اصالت نسب رضاخان
خانم تاجالملوک مادر محمدرضا در خاطراتش درباره اصلیت همسرش اینگونه میگوید:«پدر مرحومم افسر عالی رتبه دیویزیون قزاق بود ... در آن موقع ایران ارتش منظم نداشت و تزار روسیه یک لشکر از قزاقها را به واسطه درخواست شاه قاجار به ایران فرستاده بود. افرادی که در این لشکر خدمت میکردند عموماً از اتباع قفقازیه بودند، ولی فرماندهی آنها با افسران روس بود. قوای قزاق در آستانه فروپاشی نظام تزاری در روسیه، توسط انگلیسیها در ایران سازماندهی شد و مجدداً آنها را به کشور خودشان گسیل داشتند تا مانع از پیروزی انقلاب بلشویکها شوند». تاجالملوک ادامه میدهد: «پدرم همراه قزاقها و انگلیسیها رفت و چند ماهی در جبهههای متفرقه جنگید و خسته و کوفته به ایران بازگشت. او در مراجعت اطلاع داد که یک سرباز در جبهه جان او را از مرگ حتمی نجات داده است. این سرباز فداکار کسی نبود الا رضاشاه، همسر آینده بنده. پدرم در طول اقامت در جبهه جنگ با انقلابیون روسیه (در اطراف بادکوبه)، از این سرباز خوشش آمده و او را به خدمت شخصی خود گرفته بود. رضا اگرچه در ایران متولد و بزرگ شده بود، اما او هم از یک خانواده مهاجر بادکوبهای بود».3در ادامه چند نمونه از اقداماتی که رضاخان در طول پادشاهیاش برای ملت ایران انجام داده است را بررسی میکنیم:
1- رضا خان و تاسیس دانشگاه تهران
انگار بعضیها خوششان میآید بنشینند و با ابزاری که در دست دارند، به هر متنی سرک بکشند و آن را مطابق با معیار خودشان تحریف کنند. تاسیس دانشگاه تهران از آن عناوین آبداری است که به نتیجه رساندنش را حاصل دلسوزی رضاخان برای ملت میدانند، در حالیکه اصل ماجرا در کتاب استاد عشق به این ترتیب آمده است: «توصیف رضاشاه را با آن چکمه و شنل و عصا شنیده بودم، اصولا مسئولین از ملاقات با او پرهیز میکردند و وحشت داشتند ولی ظاهرا بر اساس تجربیات حکمت، او تنها راه چاره بود. هیچ وقت یادم نمیرود من فقط به خاطر اینکه بیش از اینها از اروپاییها عقب نیفتیم و هر طور شده دانشگاهی درست کنیم قبول کردم که علیرغم همه نگرانیها به دیدن شاه بروم. حکمت هم با تلاش زیاد وقت ملاقاتی تنظیم کرد و پیش شاه رفتم. بیش از نیم ساعت با شاه صحبت کردم. از ضرورت و اصول تاسیس دانشگاه برایش گفتم. او با دقت به حرفهای من گوش میداد. این فرصت خیلی برایم غنیمت بود. حرفهایم که تمام شد شاه گفت: همه اینها که توضیح دادید درست ولی بگویید ببینم این دانشگاه به چه دردی میخورد؟». بعد از آن دکتر حسابی با گفتن چند مثال از کارخانه قند کهریزک و راهآهن سراسری که توسط مهندسین آلمانی اداره و هزینههای گزاف آن بر ملت تحمیل میشد، سعی کرد تا شاه را برای تاسیس دانشگاه راضی کند. در این خاطرات چیزی به اسم نشست صمیمانه و صحبتهای شاه مبنی بر اینکه کاری کنند تا دستش پیش خارجیها دراز نباشد وجود ندارد.42- رضا خان و وابستگی به انگلیسیها
عبدالحسین مسعود انصاری از دولتمردان مطلع عصر پهلوی اذعان میکند: «انگلیسها همیشه با هر اصلاحی در ایران مخالف بودند و نمیخواستند ایرانی در راه ترقی و تعالی گام بردارد و مانند کشورهای پیشرفته جهان بشود، بلکه سعی داشتند ایران همیشه به صورت خراب باقی بماند.» بنابر خاطرات عبدالحسین مسعود انصاری انگلیسیها «نمیخواستند که در ایران صنایعی به وجود بیاید و ما قوه و قدرتی پیدا کنیم. آنها میل نداشتند که در کشور ما قشون منظم و مقتدری به وجود بیاید. آنها به آتش ناامنیها و نابسامانیها در کشور ما دامن میزدند، تا ما برای تأمین هزینههای قشونکشی بیشتر به آنها نیاز پیدا کنیم و بیشتر زیر بار قرض آنها برویم. آنها نمیخواستند که اوضاع مالی ایران سر و صورتی پیدا کند. آنها با تغییر تعرفه گمرکی ما، که کاملاً برخلاف مصالح ما و به نفع آنها تنظیم شده بود، مخالفت میورزیدند.» 5این در حالی است که اصل حاکمیت رضاخان توسط انگلیسیها فراهم شد. جان فوران در کتاب مقاومت شکننده در مورد کودتای سوم اسفند و حد و حدود نقش بریتانیا در آن میگوید: «بی آنکه به راه افراط و تفریط برویم بریتاینا نقش مهمی در کودتا داشته است. شواهد موجود مؤید آنند که وزارت خارجه بریتانیا نقش چندانی در کودتا نداشت امّا مقامهای برجسته نظامی و پرسنل سفارتخانه بریتانیا در ایران در تدارک کودتا نقش تعیینکنندهای داشتهاند. چرا که رضاخان با حمایت آیرونساید در زمستان ۱۲۹۹ به مقام فرماندهی فوج قزاق رسید، آیرونساید در خاطراتش مینویسد: یک دیکتاتور نظامی میتواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا میکنیم بی هیچ دردسری قوایمان را از ایران بیرون ببریم» 6
3- رضاخان و مراسم مذهبی
حتما با دیدن و شنیدن احوالاتی مثل این که «رضاشاه در دوره وزارت جنگ در ایام عاشورا در قزاقخانه «تکیه» برپا میکرد و خود، در ورودی تکیه میایستاد و به دستجات سینهزن طاقشال اهداء میکرد و گاه با پای برهنه در جلو دسته حرکت میکرد و کاه بر سر میریخت و در شب 11 محرم شامغریبان میگرفت و شمع به دست، به مساجد و تکایا میرفت»7به این نتیجه برسیم که شاهی به مثل رضاخان در دینداری وجود نداشته است. ولی حقیقت این است که رضاخان پس از رسیدن به شاهی مسیرش را تغییر داد. آیت الله سید علی اکبر قرشی نیز در این رابطه میگوید: «رضاخان خبیث، شعائر مذهبی و رسوم ملی مردم ایران را ممنوع اعلام کرد.در پی صدور این حکم، بساط علنی عزاداری حضرت سیدالشهدا را به زور، تهدید، زندان و هتک حرمت، از همه جا برچیدند و مردم مجبور شدند عزاداریها را مخفیانه و بدون سرو صدا و به آرامی در داخل منازل برگزار نمایند... یادم هست بعد از ممنوعیت عزاداری محرم و عاشورا به یکی از روستاهای اطراف بناب به نام «زوارک» میرفتیم و مراسم سوگواری، شبیهگردانی، سینهزنی و روضهخوانی را در آنجا برپا میکردیم. پاسبانها و ماموران حکومت به آنجا نیز میآمدند تا مانع عزاداری امام حسین شوند. اما مردم مقداری پول جمع کرده، به آنها میدادند و از محل دور و خلاصه از سرشان خلاص میشدند، آنگاه با خیال آسوده، به عزاداری میپرداختند.» این تنها یک نمونه از عملکرد مذهبی رضاخان در طول دوره پهلوی است.8
4. رضا خان و آزادی یا اختناق
مردم در زمان رضاشاه امنیت نداشتند و به خاطر کوچکترین مسئله، دستگیر و بدون محاکمه سالها در زندان نگه داشته می شدند. به طوری که در شهریور 1320، زندانیهای زیادی داشتیم که حتی رؤسا و مسئولان زندان نمیدانستند که اینها چرا زندانی هستند. در زمان رضاشاه اگر مثلاً شب جمعه میخواستید برای زیارت از تهران به قم بروید، آیا فکر میکنید این مسافرت به آسانی انجام میشد؟ مردم ایران برای مسافرت از شهری به شهر دیگر، باید پاسپورت میگرفتند! باید به کلانتری محل میرفتند و توضیح میدادند و یا رشوه میدادند تا کلانتری موافقت کند و پاسپورت بگیرند. این اختناق در هیچ جای جهان، جز در شوروی استالینی تکرار نشده است.امروزه وقتی تلگرام برای چند روز قطع میشود، صدای همه در میآید که اختناق است. طرفداران رضاشاه ببینید که در فضای مجازی چه میکنند. چقدر خوب بود که اینها در دوره رضاشاه میبودند و مثلاً میخواستند برای مادرشان که در کرمانشاه بود، نامه بنویسند. پای هر صندوق پست یک مأمور ایستاده بود که کسی نامهای در صندوق نیندازد تا اول او آدرس را ببیند، بعد کمی به چهره طرف نگاه و بعد اظهارکند که: مشکوک شدهام! و نامه را باز کند و بخواند. البته اگر رشوه میدادید، شاید ماجرا به شکلی حل میشد. بله، نظمیه رضاشاهی از این بابت ضربالمثل است. این رشوهگیری که در سیستم اداری ایران نهادینه شده، از دوره رضاشاه باقی مانده است. از بس که مأموران رضاشاهی به مردم زور میگفتند، آنها برای اینکه از شرشان خلاص شوند، رشوه میدادند تا کارشان راه بیفتد. اسناد و مدارک، به قدری در مورد فساد اداری و حکومتی گویا هستند که آدم حیرت میکند که ایران چه کشوری بوده است؟ وزرای مختار و نمایندگان سیاسی امریکا، از دوره رضا شاه گزارشهایی درباره فساد و سانسور و... نوشتهاند که حقیقتاً تکاندهنده است.
5. رضا خان و تصاحب زمین های شمال
آن زمان مأموران رضاشاه به ترکمنها هم خیلی فشار میآوردند. در حالی که هنوز کورههای آجر داغ بودند، آنها را داخل کوره میفرستادند تا آجرها را بیرون بریزند؛ اما این بیچارهها با آه و ناله روی آجرها [ی داغ] میسوختند. اگر کسی در مزایده، بالای دست رضاشاه میرفت، نیست و نابود میشد. بدین نحو مزایدههایی گذاشتند و با فریب املاک سرتاسر شمال را گرفتند. تنها در علی آباد کتول، رژیم برای آنکه همه این شصت دهات را تصاحب کند، به نام تعیین حدود، بعضی از افراد قدیمی را تریاک دادند و سرشان را گرم کردند و پرسیدند: حدود این سه آبادی که شاه برنده شده کجاست؟ گفتند: از آن طرف تا مرز شوروی، از این طرف هم تا کوههای قسمت شاهرود و از آن طرف تا فلان، از این طرف تا فلان! رضاشاه به این شکل همه منطقه را در تعیین حدود بلعید6. رضا خان و جنایت مسجد گوهرشاد
به نقل از حجتالاسلاموالمسلمین میرمحمدحسین حسینی اصفهانی از شاهدان عینی این واقعه تلخ، میخوانیم: [در روز واقعه] ...صحنهای مسجد گوهرشاد لبالب از جمعیت بود. بعضی دعا میخواندند و بعضی چرت میزدند، بعضی میخوابیدند، بعضی به نماز و دعا و مناجات مشغول بودند و خلاصه ساعت یک ربع به دوازده مانده یا یک ربع بعد از دوازده (تردید دارم) از بالای بامهای مسجد گوهرشاد گنبد و مردم و حرم را بستند به مسلسل و کشتند. من آن شب در یکی از اطاقهای صحن کهنه بودم. یکی از رفقا برخورد کرد به من گفت بیا برویم اینجا که از همهجا امنتر است. کشتند و آن هم کشتنی که تا به حال هم کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیه مسجد گوهرشاد مشهد چقدر خون ریخته شد و چقدر آدم کشته شد و چقدر آدم نمرده زیر خاک رفت.یکی از رفقایم مدرسه نواب بود، جلوی مدرسه ایستاده بود. خودش برایم نقل میکرد کامیونها که جنازهها را در آنها ریخته بودند، میآمد برود و یک مرتبه دیدم از یکی از این کامیونها صدا میآید و یک نفر میگوید من زندهام مرا کجا میبرید؟ خلاصه اینها را کجا بردند و توی کدام گودال ریختند و خاک روی آنها ریختند نمیدانیم.
7. رضا خان و ماجرای منع حجاب
آقای موسی حقانی میگوید: «وقتی کودتای سوم اسفند 1299 رخ داد، کشف حجاب از جمله اهداف این کودتا بود. عبدالله مستوفی در کتاب "شرح زندگانی من" بحثی در خصوص کودتای 1299 مطرح میکند و در آنجا از کشف حجاب به عنوان یکی از اهداف کودتا نام میبرد. او در خاطراتش نقل میکند که کنسول انگلیس در مشهد اهداف کودتا را بیان کرد که ازجمله آنها بحث نفت ایران، غارت مالی ایران و مقابله با عزاداری و حجاب زنان بود. و این مسائل نشان میدهد که چقدر حجاب زنان مهم است. این را هم باید اضافه کنیم که در آن زمان، جریان روشنفکری در ماجرای کشف حجاب پیشگام بود و تبلیغ میکرد. با روی کار آمدن رضاخان و اهدافی که پشت پرده کودتای سوم اسفند 1299 بود، اهانتها به حجاب زنان زیاد شد. مثلا در نشریه ایران جوان که علی اکبر سیاسی منتشر میکرد، کاریکاتور یک زن با حجاب با چادر کشیده میشد و زیر آن مینوشتند: کلاغ سیاه!در نشریات هم بحث تحصیل بانوان و مشارکت اجتماعی بانوان مطرح میشود و پشت پرده هم نمیگویند که چه اتفاقی قرار است بیفتد. رفته رفته مسائلی را منتشر میکنند در خصوص بانوی متمدن، ازجمله اینکه بانوی متمدن اگر مردی غریبه وارد خانهاش شود، از او رو نمیگیرد و رو نمیپوشاند و آرایش هم میکند و رو به او مینشیند. بعد از سفر رضاخان به ترکیه و دیدار با آتاتورک کشف حجاب در ایران جدیتر دنبال شد که واسطه این سفر هم محمدعلی فروغی بود که با آتاتورک مناسبات خوبی داشت. رضاخان آنجا خیلی تحت تاثیر قرار میگیرد و در همان جا به اطرافیان اعلام میکند که باید ما این پروژه را در ایران اجرا و پیاده کنیم. بعد کانون بانوان ایجاد شد و در همان سال 1314 اغلب خانمهای ساختارشکن که همسرانشان در زمره روشنفکران عصر مشروطه و قبل از آن بودند در کانون بانوان جمع شدند و قرار شد کانون بانوان این پروژه را دنبال کند. حتی این خانمها به ترکیه رفتند و سعی کردند از تجربیات آنها برای اجرای پروژه کشف حجاب در ایران استفاده کنند. رضاخان هم از این زمان با صراحت میگوید صورتا و سیرتا باید غربی شویم و یکی از مهمترین نشانههای غربی شدن، برداشتن حجاب و منع حجاب است».5
آتاتورک حجاب را در ترکیه قدغن کرد اما بر خلاف رضاشاه به تعقیب وحشیانه زنان با حجاب دست نزد و قانون کشف حجاب را بیشتر در آنکارا و استانبول که بخشی از ساکنانش غیر مسلمان و اروپایی بودند به مرحله اجرا گذاشت. عکس هایی که از سالهای زمامداری آتاتورک موجود است همگی همسر او را در ملاعام با حجاب نشان میدهند.6
مهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام می گوید نامادری من داستانی را تعریف میکردند که همین داستان را علی آقا ضیاء هم تعریف میکنند که من یکساله بودم که مادرم از حمام بازمیگشته است. بین حمام و منزل ما قریب صد یا صد و پنجاه قدم راه بوده، پاسبان اداره ثبتی بوده که میبیند دو زن (مادرم و همسایه اش) با چادر راه را طی میکنند. حمله میکند چادر مادر مرا از سرشان میکشد. مادرم فرار میکند و خود را به آستانه خانه همسایه میاندازد در همانجا سقط جنین میکند و خونریزی شدیدی میکند و به علت شرایطی که پدرم داشته (او بصورت یک تبعیدی و فراری بوده و یکسال بعد از آن ماجرا باز میگردد) نمیتواند مادرم را به دکتر برساند و مادرم پس از شانزده روز میمیرد در حالیکه بیست و یکساله بوده است.7
منابع
1- سایت خبری مشرق نیوز
2- سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
3- سایت خبری مشرق نیوز
4- کتاب استاد عشق، زندگینامه دکتر محمود حسابی
5- سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
6- سایت پرسمان
7- سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
8- سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی