تدوين حديث (4)
تدوين حديث
على (علیه السّلام) مى گويد پيامبر فرمود: اكتبوا هذا العلم»[30] «اين دانش را بنويسيد»
پس از فتح مكّه، پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ميان مردم به پاخاست و خطبه اى ايراد كرد. ابوشاه ـ مردى از يمن ـ برخاست و گفت: يا رسول اللّه، اين خطبه را براى من بنويسيد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اكتبوا لأبى شاه»[31] «براى ابوشاه بنويسيد»
اين حديث را بزرگان محدّثان اهل سنّت نقل كرده و بر صحّت و استوارى آن گواهى داده اند؛ عبداللّه بن حنبل مى گويد:
در كتابت حديث، صحيح تر و استوارتر از اين حديث، روايت نشده است.[32]
و ابن صلاح نوشته است: از احاديث صحاح كه بر جواز كتابت دلالت مى كند، حديث ابوشاه يمنى است.[33] از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به طرق مختلف نقل شده است كه:«قيّدوا العلم بالكتاب» [34] «دانش را با نگاشتن، مهار و حراست كنيد»
عبداللّه بن عمرو مى گويد: به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتيم: چيزهايى از شما مى شنويم كه نمى توانيم حفظ كنيم؛ آيا آنها را بنويسيم؟
پيامبر فرمود:«بلى؛ اكتبوها» «بلى، آنها را بنويسيد»[35]
همو مى گويد: من هرآنچه از پيامبر مى شنيدم مى نوشتم و با اين كار، مى خواستم از تباهى آنها جلوگيرى كنم. قريش مرا از اين كار بازداشتند و گفتند: «هرآنچه از پيامبر مى شنوى مى نويسى، و حال آنكه پيامبر بشرى است كه در حال خشنودى و ناخشنودى سخن مى گويد؟». من از نوشتن بازايستادم، و سخن قريشيان را به پيامبر بازگفتم. پيامبر فرمود:
«اكتب، فوالذى نفسى بيده ما خرج منه الاّ حق»
«بنويس به خداوند سوگند از اين (اشاره به دهان مبارك)، جز حق خارج نخواهد شد»[36]
رافع بن خديج مى گويد:
ما در حال گفتگو بوديم كه پيامبر بر ما گذشت و فرمود: «درباره چه چيز گفتگو مى كنيد؟». گفتيم: آنچه از شما شنيده ايم. فرمود: «گفتگو كنيد و بدانيد كه آنكه بر من دروغ بندد، جايگاهش آتش خواهد بود». پيامبر رفت، و گروهى كه گفتگو مى كردند، ساكت شدند. پيامبر بازگشت و از سكوتشان سؤال كرد. گفتند، به خاطر سخنى است كه از شما شنيديم [آنكه بر من دروغ بندد …]. پيامبر فرمود:
«انّى لم ارد ذلك؛ انما اردت من تعمّد ذلك»
«من آنچه را شما پنداشته ايد، مراد نكرده ام؛ مرادم كسى بود كه به عمد بر من دروغ بندد»
پس ما به گفتگو ادامه داديم.[37]
پيامبر از كتابت و سودمندى آن در دنيا و آخرت ياد مى كرد و بدان امر مى فرمود:
«اكتبوا هذا العلم، فانكم تنتفقون به امّا فى دنياكم او فى آخرتكم وانّ العلم لايضيع صاحبه»
«اين دانش را [حديث را] بنويسيد كه در دنيا و آخرت از آن بهره خواهيد برد. دانش هرگز صاحبش را تباه نمى كند»[38]
بر اين گفتار پيامبر بايد اقدام آن بزرگوار را در نويساندن نامه ها، معاهده ها و قراردادها و نيز اقوال و احاديثش را كه املا فرموده است، افزود.[39] پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) على(علیه السّلام) را مخاطب قرارداده فرمود:
«ياعلى، اكتب ما أملى عليك. (قلت يا رسول اللّه، أتخاف علىّ النسيان؟ قال: لا) وقد دعوت اللّه أن يجعلك حافظا ولكن لشركائك الائمة من ولدك …»
«يا على! آنچه املا مى كنم بنويس. (گفتم: يا رسول اللّه، مى ترسى آنچه مى گويى فراموش كنم؟ فرمودند:) من خداوند را خوانده ام كه تو را «حافظ» قراردهد و فراموشى را بر تو چيره نگرداند؛ اما براى انبازها و پيشوايان از فرزندانت …»[40]
و بدين سان سنّت «فعلى» رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز بر لزوم نوشتن و ثبت و ضبط استوار است كه نمونه هاى آن را پس از اين خواهيم آورد.
بسيارى از صحابيان در پيش ديد رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر ضبط و ثبت احاديث همت مى گماشتند و پيامبر به تشويق و ترغيب آنان مى پرداخت و يا دست كم از اين كار بازشان نمى داشت و بدين سان عمل آنان را «تقرير» مى فرمود؛[41] دكتر نورالدين عتر مى گويد:
احاديث بسيارى ـ در حدّ تواتر ـ نشانگر آن است كه گروهى از صحابيان، حديث را در عهد رسول اللّه مى نوشتند.[42]
عبداللّه بن عمر مى گويد: در محضر پيامبر، كسانى از صحابيان ـ كه من خردسالترين آنها بودم ـ بودند، كه پيامبر فرمود: «من كذب علىّ متعمّدا فليتبوّء مقعده من النار»
«آن كس كه بر من دروغ بندد جايگاهش آتش خواهد بود»
چون از محضر پيامبر بيرون آمديم، بدانها گفتم، با آنچه شنيديد چگونه از پيامبر حديث نقل مى كنيد؟ آنان خنديدند و گفتند: هرآنچه مى شنويم، در نوشته اى ثبت مى كنيم و نقل مى كنيم.[43]
بدين سان، سنّت «قولى» و «تقريرى» رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دليلى روشن بر كتابت است. اكنون افزون بر امر پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به كسانى درباره كتابت، و آموختن و آموزاندن خط، و ثبت و نگارش حديث و اخبار و حوادث و احكام شرعى و قضاوتها و داوريها، و املاى احاديث و اقوال به برخى از صحابيان، از برخى آثار مدوّن بايد يادكنيم كه به املاى رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاشته و تدوين شده است، كه درواقع ـ چنانكه گفتيم ـ نشانگر سنت «فعلى» آن بزرگوار است:
1) صحيفةالنّبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) :
از اين مجموعه كه رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را املا كرده و على(علیه السّلام) نگاشته است، در منابع اهل سنّت با عنوان «صحيفة على» ياد و به آن بزرگوار نسبت داده شده است. پژوهشگرانى چگونگى آن را به تفصيل آورده اند[44] و برخى بر شهرت آن تأكيد كرده و نوشته اند:
خبر صحيفة على مشهور.[45] در چگونگى محتوا و مطالب آن نوشته اند: هى صحيفة صغيرة تشتمل على العقل ـ مقدار الديات ـ وعلى أحكام فكاك الأسير[46]
مجموعه اى است كوچك حاوى مسائل ديات و احكام آزادى اسيران.
چنانكه گفتيم اين مجموعه در منابع عامّه به على(علیه السّلام) نسبت داده شده است. گو اينكه ظاهر برخى گزارشهاى آن منابع، نشانگر اين است كه على(علیه السّلام) آن را از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته است، و برخى تصريح دارد كه على(علیه السّلام) آن را از رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ارث برده است؛
امّا بيشترين نقلها در منابع يادشده، آن را به على(علیه السّلام) منسوب ساخته اند.[47]
صحيفة النّبى در منابع شيعى
«وجدت فى ذؤابة سيف على(علیه السّلام) صحيفة …»[48] «در دستگيره شمشير على(علیه السّلام) ، صحيفه اى بود …»
و از امام باقر(علیه السّلام) بدين صورت نقل شده است كه: «وجد فى قائم سيف رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صحيفة فيها…»[49]
و ابوايّوب بن عطيّه مى گويد از أبوعبداللّه(علیه السّلام) شنيدم كه مى گفت: «على(علیه السّلام) در دستگيره شمشير رسول اللّه نوشته اى يافت كه در آن …»[50]
آنچه در اين منابع از محتواى صحيفه نقل شده است، تقريبا همگون است با آنچه در منابع عامّه آمده است. از اين روى، كلام دكتر أبوشهبه درست است كه گفته است:
صحيفه در اختيار رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است، كه آن را فقط به على(علیه السّلام) داد.[51]
برخى از گزارشها نشانگر آن است كه اين صحيفه در نزد ابوبكر نيز بوده است.
و ابن حجر در جهت جمع گزارشهاى گونه گون درباره صحيفه نوشته است:
جمع بين اين احاديث به اين است كه بگوييم يك صحيفه بوده است و تمام مطالب منقول با اين عنوان در آن جمع بوده است و هر راوى، بخشى از آن را كه در حفظ داشته نقل كرده است.[52]
آقاى رفعت فوزى از پژوهشيان و محدّثان معاصر عامّه، گزارشهاى موجود در منابع عامّه از صحيفه را گرد آورده، تنسيق و ترتيب بخشيده، و با عنوان «صحيفة على بن ابى طالب عليه السّلام عن رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلّم» منتشر كرده است.
به هرحال، آنچه مهم است و بايد بر آن تأكيد ورزيد اين است كه اين صحيفه و اخبار مرتبط با آن، دليلى است روشن و قاطع بر كتابت حديث و معارف و وقوع آن در عصر پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم). آقاى رفعت فوزى كه اخبار پراكنده اين مجموعه را گرد آورده و با عنوان يادشده نشر داده است مى نويسد:
بخارى يكى از احاديث اين مجموعه را در كتاب العلم آورده و به آن، عنوان «باب كتابةالعلم» داده است كه دلالت مى كند بر جواز نگارش حديث؛ و نقد و ردّى است بر كسانى كه آن را روا نمى دانند؛ و نشان مى دهد كه حديث در زمان پيامبر و در منظر آن بزرگوار نگاشته مى شده است.[53]
اكنون بايد بيفزاييم كه اين صحيفه، غير از كتاب على(علیه السّلام) است كه پس از اين از چگونگى آن سخن خواهيم گفت. محمود ابوريّه، پس از آنكه نقلهاى مختلف مرتبط با اين صحيفه را گزارش كرده، در آن ترديد كرده است؛ از جمله به اين دليل كه «اين گزارشها حاكى از آن است كه در اين صحيفه، مسائلى بسيار اندك وجود داشته است و اگر على(علیه السّلام) آهنگ نگارش داشت، مطالب بسيارى مى نوشت كه بر دين و دنياى مؤمنان سودمند بود.».[54] سستى اين پندار، روشن است. آنچه در اين صحيفه آمده است، همه آن چيزى نيست كه على(علیه السّلام) نوشته است (تا اين تشكيك روا باشد). افزون بر اين، نقلهاى بسيار آن در منابع فريقين، جاى هيچ ترديدى باقى نمى گذارد. ديگر اينكه قرائنى نشان مى داد كه اين نگاشته در نزد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده كه به امام(علیه السّلام) رسيده است و يا نگاشته اى بوده به املاى پيامبر و در محضر آن بزرگوار، كه به امام(علیه السّلام) رسيده است.
2) كتاب على(علیه السّلام) :
ياد اين كتاب و چگونگى آن، در منابع بسيارى آمده است و اشتهار آن در ميان مسلمانان بسى گسترده است. امام حسن(علیه السّلام) در مقامى درباره آن فرموده اند:
«إنّ العلم فينا ونحن أهله وهو عندنا مجموع كلّه بحذا فيره، وأنّه لايحدث شىء إلى يوم القيامة حتّى أرش الخدش، إلاّ وهو عندنا مكتوب باملاء رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وخطّ علىّ(علیه السّلام) بيده»[55]
ائمه(علیه السّلام) در مناسبتهاى بسيارى از آن سخن گفته اند و از چندى و چونى آن گزارش داده اند؛ نگاهى گذرا به روايات امامان(علیه السّلام) نشانگر آن است كه «كتاب على» مجموعه اى بوده است بزرگ كه از آن با عناوين و اوصاف «فيها علم كثير»، «صحيفة طولها سبعون ذراعا»، «كتابا مدروجا عظيما» و… ياد شده است و نيز آن بزرگواران تأكيد كرده اند كه اين مجموعه را پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) املا كرده و على(علیه السّلام) نگاشته است و به ميراث در نزد فرزندان معصوم آن بزرگوار است.[56]
در منابع عامه نيز از اين مجموعه سخن رفته است و چگونگى آن در گزارشهاى مختلفى آمده است؛ به مثل آورده اند كه:
على(علیه السّلام) در آن، احكام بسيارى جمع كرده است.[57]
يا: در اين صحيفه، امور بسيار و موضوعات فراوان گزارش شده است و…[58]
از اين كتاب، چنانكه گفتيم با ويژگيهايى چون «درشت، بزرگ»، «هفتاد ذراع»، «مانند ران شتر» و… ياد شده است. گزارشهاى مختلف از محتواى آن نيز نشانگر آن است كه مجموعه اى بوده است عظيم و داراى حقايقى در ابعاد مختلف اسلام و فقه و دين؛ بعيد نمى نمايد كه مراد از «جامعه»[59]و «صحيفه»[60] كه گاهى با اين اوصاف آمده اند، نيز همين باشد؛ و آنچه با عنوان «امالى رسول الله(ص)» از آن ياد شده است نيز؛ از جمله اينكه ام سلمه(رض) مى گويد رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پوستى خواست؛ على(علیه السّلام) آورد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همچنان املا مى كرد و على(علیه السّلام) مى نوشت، تا پشت و روى و گوشه هاى آن پرشد.[61]
به هرحال، چنانكه پيشتر آورديم امامان(ع) بارها از آن سخن گفته اند و چگونگى آن را گزارش كرده اند و گاهى در برابر پرسشهاى ديگران و يا مستقيما احكامى از آن نقل كرده اند كه در مجموعه هاى حديثى و بويژه در كتاب عظيم «وسائل الشيعة» پراكنده است.[62]
3) كتاب فاطمه(س):
از مجاهد نقل كرده اند كه مى گفت، ابىّ بن كعب به محضر فاطمه(سلام الله علیها) رسيد. آن بزرگوار، كتابى نشان داد كه از جمله در آن بود:
آنكه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، با همسايگان به نيكى رفتار كند.[64]
ابوالحسن بن بابويه قمى از امام صادق(علیه السّلام) نقل كرده است كه مى فرمود:
«من به كتاب فاطمه(علیها السّلام) نگريستم و تمام حاكمان را با نام و نامهاى پدرانشان در آن ديدم»[65]
از اين مجموعه، با عنوان «مصحف فاطمة(علیها السّلام)» نيز ياد شده است[66]و به اين نكته نيز اشاره رفته است كه اين مجموعه، به املاى حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است. عالمان و محقّقان شيعى به تفصيل از اين كتاب و چگونگيهايش سخن گفته اند.[67]
بر آنچه تا بدين جا آورده ايم بايد روايات بسيارى را افزود كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امر به ابلاغ سخنانش نموده است و مبلغان احاديثش را ستوده است ـ كه ركن ركين اين تبليغ، كتابت و ثبت و ضبط و آنگاه نشر است ـ؛ بنگريد: «نضراللّه عبدا سمع مقالتى فبلّغها»[68]
«خداوند خرّم بدارد كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را بگسترد و ابلاغ كند»
و بارهاى بار در فرجام سخنش فرموده است: «فليبلّغ الشاهد الغائب»[69] «حاضران به غائبان برسانند»
و نيز بايد افزود روايات و احاديث فراوانى را كه به اهميت و جايگاه «قلم»، «دوات»، «كاغذ» و عوامل ثبت و نگارش توجه داده و درباره چگونگى آنها سخن رانده است. پژوهشگرى، مواردى از اين دست را به تفصيل آورده و پس از نقل احاديث، چگونگى استدلال به اين مجموعه را در اثبات جواز و وقوع كتابت در عصر پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنين تبيين كرده است:
الفاظ كتابت و ابزار آن، مانند كاغذ و قلم، و هر چيزى كه بر آن نگاشته مى شد، به ملازمه عرفى روشن، بر جواز و نيكويى كتابت دلالت دارد. به اين بيان، نقل و گسترش اين گفتار از سوى پيامبر، با منع تدوين حديث در تنافى است؛ چراكه اين احاديث به روشنى به ترغيب امّت به كتابت و تشويق آنان به ضبط و ثبت گزارشها دلالت مى كند؛ و اين همه، پرواضح است كه نشانگر ارج و نيكويى نگارش و كتاب اند، از نگاه شارع. بدين سان اگر كتابت نيكوست و نگارش و ثبت حوادث و گزارشها و آگاهيها ارجمند، و آنچه در اين جهت به كار مى آيد مورد تكريم و تعظيم پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، آيا توان گفت كه كتابت حديث و سنّت رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اين قاعده مستثنى است و مكروه است؟ افزون بر اين كه بسيارى از اين احاديث ـ احاديث ترغيب به كتابت و ستايش قلمداران ـ درباره نگارش حديث و نگارندگان آن است. و چنين است كه بسيارى از قائلان به جواز و وقوع كتابت در عصر پيامبر، بدان استدلال كرده اند.[70]
اكنون و پيشتر از آنكه در اين بخش دامن سخن برچينيم، لازم است به تأكيد و اصرار پيامبر(ص) در آخرين لحظات زندگانى پربركتش براى نوشتن و ثبت و ضبط وصيّتى كه امّت پس از وى به گمراهى نيفتند اشاره كنيم. اين جمله را بسيارى از پژوهشگران، دليلى روشن و غير قابل انكار بر لزوم ثبت و نگارش حديث دانسته اند. اينك ابتدا متن گزارش را مى آوريم و آنگاه داورى پژوهشگران را:
عبداللّه بن مسعود از ابن عباس نقل مى كند كه گفت، چون پيامبر در آستانه رحلت قرارگرفت ـ و در خانه، كسانى بودند از جمله عمر ـ پيامبر فرمود: «بياييد براى شما مطلبى بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد»
عمر گفت: «بر پيامبر درد غلبه كرده است؛ شما قرآن را داريد و قرآن ما را بسنده است». كسانى كه در خانه بودند به اختلاف و مخاصمت برخاستند؛ كسانى از آنان گفتند ابزار نگارش بياوريد تا پيامبر(ص) آنچه مى خواهد بنويسد كه هرگز به گمراهى نيفتيد؛ و برخى آنچه را عمر گفت بازگفتند؛ و چون اختلاف و لغو در محضر پيامبر بالاگرفت، پيامبر فرمود: «به پا خيزيد و برويد». سعيدبن حبيب نقل مى كند كه ابن عباس مى گفت: «يوم الخميس! و يوم الخميس!» و اشك مى ريخت.[71]
ادامه دارد ...
پي نوشت :
[30] كنزالعمّال: 10/262
[31] تقييدالعلم: 86؛ المحدّث الفاضل: 363؛ اسدالغابة: 5/224؛ الاستيعاب: 4/106؛ صحيح البخارى: 1/40ـ41
[32] مسند، أحمدبن حنبل، طبع شاكر: 12/235؛ تدوين السنة الشريفة: 88
[33] مقدّمة ابن الصلاح، طبع بنت الشاطى: 365 (طبع نورالدين عتر، با عنوان «علوم الحديث»، ص182).
[34] تقييدالعلم: 69؛ المحدث الفاصل: 365؛ محاسن الاصطلاح: 363و364؛ أدب الدنيا والدين: 66
[35] تقييدالعلم: 74؛ محاسن الاصطلاح: 366؛ حديث عبدالله بن عمروبن عاص در نگارش حديث، از رسول الله(ص)، با الفاظ گونه گونى نقل شده است، و عالمان بر صحّت و استوارى آن و دلالتش بر مباح بودن و فراتر از آن، لزوم كتابت تصريح كرده اند؛ ابوحفص بلقينى مى گويد: حديث عبدالله بن عمرو بن عاص، صحيح است و از اين روى، در مستدرك، آن را نقل كرده است (المستدرك: 1/186؛ محاسن الاصطلاح: 364)؛ خطيب بغدادى نيز از معافى بن زكريّا نقل مى كند كه گفته است: اين حديث، به روشنى نشانگر آن است كه ثبت و ضبط حديث با نگارش، به صواب بوده است، تا آنكه فراموش مى كند، به نگاشته اش مراجعه كند و آنچه را ازدست داده فراگيرد؛ و دلالت مى كند بر نااستوارى سخن كسانى كه بر كراهت كتابت معتقد شده اند (تقييدالعلم: 80). از عالمان شيعه نيز كسانى اين حديث را گزارش كرده اند (عوالى اللئالى: 1/68؛ بحارالأنوار: 2/147) و ابن ابى جمهور أحسايى(ره) در نقل عبدالله بن عمروبن عاص نوشته است: اين، دلالت مى كند بر امر به كتابت تمام احاديث رسول الله(ص). (عوالى اللئالى: 1/68)
[36] المستدرك على الصحيحين: 1/6ـ106؛ تقييدالعلم: 81 ـ 88؛ مسند، احمدبن حنبل: 2/162؛ محاسن الاصطلاح: 364
[37] المحدث الفاصل: 369؛ تقييدالعلم: 72؛ محاسن الاصطلاح: 366
[38] كنزالعمّال: 1/157
[39] نامه هاى پيامبر(ص) به حاكمان آن روزگار و رؤساى قبايل و معاهدات و قراردادهايى كه با قبايل، يهوديان و… منعقد كرده است، از فصول مهم و درخشان زندگانى رسول اللّه(ص) است. اين نامه ها را برخى از پژوهشگران گرد آورده اند. بنگريد: مكاتيب الرسول، على احمدى ميانجى؛ الوثائق السياسية، پروفسور محمد حميداللّه محمد؛ زمامداران، احمد صابرى همدانى؛ دلائل التوثيق المبكّر للسنّة والحديث، ص367 به بعد و…
[40] الامامة والتبصرة من الحيرة: 183؛ بصائرالدرجات: 167؛ أمالى، صدوق: 327؛ اكمال الدين: 206
[41] اينكه ثبت و ضبط احاديث و نگارش، در زمان پيامبر و در زندگانى صحابيان، امرى عادى و معمول بوده است هيچ ترديدى را برنمى تابد. و بسيارى از محقّقان و پژوهشگران معاصر نيز بدان تأكيد ورزيده اند و برخى نيز نصوص فراوان نشانگر اين موضوع را گرد آورده اند. يادكرد صحابيانى كه در منابع رجالى و تاريخى بدانها «صحيفه» و يا «نسخه» و يا «مجموعه» و يا «كتاب» نسبت داده شده است را به نوشتار بعدى موكول مى كنيم.
[42] منهج النقد فى علوم الحديث: 40
[43] الكامل، ابن عدى: 1/36؛ تقييدالعلم: 98، از عبداللّه بن عمرو.
[44] دلائل التوثيق المبكّر: 420ـ423؛ صحائف الصحابة: 59؛ معرفة النسخ والصحف الحديثيّة: 206؛ دراسات فى الحديث النبوى وتاريخ تدوينه: 127
[45] السنة قبل التدوين: 317ـ345
[46] الرحلة الى طلب الحديث: 131؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: 4/75
[47] مسند، احمدبن حنبل: 1/106؛ فتح البارى: 1/183؛ معرفةالنسخ والصحف الحديثية: 206ـ 208؛ آقاى پروفسور محمد حميداللّه مى گويد: اين صحيفه در اختيار رسول الله(ص) بوده است كه به على(ع) رسيده است و بعيد نمى نمايد كه همان پيمان نامه اى باشد كه در مدينه نگاشته شد؛ چون بخشهايى از پيمان، با آنچه از صحيفه نقل شده است، همگون است. (دلائل التوثيق المبكّر: 422 به نقل از «صحيفة همام بن منبّة: 30ـ31») در مقالات بعدى، از اين صحيفه سخن خواهيم گفت.
[48] الأختصاص: 284؛ بحارالأنوار: 40/133
[49] الذرية الطاهرة: 126
[50] المحاسن: 1/18 و نيز بنگريد به: (الكافى: 7/274؛ صحيفة الأمام الرضا(ع)، تحقيق مدرسة الأمام المهدى(ع): 237؛ عيون أخبار الرضا(ع): 2/40 و…)
[51] صحيفة على بن ابي طالب(ع): 41
[52] فتح البارى: 1/183
[53] صحيفة على بن ابي طالب(ع): 41
[54] اضواء على السنة المحمّدية.
[55] الارشاد: 274؛ بحارالأنوار: 44/100
[56] رجال النجاشى: 360؛ الفوائد الطوسية: 243؛ الذريعة: 2/306 با عنوان «أمالى رسول الله(ص)»؛ اعيان الشيعة: 1/93 به بعد.
[57] الأنوار الكاشفة: 37
[58] صحيفة على بن أبى طالب(ع): 41
[59] در رواياتى آمده است كه: «كتاب علىّ سبعون ذراعا (بصائر الدّرجات: 147) و درباره «جامعه» آمده است: «الجامعة… صحيفة طولها سبعون ذراعا» (الكافى: 1/239؛ بصائر الدّرجات: 152). برخى از فاضلان، روايات مرتبط با اين دو عنوان را از جهات حجم و محتوا و ساير ويژگيها سنجيده و براين باور رفته است كه اين دو، يك كتاب است. اين، باورى درست است. (ر.ك: اكرم بركات العاملى، حقيقة الجفر عند الشيعة، ص91 ـ 93)
[60] نمونه را بنگريد به: بصائر الدّرجات، ص151. اكنون بيفزايم كه در ميان ميراث بر جاى مانده از رسول اللّه(ص)، از كتاب با عنوان «جفر» نيز سخن رفته است، كه در چگونگى آن ، سخن بسيار گفته اند. برخى بر اين باور بوده اند كه «جفر»، ظرف كتابهايى است و نه كتاب. گو اينكه اين عنوان را در رواياتى توان ديد، امّا رواياتى نيز هست كه نشانگر آن است كه «جفر» كتاب است. تفصيل بحث را در كتاب ارجمند «حقيقة الجفر عندالشيعة»، بويژه در صفحات 27 ـ 101 بنگريد.
[61] المحدث الفاصل: 601 و نيز بنگريد نمونه هاى ديگر را در: (الامامة والتبصرة: 174، 183؛ دلائل الامامة: 554؛ محاسن الاصطلاح: 366 و…)
[62] عالم فقيد جليل القدر مرحوم آيةاللّه شيخ محمدباقر شريف زاده، موارد پراكنده نقل شده از آن را در وسائل الشيعه شناسايى و فهرست دقيقى از آن به دست داده اند. ر.ك: آيات الأحكام، المولى محمدبن على … الأسترآبادى.
[63] تقييدالعلم: 99؛ دلائل التوثيق المبكّر: 501
[64] مكارم الاخلاق خرائطى: 43؛ تدوين السنة الشريفة: 76
[65] الامامة والتبصرة من الحيرة: 180
[66] الذريعة: 21/126
[67] ر.ك: الذريعة، زير عنوان «كتاب»؛ اعيان الشيعة، طبع اوّل: 1/353 و طبع مرآت الكتب: ج1/41
[68] الكافى: 1/403؛ وسائل الشيعة: 18/63؛ سنن، ابن ماجة: 1/84؛ سنن، ترمذى: 5/304؛ جامع بيان العلم وفضله: 70 (باب دعاء رسول الله ـ ص ـ لمستمع العلم وحافظه ومبلّغه)
[69] مدار.ك پيشين؛ وسائل الشيعة: 11/547؛ صحيح، البخارى، بشرح الكرمانى: 2/102، باب ليبلّغ العلم الشاهد الغائب؛ يادنامه شيخ طوسى: 3/827، مقاله «اهتمام الرسول الأعظم بالحديث والتحديث»؛ النص والاجتهاد: 138.
[70] تدوين السنّة الشريفة: 108.
[71] المراجعات: 355.