تدوين حديث (3)
كتابت حديث
عالمان و محدّثان عامّه بر اين باورند كه حديث تا پايان قرن اوّل هجرى، تدوين نشده است. برخى نيز فراتر از آن را پنداشته اند. سيوطى مى گويد:
«تدوين حديث، به سال 100هجرى و به امر عمر بن عبد العزيز آغازشد».[1]
كسان ديگر نيز اين سخن را گفته اند و آغاز تدوين را به او نسبت داده اند؛ امّا در اينكه عمربن عبدالعزيز چگونه تدوين حديث را آغاز كرد و آن را به چه كسى و يا كسانى وانهاد، همداستان نيستند. سيوطى و برخى ديگر گفته اند كه وى آن را به صورت اعلام عمومى به همگان رساند؛[2] امّا در برخى گزارشها آمده است كه او به عالمان مدينه نوشت كه احاديث پيامبر را بنويسند و از تباهى و نابودى آنها جلوگيرى كنند.[3]
بخارى نقل كرده است كه عمربن عبدالعزيز نامه اى به أبوبكربن حزم[4] نگاشت، و وى را بدين كار گماشت و بدو تأكيد كرد تا علم را بگستراند، و مجالسى براى تعليم آن به پا دارد و در مساجد، تعليم احاديث را به مذاكره بگذارد، و وى بر اين كار همّت گمارد و احاديث را در كتابى جمع كرد.[5]
در برخى از نصوص تاريخى آمده است كه وى اين كار را به «كثيربن مرّة»[6] وانهاد و در برخى ديگر آمده است كه او محمدبن شهاب زهرى را به تدوين حديث گمارد[7] و نگاشته هاى زهرى را به اقاليم اسلامى گسيل داشت. زهرى اين مطلب را مى گفت و بدان مى باليد كه حديث را پيشتر از او كسى تدوين نكرده است.[8] عالمان و محدّثان عامه بر پيشآهنگى زهرى در تدوين حديث تأكيد كرده اند، و اين مطلب در ميان آثار آنان از شهرت بسيارى برخوردار است.[9]
عمربن عبدالعزيز به سال 101هجرى درگذشته است؛ از اين روى، بر فرض اينكه وى فرمان تدوين حديث را در آخرين سال زندگى اش صادر كرده باشد، سال 101هجرى، بر پندار كسانى كه بر اين باورند، آغاز تدوين حديث خواهد بود. امّا برخى ديگر از گزارشها نشانگر اين هستند كه وى، فرمان تدوين را ابلاغ كرد، امّا بر اجرايش توفيق نيافت. بدين سان، كسانى آغاز تدوين حديث را به دورتر از اين تاريخ رسانده اند. برخى آغاز تدوين حديث را به امر هشام بن عبدالملك و به همت محمّدبن شهاب زهرى به سال 124هجرى رسانده اند؛ اگرچه از تاريخهاى 104، 105، 110، 121 و… نيز ياد شده است.[10]
اكنون بايد اندكى از سر تأمّل به اين پاسخها نگريست كه آيا به واقع چنين بوده است؟ آيا اسلام ـ دين فرهنگ و تمدن ـ و پيامبر مبلّغ علم و فرهنگ، بر اين امر تأكيد نكردند، و بدان حساسيت نورزيدند؟
آيا يك قرن ننگاشتن و ضبط و ثبت نكردن و جلوگيرى نمودن از هرگونه ثبت و تدوين، حركتى در جهت تباهى و ضايع شدن حديث و بخش عظيمى از ميراث فرهنگى نبود؟
برخى مستشرقان و كسانى از نويسندگانى كه از آبشخور آنان بهره مى گيرند، با تأكيد بر اين ديدگاه (عدم تدوين حديث در قرن اوّل) و مسايل ديگر، يكسر به انكار و نفى حديث و سنّت پرداخته اند. اكنون بايد ببينيم واقعيت چيست؟
كتابت و فرهنگ
كتابت، هماره مهمترين وسيله ثبت افكار، آگاهيها و انتقال معارف و اخبار بوده است.[11]
دكتر نورالدين عتر مى نويسد كتابت، يكى از مهمترين وسايل حفظ معلومات و انتقال آن به نسلها بوده است. يكى از عوامل مهم حفظ حديث نيز ـ با همه گفتگوهايى كه در چگونگى آن هست ـ كتابت بوده است.[12
محقّقى ديگر نوشته است: خط و نگارش، يكى از نمودهاى تمدّن و نشانه اى از آثار اجتماع و فرهنگ است؛ اين است كه هماره امّتهاى متمدّن و فرهنگ دوست، بدان همّت مى ورزيده اند. [13]
و به تعبير پژوهشگرى ديگر: بى گمان، كتابت، اگر نگوييم مهمترين عامل، قطعا از مهمترين عوامل حفظ و حراست از حديث بوده است.[14]
نگاهى گذرا به تمدّنهاى گونه گون، نشانگر آن است كه جامعه هاى متمدّن، به كتابت و نگارش ارج مى نهادند و انسان هماره آن را وسيله اى براى گسترش و انتقال فرهنگها و ثبت و ضبط حوادث تلقّى كرده و از آن بهره جسته است. قرآن كريم و سنّت قويم نبوى، اين عرف عقلا و شيوه پسنديده انسانها را ارج نهاده و بر آن تأكيد ورزيده است.[15]
قرآن و كتابت
خداوند بزرگ در جهت عظمت بخشيدن به «قلم»، بدان سوگند ياد مى كند،[16] و آن را نعمتى بزرگ شمرده، خود را بدان مى شناساند و مى فرمايد:
«إقرأ باسم ربّك الذى خلق، … إقرأ وربّك الأكرم الذى علّم بالقلم»[17]
خطيب بغدادى مى گويد:
خداوند مؤمنان را به كتابت فرمان داده و آنان را به اين مهم مؤدّب ساخته و فرموده است:
«ولأتسأموا أن تكتبوه صغيرا أو كبيرا الى أجله، ذلكم أقسط عنداللّه وأقوم للشّهادة وأدنى ألاّ ترتابوا»[18]
«و از نوشتن مدّت دين خود، چه كوچك و چه بزرگ ملول مشويد؛ اين روش نزد خدا عادلانه تر است و شهادت را استواردارنده تر و شك و ترديد را زايل كننده تر»
افزون بر اينها، وجود الفاظ گونه گون در قرآن كريم از ماده «كتب» به مفهوم كتابت در 57مورد و واژه كتاب در 262مورد و «الأقلام» در برخى موارد، نشانگر اين جايگاه بلند و مرتبت عظيم است.[19]
خطيب بغدادى پس از آنكه آيه «دَين» را آورده و از آن، تأكيد قرآن بر كتابت را بهره مى گيرد (كه پيشتر آورديم)، مى نويسد:
وقتى خداوند بر كتابت «دَين» در جهت حفظ و حراست آن، و جلوگيرى از هرگونه ترديد در آن، امر مى كند، بايد بر حفظ و حراست علم و حديث و حقايق دينى براى جلوگيرى از ترديدها و شك و شبهه ـ كه حفظ و حراستش دشوارتر است ـ تأكيد كند.[20]
سخن ارجمند يكى از محقّقان عرب را بياوريم كه نوشته است:
قرآن كريم نه تنها در تاريخ عقيده ها و باورها راه درخشانى گشود، بلكه در تاريخ معارف بشرى نيز با گراميداشت عالمان و ارج گذاشتن به انديشه وران، و با سوگند به نگاشته ها و قلم و نبشتارها ـ كه برترين ارجگذارى است ـ چنين كرد. قرآن، اوّلين كتاب عربى است كه به گونه اى دقيق و پيراسته، شكل كتابى كامل به خود گرفت.[21]
بدين سان، قرآن كريم اوّلين راهنماى مسلمانان در ثبت و ضبط و كتابت بوده است.
آغازين تشويقها و ترغيبها از قرآن سرچشمه گرفته است و قرآن كريم بر شيوه پسنديده انسانى، و عرف قطعى عقلا، در كتابت و ثبت و ضبط علم و آگاهيها تأكيد ورزيده است.
كتابت و سنّت
پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:«دانش را به مهار كشيد»
گفتم: چگونه؟ فرمود: «با نگاشتن و ثبت و ضبط كردن»[23]
محدّثان آورده اند كه مردى از انصار در محضر رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى نشست، و سخنان آن بزرگوار را مى شنيد و به وجد مى آمد و خوش مى داشت، امّا نمى توانست حفظ كند. به پيامبر شكايت برد و گفت، كلام شما را مى شنوم، امّا نمى توانم حفظ كنم؛ پيامبر فرمود:
«حفظ را با دست راست يارى كن»[24] [يعنى آنچه مى شنوى بنويس!]
رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با فرمان عامّى در جهت تبيين وظايف پدران، بر همين امر تأكيد ورزيده و فرموده است: «حقّ الولد على الوالد أن يحسّن إسمه ويزوّجه إذا أدرك ويعلّمه الكتاب»[25]
«حقّ فرزند بر پدر است كه نامى نيكو بر او نهد و در زمان مناسب او را زن دهد و كتابت را بدو بياموزد»
پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنقدر بر اين حقيقت فرهنگى تأكيد مى ورزيد كه فداى اسيران جنگى را تعليم بى سوادان قرارداد. اين نكته را بسيارى از مورّخان آورده اند. ابن سعد مى نويسد:
فداى اسيران بدر، چهارهزار درهم و كمتر از اين بود و آنكه چيزى نداشت، بايد به فرزندان انصار كتابت مى آموخت.[26]
ماوردى مى نويسد: فداى اسيران بدر، چهارهزار درهم بود و نيز تعليم خط و كتابت به بى سوادان.[27]
بر پايه اين تعليمات است كه عالمان و بزرگان، كتابت را مهمترين آموزه مكتب و برترين عامل حراست علوم شرعى انگاشته اند و بدان تأكيد ورزيده اند. علاّمه حسين بن عبدالصمد حارثى همدانى مى نويسد:
خط از بزرگترين امور مهم دينى و دنيوى است كه بسيارى از امور دينى و علمى بر آن استوار است.[28]
فقيه بزرگ، زين الدين بن على «شهيد ثانى» در اثر ارجمند خويش (منيةالمريد) آورده است:
كتابت از مهمترين مطالب دينى و بزرگترين وسيله حفظ كتاب و سنّت و علوم شرعى و عقلى است. كتابت به لحاظ حكم شرعى، بر اساس علم مكتوب تقسيم مى شود؛ بدين سان كه اگر دانشى كه نگاشته مى شود وجوب عينى داشته باشد، كتابت آن نيز واجب عينى خواهد بود؛ چون حفظ و حراست از آن متوقف بر كتابت است؛ و اگر واجب كفايى باشد، نگاشتن و كتابت آن نيز كفايى خواهد بود.[29] چنين بوده است كه مسلمانان، كاتبان دانش و نگارندگان معارف را بزرگ مى داشتند، و دانايان و آگاهان را بر پايه اين تعاليم ارج مى گذاردند؛ و با اين تأكيدها و تنبّه ها و آموزه ها بود كه قرآن كريم و آيات آن، پيوسته نگاشته مى شد و در ثبت و ضبط آن، هرگز دريغ روا نمى داشتند.
اكنون بايد به اين پرسش پاسخ داد كه اگر نگارش و نوشتن و خط، مظهر تمدّنها بوده، و انسانهاى فرهيخته هماره از آن در جايگاه بزرگترين عامل انتقال فرهنگ و دانش بهره گرفته اند و خداوند به «قلم» سوگند ياد كرده و كتابت را بزرگ شمرده، و پيامبر بدان فرمان داده است و قرآن بر پايه اين تأكيدها و ترغيب ها پيوسته نگاشته شده است، آيا پذيرفتنى است كه پيامبر از ثبت و ضبط آثار رسالت نهى كرده باشد؟ يا از كنار آن بى تفاوت گذشته باشد؟
به ديگر سخن، وقت آن است كه لختى بر سر چگونگى تدوين حديث و آنچه بر آن رفته است تأمل كنيم، و در پرتو اسناد تاريخى بنگريم واقعيت چيست.
ادامه دارد ...
پي نوشت :
[1] تدريب الراوى: 1/40
[2] تدريب الراوى: 1/41؛ الرسالة المستطرفة: 4
[3] تقييد العلم: 106
[4] أبوبكربن حزم خزرجى مدنى، امير مدينه و از قاضيان آن ديار بود. او را به كثرت عبادت و تهجّد ستوده اند. (الجرح والتعديل: 9/337؛ تهذيب الكمال: 6/158؛ سير اعلام النبلاء: 5/313؛ تاريخ الاسلام: 5/222)
[5] تقييدالعلم: 105؛ صحيح البخارى: 1/36 (باب كيف يقبض العلم)؛ الطبقات الكبرى: 8/480؛ ادب الاملاء والاستملاء: 44؛ ارشاد السارى: 1/6؛ تدوين السنّة الشريفة: 16
[6] كثيربن مرّه حضرى از محدثان و فقيهان «حمص» است كه گويند هفتاد بدرى را در آن ديار ملاقات كرده است. (تاريخ البخارى: 7/208؛ الجرح والتعديل: 2/157؛ اسدالغابة: 4/233؛ سير اعلام النبلاء: 4/46)
[7] الطبقات الكبرى: 7/447؛ جامع بيان العلم: 1/76
[8] تهذيب التهذيب: 9/449؛ الرسالة المستطرفة: 4
[9] تاريخ التراث العربى: 1ـ 1/221؛ مختصر تاريخ دمشق: 23/234 و نيز بنگريد به: «الامام الزّهرى وأثره فى السنّة، حارث سليمان الضّارى: 295 به بعد».
[10] برخى آورده اند كه حديث تا پس از مرگ حسن بصرى (م110هـ)، نوشته نشد (الرسالة المستطرفة: 80؛ دلائل التوثيق المبكّر: 235)؛ ذهبى در موردى نوشته است كه تدوين حديث و فقه، به سال 143 آغاز شد (تاريخ الاسلام، «حوادث 141تا160»: 12) و در موردى ديگر، از وى نقل شده است كه بر سال 132 تصريح كرده است (تأسيس الشيعة: 279). ابوحاتم رازى مى گويد اوّلين كسى كه حديث را تدوين كرده است، ابن جريح (م150هـ) است (الجرح والتعديل: 1/184؛ تاريخ بغداد: 10/400).
و… به هرحال، آنچه همه اين ديدگاهها در آن همداستان اند، عدم نگارش حديث در قرن اوّل هجرى است. البته پس از اين خواهيم آورد كه پژوهشيان معاصر اهل سنّت، به نقد اين ديدگاهها پرداخته و اين مطلب را كه حديث، تا قرن دوم نگاشته نشد، توجيه كرده اند.
[11] رسم المصحف، دراسة لغوية تاريخيّة: 7
[12] منهج النقد فى علوم الحديث: 39
[13] الحديث والمحدّثون: 119
[14] توثيق السنّة: 43
[15].تقييدالعلم: 117ـ146، باب فضل الكتب وما قيل فيها؛ و نيز بنگريد به: لمحات من تاريخ الكتاب والمكتبات، عبداللطيف الصوفى، الفصل الاوّل، تاريخ الكتاب؛ رسم المصحف، الفصل اوّل، الكتابة العربيّة.
[16] سوره قلم: 1
[17] سوره علق: 4 و نيز بنگريد «ادب الدنيا والدين: 68».
[18] سوره بقره: 282؛ تقييدالعلم: 71
[19] بنگريد به مقاله «التدوين وظهور الكتب المصنّفة» از صالح احمد العلى، در: مجلّة المجمع العلمى العراقى، سال31، شماره2، ص7، كه به گونه اى شايسته آيات مرتبط با بحث را آورده و از چگونگى كاربرد مادة «ك ـ ت ـ ب» در ساختارهاى مختلف آن و تأثير آن در فرهنگ نگارش در ميان مسلمانان، سخن گفته است.
[20] تقييدالعلم: 71
[21] مصادر التراث العربى، دكترعمر دقّاق: 9
[22] سنن ابن ماجة: 1/83؛ منيةالمريد: 106
[23] تقييدالعلم: 69؛ جامع بيان العلم: 1/122
[24] تقييدالعلم: 66؛ سنن الترمذى: 5/39/2466؛ محاسن الاصطلاح: 301
[25] كنزالعمّال: 16/417؛ بحارالأنوار: 74/80؛ التراتيب الادراية: 2/239
[26] الطبقات الكبرى: 2/22
[27] ادب الدنيا والدين: 68
[28] نورالحقيقة: 108
[29] منيةالمريد: 339