نوشتاری از آیت الله موسوی زنجانی در باب سیره اخلاقی پیامبر اکرم (ص)

در سیره عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره ای از اقیانوس عظیم حسن خلق آن حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری » به این مطلب اشاره فرموده است.
سه‌شنبه، 8 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نوشتاری از آیت الله موسوی زنجانی در باب سیره اخلاقی پیامبر اکرم (ص)

گوشه‌هایى از اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله) حریم قانون، عبادت،زهد، استقامت و احترام به افکار عمومی

گرچه سیره‌نویسان، مورخان و اصحاب حدیث از صدر اول تا کنون جزئیات احوال رسول اکرم را در هزاران آثار و تألیفات خود گرد آورده‌اند و منابع بسیار غنى و ارزنده در دسترس اهل تحقیق نهاده‌اند، ولى چون در بیشتر آنها خصوصیات زندگى آن حضرت نه بطور دسته بندى و منظم، بلکه در ضمن مطالب دیگر به شکل پراکنده ذکر شده است، اطلاع یافتن بر آن بر همه کس آسان نیست و نیز اغلب این آثار به زبان عربى است و جز اهل آن زبان دیگران قادر به استفاده از آن نیستند؛ به علاوه زندگانى ماشینى این عصر که مى‌بایست وقت و فراغت بیشترى براى افراد بشر ذخیره کند برخلاف انتظار موجب کمى فرصت شده و مردم را از صرف وقت به خواندن تألیفات مفصل باز داشته است.

بنابراین نگارنده با توجه به اهمیت موضوع و اعتراف به کم بضاعتى خود، مى‌کوشد به اندازه‌اى که در حوصله یک مقاله است، خلاصه‌اى از روش زندگانى آن حضرت را مطابق آنچه که مورد اتفاق و یا مشهور در میان مورخان و معتمدان اصحاب حدیث است بطور فشرده در دسترس علاقه‌مندان قرار بدهد و بار دیگر به قصور و ناتوانى خود اعتراف مى‌نماید.
 

حریم قانون

چه قانون عدل سایه امنیت اجتماعى و حافظ کیان جامعه است و نمى‌شود آن را بازیچه و دستخوش افراد هوسران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود. در فتح مکه زنى از قبیله بنى مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضائى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش که هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى‌دانستند و به تکاپو افتادند بلکه بتوانند مجازات را متوقف سازند، اُسامة بن زَیْد را که مانند پدرش نزد رسول خدا محبوبیت خاصى داشت وادار کردند به شفاعت برخیزد، او همینکه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خدا از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود چه جاى شفاعت است، مگر مى‌توان حدود قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟

دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گردیده و از لغزش خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود. براى اینکه فکر تبعیض در اجراء قانون را از مخیله مردم بیرون بنماید به هنگام عصر در میان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمنآ عطف به موضوع روز کرده چنین گفت «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند بدین سبب که در اجراى قانون عدالت تبعیض روا مى‌داشتند، هرگاه یکى از طبقات بالا مرتکب جرم مى‌شد او را از مجازات معاف مى‌کردند و اگر کسى از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت مى‌کرد او را مجازات مى‌نمودند، قسم به خدائى که جانم در قبضه اوست در اجراى عدل درباره هیچکس فروگذارى و سستى نمى‌کنم، اگرچه مجرم از نزدیک‌ترین خویشاوندان خودم باشد»۱

او خود را مستثنى نمى‌کرد و فوق قانون نمى‌شمرد. روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود «خدا سوگند یاد کرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى در نگذرد، اگر به کسى از شما ستمى از من رفته و از این رهگذر حقى بر ذمه من دارد من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم» از میان مردم شخصى به نام سَوادة بن قَیْس بپاخاست و گفت یا رسول‌الله، روزیکه از طائف برمى‌گشتى و عصا را در دست خود حرکت مى‌دادى به شکم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود «حاشا که به عمد این کار را کرده باشم. معهذا به حکم قصاص تسلیم مى‌شوم».

فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست «سواده» داد و فرمود «هر عضو بدن تو را که خسته است به همان قسمت از بدن من بزن و حق خود را در همین نشأه دنیا از من بستان». سواده گفت نه، من شما را مى‌بخشم. فرمود «خدا نیز بر تو ببخشد».۲ آرى چنین بود رفتار یک رئیس و زمامدار تام‌الاختیار دین و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمایت قانون.
 

عبادت

از همان اوائل زندگانى که در سرزمینى به نام اَجْیاد در اطراف مکه به شبانى مى‌پرداخت با عزلت و تنهائى مأنوس بود و در آن سکوت صحرا ساعت‌ها به فکر فرو مى‌رفت و در امر وجود و حیات غور مى‌نمود. او در دنیائى غیر دنیاى قوم خود مى‌زیست و هیچگاه در مجالس لهو و تفریح آنها حضور نمى‌یافت و در جشن‌ها و مراسمى که به نام بت‌ها برپا مى‌داشتند شرکت نمى‌کرد، و با گوشت قربانى که تقدیم بت‌ها مى‌شد دست و دهان آلوده نمى‌ساخت.۳

او سیر و تفکر خود را در جزء اول کلمه توحید و نفس ماسوى خیلى زود به پایان رسانده بود، از بت‌ها تنفر داشت و مى‌گفت هیچ چیز را به قدر این بت‌ها دشمن نمى‌دارم.۴ روح علوى و فکر سیال خدادادش در جستجوى جزء دوم کلمه توحید اوج گرفته در آسمان‌ها و سیاره‌ها نیز متوقف نشد، از مرز ماده و طبیعت بگذشت و در پس پرده این پدیده‌هاى چشم‌گیر و در عین حال ناپایدار و زودگذر، پدیدآورنده و آفریدگار نیرومند و جاودانى را درک نمود و به زبان دل مى‌گفت وَجّهت وجهى للّذى فطر السّموات والارض حنیفآ مسلمآ و ما انا من المشرکین.

از این پس دلبستگى‌اش به عزلت و خلوت گزینى بیشتر شد و کوه حراء را با منظور خود مناسب‌تر یافت، و اکثر اوقات خود را در آنجا به سر مى‌برد و در هر نوبت چندین شب متوالى با اندک توشه در آنجا معتکف مى‌شد و به پرستش خداى یگانه مى‌پرداخت.۵ افسوس که تاریخ از چگونگى پرستش و عبادتش در دوران غارنشینى سکوت کرده است و اگر نمى‌کرد چه مى‌توانست بگوید؟ مگر در آن خلوتکده کسى را راه بود. ما نمى‌دانیم در آن حال آیا زانو به زمین مى‌زده و یا دست به دعا و نیایش بر مى‌داشته و یا پیشانى به خاک مى‌سوده است؟

شاید همه این‌ها را یکجا انجام مى‌داده است، هرچه بوده به حقیقت عبادت پى برده بود، مگر عبادت جز توجه به خدا و انکار ذات و رضا و تسلیم در برابر حق تعالى مفهوم دیگرى هم دارد. پس از بعثت، فرشته خدا آداب وضو و نماز را به شکلى که در شریعت وارد شده است به او تعلیم نمود و از آن پس با همین شرائط و ارکان و با حضور قلب به نماز مى‌ایستاد. قسمت مهمى از شب‌ها را در نماز، دعا و مناجات بسر مى‌برد و از طول قیام، پاهایش متورّم مى‌شد او عبادت را وظیفه عبودیت مى‌دانست، با شوق و علاقه بدان قیام مى‌نمود و به نظر سوداگرى و بدست آوردن مزد و یا ترس از مؤاخذه بدان نمى‌نگریست.

گاهى بى‌خبران از این عوالم به عنوان دلسوزى مى‌گفتند، شما که بار گناه بر دوش ندارید، دیگر چرا این همه به خودتان رنج مى‌دهید. مى‌گفت «آیا یک بنده وظیفه شناس و سپاسگذار نباشم؟»۶

علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان در سایر ایام سال، یک روز در میان روزه دار بود.۷ دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتکف مى‌شد.۸ ولى نسبت به دیگران تسهیل مى‌نمود و مى‌فرمود «کافى است در هر ماه سه روز روزه بگیرید. همیشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازید، عمل مداوم نزد خدا محبوبتر از عمل بسیار و خسته کننده است»۹ او اگرچه خصوصیت زمان و مکان را شرط صحت و یا فضیلت بعضى از اعمال عبادى قرار داده است ولى در عبادات بطور کلى وسعت نظر داشت و خداپرستى را محدود به محل خاص و یا به مراسم و آداب معین و یا زیر نظر افراد مخصوصى نکرده است.

همه جاى زمین را مسجد و همه بندگان را بدون وساطت احدى، مرتبط با خدا و هر عمل نیک را عبادت مى‌دانست، به شرط آنکه عمل فى حد ذاته مشروع و توأم با خلوص نیت باشد.

در اوائل امر که به منظور تأسیس پایگاه دین اسلام دستور مهاجرت به مدینه رسید، این نکته را بر همگان گوشزد نمود که هر کس به قصد به دست آوردن مال و غنیمت یا ازدواج با همسرى، زاد و بوم خود را ترک کند و با ما همکارى نماید هجرتش به سوى مال و متاع دنیوى است و مزدش همان خواهد بود و اگر براى رضاجوئى خدا و رسول است، هجرت او هجرت به سوى خدا است و ارزش اجر و ثواب خواهد داشت.

مقیاس اعمال مردم را بدین کلمه معین کرد و فرمود اِنّما الاعمال بالنّیّات و لکل امرء مانوى.۱۰ هر عملى که از سرچشمه اخلاص تراوش کند اگرچه یک کار عادى و روزمره بوده باشد عبادت خدا به شمار مى‌آید، حتى اگر شخصى لقمه غذا را در دهان همسر خود بگذارد۱۱ و یا به قصد حفظ عفت و آلوده نشدن به گناه با او در آمیزد۱۲ و هرجا که نیت خالص در میان نباشد نماز و روزه نیز از حساب خدا خارج مى‌شود اگرچه به ظاهر آراسته جلوه کند.

حفظ توازن را در امور معاش، معاد، حوائج روح و بدن لازم مى‌دید و اجازه نمى‌داد کسى راه افراط و یا تفریط بپیماید. رهبانیّت و توغّل در شهوات حیوانى را به یک نسبت محکوم ساخته است و حد وسط بین این دو را با گفتار و رفتار خود نشان مى‌داد و آنها را که مى‌خواستند همه وقت خود را در نماز و روزه صرف کنند و به کارهاى زندگى بى‌اعتنائى نمایند از انحراف مانع مى‌شد و مى‌فرمود «بدن شما، زن، فرزند و یارانتان همگى حقوقى بر شما دارند و مى‌باید آنها را رعایت کنید»۱۳

در یکى از سفرها که بعضى از اصحاب، کج‌فهمى کرده و روزه‌دار بودند، از شدت گرما هر یک به گوشه‌اى افتاده و از حال رفتند. سایرین به نصب چادرها و سیراب نمودن چارپایان و خدمات دیگر مى‌کوشیدند. فرمود همه اجر و ثواب متعلق به کسانى است که این کارها را انجام مى‌دهند.۱۴ در خلوت و در حال انفراد ساعت‌هاى طولانى در تهجد و شب زنده‌دارى بسر مى‌برد و به نماز و مناجات قیام مى‌کرد، اما وقتى که به نماز جماعت مى‌ایستاد براى رعایت حال نمازگزاران به اختصار مى‌کوشید و مى‌فرمود «دلم مى‌خواهد بیشتر در نماز بایستم ولى همینکه صداى گریه طفل یکى از زنان را که در صف جماعت ایستاده است مى‌شنوم از قصد خود منصرف شده و نمازم را کوتاه ادا مى‌کنم»۱۵

روزى مرد مسلمانى که همه روز را آبیارى کرده بود، پشت سر معاذبن جَبَل به نماز ایستاد. معاذ به خواندن سوره بقره آغاز کرد، آن مرد طاقت ایستادن نداشت و منفردآ نماز خود را به پایان رسانید. معاذ به او گفت تو نفاق کردى و از صف ما جدا شدى. رسول خدا از این ماجرا آگاه و چنان خشمگین شد که نظیر آن حالت را از او ندیده بودند و به معاذ فرمود «شما مسلمانان را رم مى‌دهید و از دین اسلام بیزارشان مى‌کنید، مگر نمى‌دانید که در صف جماعت بیماران، ناتوانان، سالخوردگان و کارکنان نیز ایستاده‌اند. در کارهاى دسته‌جمعى باید طاقت ضعیف‌ترین افراد را در نظر گرفت. چرا از سوره‌هاى کوتاه نخواندى؟»۱۶

بلند کردن صدا را به ذکر و دعا که غالبآ شیوه مردم متظاهر و ریاکار است خوش نمى‌داشت. در یکى از سفرها یارانش هرگاه که مشرف به دره مى‌شدند صدا به تکبیر و تهلیل بلند مى‌کردند، فرمود «آرام بگیرید کسى که او را مى‌خوانید نه گوشش کر است و نه جاى دورى رفته است او همه جا با شما است و شنوا و نزدیک است»۱۷
 

زهد و پارسائى

زوائد معیشت را از زندگانى خود حذف کرده بود و نقش یک قدوه صالح را ایفا مى‌نمود. او بر روى زمین مى‌نشست و زیراندازش قطعه حصیرى بود۱۸ و بالشى از چرم که درونش را از لیف خرما انباشته بودند زیر سر مى‌نهاد۱۹ قوت غالبش نان جوین و خرما بود و هرگز سه روز متوالى از نان گندم سیر نخورد.۲۰ روزه را با چند دانه خرما و اگر خرما در دسترس نداشت با شربت آبى افطار مى‌نمود.۲۱ عائشه مى‌گوید گاهى یک ماه بر ما مى‌گذشت و دود از مطبخ ما بلند نمى‌شد.۲۲

از غذاهائى که بدان رغبت نمى‌کرد عیب جوئى نمى‌نمود.۲۳ به مرکب بى زین و برگ سوار مى‌شد و یک نفر را هم پشت سر خود ردیف مى‌کرد. جامه و کفش خود را با دست خود وصله کارى مى‌نمود و با دست خود شیر مى‌دوشید و دست آس مى‌کرد.۲۴ در سایر کارهاى منزل به خانواده‌اش کمک مى‌نمود و چون بانگ اذان مى‌شنید به نماز مى‌رفت.۲۵ او و یارانش که مى‌خواستند انسانیت را از سقوط نجات بخشند و بنیاد بت‌پرستى را براندازند و بندگان خدا را آزاد سازند، نمى‌توانستند نفس‌پرستى کنند و یا بنده هوس خویش گردند، وگرنه چگونه ممکن بود سه سال با سختى معیشت در شِعب ابوطالب که سرکشان قریش آنها را محبوس و محصور ساخته و راه ورود مواد غذائى را به رویشان بسته بودند پایدارى کنند۲۶ و یا آوارگان مکه (اصحاب صُفّه) با نداشتن خوراک، پوشاک و مسکن روى سکوى کنار مسجد مدینه زندگى نمایند و با هیچ بسازند و پایدارى کنند و یا در غزوه تبوک آنهمه شدائد، گرسنگى و تشنگى را در برابر آفتاب گرم جزیرة العرب تحمل کرده و خم به ابروى مردانگى نیاورند.۲۷ آنها مانند درخت صحرائى مى‌توانستند با اندک آبى به زندگانى خود ادامه بدهند.

بعلاوه همت عالى زمامداران عادل و بشر دوست اجازه نمى‌دهد مادام که فقر و بدبختى همه انسان‌ها را از میان برنداشته‌اند و همه آنها را از یک زندگانى متوسط برخوردار نکرده‌اند خودشان در ناز و نعمت بسربرند.

رسول اکرم با تحصیل مال از راه حلال و صرف آن در راه‌هاى مشروع نه تنها مخالف نبود بلکه بدان تشویق مى‌نمود. مگر نفرمود: نِعم العون على تقوى اللهِ الغنى.۲۸ او مال را وسیله قوام زندگى جامعه مى‌دانست۲۹ چه در پیشرفت کارها، هیچ سلاحى قاطع‌تر از آن نیست.
 

استقامت

او نه براى هدایت یک قبیله و یا یک ملت فرستاده شده بود بلکه مأموریت جهانى داشت لیکون للعالمین نذیرا.۳۰ مى‌بایست بشریت را از ظلمات شهوت، جهالت و پرستش بت‌هاى جاندار و بى جان و استبداد و تحکم فرمانروایان و تقلید بى چون و چرا از کاهنان، دجالان و تعصبات نژادى، طبقاتى و فقر مادى و معنوى نجات بخشد و از این همه زنجیرها که بر گردن ناتوانش فشار آورده و جسم و جانش را فرسوده بود، آزاد کند و نیز مقیاس‌هاى ساختگى و دروغین که قرن‌ها وسیله سنجش عادات و اخلاق، شناخته شده و زشتى‌ها را در نظر مردم زیبا مى‌نمود و باطل را در لباس حق جلوه مى‌داد بهم بزند و مقیاس واقعى نیک و بد را به جریان اندازد و خلاصه دنیائى را خراب کند و دنیاى بهترى از نو بسازد.

قریش در وهله اول که هنوز دستور دعوت علنى از جانب خدا نرسیده بود و عده کمى به اسلام گرویده بودند تصور مى‌کردند او نیز یکى از حنفا و در ردیف زیدبن عمروبن نفیل و عثمان بن حویرثاست که گاهگاه مطالبى در الهیات اظهار مى‌نمایند و کارى به کار مردم ندارند. رابطه گروندگان را با او تقریبآ رابطه مرشدى و مریدى مى‌پنداشتند، و اگرچه مزاحمتى نمى‌کردند ولیکن به نظر شبهه و نگرانى بدان مى‌نگریستند.۳۱

رسول اکرم از اینکه آشکارا به نماز و عبادت بپردازد باکى نداشت و گاهى مشاهده مى‌نمودند که آن حضرت به اتفاق على و همسرش خدیجه در کنار خانه کعبه به نماز ایستاده‌اند. روزى عفیف کِنْدى آنها را در آن حالت دید. از عباس بن عبدالمطلب پرسید این‌ها چه کسانى هستند و این چه آئین است. گفت این آئین برادرزاده من محمد است که مى‌پندارد خدا او را به نبوت برگزیده است و این زن، همسر او و این جوان، برادرزاده من على بن ابیطالب است.۳۲

پس از سه سال به فرمان خدا به دعوت علنى آغاز کرد و خلاصه دعوتش چنین بود :

«من راه و روش نیکوترین از براى دنیا و آخرت شما آورده‌ام. شما که به وراثت و تقلید از پدرانتان این بت‌ها را مى‌پرستید در غفلت و اشتباه هستید. اینها بر هیچگونه سود و زیان قادر نیستند و تنها آفریدگار جهان در خور ستایش است که مى‌تواند به کارهاى نیک و بد شما پاداش بدهد و کیفر بنماید. من شما را از این راه که در پیش گرفته‌اید و به عذاب سخت گرفتارتان خواهد ساخت مى‌ترسانم».

این سخنان که به گوش سرسختان قریش سنگینى مى‌نمود، آنان را به خشم و هیجان آورده و اولین کلمه رد دعوت را عمویش ابولهب با لحن پرخاش و ناسزا به زبان آورد. از این روز به بعد به مخالفت و مقاومت با پیشرفت آئین اسلام برخاستند و مخالفت آنها تنها از نظر تعصب به معتقدات و مقدسات دینى‌شان نبود بلکه دنیاى خودشان را نیز در معرض خطر مى‌دیدند، چه منفعت و موقعیت اجتماعى‌شان بسته به همین وضع موجود بود و اگر انقلاب و تحولى پیش مى‌آمد طبعآ اوضاع زیرورو مى‌شد و بساط سیادت و امتیازاتشان برچیده مى‌گردید.

آنها سیصد و شصت بت در حریم کعبه جاداده بودند۳۳ و هر یک از قبایل عرب یک و یا چند تاى آن را مى‌پرستیدند. از سوى دیگر کعبه را خانه خدا مى‌دانستند و خود را سرپرست و نگهبانان آن جا زده بودند و بدین وسیله سیادت خود را بر همه قبائل عرب تحمیل مى‌نمودند و به خیال خود خداى آسمان و خدایان زمین را یکجا گرد آورده بودند تا هر کس معبود و دلخواه خود را در آنجا پرستش بنماید. حال چنانچه بنابراین باشد که بت‌ها را کنار بگذارند باید از امتیازات و از آن همه منفعت سرشار که از راه ورود و خروج زائران، قربانى‌ها و نذرهاى ایشان بدست مى‌آورند چشم بپوشند.

گذشته از اینها عامل کبریا و حسد که دیده بصیرتشان را کور کرده بود، در تشدید مقاومت اثر بسزائى داشت و ابوجهل به صراحت مى‌گفت ما و خاندان عبد مناف در همه مناصب و افتخارات همچشمى و رقابت کردیم و در میدان مسابقه از آنها عقب نماندیم، اینک مدعى مى‌شوند که پیغمبرى از آنها مبعوث شده است و مى‌خواهند بر ما پیشى گیرند! این هرگز نخواهد شد.۳۴

از این پس سخت‌گیرى بر رسول اکرم و پیروانش شدت یافت. از اداى مراسم دینى، آنها را باز مى‌داشتند. آنها ناچار شدند در میان درّه‌هاى اطراف مکه دور از نظر مردم به نماز و عبادت بپردازند.۳۵ بطور وحشیانه آنها را شکنجه مى‌دادند و گرسنه و تشنه در برابر آفتاب سوزان مکه به زمین انداخته و سنگ‌هاى تفتیده و سنگین بر پشت و سینه عریانشان مى‌نهادند و مى‌گفتند: از آئین محمد برگردید و اقرار کنید که لات و عزّى خدایان شمایند.۳۶

به گردنشان ریسمان بسته و کشان کشان در میان درّه‌ها مى‌گرداندند، زره فولادین بر تن عریانشان پوشانده و در زیر آفتاب سوزان نگاه مى‌داشتند. بعضى‌ها را مى‌زدند و گرسنه و تشنه زندانى مى‌کردند. رسول اکرم از اینهمه ستم که به پیروانش مى‌شد به شدت رنج مى‌برد. روزى نگاهش به عمّار و پدرش یاسر و مادر سمیّه افتاد که در زیر شکنجه از تاب و توان رفته بودند، فرمود «آل یاسر شکیبائى کنید وعده‌گاه شما بهشت برین است».

لحظه‌اى بعد یاسر در زیر شکنجه و سمیّه به دست ابوجهل به شهادت رسیدند.۳۷ این زن و شوهر اولین شهیدان راه اسلام بودند.

کفار قریش در برخورد با شخص رسول اکرم نیز از ناسزاگوئى و توهین خوددارى نمى‌کردند. روزى در مسجدالحرام در حال سجده بود عُقْبة بن ابى مُعَیْط مقدارى خون و فضولات احشاء شترى را که در گوشه‌اى ریخته بودند برداشته و پشت سر و گردن رسول اکرم نهاد و دخترش فاطمه آنها را از سر و دوش پدر برداشت و بار دیگر که به نماز ایستاده بود همین شخص بالاپوش خود را به گردنش پیچید و به سختى فشار داد و نزدیک بود خفه‌اش کند، ابوبکر فرا رسید دستش را گرفت و به کنار کشید.

رسول اکرم در برابر این همه فشار و آزار بردبارى مى‌کرد و پیروان را هم به شکیبائى توصیه مى‌نمود. روزى به دیوار کعبه تکیه کرده و در سایه آن آرمیده بود، خبّاب بن اَرَت از مظالم قریش شکوه نمود و گفت آیا وقت آن نرسیده است که از براى ما از خدا فرج بخواهى. برخاست و نشست و در حالتى که رنگ رخسارش برافروخته بود گفت «هنوز بپاى خداپرستان پیشین نرسیده‌اید، بدن آنها را با شانه‌هاى آهنین آنچنان مى‌خراشیدند که تا به استخوان مى‌رسید، با ارّه به دو پارشان مى‌کردند و آنها همچنان در راه دین و عقیده شان استقامت مى‌نمودند. سوگند مى‌خورم که خدا دین خود را سرانجام پیروز خواهد ساخت»۳۸ بار دیگر گفتندش درباره مشرکان نفرین کن. فرمود «من نه از براى لعنت بلکه به جهت رحمت فرستاده شده‌ام»۳۹

در برابر استقامت رسول اکرم سرکشان قریش نیز بر لجاجت خود مى‌افزودند و در صدد برآمدند با لکه‌دار کردن نام نیک و حسن شهرت او دعوتش را عقیم کنند. همه‌جا مى‌گفتند او دیوانه است، شاعر است، کاهن است، ساحر است و با جادوگرى، میان پدر، فرزند، زن و شوهر جدائى مى‌اندازد و به زعم خود نقطه ضعف او را جستجو مى‌نمودند. در موسم حج سر راه غربا و حاجیان را گرفته و آنها را با این یاوه سرائى‌ها از ارتباط با او برحذر مى‌داشتند.۴۰

قریش ابتدا از راه تهدید وارد شدند. به سراغ ابوطالب یگانه حامى بزرگ او رفتند که او را از حمایت وى منصرف کنند، ابوطالب تسلیم نشد. همینکه دیدند تهدیدشان به جائى نرسید، راه تطمیع در پیش گرفتند. عتبة بن ربیعه را نزدش فرستادند و پیشنهاد کردند هر آنچه از مال و جاه بخواهد در اختیارش بگذارند و حتى او را به حکومت و سلطنت برگزینند و او از دعوت خود صرف نظر کند.

اما او با قاطعیت و صراحتى که در شأن پیغمبران خداست اعلام کرد «سوگند به خدا اگر آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار بدهید از وظیفه خودم دست برنمى‌دارم تا آن‌که دین خدا در روى زمین گسترش یابد و یا جان خود را بر سر آن گذارم»۴۱ خلاصه نه تهدید و نه تطمیع و نه کارشکنى و نه حصار سه ساله شعب ابوطالب و نه گرسنگى و نه محرومى و نه آوارگى نتوانست استقامت او را در هم شکند و پس از بیست و سه سال مبارزه، هدف خود را از پیش برد و دین اسلام را گسترش داد.
 

احترام به افکار عمومى

در موضوعاتى که بوسیله وحى و نصّ قاطع، حکم آن معین شده است اعم از عبادات و معاملات توقیفى چه براى خود و چه دیگران حق مداخله و اظهار نظر قائل نبود و این دسته از احکام بدون چون و چرا و با تمام حدود مقرر مى‌بایست اجرا شود و تخلف از آن کفر به خدا محسوب مى‌شود.

و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون.۴۲ اما در موضوعات مربوط به کار و زندگى اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود افراد استقلال رأى و آزادى عمل داشتند، کسى حق مداخله در کارهاى خصوصى دیگرى را نداشت۴۳ و هرگاه مربوط به جامعه بود حق اظهار نظر را براى همه محفوظ مى‌دانست و با اینکه فکر سیال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز بطور تحکم و استبداد رأى رفتار نمى‌کرد و به افکار مردم بى‌اعتنائى نمى‌نمود. نظر مشورتى دیگران را مورد مطالعه و توجه قرار مى‌داد و دستور قرآن مجید را عملا تأیید نموده و مى‌خواست مسلمین این سنت را نصب العین قرار بدهند.

در جنگ بدر در سه مرحله اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز کنید. اول درباره اینکه اصلا به جنگ با قریش اقدام بنمایند و یا آنهارا به حال خود ترک کرده و به مدینه مراجعت کنند، همگى جنگ را ترجیح دادند و تصویب فرمود.۴۴ دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد. نظر حبّاب بن منذر مورد تأیید واقع شد. سوم در خصوص اینکه با اسراى جنگ چه رفتارى بشود به شور پرداخت. بعضى کشتن آنها را ترجیح دادند و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اکرم با گروه دوم موافقت کرد.۴۵

در جنگ اُحُد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد که آیا در داخل شهر بمانند و به استحکامات دفاعى بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلو هجوم دشمن را بگیرند، که شق دوم تصویب شد. ۴۶

در جنگ احزاب جلسه شورى تشکیل داد که در خارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند و پس از تبادل نظر بر این شدند که کوه سَلع را تکیه‌گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر کنند و مانع هجوم دشمن گردند.۴۷

در غزوه تبوک که امپراطور روم از نزدیک شدن مجاهدان اسلام به سر حد سوریا به هراس افتاده بود، چون به لشکر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمى‌کرد. رسول اکرم به مشورت پرداخت که آیا پیشروى کنند و یا به مدینه برگردند. بنا به پیشنهاد اصحاب مراجعت را ترجیح داد.۴۸

چنانکه مى‌دانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیت او از خطا و گناه ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمى‌دانستند ولى در عین حال رسول اکرم انتقاد اشخاص را (اگرچه بى مورد بود) با سعه صدر تلقى مى‌نمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمى‌گذاشت و با کمال ملایمت با جواب مقنع، منتقد را به اشتباه خود واقف مى‌کرد. او به این اصل طبیعى اذعان داشت که آفریدگار جهان، وسیله فکر کردن، سنجیدن و انتقاد را به همه انسان‌ها عنایت کرده است و مختص به صاحبان نفوذ و قدرت نیست. پس چگونه حق سخن گفتن و خرده گرفتن را مى‌توان از مردم سلب نمود و مخصوصآ دستور داده است که هرگاه زمامداران کارى بر خلاف قانون عدل مرتکب شدند مردم در مقام انکار و اعتراض برآیند.

رسول اکرم به لشکرى از مسلمانان مأموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب کرد. فرمانده در عرض راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانى جمع کنند و آتش بیفروزند. همینکه آتش برافروخته شد گفت آیا رسول اکرم به شما تأکید نکرده است که از اوامر من اطاعت کنید؟ گفتند بلى. گفت فرمان مى‌دهم خود را در این آتش بیاندازید. آنها امتناع کردند. رسول اکرم از این ماجرا مستحضر شد فرمود «اگر اطاعت مى‌کردند براى همیشه در آتش مى‌سوختند (مقصود آتش بیدادگرى است) اطاعت در موردیست که زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند»۴۹

در غزوه حنین که سهمى از غنائیم را به اقتضاى مصلحت به نومسلمانان اختصاص داد سَعْدبن عُباده و جمعى از انصار که از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند که چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ فرمود همگى معترضین در یک جا گرد آیند، آنگاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات این تبعیض و به اشتباه خودشان واقف نمود، چنانکه همگى آنها به گریه افتادند و پوزش خواستند.۵۰ هم در این واقعه مردى از قبیله بنى تمیم به نام حُر قوص (که بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض کرده با لحن تشدد گفت با عدالت رفتار کن.

عُمربن خَطاب از گستاخى او برآشفت و گفت اجازه بدهید هم‌اکنون گردنش را بزنم. فرمود، نه او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او کرده و با خونسردى فرمود «اگر من به عدالت رفتار نکنم پس چه کسى رفتار خواهد کرد؟» ۵۱ در صلح حُدَیْبیه عمر بن خطاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مى‌نمود که چرا با شرائط غیر متساوى پیمان مى‌بندد. رسول اکرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع کرد.۵۲

شخصى از آن حضرت طلب داشت و در مطالبه حق درشتى مى‌نمود رسول اکرم همچنان ساکت بود ولى اصحاب برآشفتند و در صدد تأدیب او برآمدند. فرمود «متعرض او نشوید بگذارید صاحب حق حرف خود را بزند» آنگاه دستور داد که شترى همسال شتر او خریده و به او بدهند، گفتند به همسال آن دسترس نیست و هر چه هست بهتر از مال اوست، فرمود «همان بهتر و جوانتر را به او بدهید»۵۳ رسول اکرم با این روش خود عدل و رحمت را بهم آمیخته بود و راه و رسم حکومت را به فرمانروایان دنیا مى‌آموخت تا بدانند که منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه آقا و مالک الرقاب و مى‌باید همه‌جا صلاح امر زیردستان را در نظر بگیرند نه اینکه هوس‌هاى خودشان را بر آنها تحمیل نمایند.

مى‌فرمود «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شایسته‌ترم و قرآن مقام و منزلت مرا چنین معرفى کرده است اَلنّبىّ اولى بالمؤمنین من انفسهم۵۴ پس هر کس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته است آن متعلق به ورثه اوست و هرگاه وا مى‌داشته باشد و یا خانواده مستمند و بى‌پناهى از او بازمانده است دین او بر ذمه من و سرپرستى و کفالت خانواده‌اش به عهده من است»۵۵

تا آنجا که امکان داشت در این مختصر شمه‌اى از سلوک و سیرت نبوى مندرج شد و باید دانست که سیره و روش رسول اکرم همانا ترجمه کامل و تفسیر عملى کتاب آسمانى او قرآن مجید است که در حالات مختلف حیات خود آن را مجسم نموده است.

اخلاق انسانى و ملکات عالیه رسول اکرم در زمانى کوتاه آنچنان گسترش یافت و در دل مسلمین صدر اول ریشه دوانید که از هیچ همه چیز درست کرد. او کبریاى عرب را به تواضع، قساوت را به رأفت، پراکندگى را به یگانگى، جدائى را به همبستگى، کفر را به ایمان، بت‌پرستى را به توحید، بى‌پروائى را به عفت، انتقامجوئى را به بخشایش، بیکارگى را به کار و کوشش، خودخواهى را به نوعدوستى، درشتى را به نرمخوئى، بخل را به ایثار و سفاهت را به عقل و درایت مبدل ساخت.

پینوشت
۱ ـ صحیح بخارى، جلد ۵، صفحه ۱۵۲.
۲ ـ بحارالانوار، باب وفات النبى.
۳ ـ سیره احمد زینى، صفحه ۹۵.
۴ ـ سیره حلبى، جلد ۱، صفحه ۲۷۰.
۵ ـ صحیح مسلم، جلد ۸، صفحه ۹۷.
۶ ـ صحیح بخارى، جلد ۲، صفحه ۵۰.
و صحیح مسلم، جلد ۸، صفحه ۱۴۱.
۷ ـ صحیح بخارى، جلد ۲، صفحه ۵۰.
۸ ـ صحیح بخارى، جلد ۳، صفحه ۴۸.
۹ ـ صحیح مسلم، جلد ۳، صفحات ۱۶۱ و ۱۶۲.
۱۰ ـ صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۴۴.
۱۱ ـ صحیح بخارى، جلد ۷، صفحه ۶۲.
۱۲ ـ صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۸۲.
۱۳ ـ صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۶۳.
۱۴ ـ صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۴۴.
۱۵ ـ صحیح بخارى، جلد ۱، صفحه ۱۳۹.
۱۶ ـ صحیح مسلم، جلد ۲، صفحه ۴۲.
۱۷ ـ صحیح بخارى، جلد ۴، صفحه ۵۷.
۱۸ ـ نورالابصار، جلد ۲۶، صفحه ۲۶.
و بحارالانوار، باب مکارم اخلاق النبى.
۱۹ ـ صحیح مسلم، جلد ۶، صفحه ۱۴۵.
۲۰ ـ صحیح مسلم، جلد ۸، صفحه ۲۱۷.
۲۱ ـ بحارالانوار، باب مکارم اخلاق النبى.
۲۲ ـ صحیح مسلم، جلد ۸، صفحه ۲۱۸.
۲۳ ـ صحیح بخارى، جلد ۴، صفحه ۱۹۰.
۲۴ ـ نورالابصار، صفحه ۲۷.
۲۵ ـ صحیح بخارى، جلد ۸، صفحه ۱۴.
۲۶ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۲۵.
۲۷ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۴۷۲.
۲۸ ـ وسائل الشیعهباب التجاره.
۲۹ ـ سوره نساء، آیه ۵.
۳۰ ـ سوره فرقان، آیه ۱.
۳۱ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۲۸.
۳۲ ـ سیره حلبى، جلد ۱، صفحه ۳۰۶.
۳۳ ـ صحیح بخارى، جلد ۵، صفحه ۱۴۸.
۳۴ ـ سیره ابن هشام، جلد ۱، صفحه ۳۸۸.
۳۵ ـ سیره ابن هشام، جلد ۱، صفحه ۲۷۵.
۳۶ ـ امتاع الاسماء مقریزى، جلد ۱، صفحه ۱۸.
۳۷ ـ سیره حلبى، جلد ۱، صفحات ۳۳۴ تا ۳۳۷.
۳۸ ـ صحیح بخارى، جلد ۵، صفحات ۴۵ و ۴۶.
۳۹ ـ صحیح مسلم، جلد ۸، صفحه ۲۴.
۴۰ ـ سیره ابن هشام، جلد ۱، صفحه ۲۸۴.
۴۱ ـ سیره ابن هشام، جلد ۱، صفحه ۲۷۸.
۴۲ ـ سوره مائده، آیه ۴۴.
۴۳ ـ صحیح مسلم، جلد ۸، صفحه ۱۰.
۴۴ ـ سیره ابن هشام، جلد ۲، صفحه ۲۵۳.
۴۵ ـ امتاع الاسماع مقریزى،جلد ۱، صفحات ۷۴ و ۷۸ و ۹۷.
۴۶ ـ سیره ابن هشام، جلد ۳، صفحه ۷.
۴۷ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۲۲۰.
۴۸ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۴۶۳.
۴۹ ـ صحیح مسلم، جلد ۶، صفحه ۱۶.
۵۰ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۴۳۱.
۵۱ ـ صحیح بخارى، جلد ۴، صفحه ۲۰۰.
۵۲ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۲۹۶.
۵۳ ـ صحیح بخارى، جلد ۳، صفحه ۱۱۶.
۵۴ ـ سوره احزاب، آیه ۷.
۵۵ ـ صحیح بخارى، جلد ۳، صفحه ۱۱۸.


منبع: سایت عصر شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط