آسيبشناسي اركان انقلاب اسلامي (2)
1. آسيب رساني به رهبري انقلاب اسلامي
يكي اقدامات عملي و اجرايي و ديگر برنامههاي تبليغي و شبههافكني.
1 ـ 1 ـ اقدامات عملي:
يك ـ مخالفت با تصويب اصل ولايت فقيه
رهبري امام خميني در پيروزي انقلاب و تثبيت نظام باعث شد كه دشمنان آثار و نتيجه عملي تئوريهاي ولايت فقيه را مشاهده كنند از اينرو طرح اصل ولايت فقيه و اختيارات و شئون آن در مجلس خبرگانِ قانون اساسي، حساسيت دشمن و عوامل آن را برانگيخت و برخي چهرههاي مرموز و مليگرا و ليبرال در مجلس خبرگان قانوناساسي خواستار محدوديت اختيارات ولي فقيه شدند.32
دو ـ طراحي تعدد رهبري
دشمنان بيروني و عوامل دروني آنها براي تضعيف جايگاه رهبري، به شخصيتسازي و بزرگ نمايي برخي از روحانيون متنفذ، و ايجاد جرياني موازي براي رهبري انقلاب روي آوردند تا بلكه بتوانند هم در تصميمگيريهاي مهم سياسي و راهبردي امام، خللي ايجادكنند و هم وحدت و يكپارچگي مردم را خدشهدار سازند. يكي از اين اقدامات تلاشهاي مرموز و برنامهريزي شده سازمان منافقين بود. كه خود را حاميان و طرفداران آيت الله طالقاني قلمداد ميكردند و با به كارگيري واژه «پدر طالقاني» قصد داشتند از او چهرهاي معادل امام بسازند و با صحنهسازيهاي گوناگون او را به عنوان يك رهبر سياسي مذهبي در كنار امام مطرح سازند و يا روياروي امام قرار دهند.33 اما با هوشياري و رهنمودهاي حكيمانه امام اين توطئه به شكست انجاميد و اين شخصيّت مبارز در روزهاي پاياني عمر شريفش در خطبههاي نماز جمعه چهره نفاق را افشاء نمود.34
اقدام ديگر دشمنان در اين راستا كه قبل از پيروزي انقلاب توسط رسانههاي جمعي رژيم ستم شاهي و بنگاههاي خبري غرب تعقيب ميشد مطرح ساختن سيد كاظم شريعتمداري به عنوان مرجع برجسته شيعي و رهبر ديني مردم بود و با مصاحبه هايي كه با ايشان انجام ميدادند سعي ميكردند با طرح سؤالات خاص و جهت دار نظرات ايشان را به عنوان يك رهبر ديني مخالف نظرات ديدگاههاي امام جلوه دهند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي متأسفانه با حمايتهاي مالي، سياسي و تبليغي شريعتمداري، حزب خلق مسلمان تشكيل شد كه با تحريك احساسات قومي و منطقهاي آذربايجان ايران و ساماندهي مقلّدين ايشان نقشههاي بسيار خطرناكي براي تضعيف امام و وحدت رهبري در نظر داشتند كه اگر توفيق حاصل ميكردند در همان سال اول پيروزي انقلاب، ايران را به جنگ خانمان سوز داخلي دچار ميساختند.35
سه ـ طرح كودتا و قتل رهبري
سازش ناپذيري امام و غير قابل نفوذ بودن طرحهاي دشمنان در فرايند تصميمگيريهاي ايشان باعث شده بود تادشمنان انقلاب براي نفوذ و استحاله انقلاب اسلامي، طرح حذف فيزيكي امام را در برنامههاي خود قرار دهند و بزرگترين و محكمترين مانع نفوذ دشمن را از ميان بردارند. مناسب است به گوشهاي از تلاشها و توطئههاي دشمنان در اين راستا اشاره شود.
الف ـ طرح كودتاي معروف به «كودتاي نوژه» كه بمباران جماران يكي از اهداف اصلي آنها بود.36
ب ـ توطئه مشترك كودتاي صادق قطبزاده و سيد كاظم شريعتمداري براي قتل امام كه از طريق استكبار جهاني سازماندهي و پشتيباني ميشد.37
ج ـ توطئه قتل امام توسط كشميري عامل نفوذي استكبار درشوراي عالي امنيت كشور.38
اما وقتي كه دشمنان خود را در اجراي اين توطئهها ناكام ديدند طرح ترور ياران امام و بازوان قدرتمند رهبري انقلاب را به اجرا گذاشتند تا بتوانند از قدرت و نفوذ رهبري در جامعه بكاهند.39
چهار ـ طرح انحراف در رهبري پس از امام
شكست طرحهاي ياد شده دشمنان را به طرحريزي توطئهاي خطرناك واداشت؛ همانند توطئه منافقين صدر اسلام كه پس از رحلت پيامبر(ص)، رهبري و امامت جامعه را از مسير خود منحرف كردند. استكبار جهاني و ايادي داخلي آنها نيز همين نقشه را دنبال ميكردند. تقويت جريان سيد مهدي هاشمي و عملكردهاي مرموز و خائنانه برخي از اطرافيان آقاي حسينعلي منتظري بر اجراي اين سياست دلالت ميكند.40
پنج ـ نفوذ در حاكميت
يكي از برنامههاي دشمن، تهيه مقدمات براي نفوذ در هيأت حاكمه و كارگزاران و خدمتگزاران نظام اسلامـي است كه با مطرح ساختن و شخصيتسازي از عناصر ليبرال و وابسته يا مرعوب در برابر قدرتها و منفعل در برابر فرهنگ غرب و كساني كه پايبند به ارزشهاي ديني نيستند، زمينه را فراهم كنند تا آنها بتوانند به اين شيوه در اركان حاكميت نظام اسلامي نفوذ نمايند. مهمترين هدف از اين طرح بي اثر ساختن راهبردهاي رهبري انقلاب است تا دشمن بتواند استحاله نظام و براندازي خاموش را جامه عمل بپوشاند. رياست جمهوري بني صدر و تلاشهاي دفتر همكاري مردم با رئيس جمهور يكي از اين برنامهها بود و آنچه كه دشمن پس از حماسه خرداد 76 تعقيب كرده و متأسفانه به علت كاركردهاي غلط برخي از مسؤولان تا حدودي موفق شده است بخشي از همين تاكتيك نفوذ ميباشد.41
شش ـ طلب كار شدن عناصر منفعل
عناصر منفعل كساني هستند كه براي حفظ منافع خود در شرايط سخت مبارزه و انقلاب و دفاع از ارزشها، خود را از معركه نبرد بادشمنان بركنار نگاه ميدارند و از ايثار جان و مال دريغ ميورزند. و به تعبير زيباي حضرت امام «مدّعيان بي هنر»42 هستند. برخي از آنها به صورت ستون پنجم براي دشمن كار ميكنند. اما در دوران ثبات و امنيت و اقتدار و حاكميت مردمسالاري ديني براي خود امتياز قائل هستند و خواستار دستيابي به پستها و مسؤوليتهاي كليدي ميباشند و براي رسيدن به هدف خود از هر ابزاري بهره ميجويند.
جريان روشنفكري در ايران غالباً چنين وضعيتي داشته است. رفتار و موضعگيري اين قشر در نهضت مشروطيت گوياي چنين مطلبي است و نمونه روشنتر آن موضعگيريهاي روشنفكران بي تفاوت نسبت به حوادث انقلاب و حماسه دفاع مقدس است. اين گونه افراد به راحتي در دامهاي عنكبوتي فريبهاي دشمنان انقلاب گرفتار ميآيند و تحت حمايتهاي تبليغاتي و سياسي دشمنان، سياستهاي كلي نظام را تخطئه ميكنند و قصد آنان تضعيف تدابير رهبري است.
امام خميني رفتار طلبكارانه آنان را پيشبيني كرده است و ميفرمايد:
آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشودهاست ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از همه اصول، كه چرا مرگ برآمريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري ميكنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي دادهايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كردهايم و صدها چراي ديگر.43
هفت ـ تقدسزدايي از رهبري
از ويژگيهاي برجسته و مهم نظام اسلامي اين است كه مردم مسلمان، ولي فقيه را به عنوان جانشين امام معصوم (ع) در جامعه ميدانند از اين رو رابطه مردم با رهبر يك رابطه خشك سازماني و تشكيلاتي نيست بلكه يك رابطه معنوي و الهي، مريد و مرادي و امام و امت است.
بديهي است چنين پيوند مستحكم و ناگسستني معنوي ميان امت و رهبر، بزرگترين مانع اجراي توطئههاي دشمن است و بسياري از توطئهها در پرتو اين رابطه خنثي گرديده است. بدين لحاظ دشمنان تلاش ميكنند كه براي گسست اين پيوند ديني و الهي جايگاه معنوي ولايت فقيه را خدشهدار سازند و با طرح مسائلي از قبيل اين كه ولايت فقيه نه جزو اصول دين است و نه جزء فروع دين و يا هيچ نيازي به تبعيت از ولي فقيه در دين نيست، رهبر را همطراز ساير سطوح مديريتي جامعه مطرح نمايند44 و يا بانامهنگاريهاي وقيحانه و بيشرمانه تماممشكلات جامعه را به ولي فقيه و رهبر جامعه نسبت دهند.45
هشت ـ تقويت و حمايت متحجران
دنياي مدرنيسم غرب به ظاهر با متحجران و گروههاي ارتجاعي و انحرافي كه تفسيري قهقرايي و مرتجعانه از دين و جامعه ارائه ميكنند مخالفت مينمايند، اما به دليل اين كه اين فرقهها در مخالفت با انقلاب و اسلام ناب و دينِ ولايت مدار، با دشمنان، مشترك هستند، از سوي دشمنان حمايت و تقويت سياسي و تبليغي ميشوند. دشمنان در مرحله نخست، اين گروه سطحي نگر و قشريگرا را به عنوان مظهر اسلاميت معرفي مينمايند و با انحصار دين در دعاوي باطلِ آنان، زمينه را براي مقابله با معارف و مفاهيم ديني و جداكردن مردم از آن فراهم ميكنند.
و در مرحله دوم آنان را تحريك كرده و دربرابر رهبري نظام قرار ميدهند و وحدت شكل يافته در پرتو سياستها و هدايتهاي رهبري را متزلزل مينمايند.
حمايت دشمنان و استكبار از جريانهايي مانند طالبان، تصوف درونگرا و متحجر و انجمن حجتيه و برخي از ليبرالها و ملي مذهبيها، و بعضي از روحانيون منفعل كه از مواضع قبلي خود عدول كردهاند، نمونه هايي از اين اقدامات دشمنان است.46
نُه ـ مخالفت با نهادهاي وابسته به رهبري
مطرح ساختن بحث حاكميت دوگانه و تقسيم بندي نهادهاي حكومتي به انتصابي و انتخابي و القاء تضاد و تعارض ميان اين دو، يكي ديگر از شيوههاي تضعيف رهبري و وحدت ملي است. تلاش دشمن آن است كه با اين القائات شوم، نهادهاي منتصب به رهبري را در اذهان مردم تضعيف نمايد و وجود چنين سازمانهايي را مخالف مردم سالاري ديني جلوه دهد. موضعگيريهاي شيطنتآميز و جانبدارانه و رفتارهاي مشكوك و مرموز و موذيانه دستگاههاي اطلاع رساني و كيفيت خبررساني دشمنان از بخش (به اصطلاح آنان) انتخابي، يكي ديگر از سياستها و توطئههاي عميق دشمنان در آسيب رساني به ساختار نظام ولايت مدار مردم سالار ديني است.47
اما با ياري خداوند، تمام اين توطئهها و نقشهها در پرتو رهبريهاي پيامبرگونه و تدابير حكيمانه امامخميني و موضعگيريهاي خردمندانه مقام معظم رهبري و حضور مقتدرانه مردم در صحنههاي گوناگون، شكست خورد و دشمن را ناكام كرد و باعث تعميق پيوند امام و امت و رهبر و ملت و استحكام پايههاي نظام ولايي گرديد و عامل روشن شدن اهميت، حساسيت جايگاه تعيين كننده و راه گشاي ولايت فقيه در تداوم انقلاب شد.
2 ـ 1. القاء شبهه و ترديد نسبت به نظام ولايي:
پس از رحلت امامخميني(ره) و ناكامي دشمنان در نقشههاي عملي نسبت به حذف يا كنترل و كم رنگ نمودن نقش رهبري و ولي فقيه، تهاجم دشمن و عوامل داخلي آن به مباني فكري و عقيدتي حاكميت دين و نظام ولايي شدت گرفت و با يك برنامه منسجم و از قبل طراحي شده با امكانات و قدرت بيشتري وارد صحنه گشته، استحاله انقلاب را تعقيب نمودند.
از آنجا كه تبيين و تحليل تمام فعاليتهاي شبههافكنانه دشمن بحث جامع و مستند و مستقلي را ميطلبد كه از حوصله اين نوشتار بيرون است، در اين بخش برخي از عناوين را انتخاب نموده به طور اجمال به آنها اشاره ميشود.
يك ـ انكار ساختار حكومت ديني
يك نمونه از شبههها و تحريفهايي كه در حوزه انديشه براي محدود ساختن دين مطرح ميشود اين است كه كار دين سامان دهي روشها و رفتارها نيست و نبايد از دين انتظار داشت كه شيوهها و راه كارهاي عملي را در همه حوزهها و از جمله حوزههاي سياست، اقتصاد و مديريت ارائه كند، بلكه روشها به خود انسانها و عقل بشري واگذار شده و كار دين هدايت فكري و ساماندهي انديشههاست. البته حوزه انديشه و عمل متلازم با يكديگر نيستند و لازم نيست كه به يك مبدأ برگردند، بنابراين در شكل و ساختار حكومت بايد به عقلا و روشهاي متداول و مرسوم بين آنها مراجعه كرد و نه اين كه ماهيت ديني به آن داد.48
هرچند، در مقام نقد و پاسخ به اين شبهات نميباشيم اما به چند نكته اشاره مينمائيم.
الف ـ در فلسفه اسلامي و نيز انديشه بسياري از فلاسفه غرب، تفكيك حوزه عقل نظري و اعتقادات و جهان بيني از عقل عملي و رفتارها، و انكار ارتباط آنها با هم به هيچ وجه پذيرفته نيست و حاكميت انديشه بر عمل انسانها يك امر انكارناپذير است و هرگز نميتوان با جهانبيني الهي تابع ايدئولوژي مادي بود. عكس اين اصل هم صادق است.
ب ـ فلسفهوجودي دينبه خصوصمكتبحياتبخش اسلام،هدايتجامع وكاملانسان و به فعليت رساندن استعدادها و توانمنديهاي اوست. اين امر مستلزم اين است كه دين تمام عرصههاي زندگي انسان به ويژه سياست، مديريت و رهبري را كه در حكم مركز هدايت و جهت دهنده حركت كلي اجتماعي است پوشش دهد و انديشه و عمل را راهنمايي كند. در صورتي كه پذيرش بخشي از دين و انكار بخش ديگر در حكم طرد كل دين است.
ج ـ مديريت و رهبري جامعه ديني و حكومت اسلامي را نبايد با مشاغل جزيي همانند آشپزي و مرغداري و امثال آن مقايسه كرد كه اين يك مغلطه بسيار عجيب است.
دو ـ غير دمكراتيك خواندن نظام ولايت فقيه
يكي از اساسيترين شبهات و محورهايي كه دشمنان براي آسيب رساندن به ولايت فقيه و نظام اسلامي آن را تعقيب ميكنند، القاء تضاد ميان ولايت فقيه و دمكراسي است.آن هم دمكراسي به قرائت غربي كه به عنوان اوج انديشه سياسي امروز و بهترين الگوي حكومتي مطرح ميشود.
زمينه اصلي پيدايش اين آسيب، تغافل از نظام مردم سالاري ديني و ناديده انگاشتن اين واقعيت است كه در فرهنگ اسلامي، اراده هيچ كس برتر از اراده ديگران قرار نگرفته، هيچ فردي حكمفرمايي و سلطه شخصي ندارد و تنها قانون الهي است كه بر جامعه حكومت ميكند. امام خميني در نقد اين شبهه ميفرمايد:
حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حكم خداست. قانون اسلام، يا فرمان خدا برهمه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد و همه افراد، از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع قانون هستند.49
سه ـ القاء تضاد بين نظام ولايي و آزادي انسان
چنين القا ميكنند كه عصر جديد، عصرِ رهايي و آزادي انسان و حاكميت اراده اوست نه عصر حاكميت خدا و دين و قوانين دست و پاگير آن! و انسان محوري و خدامحوري قابل جمع نيستند.
در فرهنگ اسلامي پذيرش نظام ولايي حيات طيبه انساني را به دنبال دارد و هيچ گاه خدا محوري با كرامت و ارزشهاي والاي انسان و اختيارات او در تضاد نيست. بلكه انسان خود انتخاب كننده نظام اعتقادي حقوقي و سياسي اسلام است و اين همان انقياد و پذيرش دين است و رسولان و پيامآوران الهي ابلاغ كننده دستورات الهي و راهنماي راه سعادت او هستند. از سوي ديگر مبناي دين و فلسفه حاكميت و اجراي قوانين الهي تأمين سعادت و كمال انساني است كه به تعبير قرآن جز از طريق اجابت دعوت انبياء الهي نميتوان به حيات طيبه و حقيقت انسانيت دست يافت. اين تبعيت و استجابت آزادانه از دستورات ديني همان پذيرش خدا محوري و نظام ولايي است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ ثَِا بُْيِيكُمْ50
اي كساني كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزي فرا خواندند كه به شما حيات ميبخشد، آنان را اجابت كنيد.
چهار ـ شبهه محجوريت
قائلين به اين شبهه ميگويند ولايتِ فقيه بر جامعه اسلامي، همانند ولايتِ قيّم و سرپرست برجاهلان، ديوانگان وخردسالان است واين نوعيتحقيرمردم وانسانهاي آگاه و فرهيخته به شمارميآيد. بهخصوص اگر نظريه انتصابي را پذيرفته باشيم و ولايت فقيه را منصوب از جانب خداوند و ائمه معصومين بدانيم كه لازمه اين نظريه تعيين وليّ و قيّم براي مردموتبعيت محضمردم ازولي فقيه ميباشد وايندونشأن انسانهايعاقل وفرهيختهاست.
منشأ پيدايش اين شبهه تشبيه و مقايسه ولايت بر جامعه، با ولايت پدر يا جد پدري بر طفل صغير يا ولي بر مجنون و محجور است و اين يك نوع مغالطه است.51 در صورتي كه ميان اين دو نوع ولايت تفاوتهاي بسياري است. ولايت فقيه، به معناي تسلط، تصرف و ولايت بر اموال و امور شخصي افراد نيست تا اين شبهه پديد آيد كه مگر مردم همانند محجورين يا اطفال صغير هستند تا نياز به قيّم داشته باشند؟ بلكه ولايت فقيه ولايت بر شئون كلي و عمومي جامعه و اداره و سرپرستي نظام اجتماعي و سياسي مسلمانان است كه ازشئون ربوبي و تكليف و وظيفهاي است كه خدا بر فقهاء عادل درعصرغيبت واجبكرده است. لذا هرگز از مردم سلب اختيار نكرده و ولي فقيه به جاي مردم تصميمگيري نميكند.
اصولاً در نظام سياسي اسلام هيچ كس اصالتا حاكميت ندارد و بلكه آن چه حكومت ميكندقوانين الهياست وولي فقيهمبيّن ومجري آناستواين درحقيقت،ولايت قانونتوسط فقيهبر فرزانگان وفرهيختگان جامعه است نههمانند قيموميّت بر ديوانگان واطفال صغير.
امام خميني درباره اين كه در نظام اسلامي، قانون الهي بر جامعه حكمفرماست نه اراده شخصي امام و رهبر، بارها اشاره فرموده است از جمله ميفرمايد:
اسلام دين قانون است، پيغمبر هم خلاف قانون نميتوانست بكند، نميكرد هم، البته نميتوانست هم بكند. خدا به پيغمبر ميگويد كه اگر يك حرفِ خلاف بزني، رگ وَتينت را قطع ميكنم! حكم، قانون است. غير از قانون الهي كسي حكومت ندارد. براي هيچ كس حكومت نيست، نه فقيه و نه غير فقيه، همه تحت قانون عمل ميكنند مجري قانون هستند همه، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجري قانون اند. فقيه ناظر بر اين است كه اينها (مسؤولان نظام) اجراي قانون بكنند، نه اين كه ميخواهد خودش يك حكومتي بكند.52
ركن سوم : مردم
1. نقش مردم در حكومت ديني (مردمسالاري ديني)
1 ـ 1. پذيرش رأي مردم:
2 ـ 1. مشاركت عملي و همه جانبه مردم:
قرآن براي تحقق عدالت اجتماعي كه يكي از مهمترين اهداف حكومت ديني است در كنار قانون و رهبري الهي، قيام و حركت جهادي و تلاش و مقاومت مردم را مطرح ميكند و بلكه بعثت پيامبران و فرستادن كتابهاي آسماني را مقدمه آن و در راستاي تحقق قيام همگاني براي استقرار قسط و عدالت معرفي ميكند كه البته امكانات عملي چنين قيام و حركتي در اختيار مردم قرار گرفته است و بدين وسيله حجّت بر آنها تمام شد و آنها آزمايش ميشوند:
لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ اَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدُُ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ اِنَّ اللّه قَوِيٌّ عَزيزُُ
به راستي [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براي مردم خطري سخت و سودهايي است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسي در نهان، او و پيامبرانش را ياري ميكند. آري، خدا نيرومند شكستناپذير است.56
پی نوشت ها:
32 . ابوالحسن بنيصدر كه بعدها اولين رئيسجمهوري ايران شد يكي ازمخالفين سرسخت اختيارات ولي فقيه در قانون اساسي بود. (ر.ك. زواياي تاريك، جلال الدين فارسي ص 517، نشر بهار، 1373)
33 . زواياي تاريك، ص 475.
34 . آيت الله طالقاني از چهرههاي مبارز با سابقه انقلاب اسلامي بود كه چند روز قبل از رحلتش در خطبههاي نماز عيدفطر و سالگرد جمعه خونين 17 شهريور 57 حملات شديدي عليه منافقين، توطئهگران و آشوب طلبان داشت و نقشههاي آنان را خنثي كرد. (ر. ك. روزنامه جمهوري اسلامي، 3/6/58، ص 10 و 10/6/58 ص 10)
35 . ر. ك. شريعتمداري در دادگاه تاريخ، سيد حميد روحاني، ص 154 تا 178.
36 . كودتاي نوژه، ص 153 و 154، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
37 . ر.ك به پس از بحران، خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني، ص 44 و 45، نشر معارف انقلاب. و نيز فرازهايي از سيستم قضايي اسلام، ص 70، محمدي ري شهري، انتشارات پاسدار اسلام.
38 . مجموعه آثار يادگار امام، ج 2، ص 358 و 359، نشر عروج، چاپ اول، 1375.
39 . به عنوان نمونه انفجار نخست وزيري در 8 شهريور 61 به دست كشميري بود كه ايشان قبلاً كيف حاوي بمب را براي ترور امام تهيه كرده بود و به علت ناكامي در اجراي توطئه، آن را در محل جلسه شوراي عالي امنيت ملي منفجر كرد. و آقاي رجايي (رئيس جمهور) و آقاي باهنر (نخست وزير) را به شهادت رساندند. ر.ك منبع قبلي.
40 . ر.ك. خاطرات سياسي آقايمحمديريشهري، بخش اعترافات، سيد مهدي هاشمي، ص 245 تا 272، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
41 . امام بارها درباره نفوذ يافتن عوامل دشمن در شكل شخصيتهاي موجه و مردمي هشدار داده است. ر.ك. صحيفه امام، ج 17، ص 124 و 125 و ج 21، ص 424 و 425. مقام معظم رهبري نيز در اين باره هشدارهايي را به مردم و مسؤولان داده و در همين اواخر فرمودند: تلاش دشمن نفوذ عناصر بيگانه به داخل بدنه حكومت جمهوري اسلامي است. (سخنراني معظم له در سالگرد رحلت امام 14/3/82).
42 . صحيفه امام، ج 21، ص 93.
43 . همان، ص 286.
44 . ر. ك. ماهنامه كيان، فروردين 77، ش 41، ص 18 و هفتهنامه آبان، 21/9/77، ش 55، ص 8.
45 . ر.ك. به نامه هايي كه برخي روشنفكر نماهاي غربزده و احزاب سياسي مطرود نظام به رهبر معظم انقلاب نگاشتهاند.
46 . امام همواره خطرات اين گونه افراد را گوشزد كرده است. ر.ك. صحيفه امام، ج 21، ص 87 و 278.
47 . از همان روزهاي تثبيت نظام اسلامي حملات شديدي عليه نهادهاي مرتبط با رهبري انقلاب آغاز شد، انتقادهاي كنوني نيش دار به قوه قضاييه ـ مجلس خبرگان ـ سپاه پاسداران و... از اين قبيل است براي نمونه ر.ك: هفتهنامه هويت خويش، 16/3/78، ش 2، ص 8. و روزنامه نشاط، تيرماه 78.
48 . اساس و مبناي اين مطلب به نظريه جدايي «عقل» از «دين» برمي گردد كه به آن «راسيوناليسم» گويند و عقل رابدون وحي قادر و تواناي مديريت انسان ميداند و به عنوان يكي از محوريترين مولفههاي مدرنيسم از آن ياد ميشود به گونهاي كه عقل را تنها عنصر سعادت آفرين انسان تلقي ميكنند. (ر. ك. فرهنگ واژهها، ص 532، عبدالرسول بيات و گروه نويسندگان، مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني )
49 . ولايت فقيه، ص 34، امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام، چاپ ششم، 1376.
50 . سوره انفال، آيه 24.
51 . ر.ك فصلنامه حكومت اسلامي سال اول، ش 1، پائيز 75، ص 67، ش 2 زمستان 75، ص 224 و 225.
52 . صحيفه امام، ج1، ص353.
53 . «لا اِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره / 256)؛ در دين هيچ اجباري نيست و راه از بيراهه به خوبي آشكار است.»
54 . «وَ ما عَلَي الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (نور / 54)؛ و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشكار [مأموريتي [نيست.»
55 . «اِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً (انسان / 3)؛ ما راه را به او (انسان) نشان داديم خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.»
56 . سوره حديد، آيه 25.
/خ