ترور؛ سرانجام ایستادگی مدرس در برابر دیکتاتوری رضاخان
شهید مدرس از جمله سیاست مداران نستوهی است که حدود هفده سال، یعنی از سال ۱۲۸۹ تا ۱۳۰۷ با تشخیص مردم، نماینده مجلس بود. او در طول این مدت، با شهامت و شجاعت بسیار، به مبارزه با استبداد رضاخانی و استعمار پرداخت و سرانجام جان خود را نیز در این راه فدا کرد.شهید مدرس مطابق دست نوشته خود، در حدود سال ۱۲۸۷ ه ق برابر ۱۲۴۹ ه ش در سرابة کچو از توابع اردستان در خانوادهای روحانی ولادت یافت. پدرش سید اسماعیل فرزند میرعبدالباقی از طایفه میرعابدین بود که از سادات طباطبایی و اصالتا زوارهای هستند. در سال ۱۲۹۳ ه ق در سن شش سالگی به همراه جدش سید میر عبدالباقی به قمشه مهاجرت کرد. در سال ۱۳۰۳ ه ق برای تحصیل راهی اصفهان شد و درس قریب سی استاد را درک نمود.
در سال ۱۳۱۱ ه ق عازم عتبات عالیات شد و پس از تشرف به محضر میرزای شیرازی در نجف علماء و بزرگان آن زمان را درک کرد، اما عمده تحصیلاتش نزد آیات خراسانی و یزدی بود. همچنین با میرزای نائینی و شیخ فضل الله نوری و سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری مباحثه داشت. در حدود سال ۱۳۱۷ ه ق به اصفهان بازگشت و به تدریس پرداخت. او در سال ۱۳۲۸ ه ق از سوی مراجع عظام نجف اشرف به عنوان عضو هیأت طراز اول ناظر بر مجلس شورای ملی برگزیده شد.
در سال ۱۳۳۵ ه ق مقارن با جنگجهانی اول به همراه عده ای از دوستان و همفکرانش به کرمانشاه مهاجرت کرد و در آنجا دولت موقت در تبعید را تشکیل دادند تا در صورت رقم خوردن سرنوشت جنگ به سود متحدین، بتوانند به عنوان دولت در تبعید هم پیمان با دول محور، قدرت را به دست گیرند و تمامیت ارضی ایران را حفظ کنند. در این گزارش سعی بر آن است تا ضمن پرداختن به برخی از فعالیتهای ایشان در زمینه جمهوری خواهی رضاخان و مجلس گرایی، به مقوله تبعید و ترور او پرداخته شود.
از همین رو، سوالاتی که در اینجا مطرح میشود این است که «واکنش شهید مدرس به جمهوری مورد ادعای رضا شاه چه بود؟ مجلس در اندیشه سیاسی وی چه جایگاهی داشت؟ زمینهی تبعید و چگونگی شهادت سید حسن مدرس به چه شیوه هایی بوده است؟» جهت پاسخ به سوالات مذکور، ضمن تحلیل حیات سیاسی این سید مبارز، برخی از مستندات قابل ذکر در این باره را مورد اشاره قرار می دهیم.
جمهوریت سردار سپه
دیدگاه سیاسی شهید مدرس در خصوص نظام جمهوری، عموماً تحت الشعاع موضع سیاسی او در قبال طرح جمهوری از سوی رضاخان بررسی میشود، در حالی که مخالفت او با آن جمهوری، زمینه و عوامل دیگری داشت. شهید مدرس به دفعات نظر مثبت خود را در مورد اصل جمهوری به عنوان نظامی که از مشروطه سلطنتی هم به اسلام نزدیکتر است، عنوان ساخته بود. حسین مکی اعتقاد مدرس را در این زمینه از زبان وی چنین نقل می کند:«من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریباً و بلکه تحقیقاً حکومت جمهوری بوده است، ولی این جمهوری که میخواهند به ما تحمیل کنند، بنا بر اراده ملت ایران نیست، بلکه انگلیسیها میخواهند به ملت ایران تحمیل نمایند و رژیم حکومتی را که صد در صد دست نشانده و تحت اراده خود باشد، در ایران برقرار سازند؛ و از همه مهمتر، به واسطه مخالفت احمدشاه با قرارداد [منظور ۱۹۱۹ م وثوق الدوله] و خواستههای انگلیسی، میخواهند از او انتقام بگیرند. اگر واقعاً نامزد و کاندیدای جمهوری فردی آزادی خواه و ملی بود، حتماً با او موافقت میکردم و از هیچ نوع کمک و مساعده به او دریغ نمینمودم[۱]».
مجلس گرایی
درخشش شهید مدرس در ۵ دوره تقنینیه (چه به عنوان مجتهد طراز اول و چه به عنوان وکیل مردم تهران) و اصرار او در توسعه و تحکیم نهاد قانونگذاری و اشاعه حقوق عمومی دلالت بر اهمیت مجلس در اندیشه سیاسی او دارد. مدرس از آن جهت مجلس را تقدیس میکند که اصالت رأی مردم در انتخاب شیوه تمشیت امور و معطوف بودن اساس ارزش حکومت به سعادت آنان را تأمین میکند. او میگوید:«این مجلس را به منزله تمام ایران میدانم، مثل این است که سی کرور اهالی ایران در اینجا تشریف دارند[۲] ..عظمت ملت، همان عظمت مجلس شورای ملی است، هر ملتی، بزرگواری... و عظمتش بسته به عظمت و فلاح مجلس شورای ملی او است... قدرتی که مجلس دارد هیچ چیز نمیتواند مقابلش بایستند، شما تعیین صلاح بکنید مجلس بر هر چیزی قدرت دارد[۳]».
از این گویه استنباط میشود که شهید مدرس قصد داشت ریشه همه سیاست گذاریها را در وهله اول به مجلس بکشاند و آنها را قانونمند سازد. او در همین راستا میگوید: «قانون اساسی مملکت این پیشبینی را کرده است که... مجلس شورای ملی هر چه بزرگتر و با جلالتر باشد، از برای پیشرفت امور مملکت و سیاست داخله و خارجه انفع است[۴]».
همچنین، شهید مدرس با اجرایی دانستن ماهیت نظام قانونگذاری که در حقیقت وظیفهاش اجرای قوانین تغییرناپذیر الهی است، بنا داشت روح مشروعه را به کالبد مشروطهای که به قول خودش اثری از آن باقی نمانده بود، بازگرداند لذا رشته قوانین مصوب مجلس شورای ملی را هم به دست شریعت میسپرد و میگوید «قانون باید درجاتی دارا باشد تا قانونیات کامل شود، که یکی از آن درجات، مجلس شورای ملی است و یکی کمیسیون است و یکی مجلس سنا است و یکی امضا پادشاه است و تمام آنها هم در صورتی است که مخالف با مذهب نباشد[۵]».
با این همه با پایان یافتن دوره ششم و جلوگیری از راهیابی شهید مدرس به مجلس هفتم و در ادامه تبعید و شهادت مدرس، فعالیت پارلمانی او نیز به انتها رسید و از آن پس مجلس کاری جز تصویب خواسته های رضاشاه و بحث درباره طرحهای او را نداشت [۶]و بدین ترتیب، پرونده یک مجلس مستقل و محوری در عرصه سیاسی ایران بسته شد.
تبعید و شهادت مدرس
قبل از پرداختن به چگونگی تبعید و در نهایت شهادت مدرس باید به ذکر نوع برخورد وی با رضاشاه و حکومت استبدادی پرداخت. به عبارتی ابتدا باید زمینههای تبعید و شهادت وی مورد مطالعه قرار گیرد. واکاوی نوع حیات سیاسی مدرس حکایت از آن دارد که او راه مبارزه با مستبدان و افراد دیکتاتورمنش را در انتخاب افراد مقتدر و شجاع برای مناصب حکومتی میدانست.به عبارتی، از نظر او، فرد ضعیف، هرقدر هم خوب باشد، هرگز توانایی ایستادگی در برابر مستبدان را ندارد[۷]. وی با چنین عقایدی، سد محکم در مقابل دیکتاتوری رضاخانی بود، بهگونهای که رضاخان هرقدر که به قدرت نزدیکتر میشد، سنگینی و خطر مبارزه ضداستبدادی مدرس را بیشتر احساس میکرد. او از همان ابتدای اقدام برای تصاحب قدرت کاملاً دریافته بود که وجود وی مانعی بزرگ محسوب میشود.
همسر تیمورتاش درباره یکی از گفتوگوهایی که میان مدرس و رضاخان در منزل تیمورتاش انجام شده بود، میگوید:
«جلسه دوم به فاصله ده شب دیگر تشکیل شد. این بار از مذاکرات داخل اتاق چیزی نفهمیدم؛ ولی وقتی که از اتاق بیرون آمدند، شنیدم رضاخان به مدرس گفت: در ایران دو مرد وجود دارند؛ حیف که نمیتوانند باهم کار کنند. مدرس گفت: ترسم نرسی به کعبهای اعرابی / کاین ره که تو میروی به ترکستان است/ به گورستان است... و هر دو با گلایه از همدیگر جدا شدند.[۸] »
در همین راستا، بعدها وقتی رضاخان با مخالفت مدرس در مقابل تصمیماتش روبهرو شد، از او پرسید که از او چه میخواهد؛ و مدرس با شجاعت و قاطعانه خواهان کنارهگیری رضاخان شد. هفتم مرداد ۱۳۰۳، روز استیضاح دولت سردار سپه توسط مجلس شورای ملی، صحن مجلس شاهد درگیری رضاخان و هوادارانش با مدرس و اقلیت استیضاح کننده بود. مدرس، رضاخان و دولت را در سه مورد به استیضاح کشید. متن استیضاح مدرس از رئیسالوزراء (رضاخان سردار سپه) به این شرح بود. این جانبان راجع به موارد ذیل از آقای رئیس الوزراء استیضاح مینماییم:
۱-سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه.
۲-قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی.
۳-تحویل ندادن اموال مقصران و غیره به خزانه دولت[۹].
این درحالی است که رضاخان به رغم آنکه طرفدارانش در مجلس اکثریت داشتند، به شدت از استیضاح میهراسید؛ چرا که رهبری استیضاحکنندگان را سید حسن مدرس بر عهده داشت و او در هنگام نطق، کاملاً بر مجلس مسلط میشد و با شجاعت بینظیرش بدون هیچ پروایی، همه اعمال و رفتار غیرقانونی سردار سپه را به گوش نمایندگان و مردم میرساند.
حسین مکی که خود شاهد دیکتاتوری رضاخان بود، مبارزه مدرس علیه دیکتاتوری نوین را چنین توصیف کرده است:
«یکی از شجاعان دوره چهارم، سید حسن مدرس بود که در این دوره علاوه بر مقام نایب رئیسی اول مجلس، لیدر اکثریت مجلس هم بود و چنانکه بعد خواهیم دید، در کابینه قوام السلطنه و کابینههای بعدی، وظایف بسیار مهمی را بر عهده گرفت بهگونهای که در تاریخ سیاسی قرون اخیر ایران، سطور پرافتخاری را اشغال کرده است؛ زیرا مدرس از جمله کسانی بود که برای جلوگیری از قدرت روزافزون و خطرناک سردار سپه با رفقای همدست خود، نقشهای بسیار خطرناکی را بازی کرد که در نتیجه به قیمت خون او تمام شد، به این معنا که پس از سالیان دراز در زندان و تبعید به سربردن، بالأخره شربت شهادت نوشید و با کفنی خونین، به خاک تیرة این سرزمین مدفون شده است[۱۰]»
یکی از مقولاتی که وجه رضاشاه را در منظر مدرس کدر نموده بود و بن مایههای اصلی مخالفت وی با رضاخان رو تشکیل میداد، وابستگی عمیق او به اجانب بود. بهگونهای که همسر تیمورتاش از قول شوهرش میگوید مدرس به رضاخان پیشنهاد کرد:
«من خیر و صلاح تو را میخواهم. دست از این کارها بردار و کار مردم را به خودشان واگذار کن. صلاح تو نیست که با خارجیان ارتباط داشته باشی. آنها منافع خود را میخواهند و روزی که تو سودی برای آنها نداشته باشی، یک لحظه هم تو را نمیخواهند. رضاخان گفت: من به انگلیسیها قول دادهام. اگر خلاف قول خود رفتار کنم، مرا نابود خواهند کرد...[۱۱] »
در همین راستا، مدرس که میدانست رضاخان در سرسپردگی برای انگلیس و حفظ منافع نامشروع آن کشور، مصمم و قاطع است، مبارزه و مخالفتش را با او شدیدتر کرده بود. او در جایی، آشکارا، یکی از دلایل مخالفت با رضاخان را بیان کرده و گفته بود:
«اختلاف من با رضاخان، بر سر حکومت و عمامه و این مسائل جزئی از قبیل نظام اجباری نیست. من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرارداده است، مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید میکند، مبارزه میکنم و راه و هدف خود را هم میشناسم».
علاوه بر این، مدرس در سال ۱۳۳۷ ه ق با کابینه وثوق الدوله بر سر انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ م در افتاد و در سقوط آن مؤثر بود. از همین رو، رضاخان که به شدت از او و اندیشههایش میترسید مانع راهیابیاش به مجلس هفتم شورای ملی شد بهگونهای که حتی آن یک رأی را هم که خودش به خود داده بود، قرائت نکردند.
در مهرماه ۱۳۰۷ ه ش با تدابیر شدید امنیتی او را دستگیر و از تهران به روستای عقبمانده و مخروبه خواف در نزدیکی مرز افغانستان تبعید کردند[۱۲] و سرانجام بعد از ده سال حبس در تبعید، وی را به کاشمر بردند و در غروب ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ ه ق برابر با دهم آذر ۱۳۱۶ ه ش او را به افطار با زهر مجبور کردند و سرانجام با عمامه خودش او را به شهادت رساندند.
ماجرای ترور شهید مدرس به دست عوامل رضاخان
رضاخان برای از سر راه برداشتن مدرس چند بار اقدام به ترور وی نمود. در اولین مورد، رضاخان ده نفر از مأموران شهربانی را مأمور ترور مدرس نمود. در هفتم آبان ماه ۱۳۰۵ شمسی هنگامی که آیتالله مدرس از کوچهای در تهران عبور میکرد از اطراف، مورد سوء قصد و شلیک گلولهها قرار گرفت. ولیکن بدون اینکه به خود تزلزلی راه دهد با چابکی از مهلکه نجات یافت و تنها از ناحیه کتف و ساعد زخمی گشت و به بیمارستان منتقل گردید.او که متوجه سو قصد مأموران رضاخان شده بود، از بیمارستان پیام فرستاد که به رضاخان بگویید که به کوری چشم بدخواهان، من هنوز زندهام. در آن شرایط، ترور مدرّس انعکاس وسیعی در میان مردم برجای گذاشت و نمایندگان مجلس در دو جلسه به بررسی این موضوع پرداختند. دوستان اندک مدرّس در مجلس سوء قصد به مدرّس را اقدامی صرفاً سیاسی معرفی کردند و به ایما و اشاره، دولت و شخص رضاخان را در ماجرا دخیل دانستند.
اقدام بعدی رضاشاه، برای جلوگیری از اقدامات شهید مدرس، همانطور که قبلاً اشاره شد، جلوگیری از ورود وی به مجلس هفتم بود. وقتی انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای ملی به پایان رسید، حتی یک رأی هم از صندوق به نام مدرّس بیرون نیامد و مدرّس آن جمله معروف را بیان کرد که «اگر هیچکس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، ولی خودم که یک رأی به خودم دادم، پس این یک رأی که به نام مدرّس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟[۱۳]» رضاخان با این شرایط، بازهم به این اکتفا نکرد و با تهدید شهید مدرّس از او خواست از سیاست دوری کند؛ اما شهید مدرّس در جواب وی گفت: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی میدانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمیدارم و هرکجا باشم همین است و بس[۱۴]».
راهکار دیگری را که رضاشاه برای مهار شهید مدرس انتخاب نمود، تبعید او بود. از همین رو، در شامگاه ۱۶ مهرماه ۱۳۰۷، یعنی دقیقاً دو روز بعد از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی، مأموران رضاخان با قساوت تمام به منزل مدرّس هجوم بردند. با ضرب و جرحِ مدرّس و فرزندانش به دست رئیس نظمیه «محمد درگاهی» و همراهانش، وی را شبانه از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند.
ابتدا ایشان را چند روزی در یکی از دهات مشهد زندانی کردند و پسازآن او را به شهر خواف بردند و در وسط پادگان نظامی شهر سکونت دادند. دوران حبس شهید مدرّس در خواف، نه سال طول کشید. در دوره اقامت اجباری مدرّس در خواف، رضاخان دو بار، سپهبد امان اللّه جهانبانی را به دیدن او میفرستد و به سید پیغام میدهد که اگر از سیاست و دخالت در امور دولتی دست بردارد و تنها به مسائل مذهبی و امور شرعی بپردازد، او را آزاد خواهد گذاشت. رضاخان حتی پیشنهاد کرده بود که مدرّس تولیت آستان قدس رضوی را بپذیرد، یا به عراق برود و در آنجا با خیال راحت بقیه عمر خویش را به عبادت و تحصیل و تدریس بگذراند. ولی مدرّس حاضر به سازش با او نشد و درنهایت، شهادت در راه خدا را بر زندگی آسوده ترجیح داد.
از همین رو، رضاشاه در سال ۱۳۱۶ تصمیم میگیرد که مدرّس را به قتل برساند. دستور قتل به رئیس شهربانی خواف ابلاغ میگردد؛ اما وی از انجام این کار طفره میرود. لذا مدرّس را به کاشمر منتقل میکنند. رئیس شهربانی کاشمر نیز از اجرای دستور قتل مدرّس خودداری مینماید و مجبور به ترک پست خود میگردد.
سرانجام میرزا کاظم جهان سوزی، افسر شهربانی، به اتفاق دو مأمور دیگر شهربانی از مشهد به کاشمر رفتند و در ۲۶ رمضان ۱۳۵۷-ق (برابر با دهم آذرماه ۱۳۱۶) آیتالله سید حسن مدرّس که در حال افطار بود را ابتدا مسموم کرده و پس از آنکه متوجه شدند سم در او اثر نکرده با انداختن عمامه بر گردنش در حال رکوع نماز وی را به شهادت رسانند[۱۵].
نتیجهگیری
اگر یک رویه حاکمیت دیکتاتوری استبداد، ظلم و تهدید آزادی باشد، باید به راستی چنین نتیجه گرفت که در وضعیتی که ایران وارد دوره جدیدی از تجربه سیاسی میشد و با تأسیس حکومت دیکتاتوری رضاخان درگیر بود، تنها آیتالله مدرس بود که میتوانست نهضت ضد دیکتاتوری را رهبری کند؛ چنانکه همه مشروطهطلبان و آزادی خواهان مخالف و موافق بر این نکته اتفاقنظر داشتند؛ که اگر یک مخالف واقعی هست که میتواند در برابر زورگوییهای سردار سپه مقاومت کند کسی جز مدرس نیست. مهمتر اینکه چنین شخصیت برجستهای، تربیتشده مذهب فقه جعفری است.او با همین عنوان فقاهت وارد تهران شد و با همین مرجعیت دینی بود که رهبری مبارزه با ظلم و استبداد رضاخانی را به عهده گرفت؛ اما این خصلت شهید مدرس، تنها ویژگی او نبود؛ زیرا آن شهید بزرگوار در صحنهای وسیعتر از رویه استبدادی رضاخان نیز وارد عمل شده بود و آن مسئله دین ستیزی و عرفی سازی (جدایی دین و سیاست) است که دیکتاتوری رضاخان کارگزار نظامی سیاسی آن بود. همین اهتمام مدرس برای ایستادن مقابل رضاخان و استکبار خارجی درنهایت موجب برنامهریزی رضاخان برای حذف وی شد و ده آذرماه سال ۱۳۱۶ به دست عوامل رضاخان به شهادت رسید.
پی نوشت
[۱] حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۲، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹ ، ص ۵۰۰.
[۲] ۲۶ ثور، ۱۳۰۲ ه ش.، جلسه ۲۷۲، نقل شده در: مجید مظاهری، آیت الله سید حسن مدرس، فصلنامه مطالعات تاریخی، مستان ۱۳۸۷، شماره۲۳، ص۴۱.
[۳] میزان ۱۳۰۰ ه ش.، جلسه ۵، نقل شده در: مجید مظاهری، آیت الله سید حسن مدرس، فصلنامه مطالعات تاریخی، ص۴۱.
[۴] میزان ۱۳۰۰ ه ش. جلسه ۲۷۲، نقل شده در: مجید مظاهری، آیت الله سید حسن مدرس، فصلنامه مطالعات تاریخی، ص۴۲.
[۵] ۶ حوت ۱۳۰۰ ه ش. ، جلسه ۷۲، نقل شده در: مجید مظاهری، آیت الله سید حسن مدرس، فصلنامه مطالعات تاریخی، ص۴۲.
[۶] پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ج اول، ترجمه محمد رفیعی، تهران، عطائی، ۱۳۶۳، ص ۵۳۰.
[۷] در همین راستا، مدرس در اسفند ۱۳۰۱ ، نطقی تاریخی دربارة برنامة دولت و علت مخالفتش با صدر اعظمی مستوفی ایراد کرد.
[۸] سوری رحمتی، مدرّس، زندة تاریخ، اصفهان: حدیث راه عشق، ۱۳۸۶، ص۶۸.
[۹] صدرالدین طاهری، مجموعه مقالات سمینار « مدرس و تغییر سلطنت »، ۱۳۷۵.
[۱۰] ملک محمدی، به نقل از تاریخ بیست سالة ایران، ۱۳۸۳، ص ۱۳۰.
[۱۱] سوری رحمتی، مدرّس، زندة تاریخ، اصفهان: حدیث راه عشق، ۱۳۸۶، ص۶۸.
[۱۲] در دوران کابینه سیاه نیز که با کودتای ۱۳۳۹ ه ق ( ۳ اسفند ۱۲۹۹ ه ش) روی کار آمده بود بار دیگر مورد سوءقصد قرار گرفت.
[۱۳] اصغر محمدی، فعالیتهای سیاسی اجتماعی آیتالله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.
[۱۴] همان.
[۱۵] عبدالمهدی رجایی، تاریخ مشروطیت اصفهان، ۱۳۸۵، ص۱۱۰.
منبع: سایت عصر شیعه