بن يقطين از حضرت باقر عليه السلام روايت کرده است:
من أصغي الي ناطق فقد عبده فان کان الناطق يؤدي عن الله عزوجل فقد عبدالله و ان کان الناطق يؤدي عن الشيطان فقد عبد الشيطان (44)؛
کسي که گوش دل به سخن گوينده اي بسپارد پس او را بندگي کرده است هر گاه گوينده از خداوند متعال سخن گفته باشد بندگي خدا را و اگر گوينده سخن از شيطان گفته باشد بندگي شيطان را کرده است.
موسيقي و غنا
«آن چيزي که در اسلام حرام است غناست، نه موسيقي. موسيقي هر آهنگ و صدايي است که از حنجره يا وسيله اي، به يک شکل حساب شده بيرون مي آيد. اما آن چيزي که حرام است نوع خاص از موسيقي است که غنا باشد، علت اين که نظرات مختلف است، اين است که در مورد غنا، ما آيات و روايات صريح که مشخص کند غنا چگونه چيزي است، نداريم، لذا استنباط فقهي از غنا متفاوت است؛ مثلا مرحوم آيه الله العظمي بروجردي رحمه الله معتقد بودند: غنا آن چيزي است که مخصوص مجالس لهو باشد يعني آن آهنگ ها و آوازهايي که فقط در مجالس لهو و خوش گذراني خوانده مي شود حرام است ولو اين که در بيرون مجلس لهو خوانده شود. و ما آن زمان که مرحوم آيه الله بروجردي حيات داشتند، اين را تطبيق مي کرديم با آن آهنگ ها و ترانه هايي که در آن وقت معمول بود اينها را ما قدر مسلم از غنا مي دانستيم ولي مورد ديگر مسلم نبود.» (45)
هنر در نگاه رهبري نظام اسلامي
امام خميني قدس سره در مواردي مي فرمايد:
«هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسيم تلخ کامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»
«هنر در مدرسه ي عشق نشاندن دهنده ي نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است.»
«تنها هنري مورد قبول قرآن است که صيقل دهنده ي اسلام ناب محمدي صل الله عليه و آله اسلام ائمه هدي عليه السلام اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت هاست.» (46)
حضرت آيه الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب فرموده اند:
«بارها گفته ام که هر پيامي، هر دعوتي، هر انقلابي، هر تمدني و هر فرهنگي تا در قالب هنر ريخته نشود شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقي هم بين پيام هاي حق و باطل نيست.»
«هنر امروز ايران هنر «مقاومت» است نه هنر «تسليم و سازش» اين گونه هنر، شرط اصلي آگاهي و زمان شناسي و نيز شجاعت و گستاخي در برابر تهاجم وحشيانه اي است که در آن از همه ي ابزارها براي سرکوبي و به ذلت کشانيدن ملت ما استفاده مي شود»
«شک نبايد کرد که انقلاب به هنر نيازمند است و هنر انقلاب از آن جا که بايد حامل مفاهيمي نو و قهرا ناآشنا باشد، و از آن جا که بايد با همه ي معارضه ها و خصومت هايي که هيچ انقلابي از آن مصون نيست درگير شود و از آن جا که بايد معارف نوين را در ذهن ها راسخ و ماندگار سازد، ناگزير بايد هنري ممتاز و فاخر و پيشرو باشد.» (47)
فخر از هنر نماي و به اهل هنرگراي
و زعيب و عار بي هنري بر کنار باش
پي نوشت :
1- هنر چيست؟ ص 31.
2- بهار و ادب فارسي، ج 1، ص 27 مقدمه.
3- استاد بهجتي متخلص به «شفق».
4- رقصي که منظور ماست نه رقص لهو و لعب و خلاعت است، زيرا اين قسم از رقص جزو قبايح اعمال شمرده مي شود و تعريف رقص به وجهه ي فلسفي اين است که (رقص حرکت فطري است که از تراکم قواي حيواني در جسم پيدا مي شود، زيرا تزايد قوا به درجه اي مي رسد که قابل تحمل نبوده براي تخفيف، راهي مي طلبد و بنابراين حرکاتي که طفل مي کند نيز داخل در رقص است.) و لغويين رقص را طور ديگر تعريف کرده اند که شامل وجهه ي فلسفي آن نيست.
5- تاريخ ادبيات ايران، ص 80.
6- رسائل اخوان الصفا، رساله ي پنجم، ص 136- 138 به نقل از فرهنگ معارف اسلامي، ج 4.
7- سماع در تصوف، ص 4.
8- لغت نامه ي دهخدا.
9- کشف الظنون، ج 2، ص 1902.
10- لغت نامه ي دهخدا.
11- نفايس الفنون، ج 3، ص 73.
12- مقدمه ي ابن خلدون، ص 855.
13- موسيقي کبير فارابي، ص 47.
14- شايد بيان چنين مطلبي، از اين باب باشد که گفته اند اصل فلسفي اعداد و تطبيق آنها با علوم طبيعي و الهي و معرفه الروح و اخلاق، زاده ي فکر او است و نيز گفته اند جدول ضرب را او اختراع کرد.
15- نفائس الفنون في عرايس العيون، ج 3، ص 77.
16- مهدي برکشلي، انديشه هاي علمي فارابي درباره ي موسيقي، به نقل از هشت گفتار پيرامون حقيقت موسيقي غنائي، ص 204.
17- (واجتنبو قول الزور)، سوره حج، آيه 31.
18- (و من الناس من يشتري لهو الحديث عن سبيل الله)، لقمان (31) آيه 5.
19- شرح لمعه، باب غنا.
20- جواهر الکلام، ج 22، ص 95.
21- مکاسب محرمه، ج 1، ص 202.
22- حج (22) آيه 31.
23- وسائل الشيعه، ج 12، ص 227.
24- لقمان (31) آيه 6.
25- وسائل الشيعه، ج 12، ص 226.
26- مؤمنون (23) آيه 3.
27- تفسير قمي، ص 444.
28- وسائل الشيعه، ج 12، ص 235.
29- همان، ص 225.
30- همان، ص 229.
31- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 339.
32- دعائم الاسلام، ج 2، ص 208.
33- اصول کافي، ج 2، ص 616.
34- اصول کافي، ج 2، ص 615.
35- وسائل الشيعه، ج 4، ص 859.
36- اصول کافي، ج 2.
37- وسائل الشيعه، ج 4، ص 859.
38- وسائل الشيعه، ج 4، ص 859.
39- وسائل الشيعه/ ج 3/ ص 279.
40- اصول کافي، ج 2، ص 614.
41- بحارالانوار، ج 10، ص 229.
42- وسائل الشيعه، ج 12، ص 235.
43- همان، ص 86.
44- همان، ص 236.
45- هنر از ديدگاه حضرت آيت الله خامنه اي، ص 43.
46- کلمات قصار، پندها و حکمت امام خميني، ص 181.
47- هنر از ديدگاه حضرت آيت الله خامنه اي، ص 9- 10- 34.
/س